سال 68، آقایی در بازار بود که از دنیا رفت. یکی از تجّار بازار گفت من در جلسه‌ی خواندن وصیت‌نامه‌اش حضور داشتم. وقتی وصیت‌نامه‌اش را خواندند، یک قلم جنس آقا، در انبار فقط 800 میلیون تومان جنس بود.(800 میلیون سالِ 68 ؛ تورم را هم حساب کن ببین چه می‌شود). فقط یک رقم از کالاهای او! بعد در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود من 40 سال نماز بدهکارم.

 یکی از علماء برجسته‌ی در قم، که الآن هم ایشان در قم هستند، برای تبلیغ، طی دو سه سال به سوریه می‌رفتند. ایشان نقل می‌کرد:

یک شب در سوئد، در مسجد نشسته بودم دیدم یک آقای حاجیِ بازاریِ ایرانی، آمد به مسجد و شروع کرد گریه کردن. از اصحاب مسجد که در ماه رمضان در آنجا نماز می‌خواندیم بود.

به او گفتم چه شده؟ گفت: حاج آقا به دادم برس، گرفتار شده‌ام (آدمِ متدیّن، اهل خمس و نماز و مسجد که در سوئد زندگی می‌کند). دیشب، دخترم، یک جوانِ سوئدیِ گردن‌کلفتِ نخراشیده را به منزل آورد و گفت این آقا امشب مهمان من است (وای بر بعضی از مسلمان‌ها؛ وای بر بعضی از غیرت‌ها).

در فرودگاه مهرآباد تهران بودیم. یکدفعه دیدم خانمی جلو آمد با وضعی بسیار نامناسب. آمد و گفت: حاج آقا من نسبت به تربیت دخترم، سؤال دارم و نصیحت می‌خواهم (این خانم، تقوای حداقلی دارد، روحانی را قبول دارد، تربیت را دوست می‌دارد؛ گرچه خودش از مسیر تربیت فاصله گرفته بود).

در جمعی نشسته بودیم. یکی از مسئولین و مدیران استان، پیش من آمد و گفت: آقای حدائق! تکلیف ما را روشن کنید.

گفتم: بفرمایید.

خانمی در شهر بصره بود به نام «شَعرانه» که یک تیم فساد داشت. یعنی یک تعداد خانم‌ها را فریب داده بود و این‌ها همراه با او بودند، آلوده‌ی به مفاسد اخلاقی و لغزش‌های اخلاقی می‌شدند. رئیس این‌ها هم، این خانم شعرانه بود.

تبلیغ دو رکن دارد: رکن گفتن و رکن شنیدن. هم گوینده باید برای خدا بگوید و هم شنونده باید قابلیتش را داشته باشد. در نهروان، امیرالمؤمنین علی (ع) سخنرانی کردند، چه قدر از این نهروانی‌ها به حضرت پیوستند؟

در کربلا بیش از 20هزار نفر جلوی آقا صف کشیده بودند. آقا چندین سخنرانی هم داشتند از صبح تا بعدازظهر. چند نفر به حضرت پیوستند؟ به تعداد انگشتان دست.

طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه