خدا میفرماید رسول الله، اگر به خاطرِ شما نبود، عالم را نمیآفریدم. لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ.
و لَوْلا عَليٌ لَمْا خَلَقتُکَ. اگر به خاطر علی نبود، تو را نمیآفریدم.
و لَولا فاطِمَةُ لَمْا خَلَقْتُکُما. اگر به خاطر فاطمه نبود، هیچ کدام از شما دو نفر را نمیآفریدم.
علت مقضیهی هستی، بقاء عالم و حدوث عالم، زهرای مرضیه است...
حالا عظمت این خانم را من در یک گوشه از تاریخ تلخ زندگی حضرت زهرا عرض کنم؛ تبعیت از ولیّ خدا.
یورش آوردند به بیت ولایت. حرمتِ خانه را شکستند؛ خانهای که پیغمبر، با اجازه وارد میشد. رسولالله میایستادند پشتِ در خانهی فاطمه زهرا، سلام میکردند و اجازه میگرفتند و با اذن دخول، داخل میشدند. آن خانه، حرمتش شکسته شد. حضرت زهرای مرضیه بین در و دیوار، با آن صحنهی تلخ و سخت، آقا امیرالمؤمنین را بردند مسجد.
تا حضرت زهرا دید امیرالمؤمنین را دارند میبرند مسجد با آن وضع بسیار تلخ، که احاطه کردند امیرالمؤمنین را، و آقا را با دست بسته دارند می برند، درد، خودش را فراموش کرد. فرمود: علی را رها کنید. اگر علی را رها نکردید، الآن وارد حجره میشوم، عبای پدرم رسول الله را بر سر میافکنم، دستهای حسنین را میگیرم و می آیم کنار قبر پیغمبر دست به تظلّم به محضر خدا بلند میکنم و میگویم خدایا ببین با ما چه دارند میکنند؟ ناقهی صالح، بچهشتری را به ظلم کشتند و شما انتقام گرفتید از آن قوم ظالم، اما ببینید با ما دارند چه میکنند؟
سلمان میگوید امیرالمؤمنین در مسجد بودند. دُوْرِ حضرت را احاطه کرده بودند. یک وقت آقا، سر بلند کردند و فرمودند: سلمان! برگرد منزل و به فاطمه بگو برگردد. زمینِ مدینه در حال لغزش و جنبش است. اگر فاطمه با این هیئت کنار قبر پیغمبر حاضر شود و دست به استغاثه بلند کند، مدینه دهان باز میکند و اهلش را در خود فرومیبرد.
سلمان میگوید تا وارد شدم گفتم: السلام علیک یا فاطمه، یا بنت رسول الله. شما دختر رحمة للعالمین بودید. پدرِ شما گذشت داشتند و میبخشیدند، شما هم ببخشید و بگذرید. زهرای مرضیه فرمود: سلمان! بگو علی را رها کنند تا من برگردم.
دردِ فاطمه، دردِ غربت علی است. سلمان میگوید: گفتم دختر رسول خدا! علی فرموده برگرد! میگوید: تا گفتم علی فرموده برگرد، فاطمه ایستاد. فرمود: اِذا اَرْجِعَ وَ اَصْبِرَ وَ اَسْمَعَ لَهُ وَ اُطيعَ: چون علی فرموده برگرد، برمیگردم. خانه مینشینم و اطاعت میکنم. حرفِ امامم را میشنوم.
.