حرم حر بن یزید ریاحی

صلی‌الله علیک یا اباعبدالله صلی‌الله علیک یابن رسول‌الله امشب را یک نامی از حر ببریم. این سردار تائب. این سردار خوشبخت. کسی که تا صبح عاشورا در صف دوزخیان بود و صبح عاشورا به خیل بهشتیان پیوست. این دعای امام سجاد را در ابوحمزه ثمالی زیاد تکرار کنید دو کلمه هم بیشتر نیست واختم لی بخیر خدایا عاقبت بخیر ما را از دنیا ببر. خدایا عبادت‌هایمان ضایع نشود... ابن ملجم مرادی اهل نماز شب بود. یکی از برگزیدگان یمن بود و به کوفه آمده بود. علی علیه‌السلام به او حکومت بدهد استانداری به او تفویض کند. آمده شمشیرش در خدمت علی باشد علیه علی بکار گرفته می‌شود. واختم لی بخیر. حر عاقبت‌به‌خیر شد. من یک‌شب عرض کردم حر آدم با ادبی بود. ادبش نجاتش داد. در این طول مسیری که از قبل از محرم با امام حسین روبرو شد پشت سر حضرت نماز می‌خواند. به سید الشهداء احترام می‌گذاشت. تا رسید روز عاشورا. طبل جنگ که به صدا درآمد حر از نخبگان شجاعان کوفه بود. یکی از کوفیان می‌گوید دیدم حر دارد می‌لرزد و رنگ چهره‌اش زرد شده است. گفتم حر از جنگیدن می‌ترسی؟ گفت: به خدا قسم هیچ‌گاه از جنگ نترسیدم. می‌دانی امروز چرا می‌لرزم؟ خودم را بین بهشت و جهنم می‌بینم. می‌ترسم دوزخی بشوم. به‌بهانه این‌که می‌خواهم اسبم را آب بدهم از سپاه فاصله گرفت. فرمانده بخشی از سپاه بود. آهسته‌آهسته فاصله گرفت و به‌طرف خیام حرم امام حسین رفت. آقایان ببینید چه امام مهربانی دارید؟ بعضی‌ها نوشته‌اند اگر امام حسین حر را نمی‌بخشید جا داشت زیرا حر دو ضربه‌به امام حسین زد؛ یعنی به حرکت حضرت و امام هر دو را بخشید. یکی این‌که راه را بر حضرت متوقف کرد و حضرت را مثل امروز در کربلا متوقف کرد. گفت اجازه حرکت نمی‌دهم و نامه آمده است و باید بمانید. دوم این‌که گفت ابن زیاد به من گفته که شما را درجایی متوقف کنم که آب در دسترس شما نباشد. امام فرمودند: بگذارید خیمه‌هایمان را کنار فرات برپا کنیم؛ یعنی فرات پشت سر ما باشد. گفت: آقا در نامه نوشته‌اند که شما را یکجایی پیاده کنم که آب در دسترس شما نباشد. هر دو کار را هم کرد.

اما ببینید این سردار خوشبخت، صبح عاشورا آمد به‌طرف خیمه‌های امام حسین. بعضی‌ها نوشته‌اند کفش‌هایش را هم درآورد. می‌خواهد به حرم وارد شود. دست‌هایش را روی سر گذاشت و زرهش را درآورد و سربه‌زیر انداخته، آمد به‌طرف خیمه سیدالشهدا آقا داشتند نگاه می‌کردند. ای قربان کرم پسر فاطمه. آقایان اگر کسی گفت بد کردم حلالم کن دیگر بیش از این خجالتش ندهید. بگوید دیگر اسمش را نیاز بخشیدمت. سربه‌زیر انداخت و یک کلمه گفت: هل لی توبه؟ آیا فرصت هست برگردم؟ توبه‌ام قبول است؟ آقا می‌پذیرید مرا؟ قبولم می‌کنید؟ یک‌وقت سید الشهداء دست‌هایش را باز کرد و حر را بغل گرفت. زبان حال حر را بگویم. زبان حال همه‌مان را به آقا بگوییم. بگوییم آقا حر رو به شما آورد و ما هم امشب می‌خواهیم هم ناله با حر بیاییم. بگوییم اگر تا حالا شیعه خوبی برای شما نبودیم و به وظیفه‌مان عمل نکردیم شما حر را قبول کردید ما را هم قبول کنید.
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم / از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم (2 بار)
آبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار / که بدین بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم

یک جمله به آقا گفت وقتی خیالش راحت شد حسین او را بخشیده، هنوز آرام نشده، گفت: آقا اجازه بدهید از خواهرانتان حلالیت بطلبم. آخر من دل زینب را شکسته‌ام دل سکینه را شکستم آمد پشت خیمه بانوان حرم، صدا زد این دختران فاطمه من حرّم، اللهم انی ارهبت قلوب اولیائک خدایا من کسی هستم که قلب بنده‌های خوب را آزرده کردم. یک جمله گفت و صدای ناله‌های زنان از درون خیمه و ناله‌های حر از بیرون خیمه بلند شد. یک‌وقت صدا زد ای دختران فاطمه نکند روز قیامت در محضر مادرتان فاطمه از من شکایت کنید. با چشمان اشک‌آلود آمد خدمت آقا. دیگر آرام ندارد هم خودش آمد و هم پسرش و هم برادرش و هم غلامش. گفت آقا بگذارید افتخار اول جانباز شما را داشته باشم. به‌به. وقتی به میدان رفت جانبازی کرد و مجروح روی زمین افتاد. سیدالشهدا آمد بالای سر حر، نفس‌های آخر حر است و پیشانی او غرق در خون است. یک‌وقت آقا دستمالی درآورد و پیشانی حر را بست؛ یعنی مردم عالم دیگر از حر بدی نگیرید حسین مدال افتخار به پیشانی حر بسته است. آقا فرمود: تو حری همان‌گونه که مادرت تو را حر نامید. بگوییم یا اباعبدالله دستمال به پیشانی حر بستی و سر او را به دامن گرفتی؛ اما راوی می‌گوید عصر عاشورا حسین به قتلگاه صورت به روی خاک گذاشت.

 

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه