897456

مرحوم حاج شیخ عباس قمی می‌نویسد: یک عارفی را دیدند بیست سال می‌گفت: «استغفرالله ربی و اتوب الیه»

از او سؤال کردند: بیست سؤال مرتب این ذکر را می‌گویید؟ علت چیست؟

این عارف گفته بود: من یک الحمدلله بیجا گفتم بیست سال دارم استغفارش می‌کنم.

مگر الحمدلله بیجا هم می‌شود؟

گفتند: چه الحمدلله‌ی؟

گفت: بیش از بیست سال قبل مغازه‌ای در بازار داشتم. یک روز خبیر آوردند که بازار آتش گرفت. مغازه‌ها طعمه حریق شد.

ما هم خودمان را باختیم و مضطرب شدیم که رأس المال و زندگی ما تلف شد.

بعد از دقایقی کسی رسید و گفت: آقای فلانی مغازه شما آتش نگرفت.

گفتم: الحمدلله!

بعد به خودم آمدم و گفتم: مغازه مسلمانان بسوزد خبری نیست مغازه تو نسوزد الحمدلله؟ خوشحالی که مغازه خودت نسوخته است ولی مغازه دیگران عین خیالت نیست.

لذا روایت داریم دیدن مریض که می‌روید یک‌وقت الحمدلله شما نیشتر در جان مریض نشود.

بعضی‌ها دیده‌اید مریض را می‌بیند و می‌گویند سرطان دارد. می‌گوید: الحمدلله رب‌العالمین.

یک سری هم تکان می‌دهد. بیچاره سرطانی می‌سوزد.

بابا الحمدلله را آهسته بگو!

دل این بیچاره را نشکن!

یک‌وقت او بد برداشت می‌کند. فکر می‌کند الحمدلله داری می‌گویی که او در جا افتاده است.

حمد خدا هم نباید موجب دل‌شکستگی دیگران شود.

آقا فلانی ورشکسته شد. یک‌وقت من می‌گویم الحمدلله که ما ورشکست نشدیم ولی بازتاب و انعکاس آن در ذهن مردم یک معنای دیگری است. فکر می‌کنند ما به ورشکستگی او حمد می‌کنیم.

آن عارف گفت: من به خاطر آن الحمدلله بیست سال دارم استغفار می‌کنم.

دانلود

 

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه