استاد حدائق روز پنج شنبه 15 آذرماه 1403 در مراسم دعای کمیل حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان فرازی از دعاهای حضرت فاطمه زهرا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قالت مولاتنا فاطمه الزهراء: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الْإِخْلَاصِ وَ خَشْيَتَكَ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدَ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ أَسْأَلُكَ نَعِيماً لَا يَنْفَدُ»[1].
شادی ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلیالله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای حشدالشعبی، شهدای جبهه مقاومت، در گذشتگان از جمع حاضر ما عزيزانی که در تربيت ما، پرورش ما از نظر معنوی و اخلاقی نقش آفرينی کردند در اين شب عزيز شام شهادت بزرگ بانوی عالم هستی، تقديم به محضر مبارکه و مقدسه حضرت زهرای مرضيه صلوات غراتری ختم نماييد.
شب بسيار با عظمتی است مکان مکان با عظمتی است، در مکان حضور يافتيد که شاهد هشت شب عبادتهای امام حسين و اصحابش بود اينجا قدمگاه سه امام در توقفشان در کربلا و شاهد عبادتهای حضرت سيدالشهداء و همراهانش مخصوصاً در شب عاشورا شب پايانی، خب شب جمعه هست و شب دعا هست و مزيت ويژه امشب شام غريبان فرزندان اميرالمؤمنين است، و شام شهادت صدقه کبراست، من چهار فراز از دعاهای حضرت زهراء را که در اينها پيام است درس است، انشاءالله اينها دستاورد و سرمايه ما بشود در مراجعتمان به بلاد خودمان و شهر و ديار خودمان، دعاهای متعددی از حضرت زهرای مرضيه، رجوع کنيد عزيزان به کتابهای دعا، حضرت برای روزهای هفته دعا دارد در خلوت خودش، در نيمه شبها در نماز شب يک قسمتی از دعاهای اين بزرگ بانو را که در اين دعا سرمايه خوشبختی و فلاح رقم خورده، حضرت به خدا عرض میکند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الْإِخْلَاصِ»[2] خدا اولاً من از تو اخلاص را میخواهم، زندگی ما آميخته با اخلاص بشود، اخلاص يعنی برادران عزيز، خواهران محترمه کار برای خدا انجام دادند حالا مردم ببينند يا نبينند خيلی اهميت ندارد بدانند يا ندانند مهم نيست، در خانه اگر کس است يک حرف بس است، آدم با اخلاص از انجام کارهای خوبشان هيچ گاه پيشيمان نمیشوند چون میگويند برای خدا کار کرديم و خدا هم میداند و خدا پاداش میدهد، مردم برای ما اهميت از اين جهت ندارند که دانستن و ندانستن آنها نقش داشته باشد، ما برای او داريم زحمت میکشيم و خدا هم اجر میدهد از خدا بخواهيم به اين روحيه برسيم ديديد بعضیها يک وقتی اظهار پيشيمانی به ايشان دست میدهد، کار خوبی میکنند بعد میگويند اشتباه کرديم نبايد میکرديم اين کمک به فلانی میشد اين خدمت را نبايد انجام میداديم، قدر ندانستنند يک تشکر نکردند اين يعنی کاری برای خدا نبودن، کاری که برای خداست مردم بفهمند يا نفهمند شما دغدغهای نداريد، يک روايت در بحث اخلاص از پيامبر تقديم کنم، پيامبر اکرم میفرمايد انسانهای با اخلاص: «عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ فَأَرْبَعَةٌ يَسْلَمُ قَلْبُهُ»[3] از خدا بخواهيم به اينها برسيم، قلب اينها پاک است سالم است، يعنی در درون اينها رياء نيست، تکبر نيست، بخل نيست، امشب شب با عظمتی است مکان مکان با عظمتی است، سر زمين سرزمين مقدسی است اين فرصتها به ندرت رقم میخورد، شب جمعه و شام غريبان حضرت زهراء و کربلا بخواهيم اين درون پاک برای ما ايجاد بشود و بماند قلبمان سالم باشد از کينه، از نفرت، از حرص، از حسد، آدم که اخلاص دارد درون آلوده به اين رذايل اخلاقی نيست: «وَ تَسْلَمُ جَوَارِحُهُ»[4] پيغمبر فرمود جوارحش هم سالم است يعنی چشم او، دست او، پای او، عملکرد او آلودگی به گناه ندارد، او را در مجلس گناه رصد نمیکنند، دقت کنيد خدا حجت را به همه ما تمام کرده، پايي که در کربلا قدم برداشت، چشمی که به اين مظاهر پر خير و برکت نظر انداخت، ديگر اينها را آلودهاش نکند، پایی که در کنار حرم امام حسين و تحت قبه قدم زده اين پا آبرو پيدا کرده، در مراجعت نکند ما را رصد کنند در مجلسی که نبايد میرفتيم با زبانی که اينجا يا حسين گفتيم و دعا خوانديم اين زبان را ديگر آلودهاش نکنيم، امام باقر فرمود نگهداشتن کار از انجام کار دشوارتر است: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»[5] کارها را حفظ کنيم، اين سرمايه گرانبها را نگهش داريم و از دست ندهيم: «تَسْلَمُ جَوَارِحُهُ»[6] يعنی جوارحتان را هم سالم کنيد بعد حضرت میفرمايد: «وَ كَفَّ شَرَّهُ»[7] شر خودش را حفظ میکند انسان با اخلاص شر او به کسی نمیرسد مردم از او در امان هستند خيال مردم از ناحيه او راحت است و آرام: «وَ بَذَلَ خَيْرَهُ»[8] خير خودشان را بذل میکنند اين نشانههای انسانهای با اخلاص از نگاه پيغمبر، در اولين فراز حضرت زهرای مرضيه عرض میکند خدايا به ما اخلاص عنايت کن: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الْإِخْلَاصِ»[9] و تنها جايي که حضار محترم شيطان در قرآن اظهار ضعف کرده که حريف نيستم نسبت به مخلصين است، وقتی سوگند ياد کرد: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»[10] خدايا به عزتت سوگند همه را فريب میدهم و همه را گمراه میکنم، ديد حرف بزرگی زد، در بين اين اجمعين انبياء هستند، اولياء هستند، صلحاء هستند، مردان پاک، زنان پاک، يک تبصره زد، گفت: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»[11]گفت خدايا بنده مخلَصت را من حريف نيستم، ولی خارج از مخلصين را فريب میدهم اين بزرگ بانوی نظام خلقت در دعا به خدا عرض میکند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الْإِخْلَاصِ وَ خَشْيَتَكَ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ»[12] دومين تقاضای حضرت زهرای مرضيه خدا به ما توفيق خشيتت را، ترس درونی را عنايت کن در دو جا، در جايي که خشنوديم و در جايي که غضبناک هستم، اين رضا و غضب دو حالتی است که بعضیها از نرم و تعادل خارج میشوند بعضیها در دوستیها پا را فراتر میگذارند به خاطر رفاقت و دوستی و جمع دوستانه يک وقتی حرمت خدا فراموش میشود، بعضیها در عصبانيت از حريم ايمان و اخلاق فراتر میروند اين دوتا حالت رضا و غضب دو حالت افراط و تفريطی است که بايد توازن و تعادل پيدا کند حضرت زهراء به خدا عرض میکند، خدايا هم در رضا به خشيت بده خداترسی، هم در غضب به ما خشيت بده، در عصبانيت تند نرويم در عصبانيت هر چيزی نگوييم، ديديم بعضیها وقتی عصبانی میشوند يک چيزهای میگويند که بعد خجالت میکشند و بعضیها ديديد در يک مجالسی به خاطر رفاقت و دوستیها آلودگیهای پيدا میکند که میگويد ديگر به خاطر فلان نشد، مجلس مجلس گناه بود، میگويد در رودرواسی افتاديم، فلان کس پسر عموی ما، دختر عموی ما، عروسی بود يک شب هزار شب نمیشد بابا فيلم همان شبت را قيامت نشانتان میدهند از خدا بخواهيم هم در دوستیها هم در عصبانيتها از حريم انصاف تعدی نکنيم و خدا را فراموش نکنيم، اين نکته دوم.
نکته سوم: «وَ الْقَصْدَ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ»[13] حضرت زهراء عرض میکند خدايا به ما توفيق اعتدال و ميانهروی در دو حالت را به ما بده، در عرصه اقتصادی، در توانگری و در تهی دستی مردم اگر وضعتان خوب است بنا نيست اسراف بکنيد، اگر کسی خدا بهش داده: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين»[14]اسراف را خدا نمیپسندد چه در جايي که شما فراخ دست هستيد، چه در زمانی که انسان تهی دست است، اعتدال را فراموش نکند، حضرت زهراء عرض میکند خدايا اين را هم در عرصه اقتصاد زندگی به ما عنايت کند: «وَ الْقَصْدَ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ أَسْأَلُكَ نَعِيماً لَا يَنْفَدُ»[15]خدايا به نعمتی بده پايان ناپذير، يعنی سلامتیما، آبرویما، عزتی که به ما دادی اين بماند برای ما، اين نعمت نعمت پايدار باشد، نعمت متزلزل و فانی نباشد، اين چهار نکته امشب شب جمعه هديه به شماهای که زائر سيدالشهداء هستيد در اين شب عزيز، اميدواريم که اين چهار فراز در دعای کميلی که زمزمه میشود در حق همه ما به هدف اجابت برسد.
شام غريبان حضرت زهرای مرضيه است، من يک خاطرهای را گذرا عرض کنم، بدانيد:
گفت پيغمبر که هرکس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری
يکی از دوستان اهل علم ما الآن در شيراز است ايشان، ايشان حرف حدود تقريباً پانزده سال قبل خانمی است سرطان خون گرفت، خيلیها التماس دعا خواستند، خيلیها مشکل دارند اينجا جای است که گرههای کور شده باز میشود، دردهای بیدرمان درمان میشود:
گفت پيغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری
گر تو بنشينی سر کوي کسی، عاقبت بينی تو هم روی کسی
اين آقا گفت خانم من سرطان خون گرفت وضعش سخت شد، گفت میبردم پيش آقای دکتر معالج، من از دکتر معالج ايشان هم شرح حال اين بيمار را پرسيدم و تأييد کرد، گفت يک جلسهای که خانمم را بردند پيش آقای دکتر که وضعش را ببيند ديگر مدتی تب میکرد تبش قطع نمیشد، مسکنهای که قوی که به زحمتها اين مسکنها، آمپولها را پيدا میکرديم از تهران، و اين خانمما تا اين آمپولها را میزد آرام بود، آمپولها قطع میشد تب بالا میرفت، شيمی درمانی کردند گفت موهای سرش ريخت، ابروها ريخت، خب برای يک خانم مو زينت اوست، گفت ديگر خانه جلو ما هم خجالت میکشيد رو سری سر میکرد، جلو بچههايش پنجتا بچه داشت جلو اين بچه هم شرمنده بود، گفت يک جلسه بردم پيش آقای دکتر گفت آقای دکتر به من گفت که خانمت را الآن ببر بيمارستان بستری کن، و اين خانم شما ديگر تا پايان هفته بين شما نيست، گفت آقای حدائق من خانمم را بردم بيمارستان نمازی بستری کردم عصر دو شنبه بود، شنيدم يکی از دوستان ما عازم سفر عمره است ايام هم ايام فاطميه بود گفت مستقيم رفتم سراغ آن رفيقی که عازم عمره بود، در خانهاش در زدم بعد از اذان مغرب بود، آمد دم در ديد من خيلی آشفته هستم، گفت فلانی چرا آشفته هستی؟ گفتم از حال من که مطلع هستی؟ گفت بله، گفتم الآن بستریاش کردم دکتر گفته تا پايان هفته بيشتر نيست من چندتا بچه خرد دارم، يک خواهش از تو دارم؟ گفت چه خواهشی؟ گفتم شما کی مدينه هستی؟ گفت ما چهار شنبه حرکت داريم شب جمعه مدينه هستيم گفت به من گفت بيا داخل، آمديم داخل، گفت اتفاقاً تلويزيون داشت صحنههای از مدينه و بقيع نشان میداد اين رفيق ما چراغها را خاموش کرد، صحنههای تلويزيون هم شد روضه، گفت فلانی خانمات اگر تا شب جمعه دوام بياورد ما شفائش را از حضرت زهراء میگيريم، گفت من خدا حافظی کردم آمدم، گفت خانمم مادرش میرفت شبها پهلوی خانمم در بيمارستان من کنار بچهها بودم، از رفيقم هم ديگر اطلاع نداشتم گفت بعد از ظهر پنجشنبه بود، آن آقای دکتر مرحوم آقای دکتر حقشناس که فوت کرد دکتر ايشان بود گفت آمد حال خانمم را که ديد گفت ديگر خانمم در بیهوشی به سر میبرد، مسکنهای پياپی بهش میزدند گفت به من گفت آقای انصاری امشب بمان، امشب خانمت ديگر رفتنی است خودت باش مادرش نباشد کنار بسترش يک وقتی کار داريم مسألهای هست خودت پيگری کنی، گفت به مادر عيال گفتم پهلوی بچهها منزل بمان من امشب بيمارستانم، گفت آن شب با دل شکسته گفت خانمم در آتش تب میسوخت و بیهوش، ما کنار تختش سجاده را پهن کرده بودم نيمه شب سيم را وصل کردم مدينه و حضرت زهراء، گفتم يا فاطمه الزهراء شما در جوانی رفتی، میداني بچههای خردسال مادر از دست بدهند چقدر به اينها سخت میگذرد، بیبی نپسند بچههای ما بیمادر بشوند، گفت در حال خودم گوشه بيمارستان اشک میريختم، گفت صبح شد اذان صبح يکدفعه ديدم خانمم بلند شد در بستر نشست گفت آب میخواهم تشنه هستم آب بياوريد، گفت من دست و پاچه شدم، پرستارها آمدند آنها هم دست و پاچه شدند، بدن خانمم را دما گرفتند ديدند دما عادی است حال عادی است گفت آب آوردند برايش، يکی از پزشکها آمد بالای سرش گفت آقا خيلی خوشحال نباشيد مريضهای سرطانی دو ساعت قبل از رفتن حالش عادی میشود اين خانمت را دارد میرود، گفت دوباره آمد ته دلم خالی بشود، يک وقت گفتند اطلاعات بيمارستان شما را میخواهد، گفت رفتم اطلاعات بيمارستان گوشی را بر داشتم، ديدم مادر عيال از منزل است، گفت فلانی الآن آقای فلانی رفيقت از مدينه زنگ زد گفت به آقای انصاری بگوييد خانمت کی خوب شد؟ ما ديشب تا سحر پشت بقيع فاطمه را صدا زديم، گفت گوشی را گذاشتم با چشمان اشک آلود آمدم در اتاق گفتم آقای دکتر خانمم رفتنی نيست، خانم من ماندنی است، زهراء او را شفاء داده، اين خانم حالش خوب شد من از دکتر معالجش پرسيدم گفت آقای حدائق لحظه به لحظه عمر اين زن معجزه است اين زن نبايد زنده باشد، دلها را ببريد مدينه يک شبی پشت قبرستان بقيع اين شعرها را خواندم اينجا هم بخوانم برايتان:
من شهر مدينه، غم انگيز ديارم، از مدينه بايد پرسيد بر اميرالمؤمنين و زهرای مرضيه چه گذشت
دلم خانه غمهاست غم فاطمه دارد، مردم حديث گل و آتش شنيديد و نديديد
رخ و ضربت سيلی شنيديد و نديديد، علی خانه نشين شد شنيديد و نديديد
گلش نقش زمين شد شنيديد و نديديد، معذرت میخواهم يا اباعبدالله، غريبی علی را شنديد و نديديد
کتک خوردن زهراء شنيديد و نديديد، همه بگوييم يا زهراء.
[1] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج91 ص225.
[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج91 ص225.
[3] تحف العقول النص ص21.
[4] تحف العقول النص ص21.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص296.
[6] تحف العقول النص ص21.
[7] تحف العقول النص ص21.
[8] تحف العقول النص ص21.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج91 ص225.
[10] ص82.
[11] ص82-83.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج91 ص225.
[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج91 ص225.
[14] اعراف31.
[15] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج91 ص225.