1418546239313 reuterskarbala th3

در بازگشت از جنگ صفین، سپاه امام علی علیه السلام به محل فعلی کربلا رسیدند. امام دستور دادند آنجا برای استراحت خیمه بزنند. امام برای لحظه‌ای خوابید. یک‌وقت اصحاب دیدند علی سراسیمه از خواب بلند شد. های های علی شروع به گریه کردن کرد. اصحاب در خیمه نشسته بودند و پرسیدند که چه خوابی دیدید. آقا فرمودند: خوابیدم. یک‌وقت ملائکه را در خواب دیدم. از آسمان آمدند و دور این صحرا را یک نشانی کشیدند. نخل‌ها همه قطع شد. از این نخل‌ها خون تازه جوشید. این صحرا یک دریای مواجی از خون شد. یک‌وقت نگاه کردم بین این دریای پر از خون یک کسی پایین می‌رود و بالا می‌آید و صدا می‌زند: انا الغریب؛ انا العطشان؛ انا المظلوم. یک‌وقت خوب نگاه کردم دیدم عزیزم حسین است.

 

دانلود

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه