خدا رحمت کند امام را که فرمودند: مردم، دو نوع می‌میرند: بعضی‌ها می‌روند، و بعضی دیگر را می‌برند.

بعضی از مردم تا همین که می‌گویند: «عمرت تمام شد»، سر از پا نشناخته، می‌روند:

مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

 

مؤمن، موقع رفتن، درست است که سخت است، از همه‌ی دوستان، فامیل جدا می‌شود، بچه‌‌ها، نوه‌ها، جلوی چشمانش می‌آیند. همین که اندوه بر او مستولی می‌شود، پیغمبر (ص) را می‌بیند، امیرالمؤمنین (ع) را می‌بیند. خانم‌ها، زهرای مرضیه (س) را می‌بینند. می‌گویند اگر از این‌ها داری جدا می‌شوی، می‌خواهی با پیغمبر (ص) همنشین بشوی. اگر از این دنیای پر رنج و سختی داری خارج می‌شوی، در روح و رضوان الهی داری داخل می‌شوی و اینجا، راضیة مرضیة می‌بَرَند.

ولی بعضی‌ها را می‌بَرَند؛ نمی‌خواهد برود و وابسته است؛ اما او را می‌کَنند از دنیا.

لذا امام می‌فرماید: بزرگ‌ترین و سخت‌ترین عذاب برای یک انسانِ وابسته‌ی به دنیا، لحظه‌ی مردن است. عذابی از این بدتر نیست. همه‌ی زندگی‌اش، خانه‌اش است؛ همه‌ی زندگیِ او، زن و فرزندش است؛ همه‌ی زندگی او شده دنیای او. می‌گویند: حالا همه‌ی این‌ها را بگذار و برو. جان می‌کَنَد و می‌رود؛

طوری زندگی کنید که بروید، نه اینکه ببرند شما را؛

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه