حاج آقا رحیم ارباب در خاطراتش می‌نویسد که: من یک بعدازظهر و عصری بود که به قبرستان تخت‌پولاد در اصفهان رفتم برای زیارت اهل قبور. یکدفعه دیدم این بچه‌های هفت، هشت ساله داشتند در قبرستان بازی می‌کردند، فوتبال بازی می‌کردند، جمجمه‌ی سرِ یک میّتی شده بود توپ فوتبال این‌ها. می‌کشیدند زیر این جمجمه و پاس به همدیگر می‌دادند و بازی می‌کردند. من خیلی ناراحت شدم. قبرستان مسلمان‌هاست! مسلمان، استخوانش هم محترم است! بدن میّت هم احترام دارد!

 

گفت: یک نهیبی کردم به این بچه‌ها و این‌ها رفتند. جمجمه را برداشتم و بردم یک گوشه از قبرستان و خاک را کنار زدم و دفن کردم.

آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب می‌گوید: همان شب خواب دیدم. دیدم یک آقایی در یک باغی است، آمد به سمت من، لباس زیبایی به تن داشت. گفت: حاج آقا رحیم ارباب، خدا خیرت بدهد! به دادِ ما رسیدی! ما را در بغل گرفت. گفتم: شما کی هستید؟ من شما را نمی‌شناسم؟! گفت: من صاحب همان جمجمه‌ای هستم که امروز عصر دفنش کردید. من پزشک بودم. چون باسوادِ فامیل، خودم بودم، هیچ‌کس را آدم حساب نمی‌کردم. نمازم به جا بود، قرآن می‌خواندم، روزه می‌رفتم، واجبِ زمین‌مانده نداشتم فقط مشکل اخلاقی داشتم و متکبر بودم. از زمانی که از دنیا رفتم در عالم برزخ، گفتند: حال که متکبر بودی، ما یک مدت جمجمه‌ی سرت را از زیر خاک بالا می‌آوریم و می‌کنیم توپِ فوتبال بچه‌ها تا تو یک خورده خجالت بکشی جلوی برزخی‌ها و کفاره‌ی این تکبّرت را پس بدهی.

خدا نکند آدم خودش را گم کند.

جوان‌ها! ادبِ در برابر پدر و مادر فراموش نشود.

وجود مقدس امام سجاد علیه‌السلام فرمود به هر جا برسید، اصل‌تان از پدر و مادرتان است. بابایت اول‌بی‌سواد ولی شما اول‌پروفسور، اگر همین بابای بی‌سواد نبود، شما نبودید. مادر، بی‌سواد ولی شما، مغز متفکر، اگر همین مادرِ بی‌سواد نبود، شما هم نبودید.

گم نکنیم خودمان را!

 

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه