استادحدائق روز چهارشنبه 14 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث اخلاق پیامبری در قرآن پرداختند.
السلام عليکم جميعاً و رحمتالله و برکاته
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابیالقاسم المصطفی محمد صلّی عليه و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيه المنتظر حجت ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[1]
صدق الله العلی العظيم
تقديم به محضر مبارک رسول عظيمالشأن اسلام پيامبر خاتم صلوات ختم نماييد.
شادی ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلیالله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای حشدالشعبی شهدای جبهه مقاومت، در گذشتگان از جمع محترم حاضر در اين مجلس و محفل تقديم به محضر مبارک سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.
در چند جلسه گذشته توفيق حاصل شد مروری بر آيات شريفهای که خداوند نسبت به پيامبر و صفات پيامبر يادآوری میفرمايد که طبق آيه قرآن که پيامبر الگوست برای بشريت تا ابديت، اينها هم برای درس است و عرض کرديم که وجود مقدس سيدالشهداء يکی از افتخاراتش روز عاشورا الگوبرداری از پيامبر بود و ما هم در اين سفرها بايد اين صفاتی را که در اين شخصيت برتر نظام خلقت خداوند متذکر است، و اولياء بزرگ اگر به اين مقامات رسيدند در پرتو پيروی و شناخت و تبعيت از پيامبر رسيدند، آياتی از سوره مبارکه اعراف و سوره توبه ذکر شد امروز من آيهای را از سوره مبارکه احزاب که چند ويژگی را خداوند برای پيامبر بيان میفرمايد برای ما درس زندگی است: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً»[2] پيامبر شما انسانی هستيد ما فرستاديم اولاً اين عصمت رسولالله و حقانيت رسالت در اينکه خداوند میفرمايد شما فرستاده ما هستيد، ما شما را شاهد فرستاديم شاهد بزرگان عنوان میکنند که دو معنی درش قرار گرفته، شاهد يک معنايش به معنای حاضر است يعنی شما هستيد بين مردم، مردمی هستيد عزيزان پيغمبر مردمی بود، ائمه مردمی بودند اولياء الهی در متن جامعه بودند حالا بنده سمتی دارم مدير هستم، تاجر هستم کارخانه دارم امکاناتی خدا لطف کرده در اختيار ماست با زير مجموعههايتان ارتباط بگيريد پيغمبر چنين بود شاهد بود با مردم بود و از حال مردم هم غافل نبود ببينيد باشيم بين مردم و بیتوجه به مسائل جامعه هم نباشيم گاهی اوقات بعضیها در خانه خودشان هم مردمی نيستند، آقای آمد گفت حاجآقا دخترم سه شب است خانه نمیآيد گفتم دخترت چند سالش است؟ گفت بيست و يک سال، گفتم پای حرف اين دختر نشستی با اين دختر ارتباط گرفتی، چرا من در تربيت کم بگذارم، دختر من، پسر من با اجنبی حرفش را میزند، پدر را امين نمیداند، خب کار نکردی، مادر ارتباط نگرفتی، چرا اعتماد به يک آدمی که با چهارتا حرف فريبنده ذهن اين را جذب میکند ولی من پدری که عمری زحمت کشيدم، وجودش با اذن الهی از من است، به من اعتماد ندارد، گفتم آقا همين سه شب بد شد؟ اين بيست و يک سال غفلت کردی الآن ظهور پيدا کردی، پدرها در خانه شاهد باشيد، مادرها در خانه شاهد باشيد، باشيد با فرزندانتان، رفيق باشيد در خانوادهتان صله رحم چرا اين قدر اهميت دارد، بابا ارتباط بگيريد با فاميل، با کسانی که از يک رگ و ريشه هستيم، چرا دور باشيم بنده تشييع جنازهای بود ميتی را داشتند دفن میکردند، ديدم يک آقايي رسيد کنار قبر اين خاکها را بر میداشت میريخت روی سرش میگفت خاک بسر شدم گفتم جلو اين را بگيريد اين چرا اين کار را میکند؟ يکی گفت آقا اين برادر متوفی است اينها سيزده سال در يک شهر بودند همديگر را نديدند الآن به اين آقا خبر دادند در اداره برادرت را دارند دفن میکنند خودش را رسانده در قبرستان خاک میريزد به سرش میگويد خاک بسر شدم، گفتم واقعاً هم خاک بسر شده، اين جوری بايد زندگی کرد درسی که ما از مکتب اولياء میآموزيم با مردم بودن مردمی بودن، البته با مردم بودن نه به اين معنای که من در مجلس گناه هم بروم شرکت کنم، ما اشاره کرديم سابق پيامبر اکرم را خدا میفرمايد: «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[3] جايي افراد با خدا زاويه گرفتند شما هم زاويه بگير، بله آنهايي که در مسير هستند شما ارتباط بگيريد گاهی اوقات حضور شما دوتا کلمه حرف شما تأثير میگذارد بر روح طرف، فکر طرف خب عزيزان پيامبر را خدا میفرمايد: «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً»[4] پيامبر مردمی بود کوچه به کوچه، خانه به خانه، چهره به چهره با مردم مراوده داشت اين نکته اول، عزيزان نجف آنهايي که مشرف شديد يکی از قبوری که زيارت میشود و يکی از شخصيتهای بزرگ عالم اسلام، مرحوم آيتالله العظمی حاج شيخ محمدکاظم خراسانی صاحب کفايه است يک جريانی را چند روز قبل از ايشان نقل کردند يک جريان ديگر هم نقل کنم، اينها به اين عظمت میرسند به اين بزرگی در جوار حضرت به خاک سپرده میشوند آقايي که خودش فرموده بود من در شروع طلبگیام با لباس تنم و دو جلد کتاب از خراسان عازم نجف شدم و آن آقا را خدا کرد زعيم روحانيت در حالات اين شخصيت بزرگ مینويسند يک آقايي طلبهای از ايران رفته بود نجف برای تحصيل میگويد آن ماههای اولی بود که با خانواده رفته بودم درس بخوانم، خانمام باردار بود يک شب نيمه شب شب از نيمه گذشته بود در زائيدن خانم من را گرفت و من هم غريب در اين شهر، فاميلی ندارم آشنا نشدم هنوز با وضع شهر، پزشکی نمیشناسم قابلهای را نمیشناسم، گفت مضطر به تمام معنی شدم، فقط تنها جايي که بلد بودم و میشناختم خانه فقيه عالم اسلام آخوند خراسانی بود، گفت در اين مدت میديدم مردم میروند و میآيند رفت و آمد است گفت سراسيمه و مضطرب نيمه شب بلند شدم آمدم در خانه آخوند خراسانی، گفتم آقا يکی دوتا فرمانبر در خانه دارد ما در بزنيم، يکی در باز میکند، به آن فرمانبر بگوييم بيا خانه يک قابلهای را به ما نشان بده، گفت در را با شدت کوبيدم، بعد از لحظاتی برخلاف انتظارم يک دفعه ديدم آخوند خراسانی آمد دم در با يک لباس عربی در منزل يک عرقچينی سرش بود ديگر يک مدادی هم پشت گوش آخوند بود، معلوم میشود که آخوند مشغول مطالعه و کتابت بود، عالم فقيه میشود آخوند میگويد تا آقا را ديدم خيلی خجالت کشيدم سلام کردم آقا جواب داد گفت بفرماييد، گفتم آقا من با خادمتان کار دارم خادم را صدا بزنيد، آقا فرمود خادم الآن وقت استراحت اوست و خوابيده، خادم خادم روز است نه خادم شب، کار به خادم داری فردا بيا، گفتم آقا نمیشود بيدارش کنيد؟ فرمود خير، من شب از او کار نمیخواهم، گفتم آقا جان انسانی در خطر است، گفت آخوند فرمود خب حرفت را بزن، جان چه کسی در خطر است، حالا يک طلبهای گمناکی که ابتدای تحصيلش است در نجف، آخوند فرد اول روحانيت شيعه ببينيد شاهد يعنی اين، آقا بزرگی يعنی اين، تواضع کردی بزرگت میکنند، گفت آقا خانم من باردار است و الآن وضع سختی دارد درد زائيدن او را گرفته من منزل قابلهای را بلد نيستم اين خادم را بگوييد بيايد خانه يک قابلهای را به ما نشان بدهد، آقا فرمود خب چرا زودتر نگفتی، زودتر اين حرف را میزدی، گفت من فکر کردم آقا رفت آن خادم را بيدار کند، گفت دقايق نگذشت ديدم آخوند خراسانی لباس پوشيده عمامه به سر گذاشته، يک چراغ فانوس دريای هم دستش گفت بيا تا برويم خانه قابله نشانت بدهم، گفتم آقا من جسارت نمیکنم به شما، آقا بزرگی: «من تواضع رفعه الله»[5] به ژست گرفتن نيست، ما اين هستيم، شما در شأن ما نيستی، بنشين آنجا، آقا امام رضا را از مدينه میآوردند طوس گزارشی که فرمانده سپاه به مأمون داد، گفت چيزی که خيلی برای من عجيب بود اين آقا چندتا از غلامهايش باش بودند هرجا پياده میشد برای صرف غذا، اول خادمها و غلامها را صدا میزد پای سفره میگفت شما شروع کنيد بعد میخورد، چه اشکالی دارد اين اخلاق اهلالبيت است يک مديرکل با آبدارچی غذا بخورد، آقای تاجر بازار با حمال بازار صدا بزن بگو بيا هم سفره بشويم ائمه اين بودند امام مجتبی چنين بود اميرالمؤمنين چنين بود سيدالشهداء چنين بود، گفتم اين آقای طلبه گفت به آخوند خراسانی گفتم آقا پس چراغ را بدهيد دست من من چراغ را در دستم بگيرد، آقا فرمود خودم چراغ در دستم است همراه من بيا، گفت در کوچهها، پس کوچههای نجف رفتيم در يک خانهای رسيديم آقا در زد يک آقایي آمد دم در، تا آخوند خراسانی را ديد اظهار ادب کرد، آقا شما تشريف آورديد امری داريد، آقا فرمود همسر اين طلبه باردار است درد زائيدن گرفته خانمت را خبر کن بيايد در امر زائيدن کمک کند، گفت من گفتم آقا شما ديگر برويد گفت نه من تا دم در همراهيت میکنم، گفت آقا ايستاد آن خانم آمد آخوند خراسانی چراغ به دست همراهی کرد ما را تا دم در منزل من طلبه، رفتيم داخل آخوند رفت میگويد يک نيم ساعتی گذشت، ديدم که درخانهام را دارند در میزنند آمدم دم در ديدم آخوند خراسانی است آقا من نيم ساعت قبل که با شما بودم پول همراهم نبود، تو حالا خدا برايت بچه داده خرج داری، اين پول هديه به تو، يک مقدار نبات و پارچه هم آخوند آورده بود گفت اين را هم بده هديه به خانمات، آن طلبه میگويد بعد از اين ماجرا پنج شش ماه بيشتر آخوند خراسانی زنده نبود بعد ايشان را مسموم کردند در جريان مشروطه وقتی که اعلام جهاد کرد بر عليه کسانی که شيخ فضلالله نوری را در تهران اعدام کرده بودند و برگردد به ايران، گفت يک شش ماهی آخوند زنده بود گفت من اين قدر عاشق آخوند خراسانی شده بودم، روزها وقتی مرحوم آخوند داشت میرفت سمت منزل در مسير يکجايي میايستادم از دور فقط چهره آخوند را نگاه میکردم و لذت میبردم اينها اخلاق عملی است میگويد گاهی اوقات يک دفعه آخوند خراسانی، علما دورش بودند بحثهای علمی میکردند در حرکت همين طور که صحبت میکرد، يک دفعه نظرش میافتاد به من طلبهای گمنامی که آن گوشه ايستادم، گفت جمعيت را میشکافت میآمد سمت من، همه تعجب میکردند، احوال پرسی میکرد، میگفت حال فرزندت چطور است؟ خانمات خوب است؟ خودت خوبی؟ مشکل نداری مردم بايد بگذاريد برويد: ای که دستت میرسد کاری بکن، آخوند گذاشت رفت، اينکه امروز در محضر امام حسين نام اين فقيه بزرگ آورده میشود ذيل آيه: «شاهِداً»[6] آن بندگی کردی، کار خوب انجام داديد ماندگار میشويد پيغمبر چنين بود، شاهد بود در جامعه بود با مردم بود، بیتفاوت نبود اينیکه بگوييم آقا ما مشکلات مردم به ما ربطی ندارد، نداری به من ربط ندارد، از بدهکاریهايت نگو، از گرفتاریهايت نگو، خب بابا تو مسلمان هستی امام صادق فرمود مسلمانها مثل يک پيکر واحد هستند، همان طوری که بدن شما يک عضوش اگر بيمار شد بقيه اعضای بدن هم تحت تأثير قرار میگيرد، آقا میبينيد چشمش درد میکند ديگر حال راه رفتن هم ندارد حوصله حرف زدن هم ندارد بابا جامعه مردم اگر يک جايي ديدي کسی آسيب ديده نبايد بیتفاوت گذشت و بیتفاوت بود اين انشاءالله بشود درس سفر مهرورزی مردمی بودن، بیتفاوت به مسائل جامعه نبودن، احساس تکليف کردن: «شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[7] پيامبر را خداوند میفرمايد شما مبشر هستی، پيامبر اميرالمؤمنين میفرمايد رسولالله خوبیها را که میديد تشويق میکرد اين يک سيره عملی رسولالله ما هرجا کار خوب ببينيم وظيفهماست تشکر کنيم، بله حالا آن آقا دارد به وظيفهاش عمل میکند کارمند است، کارگر است مأمور است دارد کارش را انجام میدهد، اين کارگر ساده شهرداری دارد زبالهها را جمع میکند شما هم وظيفه داری تشکر کنی، خداوند در برابر وظايفی که ما داريم و انجام میدهيم خداوند پاداش میدهد، ما از ذات مقدس ربوبی فرا بگيريم اين درس را، خوبیها را بیتفاوت نگذريم نگوييم وظيفه است بله وظيفهاش را انجام داد، آقا فرزندت يک کارهای خوبی انجام میدهد خيلی خوب حالا وظيفهاش بايد بکند کمک نکند چه کار بکند؟ بابا کمک نکند چه کار کند که کرد، تو هم تشکر کن تو هم تشويق کن اين را اين سبب رشد و شکوفايي میشود جايي هم که اگر ما لغزشی میبينيم: «نَذيراً»[8] برحذر داريم يک اشتباهی اگر ديديم محترمانه مشفقانه، آقا اين کار کار درستی نبود، عزيزم اين کار را نبايد میکردی البته اين هم آداب دارد امر به معروف نهی از منکر، علی عليهالسلام میفرمايد: «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَهُ»[9] اگر کسی را شما در جمع تذکر بهش دادی، خرابش کردی، عيبش را در جمع گفتی، البته خوبیها را در جمع بگوييد، خوبی و حسن کسی را بگوييد تا ديگران هم بياموزند اما ضعفها و کاستیها و عيبها را در جمع بيان نکنيد، از ستار العيوب بياموزيد اينها را ما در خلوت تذکر بدهيم، پسرم برادرم، رفيقم، شريکم، اين حرف را آنجا نبايد میزدی اين حرف حرف درستی نبود، پيامبر نذير بود هم خوبیها را تشويق میکرد و هم نسبت به کارهای ناشايست و کارهای غلط پيامبر هشدار میداد، آيه بعد بمانيد انشاءالله دو نکته ديگر از شخصيت والای پيغمبر در آيه چهل و شش سوره احزاب: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[10] اين را چون يک بحث مفصلی دارد وقت را بايد در نظر گرفت من با يک جمله از فرمايشات صاحب اين ايام حضرت زهرای مرضيه در خطبه فدکيه عرايض را به پايان برسانم، ببينيد ما اگر پيغمبر را شناختيم دو اتفاق میافتد اين در خطبه فدکيه است حضرت زهرای مرضيه در دفاع از ولايت، دفاعی از حق اجتماعی مردم و حق شخصی خطبهای خواند قسمت از اين خطبه اين است: «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ»[11]اگر از ما اهلالبيت اولياء الهی تبعيت کرديد زندگیتان نظم پيدا میکند، شما يک مورد سراغ داريد، يک خانوادهای کامل، منطبق بر سيره اهلالبيت زندگی کرده باشد اين خانواده آسيب ديده باشد، در اقتصادشان، در درآمدشان، در رفتارشان، در اخلاقشان همه، شما هرجا آسيب میبينيد و بینظمی ناشی از اطاعت نکردن، شما يک مورد زندگی به طلاق کشيده شده را نمیتوانيد نام ببريد که بگوييد زن و شوهر هردو با ايمان، هردو مطيع اهلالبيت کارشان کشيد به جدايي ابداً اصلاً اين طور نيست ايمان اگر آمد طرف به وظايف خودش و تعهدات خودش به نحو شايسته پايبند است و عامل است و عمل میکند حضرت زهراء فرمود: «جعل... طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ»[12]مردم اگر از ما اطاعت کرديد زندگیتان نظم پيدا میکند، هم زندگی فردی شما، هم زندگی اجتماعی شما، هم اقتصاد شما، هم اجتماع شما سياست شما، تابع شديد نظم پيدا میکنيد هرجا لجام گسيختگی چون از اهل بيت فاصله گرفتيم: «وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ»[13] ما پيشوا باشيم تفرقه نيست امروز چرا عالم اسلام و بشريت به اين وضع گرفتار است، اين پراکندگیها اين تشتتها، چرا؟ چون آن شخصيتی که امروز بايد جامعه بشری را مديريت کند در پس پرده غيبت است شما در عصر ظهور دنيا میشود يک مملکت، مرزها برداشته میشود، همه از يک پدر و مادر هستند اروپايي و آسيايي و اقيانوسی و افريقايي نداريم: «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى»[14] همه نگاه برادری و خواهری باهم دارند چرا؟ چون در رأس کسی است: «إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ»[15]پيشوا میشود صاحبالزمان و پيشوايي او سبب میشود تفرقهها زدوده میشود، انشاءالله از خدا بخواهيد يکی از دعاهايتان در اين ايام مقدس و در اين اماکن مقدس تعجيل در فرج شخصيتی باشد که آمدنش نظم ببخشد به جوامع بشری اين ظلم و ستمهايي را که شما امروز شاهد هستيد، غزه، فلسطين، سوريه، يمن، لبنان اينها همه به خاطر اين است که آن شخصيتی که بايد باشد و مديريت کند و ظلم را ريشهکن کند، فعلاً در پس پرده غيبت است و ما هم وظيفه به دعاگويي و آمادهسازی خودمان برای آمدن حضرت است: «إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ»[16].
از دغدغههای حضرت زهراء مثل امروز حسب تاريخ ديگر روز پايانی عمر اين بزرگ بانو است زنهای مدينه در آن روزهای پايانی عمر بیبی وقتی شنيدند حال حضرت زهراء حال مساعدی نيست آمدند عيادت خب پيامبر يک يادگار ازش مانده و آن حضرت فاطمه زهراست، اين بانو در بستر هم از امامش دفاع میکرد، از امامش دفاع میکرد به زنهای مدينه میفرمود به شوهرهايتان بگوييد چرا علی را تنها گذاشتيد، من اعتقادم اين است خيلی از بزرگان هم شنيدم اين مطلب را، آن قدری که حضرت زهراء از درد غربت علی میناليد از درد پهلو نمیناليد، نگرانی حضرت زهراء غربت امامش علی عليهالسلام بود، من يک جمله بگويم گذرا، و روضه من چند بيت شعر زبانحال اميرالمؤمنين و عزيزانما فيض کاملتر بدهند اين ايام ايام حزن است، ايام اندوه است، آن هم چه توفيقی در محضر فرزندش سيدالشهداء روضه مادر بخوانيم و عزاداری کنيم، خبر کسالت حضرت زهراء وقتی در مدينه منتشر شد، خليفه اول و دوم تقاضای وقت ملاقات کردند به توسط دخترهايشان حضرت زهراء نپذيرفتند، به توسط دخترهایی که همسران پيغمبر بود، حضرت فرمودند من نمیخواهم با اينها ديدار داشته باشم، اينها آمدند در مسجد سراغ اميرالمؤمنين، گفتند يا علی ما میخواهيم بيايم عيادت فاطمه زهراء ما را نپذيرفته شما واسطه بشويد، آقا فرمودند من وقت میگيرم، آقا آمدند منزل من فقط همين جمله را میخواهم بگويم، ادامهاش را نمیخواهم بگويم، آقا آمدند در منزل کنار بستر حضرت زهراء نشستند دختر رسولالله اين دو نفر میخواهند بيايند ديدن شما، از من وقت ملاقات خواستند حضرت زهراء فرمود يا علی تا زنده هستم نمیخواهم اينها را ببينم، میخواهيم با حالت همين نگرانی و غضبی که دارم به محضر خدا بروم اين جمله را فرمود، آقا اميرالمؤمنين فرمودند فاطمه جان من به اينها قول دادم، شما اينها را میپذيريد، يک جملهای حضرت زهراء فرمود که مادرش خديجه در شب آغاز ازدواجش به پيغمبر گفت، رو کرد به اميرالمؤمنين خطاب کرد يا علی: «قَالَتْ ع الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ»[17]، خانه خانه شماست من کنيز شما هستم، يعنی اختيار با شماست قول دادی بيايد، بعضیها میگويند اگر اينجا حضرت زهراء پافشاری میکرد يا علی من نمیخواهم اينها را ببينم حق داشت، حرمت خانهاش را شکستند، محسنش را شهيد کردند، فدکش را مصادره کردند، حق داشت بگويد من اينها را نمیخواهم ببينم اما چون علی فرموده بود به اينها قول داد، فرمود: «البيت بيتک و انا امتک» يافت نشد، خانه خانه شما من کنيز شما هرچه صلاح ديديد عمل کنيد:
ای کوثر علی، حالا اميرالمؤمنين چه کشيد در فراق حضرت زهراء، اين شايد اين اشعار مال اين ايامی که هنوز بیبی در بستر است و هنوز محفل خانه را رها نکرده:
ای کوثر علی چقدر زود میروی، بال و پر علی چقدر زود میروی
زهراء جان بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه، همسنگر علی چقدر زود میروی
ای تکيهگاه زندگی حيدر غريب، ای لشکر علی چقدر زود میروی
شرمنده تو هستم و پهلوی زخمیات، ای ياور علی چقدر زود میرود
عرضم تمام
بر جو زندگی علی را بهم زدند، ای کوثر علی چقدر زود میروی يا فاطمه، يا فاطمه يا فاطمه يا فاطمه.
قربان اين نالهها، يا فاطمه.
[1] احزاب45.
[2] احزاب45.
[3] اعراف199.
[4] احزاب45.
[5] عدة الداعي و نجاح الساعي ص177.
[6] احزاب45.
[7] احزاب45.
[8] احزاب45.
[9] تحف العقول النص ص489.
[10] احزاب46.
[11] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج1، ص99.
[12] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج1، ص99.
[13] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج1، ص99.
[14] حجرات13.
[15] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج1، ص99.
[16] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج1، ص99.
[17] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج2، ص869.