بعضی افراد به نسبت آرامشی که به دنبال آن هستند و آن آرامشی که خدا تعریف میفرماید راه را اشتباه میپیمایند.
آرامش از نگاه قرآن، اطمینان و ثبات قلبی است که اگر انسان به آن رسید فراز و نشیبهای دنیا او را به هم نمیریزد.
در ثروت، فقر، سلامتی، بیماری، عزت و ذلت؛ در همه حال آرام است.
میشود حضرت زینب (س) که در شب یازدهم محرم در آن اوضاع آشفته سرزمین کربلا، نماز شبش تعطیل نشد. این آرامش است.
اما زمانی که یکدفعه به ما میگویند قیمت دلار بالا رفته است نمازمان قضا میشود یا میگویند بچهات تب کرده است زندگی را فراموش میکنیم.
زمانی که حضرت زینب (س) در مجلس ابن زیاد وارد میشود این دیکتاتور بیدین کافر، زخمزبان زدن را شروع کرد. گفت: شما میگویید خدا با ما است. کجا است یاری خدا؟ اگر خدا یار شما بود نباید مردانتان کشته میشدند و شما نباید اسیر میشدید.
حضرت فرمودند: «ما رَأَیتُ إلّا جَمیلاً»؛ ما از خدا جز زیبایی چیزی ندیدیم.
این همان آرامش معنوی است. همان است که در قرآن راهکار میدهد که اگر اینها را رعایت کردید به اینجا میرسید.
اسیر هستی اما آرامی؛ اسیر هستی اما پیروزی. میگوید: هر چه دیدیم زیبایی است؛ یعنی شهادت، اسارت و شلاق خوردن را زیبایی میداند.
چون برای خدا است زیبا است.
این آرامشی است که خدا تعریف میکند.
امام زمان (عج) میفرماید: پروردگارا! به جان و خانواده و فرزندانم و تمامی نعمت ها، امنیت عنایت کن! امنیتی که از هیچچیز غیر از تو نترسم.
انسانهای مؤمن عادل آرامش روحی دارند.
وجود ایمان و عدالت سبب می شود جامعه در آرامش باشد.
نصیحت امام صادق(ع) به یکی از یارانشان:
بدان که عبد هستی و عبد مالک هیچ چیزی نیست، هر چه تحت اختیار تو است برای مولاست پس بدون رضایت مولا تصرف در مال او نکن
چشم و گوش و ... مال مولاست، آنگونه از آن استفاده کن که او می پسندد.
زمان دولت آقای احمدینژاد بود. آقای مهندس رضازاده استاندار فارس بود. جلسه ای برای مسئولین استان متشکل از مدیران کل و فرمانداران شهرستانهای استان تشکیل داده بودند. آقای استاندار از من خواست که برای آنها صحبت کنم.
من گفتم: آقایان! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ملعون است کسی که از او کاری ساخته نیست و قبول کند.» اگر انجام کاری را بلد نیستی بگو بلد نیستم.
آقای مکانیک! وارد نیستی دست نزن! برادر عزیز! در کاری تخصص نداری سراغ آن نرو!
حواستان باشد مورد لعنت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله قرار نگیرید.
جلسه که تمام شد سه نفر از فرمانداران نزد من آمدند و گفتند: «با این روایت تصمیم گرفتیم از فرمانداری انصراف بدهیم.» گفتم: «چرا؟»
یکی از آنها گفت: «بنده یک دبیر خوبی در شهرستان بودم. حسن نیت مردم سبب شد که اصرار کردند که شما فرماندار بشوید. ما نیز قبول کردیم.»
گفتم: «به خاطر مردم آخرتت را خراب نکن! اگر در این کار سررشته نداری این کار را رها کن.»
بعضی ها فکر می کنند اگر این نظام سقوط کند به دوران پهلوی باز میگردد در حالی که از سوریه و عراق بدتر خواهد شد / بعضی از مسئولین فکر میکنند مسئولیت، طعمه است / مردم باید از مسئولین، مطالبهگری کنند.



