یک آقایی از مؤمنین، گفت: حاج آقا، من شب‌ها که بلند می‌شوم برای نماز شب، یک پسری دارم که پانزده سالش است. می‌بینیم این پسرم، در نماز شب، در «اَلعَفو» نمازِ شب است؛ یعنی آخرِ نماز شب است. یعنی رکعت یازدهم، نماز وتر، پایان نماز است و تازه منِ پدر می‌خواهم بایستم نمازِ شب بخوانم.

اگر خداوند متصدی و متکفل رزق شماست، اندوه برای چه می‌خوری؟ آقایان شما یک رزق مشخصی دارید. اگر پول زیاد دارید، باز هم معلوم نیست که رزق شما باشد. بنده ثروتمندهایی را دیده‌ام که گدایانه زندگی می‌کنند و افراد تهی‌دستی که پررزق هستند. رزق، یعنی همینی که استفاده می‌کنید. چه دارید؟ این‌ها مال شماست. چه را استفاده می‌کنید؟ این‌ها رزقتان است. این لباس‌هایی که امشب به تن دارید، این‌ها رزق امشب شماست. لباس‌های دیگری که در منزل دارید، معلوم نیست رزق شما باشد. وقتی آن لباس را می‌پوشید می‌شود رزق شما. نشستنِ ما امشب در این مسجد، رزقِ معنوی ماست. این را مردم اگر یادشان نرود و فراموش نکنند، اندوه سراغشان نمی‌آید. و إلّا مالِ زیاد، مالی که آمده، می‌توانم بروم زیارت، اما نمی‌روم. پول دارم و می‌توانم به فقیر کمک کنم، اما نمی‌کنم. زیرِ بغلِ ضعیف را می‌‌توانم بگیرم، اما نمی‌گیرم. این رزق نیست و مال است. و قیامت هم باید جواب این‌ها را پس بدهیم. خدا می‌فرماید ما داده‌ایم، این داده‌ی ما را چگونه استفاده کردی؟

در سرزمین عرفات خدا به ابراهیم (ع) می‌گوید اسماعیل (ع) را باید فردا قربانی کنی
ابراهیم (ع) به خانمش گفت: فردا باید این بچه را خودم سر ببرم.

غروب عرفه بود. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله از صحرای عرفات خارج می‌شدند و به سمت مشعر در حرکت بودند. مردها جلو و زنان عقب حرکت می کردند.
یک جوانی در جمع آقایان مدام به عقب برمی‌گشت و جمعیت خانم‌ها را نگاه می‌کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله نیز می‌دانستند که محرمی با او همراه نیست.

طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه