خدا رحمت کند امام را که فرمودند: مردم، دو نوع میمیرند: بعضیها میروند، و بعضی دیگر را میبرند.
بعضی از مردم تا همین که میگویند: «عمرت تمام شد»، سر از پا نشناخته، میروند:
مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
امام هفتم موسیبنجعفر (ع)، خیلی احمدبنموسی (ع) را دوست داشته و هر جا که میخواستند بروند، احمدبنموسی (ع) را مقدّم میداشتند و ایشان را بسیار تکریم میکردند. این تکریمهای فوقالعادهی امام هفتم، این مطلب را در ذهن شیعیان مدینه تداعی میکرد که امامِ بعد از موسیبنجعفر علیهالسلام، احمدبنموسی علیهالسلام است.
ما در امامزادهها علیهمالسلام، دو امامزادهی بزرگوار داریم که بسیار درخشان هستند: حضرت ابوالفضل و احمدبنموسی علیهماالسلام.
روزهای پایانی عمر ابوی – خدا رحمتشان کند – در آی.سی.یو بستری بودند و از نظر جسمی وضع خوبی نداشتند. لولهای در دهان ایشان بود که از طریق این لوله تنفس میشد و از طریق بینی، به ایشان غذا میدادند. حالشان سخت بود. قلبشان مشکل داشت، عفونت ریوی داشتند. آیتالله حاج شیخ علی اصغر دستغیب، تولیت آستان احمدی و محمدی (ص) در یکی از همین روزها به ملاقات ایشان رفته بودند. نقل میکردند: کنار تخت حاج آقا رفتم. حالشان سخت بود. به ایشان گفتم: حالتان چطور است؟ ایشان به زحمت، لبها را جمع کردند، نمیتوانستند حرف بزنند. آهسته گفتند: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[1]: یادِ خدا انسانها را آرام میکند.