استاد حدائق روز سه شنبه 20 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان نشانه انسان های موفق در قرآن پرداختند.
السلام عليکم جميعاً و رحمتالله و برکاته
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابیالقاسم المصطفی محمد صلّی الله عليه و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين لاسيما بقيهالله المنتظر حجت ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنين الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»[1].
صدق الله العلی العظيم
تقديم به پيشگاه با عظمت پيامبر عظيمالشأن اسلام رسول خاتم صلوات ختم نماييد.
جهت شادی و ترويح ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلیالله مقامه، شهدای انقلاب اسلامای، شهدای حشدالشعبی، شهدای جبهه مقاومت و منسوبين به جمع محترم حاضر در اين مکان مقدس سبباً و نسباً تقديم به پيشگاه با عظمت حضرت اباعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.
در ادامه بحث آيه چهل و يک از سوره مبارکه حج، که خداوند نشانه انسانهای موفق در دنيا را ظهور و بروز اينها در چهار برنامه نام میبرد که عرض کرديم ما به خودمان نمره بدهيم، بررسی کنيم، هستيم با اين معيارها هماهنگ: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ»[2] اولاً اينها نماز را گسترش میدهند برپا میدارند، خود نماگزار هستند و اقامه میکنند نماز را و سبب ترويج فرهنگ نماز هستند، اين نکته اول، ارتباط با مردم را هم در دستگيری از ضعفاء و فقراء فراموش نمیکند: «وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[3] سفارش به خوبیها و تذکر نسبت به ترک بدیها، اين چهار برنامه را خداوند به عنوان نشانه انسانهای قدرشناس و موفق نام میبرد اشاره کرديم اين آيه از آيات مهدوی در قرآن هم ذکر شده، سخن در آن جمله اول بود بحث نماز، جلسه گذشته آثاری را از نماز در قرآن از سوره مبارکه معارج ذکر شد، من امروز برای تکميل عرايض چند اثر را از روايات هم تکميل کنيم، که انشاءالله ما از اين سفر که بر میگرديم بشويم مصداق: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[4] الحمدلله اهل نماز هستيم خود به نماز اهميت میدهيم در کانون خانوادهمان، در محيط کارمان در هر کجا که هستيم مشوق باشيم و مروج باشيم برای امر نماز در اطرافيان خودمان و بستگان خودمان.
من در دوران نوجوانیام يک وقت از يک آقای مهندسی که ايشان ساليان متمادی رياست هم داشت هم در دوران طاغوت، هم در دوران انقلاب ولی انسان بماهو انسان بود، يک درسی من يک وقتی از اين آقا گرفتم مجلسی بود، مجلس عروسی بود آن سالها اوليه انقلاب، همه نشسته بودند نزديک اذان مغرب بود: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[5] يعنی اين، يک آقايي مديری تحصيل کرده کلاس بالای خارج رفته، يک وقت من ديدم اين آقا يک نگاهی به ساعتش کرد بدون اينکه با کسی حرفی بزند، بلند شد از سالن رفت بيرون، ديدم بعد از دقايق سجادهاش را آورد گوشه سالن، آقا نماز امام صادق فرمود: «فَكُلُّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكَ فَإِعْلَانُهُ أَفْضَلُ مِنْ إِسْرَارِهِ»[6] هرچه را خدا واجب کرده آشکارا انجام دادنش بهتر از پنهان انجام دادن است، نگو رياء میشود، پدر عزيز اگر زکات میدهي بگذار بچههايت را بفهمند، بگو من زکات مالم را دادم، خمس مالم را دادم، نماز چه اشکالی دارد پدر، مادر در خانه بخواند فرزندان شما ببينيد، سيدالشهداء نماز ظهرش را روز عاشورا وسط ميدان جنگ خواند، مستحبات را امام صادق میفرمايد هرچه پنهانی انجام بدهی بهتر است، کارهای مستحبیتان را حالا مردم نفهمد چه بهتر، واجبات را سعی کنيد ظهور و بروز داشته باشد، من ديدم اين آقا رفت سجاده را آورد، بدون اينکه به کسی بگويد وقت نماز است گوشه سالن سجادهاش را پهن کرد، ايستاد رو سجاده رو به قبله يک اذان آهسته گفت، الله اکبر الله اکبر، در اذان گفتن اين نصف جمعيت بلند شد، به ديگران نگفت آقا از پای ميز بلند شد، رفتار اين، اين همانی که امام صادق فرمود: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[7] به غير زبان مردم را به ما دعوت کنيد، ايشان اقامهاش را که گفت آنهايي که اهل نماز بودند، همه بلند شدند رفتند وضوء گرفتند، فرش پهن کردند نماز خواندند، قرآن میفرمايد: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ»[8] اول نماز را برپا داريد، دو آيه را از سوره مبارکه لقمان تلاوت شد ابتدای سخن آيه سه و آيه چهار قرآن میفرمايد قرآن: «هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنين»[9] قرآن کتاب هدايت است، کتاب رحمت است، برای انسانهای نيکوکار، نيکوکار به چه کسی میگويند؟ ما گاهی اوقات فکر میکنيم هر کسی دوتا آجر روی هم گذاشت نيکوکار است حالا تارک الصلاه است آمده يک پولی هم يک جايي خرج کرده، نيکوکار آنی است که قرآن میفرمايد، کد نيکوکاری اين سه ويژگی است، آيه چهار: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[10] نيکوکار اول بايد اهل نماز باشد خدا يادش نرود، حالا چهارتا مدرسه ساخته نماز نمیخواند اين را قرآن نمیفرمايد نيکوکار: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[11]اول اقامه نماز، دوم: «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[12] زکات را بپردازند، بعد از پيوند با خدا ارتباط با مردم، ارتباط گيری با مردم دستگيری از ضعفاء بله اين بعد از آن شکل گرفتن روحيه و فرهنگ دينی و ايمانی او: «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»[13] نيکوکاران کسانی هستند که به قيامت معتقد هستند، به جهان آخرت معتقد هستند، باور دارند که روزی بايد حاضر شوند ريز و درشت خرد و کلان و جزئی و کلی کارها را پاسخ بدهند: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد»[14] سخن از دهن درآمده بايد پاسخگو بود، خب اين آيه شريفه که خداوند در اين آيات هم اشاره میفرمايد نقش تربيتی نماز را به عنوان سر لوحه کار نيکوکاران، من چندتا اثر از آثار نماز را از روايات تقديم کنم، در روايتی آقا امام صادق در کتاب من لايحضره الفقيه امام صادق عليهالسلام میفرمايد: «أَحَبُ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلَاةُ وَ هِيَ آخِرُ وَصَايَا الْأَنْبِيَاءِ ع»[15] محبوبترين کارها نزد خدا نماز است و آخرين سفارش همه انبياء هم به همين بود، خود آقا امام صادق در آن ساعات پايانی عمر شريفشان اين هشدار را دادند که نماز را اهتمام بدهيد، به شفاعت ما اهلالبيت نمیرسد کسی که مستخف صلات باشد، نماز را سبک بشمارد، خب اگر میخواهيم قيامت اولياء دستگيری کنند حرمت خدا را پاسداری کنيم، علیعليهالسلام فرمود دو جور شيعيان ما را امتحان کنيد، يکی در نماز اول وقت: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[16] دوم در مواسات مالی با مردم خدا پول برايت داده چه کار داری میکنی؟ اين خانه بزرگ، اين امکانات وسيع، اين درآمدهای که لطف شده از طرف خدا، چقدر درای دستگيری میکنی، حضرت میفرمايد اينجاها امتحان کنيد شيعه را، اين نکته اول که محبوبترين کار نزد خداوند نماز است، گاهی اوقات يک کارهای سر دستی را ما ول نمیکنيم، نماز را رها کرديم، میگوييم حالا اين کار را انجام بدهيم، بابا محبوبترين کار اول نماز است، نمازت را اول بخوان بعداً به کارهای ديگر بپرداز، مطلب دوم نکته ديگر و اثر ديگر، اميرالمرمنين میفرمايد اصلاً نماز ترازو است: «الصَّلَاةُ مِيزَانٌ فَمَنْ وَفَّى اسْتَوْفَى»[17] اگر کسی حق را کامل دريافت کرد پاداش را کامل دريافت میکند، اگر شما میخواهيد مزد خوب بگيريد کار بايد خوب کرد، اين نماز میشود تراز، میگويند به همان اندازهای که پول دادی، زحمت کشيدی به همان اندازه که زحمت کشيدی نتيجه خواهيد ديد، اصلاً سبب نزول رحمت الهی نماز است، باز مولای متقيان میفرمايد: «الصّلاة تستنزل الرّحمة»[18] بنده میخواهم رحمت خدا شامل حالم بشود میگويند آقا نماز، يک روزی رسولالله در مسجد يک سؤالی مطرح کردند، اميدوار کنندهترين آيهای در قرآن کدام آيه است، هر کسی يک آيهای خواند، آياتی که حالا آيات مغفرت و رحمت، پيامبر فرموند اين آيات آياتی خوب است ولی اميدوار کنندهترين آيه نيست، حضرت فرمودند، اميدوار کنندهترين آيه قرآن آيه صد و چهارده سوره مبارکه هود است بحث نماز است: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرين»[19] خدا میفرمايد رسولما نماز را دو طرف روز برپا دار، صبح، ظهر، عصر: «وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ»[20] شب، مغرب، عشاء «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[21] نيکیها و حسنات، بدیها و سيئات را پاک میکنند، بعد پيامبر فرمود مثل نمازهای شما، نمازهای پنجگانه مثل اين است که انسان روز پنج مرتبه خودش را شستشو بود در آن روايت دارد در يک نهر جاری خودش را تميز کند، بعد پيامبر فرمود اگر کسی روز پنج مرتبه خودش را تميز کند ديگر بدنش آلوده نيست، از امتيازات نمازهای ما اين است که نماز صبح لغزشهای شب تا صبح ما را میشويد، نماز ظهر لغزشهای صبح تا ظهر ما را پاک میکند، نماز عصر حد فاصل بين ظهر و عصر، و لطف امين الهی است که خدا میخواهد اين بندهها هر روز پالايش بشود، و اين پيغمبر فرمود اميدوار کنندهترين آيه در قرآن اين است که مربوط به نماز است، اينها را ما به نسل جوانمان، به عزيزانمان که گاهی اوقات برايشان شبهه است آقا در نماز آدم به چه میرسد نماز بخوانيم که چه بشود؟ خدا که نيازی ندارد اينها را بايد گفت، ما نياز داريم، ما احتياج داريم، از ويژگیهای ديگر، آقا میخواهی در برابر شيطان مصون بمانی، راه استقامت در برابر وساويس شيطانی نماز است، مولای متقيان میفرمايد: «الصَّلَاةُ حِصْنٌ مِنْ سَطَوَاتِ الشَّيْطَان»[22] در کتاب شريف غرر الحکم، نماز دژی است در برابر يورشهای شيطان، شما وقتی نماز میخوانيد خودتان را داريد تقويت میکنيد و پرورش میدهيد.
نکته ديگر بهترين خدمت گذاری به خداوند نماز است شما عالیترين جلوه خدمت به پروردگار مهربانتان بحث نماز است که امام ششم فرمود: «إِنَ طَاعَةَ اللَّهِ خِدْمَتُهُ فِي الْأَرْضِ»[23] طاعت خدا خدمت به خداست روی زمين، اين قسمت حديث را عنايت کنيد: «فَلَيْسَ شَيْءٌ مِنْ خِدْمَتِهِ تَعْدِلُ الصَّلَاةَ»[24] هيچ نوع خدمتگذاری نسبت به خداوند برابری با نماز نمیکند، نماز يک نقش اساسی دارد، میخواهی خدمت کنی، میخواهی سپاسگزاری کنی، آقا ما زبانمان کار نمیکند حمد خدای کريم را با اين زبان چگونه بگوييم، میگويند پاشو نمازت را بخوان، همين نماز شکرگزاری است از الطاف و مواهب الهی و اساساً عزيزان در قيامت رسولخدا میفرمايد اول سؤالی که از انسانها پرسيده میشود نماز است اگر نماز: الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»[25] «إن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»[26] قيامت اول پرونده نماز را میآورند جلو میگويد آقا ما کار نداريم، شما چه کارهای اجتماعی و اقتصادی و اينها میکردی، نمازت چگونه بوده، زائر امام حسين نماز، آن هم نماز اول وقت، يکی از درسنامههای کربلا نماز اول وقت است، اصلاً يکی از علتهايي که ما مشکلی در عرض شود که انجام به اجابت رسيدن دعاها و کارهای اجتماعیمان داريم سهلانگاری در امر نماز است، در يک روايتی من وقت مجلس را حالا نمیگيرم رعايت وقت را هم بايد کرد، پيامبر در يک حديثی فرمود کسانیکه سهلانگاری در امر نماز میکنند، يعنی میخواند هر وقت شد میگويد اول سريال را بينيم بعداً نماز، اول جلسه بعداً آقای مدير ناموفق هستی در کارت چون در بندگيت ناموفق هستی، مديران موفق مديرانی هستند که اول تراز بندگیشان عالی است، من اين را در يک جلسهای عرض کردم، دوباره تکرار میکنم، اين را من خودم از مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی شنيدم گفت خوزستان داشت سقوط میکرد، آبادان محاصره شده بود، همه دست و پا را گم کرده بودند من سراسيمه آمدم جماران که به امام خبر بدهم کسب تکليف کنم، گفت وارد جماران که شدم ظهر بود اذان گفته بودند، از حاج عيسی خادم امام سؤال کردم امام کجاست؟ گفت امام وضوء گرفتند رفتند داخل برای نماز، ايشان گفت سراسيمه رفتم طرف اتاق امام، امام رو سجاده ايستاده بودند رو به قبله پشتشان به در، گفت ديدم امام اقامه گفتند میخواهند تکبيرة الاحرام بگويند برای اينکه امام برای اينکه امام نماز را شروع نکنند، ما يک کسب تکليفی بکنيم بعداً برويم امام بعد نماز بخواند، امام پشتشان به من بود، گفتم اماما خوزستان دارد سقوط میکند، آبادان محاصره است چه کنيم؟ گفت امام برگشتند عقب يک نگاهی به من کردند، فرمودند جنگ است ديگر، الله اکبر ايستادند نماز، اين جوری با خدا بودی، خدا با تو نبود، امام را خدا تأييد نمود، مقام معظم رهبری را خدا حمايت میکند، آنهايي که خدا حرف اولشان هست، در خانه خدا حرف اول است، اصلاً اينهايي که مستجاب الدعوه هستند، چرا بنده نيستم؟ چون من کم میگذارم، اين تراز را خدا قرار دادن، و تثبيت اخلاص، اصلاً از برکات نماز اين است که ضريب اخلاص شما را میبرد بالا، اخلاص رمز رهايي از مکائد شيطانی است ديديد بعضیها اخلاص دارند، چون اخلاص دارند موفقيتهايي دارند، مولای متقيان میفرمايند: «الصَّلَاةُ تَثْبِيتٌ لِلْإِخْلَاصِ»[27] اخلاص شما را نماز ثابت میکند و پايدار میکند آنهايي که دوست دارند با اخلاص باشند نماز را اهتمام بدهند، من يک شاهد مثالی محضر عزيزان عرض کنم از آن جرياناتی است که در کتابهای گيرتان نمیآيد اينها هديه امروز به حبيب ابن مظاهر بدانيد، عزيز ما جناب حجتالاسلام و المسلمين آقای صفايي حاج صافی از حبيب ياد کردند من هم يک اشارهای کنم و تمام کنم، نمازگزار شدی با اخلاص شدی میشوی اين، مرحوم آيتالله والد ما نقل میکردند داستان مربوط به قريب هشتاد سالی قبل است گفتند آقايي بود از سخنرانهای مطرح در شهرستان کازرون استان فارس گفتند ايشان از زيارت آمده بود، آمده بود ديدن مرحوم جد ما مرحوم ابوی گفتند من رفتم برای پذيرايي چايي بردم داخل، آقای حاج شيخ گفتند داستان است که برای فرزندم هم بگوييد گفت من اخيراً از کربلا برگشتم با خانواده و يک جريانی در اين سفر برای من اتفاق افتاد، گفت من قبل از سفر رفتم با بعضیها برای وداع و خدا حافظی، گفت يک پيرمردی در کازرون بود اين انسان با اخلاص و متدين ولی غريب خوش بود، يعنی مردم نمیشناختش و خودش هم لذت میبرد از اينکه شناخته نمیشود، گمنامی بود که در خانه خدا صاحب نام بود، گفت من میدانستم اين آقا سيمش وصل است بنده واقعی خداست، گفت رفتم ديدن اين هم رفتم، رفتم خانه سادهای داشت محقری داشت، سلام کردم گفتم آقا عازم برای سفر کربلا هستم آمدم خداحافظی دعاگويتان هم هست، خب حالا رسم است گاهی اوقات اينهايي که توانايي دارند يک سر سفری به زائر امام حسين میدهند میگويند آقا مثلاً اين خوراکی اين آجيل را شما ببر آنجا ما را ياد کن اين شيرينی را، گفت اين پيرمرد من بلند شدم بروم گفت آقا بنشين بنشين، گفت در سفر پول لازمت میشود، من يک حوالهای مینويسم شما کربلا برو اين حوالات را وصول کن، ای حبيب در محضر تو عرض میکنم، اين بر میگردد به آقای حبيب ابن مظاهر، گفت نوشت بسمالله الرحمن الرحيم، از فلانی اسم خودش را نوشت، به حبيب ابن مظاهر اسدی، سلام عليکم، به حامل نامه مبلغ پنجاه تومن پول بدهيد مورد قبول است، پنجاه تومن هشتاد سال قبل، امضاء کرد گفت کاغذ را داد به من، خب ما خودمان عالم، روحانی، منبری، حواله سر آدمهای زندهاش پاس نمیشود، گفت آمدم بگويم مرد حسابی حبيب ابن مظاهر سال شصت و يک هجری شهيد شده، اين حواله است که شما میدهی؟ گفتيم در ذوق اين پيرمرد نخورد، گفت کاغذ را بوسيدم بستم، گذاشتم در جيبم گفتم حالا اين بیچاره نداشته کاری بکند، حالا يک دوتا کلمه هم نوشته ما اين را هم ازش بگيريم، گفت با خانواده و بچهها آمديم عتبات، نجف کربلا، کاظمين، سامراء گفت در مراجعت دوباره آمديم کربلا خانواده بيمار سخت شد، آن پولی را که روی حساب سفر آورده بوديم، هزينه درمان و دارو شد برای مراجعت ديگر پول نداشتم، گفت به هر کسی هم میشناختم مراجعه میکردم پول قرضی به ما بدهيد، میگفتند ما معذرت میخواهيم پول نداريم ما به اندازه آورديم، گفت يک شب در آن مسافرخانهای که بوديم به خانمام گفتم گير افتاديم میخواهيم برگرديم پول برگشت نداريم کسی هم نيست به ما پول قرض بدهد، گفت يکدفعه خانمم گفت تو که حواله داری سر حبيب برو حوالهات را پاس کن، گفتم حبيب را کجا پيدا کنم؟ گفت قبر حبيب که مشخص است، برو اين حواله را بينداز در ضريح، گفت ديدم خانم راست میگويد گفت فردا صبح برای نماز صبح آمدم حرم قبل از اذان صبح بود رفتم کنار حبيب ابن مظاهر گفت نامهای آن پير با اخلاص متدين کازرونی را انداختم در ضريح گفتم آقای حبيب ابن مظاهر چيزی که عيان است چه حاجت به بيان است، دستم خالی است میخواهيم برگرديم کرايه نداريم، نامه هم حواله فلانی است برای شما، ديگر خود دانی گفت رفتم داخل حرام مشغول به زيارت و نماز و اعمال و عبادت، از حرم آمدم بيايم بيرون در همين ايوان، گفت تازه هوا داشت روشن میشد اول صبح بود، تا آمدم در ايوان از دير آمدم در ايوان ديدم يک پيرمرد محاسن سفيد نورانی دستمال سفيد بر سر لباس سفيد بر تن، آمد سمت من، گفت آقا، گفت سلامی بر من کرد، گفت شما منبر هم میرويد؟ گفتم بله، گفت يک مجلس روضهای داريم يک روضهای میخواهم شما بخوانيد، گفتم در خدمتتان هستم، گفت دقيقاً چسپيده به در ورودی حرم ديدم يک در چوبی بود اين پيرمرد رفت داخل ما دنبال پيرمرد رفتيم داخل، دو سهتا پله خورده رفت پايين ديدم سبحانالله باغستانی است که: «لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر» چشمی چنين زيباييها را نديده، گوشی چنين اوصافی را نشنيده، گفت درختها سر بهم کشيده، جویهای آب جاری، خيابانهای اين باغستان مفروش، جمعيت موج میزند همه هم نشستهاند، يک منبر هم آماده است گفت برو منبر، گفت تا رفتم منبر گفتم: «السلام عليک يا اباعبدالله» گفت کربلای شد مجلس، گفت همچون مجلسی در عمرم نديده بودم صدای ناله از در و ديوار، زمين و آسمان بلند شد گفت روضه را خواندم از منبر آمدم پايين، آن پيرمرد آمد بدرقه آمد تا پای پلهها، يک پاکت به من داد گفت آقا تشکر میکنيم، روضه خوانديم ممنون هستيم، گفت از پلهها در ايوان يکدفعه به خودم آمد اين پيرمرد چه کسی بود؟ اين باغ کنار قبر سيدالشهداء کجا بود؟ گفت برگشتم ديدم نه دری است، نه باغی است نه پيرمردی است اما پاکت در دست من است، پاکت را باز کردم ديدم پنجاه تومن پول داخلش است، گفت گفتم درود خدا بر تو ای پير کازرونی گاشه خانهات نشستی حوالهات را حبيب پاس میکند، گفت خوشحال آمدم مسافر خانه، گفتم خانم پول آماده شد، رسيد حواله، گفت خانمام گفت آقا بيا اين پول حبيب را در کربلا خرج کنيم، گفت با پول حبيب مدتی در کربلا مانديم و شاهانه زندگی کرديم، برای مراجعت گفتم پول قرض میگيرم، باز در مراجعت که پول تمام شد به هر کسی رجوع کردم، کسی پول قرضم نداد، گفت يک سحری آمدم کنار قبر حبيب گفتم آقای حبيب ابن مظاهر آن پنجاه تومن حواله آن پيرمرد کازرونی بود، ممنونيم، آقا يک کرايه سفری به ما بده، ما میخواهيم برگرديم گفت رفتم داخل حرم نماز صبح را خواندم آمدم در ايوان، مثل دفعه قبل صحنه تکرار شد همان پيرمرد آمد جلو، ولی در من تصرفی شده بود صحنه قبل يادم رفت گفتم ديدم در چوبی بود وارد شد باغستانی با همان اوصاف حالا يادم نيست که اينجا قبلاً آمدم، منبر رفتم روضه خواندم روضه تمام شد پيرمرد آمد دنبال من، تا پای پلهها يک پاکت داد، آمدم در ايوان گفتم اينجا را يکبار ديگر آمده بودم اين پيرمرد را يکبار ديگر ديده بودم، ديدم نه پيری است نه دری است نه باغی است گفت به بعضی از خدام گفتم که اينجا باغ هم بوده؟ گفتند باغ کجا؟ در کجا؟ چه داری میگويي؟ گفت پاکت را باز کردم ديدم پنجاه تومن در پاکت است حبيب اين کارها را میکند، تا چه برسد به سيدالشهداء:
گفت پيغمبر که هر کسی زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری
گر تو بنشينی سر کويي کسی، عاقبت بينی تو هم روی کسی
دو سه بيت شعر، عزيزما ذاکر و مداح اهلالبيت جناب آقای کارگر به فيض برسان
ای که به عشق اسير خيل بنی آدم است، با خبران غمت بیخبر از عالم است
حسين جان هرکه غمت را خريد عشرت عالم فروخت، سوختگان غمت با غم دل خرم اند
خاک شهيدان توست تاج سر بوالبشر، کين شهداء تا ابد فخر بنی آدم اند
جانم حسين، جانم حسين، جانم حسين.
[1] لقمان3-4.
[2] حج41.
[3] حج41.
[4] حج41.
[5] حج41.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج3 ص501.
[7] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.
[8] حج41.
[9] لقمان3.
[10] لقمان4.
[11] لقمان4.
[12] لقمان4.
[13] لقمان4.
[14] ق18.
[15] من لا يحضره الفقيه ج2 ص210.
[16] لقمان4.
[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج81 ص264.
[18] غرر الحكم و درر الكلم ص817.
[19] هود114.
[20] هود114.
[21] هود114.
[22] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص66.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج14 ص185.
[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج14 ص185.
[25] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص218.
[26] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج12 ص321.
[27] الأمالي (للطوسي) النص 296.