استاد حدائق روز شنبه 3 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث محبت اولیای الهی(ع) پرداختند.

السلام عليکم جميعاً و رحمت­الله و برکاته

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاه و السلام علی سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابی­القاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيه­الله المنتظر حجت ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

تقديم به پيشگاه با عظمت پيامبر عظيم­الشأن اسلام رسول خدا صلواتی ختم نماييد.

جهت شادی و ترويح ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلی­الله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهداء حشدالشعبی، شهداء جبهه مقاومت، سردار سرافراز حاج قاسم سليمانی و شهيدابومهدی المهندس و شهيد حجت­الاسلام و المسلمين سيدحسن نصرالله، و در گذشتگان جمع حاضر سبباً و نسباً تقديم به محضر مقدس سالار شهيدان صلوات غراتری ختم نماييد.

آيه تلاوت شده از سوره مبارکه البقره آيه صد و پنجاه و سه، گذشته عرض کرديم که يکی از درس­های که زائران اين سرزمين و اين بقاع متبرک بايد فرا بگيرند درس صبر و شکيبايي است، حاج­آقا مريض شدی نق نزن، يک خرده وضع اقتصادی­ات بهم ريخت ناسپاسی نکن، قرآن اشاره می­فرمايد ما انسان­ها را می­آزماييم اين اطلاق هم دارد برای همه، انبياء را اولياء را مؤمنين را، مؤمنات را و بشريت را، صحبت هم شد که به پنج نوع آزموده می­شوند انسان­ها، البته نوع امتحان متفاوت است امتحان اگر مشکل جسمی آمد برای ولی­خدا ترفيع درجه است، اگر اين مشکل برای مؤمن آمد آزمون است اگر برای ظالم آمد مکافات و مجازات است، بايد ببينيم چه کسی هستيم؟ که اين ابتلائات به چه اعتباری ما را فرا گرفته، اسارت يک وقتی عقيله بنی­هاشم را می­برد به اسارت ترفيع درجه است، يک وقتی يک ظالم طاغ ياغی را می­برند اسارت اين مکافات اعمال است، لذا اين آزمون برای همه ماست، دنيای به فرمايش اميرالمؤمنين سرايي است آميخته و پيچيده با درد و رنج، در اين آيه صد و پنجاه و سه، من سخنی را از فرمايشات رسول­خدا عرض کنم، که پيامبر می­فرمايد: «مَا أَنْزَلَ‏ اللَّهُ‏ آيَةً فِيهَا: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) إِلَّا وَ عَلِيٌّ رَأْسُهَا وَ أَمِيرُهَا»[2] اين روايت را مرحوم علامه مجلسی در جلد سی و پنج بحارالانوار نقل می­کند که هر آيه­ای در قرآن طليعه آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»[3] در رأس خطاب علی ابن ابی­طالب و اميری در اين آيه وجود مقدس علی­ ابن ابی­طالب است برای ديگران، خب اين آيه را خداوند خطاب به مؤمنين در سخنی هم آقا علی ابن موسی­الرضا می­فرمايد هر آيه­ای که با: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»[4] شروع می­شود ما اهل­البيت طليعه­داران اين آيه هستيم، در اين آيه خداوند مؤمنين را خطاب می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ»[5]  ای کسانی که ايمان آورديد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»[6] در آيه صد و پنجاه و سه بقره: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»[7] ياری و مدد بجوييد به توسط صبر و شکيبايي و به توسط انس با نماز در اين زندگی دنيايي زندگی را به سلامت سپری کنيد: إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏»[8] خداوند با صابرين است، روايتی از فرمايشات آقا امام باقر تقديم کنم که يک شرح تکليفی برای همه ما يک بحث مهم ماند و آن راهکار رسيدن به مراتب صبر اين را هم ما امروز به شرط توفيق محضر عزيزان و در اين مکان مقدس و معظم عرض کنيم، امام باقر سلام­الله عليه به آقای فضيل آمد محضر امام باقر عليه­السلام حضرت به فضيل فرمودند: «يَا فُضَيْلُ‏ أَبْلِغْ‏ مَنْ لَقِيتَ مِنْ مَوَالِينَا عَنَّا السَّلَامَ»[9] دوستان ما هر کسی با تو ملاقات کرد و تو را ديد سلام ما را به او برسان، به موالی ما سلام ما را برسان و يک پيام امام دادند اين پيام را زيادی بشنويد، آقا فرمودند: «قُلْ لَهُمْ إِنِّي لَا أُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً»[10] به اين­ها بگوييد که منی امام باقر نسبت به شما سر بلند و غنی در پيشگاه خدا نمی­شوم مگر اين­که اين­ها را رعايت کنيد، شيعه اگر چنين بودی موجب سرافرازی امامت هستی، اين­ها بايد بشود درسنامه زندگی، چندتا نکته را امام باقر می­فرمايد، می­فرمايد نسبت به شماها در پيشگاه خدا سربلندی و بی­نيازی برايمان رقم نمی­خورد مگر اين­که اين اوصاف را رعايت کنيد و اين­ها را دقت کنيد، اول حضرت فرمود: «إِلَّا بِالْوَرَعِ»[11] شيعه اگر با ورع شد موجب سرافرازی امامش می­شود، امام صادق فرمود: «ِكُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»[12]برای ما زينت باشيد، اسباب سرافکندگی نباشيد، رفتار و منش شما بايد مردم را به خدا و اهل­البيت دعوت کند، يک جوری عمل نکنيد که بگويند آقا اين هم دعای ندبه خوان ما، اين هم دعای کميل­خوان ما، اين مسجدی ما اين کار را کرد ما ديگر مسجد نمی­رويم، من بارها برخورد داشتم به بعضی­ها که تراز را رفتارهای فردی قرار دادند و از اساس دين اين­ها فاصله گرفتند، امام فرمود، در کانون خانواده پدر آن گونه زندگی کن که خانواده را به دين دعوت کنی، مادر رفتار تو بايد مشوق مجموعه تو به سمت خدا و اهل­البيت بشود امام فرمود آنچه که موجب سربلندی ما از ناحيه شماست، اول پاکی شماست، ورع شماست، نکته اول، دوم حضرت فرمودند: «فَاحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ»[13] زبان­هايتان را مديريت کنيد، هر حرفی نزنيد، هر سخنی نگوييد، سروران عزيز، حضار محترم پر آسيب­ترين عضو بدن انسان زبان است، زبان عضوی است که علمای علم اخلاق تا صد و هشتاد گناه برای زبان ثبت کرده­اند، يکش دروغ است، يکی تهمت است، يکی نمامی است، يکی سخن چينی است، تا صد و هشتاد و گناه ما در روايات­مان نسبت به زبان هشدار داده شده، چشم شما، دست شما پای شما اين قدر تنوع گناه ندارد، زبان از خصوصيت­هايش اين است که محدود به زمان و مکان نيست، الآن اين­جا مکان مقدس در محضر امام حسين اگر مراقب زبانت نباشی همين­جا هم می­توانی غيبت کنی، اما شما در مکان­های مقدس ديديد کسی قمار بازی کند، تا حالا ديديد در مکان­های مقدس کسی مشروب مصرف کند، مشروبات الکلی، من در مسجدالحرام مقابل مستجار حاجی در لباس احرام فحش می­داد، مراقب باش، زبان امام باقر می­فرمايد: «فَاحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ»[14] آقا نشسته در لباس احرام مقابل مستجار اين گوشه همراهش زنگ زد تلفن را روشن کرد دوتا بله گفت، دوتا فحش داد به آنی که پشت خط بود، دوتا هم حواله کس ديگری کرد تلفن را قطع کرد، من فاصله يک متری اين آقا نشسته بودم، نمی­دانستم اهل کدام استان هم هست، اما تکليف شرعی است بايد تذکر داد، آن هم در خانه خدا اين هم در لباس احرام، گفتم آقا معذرت می­خواهم، شما محرم هستيد؟ گفت بله، گفتم روحانی کاروان به شما گفته در حالت احرام اگر فحش دادی کفاره بايد بدهی؟ گفت بله، گفتم در مسجدالحرام مقابل خانه خدا در لباس احرام، دوتا فحش ديگر هم داد گفت اين فلان فلان شده حقش بود، گفتم آقا ما می­گوييم فحش نده، شما مثل نخودچی کشمش از تو می­ريزد، گفت من قبل از سفر حج، به من گفتند فلانی گرفتار است يک پولی بده قرضش اين ده روزه بر می­گرداند، گفتم اين آدم بد حسابی است، نمی­دهد آن واسطه گفت آقا بده من برايت پولت را می­گيرم، گفت حالا واسطه زنگ زده می­گويد آقا موعد چک رسيد چک پاس نشد ديگر ندارم، گفتم فلان فلان تو، فلان فلان او، آقا زبان است، حواست باشد، اين­جا سرزمين، من در همين صحن سيدالشهداء مقابل اين ايوان آقای ديدم داشت غيبت می­کرد زائر امام حسين حواست باشه، کربلا هستی: «رَوْضَةٍ مِنْ‏ رِيَاضِ‏ الْجَنَّةِ»[15] و اين را هم من عرض کنم مرحوم آيت­الله شوشتری اعلی­الله مقامه می­فرمايد هر زمان و مکانی که قداست ويژه دارد همان طور که عبادت در آن زمان و مکان ثواب ويژه دارد، گناه در آن زمان و مکان عقاب ويژه دارد يعنی غيبت در صحن امام حسين مثل غيبت در خانه ما نيست، بد اخلاقی در کربلا مثل بد اخلاقی در شهر ما نيست اين­جا حرمت دارد: «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»[16]در همان «لَيْلَةُ الْقَدْرِ»[17] اگر کسی خلاف کرد مکافات هم سنگين است، امام فرمود زبان­هايتان را بپاييد، زبان عزيزان نه محدود به زمان است نه محدود به مکان است نه محدود به سن و سال است يک وقت می­بيني نفس آخر کفر می­گويد و می­ميرد از حضرت امام نقل شده امام فرمودند ما قبل از سال چهل و دو، امام يک هم مباحثه­ای داشتند کسالت پيدا می­کند حالش سخت می­شود امام می­رود ديدنش، امام فرمودند من ديدم که اطرافش جمع بودند شهادتين بهش می­گفتند اين زبانش باز نمی­شد: «لا اله الا الله» نمی­گفت امام نگران می­شوند، خب رفيق بودند باهم، می­گويد آقا بگو: «اشهد ان لا اله الا الله» اجلت دارد می­رسد همراهی کن، شهادتين را بر زبان جاری کن، امام فرموده بودند يک وقت يک نگاهی به من کرد گفت حاج­آقا روح­الله حالا فهميدم خداي ظالمی داريم، نعوذ بالله، گاهی گاو نُه مَن شيرده شنيديد می­دوشد، می­دوشد آن آخر می­گذارد همه را می­ريزد و می­رفت، اين­که امام سجاد به خدا عرض می­کند: «وَ اخْتِمْ‏ لِي‏ بِخَيْرٍ»[18] خدايا ختم زندگی­مان را بخير منتهی کن، امام خيلی ناراحت می­شوند می­گويند آقا داري می­ميری و داری کفر می­گويي، به امام می­گويد حاج­آقا روح­الله دليل بر ظلم خدا همين بس که خدا دارد بين من و بچه­هايم جدا می­اندازد اين نداشتن صبر است، حالا من می­گوييم چه کنيم که صبور بشويم، صبر وقتی نباشد آن لحظه آخر خراب می­کند، تباه می­کند، امام فرمود: «َاحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُم»[19] دست­هايتان را از گناه، حرام باز داريد: «وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ»[20] اين ذيل همين آيه صد و پنجاه و سه سوره مبارکه البقره است حضرت فرمود: «وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»[21] خب نکته اين است که ما می­خواهيم در اين مراحل صبر صبور باشيم، چرا آقا اين آخر عمر می­زند و می­ريزد و می­رود؟ چرا بعضی­ها صبر ندارند؟ يک آقايي می­گفت آقا من تا عصبانی­ام نکرده­ام آدم خوبی هستم، آن رويم اگر بالا آمد از خودم بدتر ديگر پيدا نمی­شود، آن رويت را که بالا می­آورند بايد نشان بدهی، آدم خوبی هستی، من يک دستورالعمل از اميرالمؤمنين عرض کنم، ما سه­جا در روايات توصيه شده شکيبايي را فراموش نکنيم، يکی در روياروی با سختی­ها و مصائب، حالا مصائب فقدان عزيزان، مصيبت­های که ما می­بينيم گاهی اوقات کسالت­ها، ورشکستگی­های اقتصادی، دنيا به بعضی­ها پشت می­کند بر وفق مرادتان نيست، اين­ها می­گويند در اين مصائب صبور باشيد، بالاتر از آن پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود صبر در برابر طاعت، نماز خواندن، صبر می­خواهد، خواهرها حجاب صبر می­ خواهد، بعضی­ها اين شکيبايي را ندارند حوصله می­گويد ندارم، پرداخت خمس صبر می­خواهد، بعضی­ها اين صبر را ندارند از کوه کنده نمی­شود، انفاق به فقير صبر می­خواهد و تمام کارهای شايسته شکيبايي می­خواهد يکی از ثروتمندان معاصر پيغمبر محضر رسول­الله رسيد گفت يا رسول­الله وضع مالی­ام خوب است پيغمبر مکه بودند کنار کوه ابوقبيس، گفت آقا هرچه بگوييد به شما می­دهم خدا ثواب حج را به من بدهد، پيغمبر يک اشاره به کوه ابوقبيس کردند گفت اين کوه را می­بينيد؟ گفت بله، فرمودند به آن خدايي که جان من پيغمبر در تحت قبضه قدرت اوست، به وزن کوه ابوقبيس اگر طلا در راه خدا انفاق کنی، ثواب حج را برايت نمی­دهند، يعنی ميليون کرول طلا، جای حج واجبت را پر نمی­کند، بله حالا می­گويد صبر ندارم، احرام بپوشم، محرمات را کنار بگذارم، عرفات بيايم مشعر بروم، شب­های منی را درک کنم، بله اين صبر می­خواهد بعضی­ها ندارند اين صبر، از اين صبر هم بالاتر صبر در برابر گناه است، راهکارها را من از اميرالمؤمنين در اين وقت باقی مانده عرض کنم، آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد می­خواهيد در برابر مصيبت­ها صبور باشيد: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ‏ عَلَيْهِ‏ الْمُصِيبَات‏»[22]مردم به دنيا وابسته نشويد اين بدن مال شما نيست مال خداست، وابسته شديد کار دستت می­دهد، برگه آزمايش را می­دهند دستت می­گويند سرطان می­شوی تارک­الصلاه، يک بنده­ای خدا گفت آقا تصادف کردم يک چشمم را از دست دادم، هرچه کتاب دعا و قرآن بود از خانه کردم بيرون، گفتم تو از اول دعا و قرآن برای چشمت به جا می­آوردی، نه برای خدا، مردم به خودتان هم وابسته نشويد، زاهد يعنی کسی که وابستگی ندارد، امام صادق فرمود: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‏»[23] بين اين دو آيه اگر قرار گرفتيد زاهد هستيد، هرچه به شما بدهند مغرور نشويد سرگرم نشويد، هرچه از شما گرفتند از خدا دورتان نکند، در اقبال دنيا و ادبار دنيا رنگ عوض نکنيد، همه چيز مال اوست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[24]فرزندان­مان، زندگی­ما، اموال­ما، روزی که آمديد عريان آمديد، روزی که می­رويم اگر قسمت باشد با يک دست کفنی، اين­ها امانت­های خداست نزد ما، وابسته به اين­ها نشويد امام صادق فرمود قلب حرم خداست در حرم خدا غير خدا راه ندهيد اگر در اين قلب حب پول آمد، حب زندگی آمد، حب اولاد آمد می­شود همان آقا رفيق امام لحظه آخر، اما خود امام را من بگويم امام مرحوم آيت­الله حاج­آقا مصطفی وقتی رحمت خدا رفت آقای داعی می­گويد شب بود حاج­آقا مصطفی فوت کرد، ما صبح اول وقت آمدم بيت امام در خانه امام در زدم، امام آمدند دم در گفت من انتظارم اين بود که حالا مثلاً آن خدمت­کار در را باز کند، ديدم خود امام در را باز کردند سلام کردم به امام، امام می­دانستند حاج­آقا مصطفی کسالت پيدا کرده بردنش بيمارستان، گفت امام بعد از جواب سلام فرمودند از مصطفی چه خبر؟ آقای داعی گفت من نمی­خواستم خبر را من بدهم که آقا مصطفی فوت کرده، سکوت کردم، گفت امام فرمودند برای مصطفی اتفاقی افتاد، گفت بغض راه سخن گفتن را بر من بسته بود خودم را کنترل کرده بودم که اشک نريزم، امام فرمودند مصطفی از دنيا رفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[25] عجيب اين است تشييع جنازه آقا مصطفی امام آيت­الله العظمی خويي را گفتند نماز بخواند، نماز که خواندند پيکر را بلند کردند آوردند زير گل دسته در ايوان برای خاکسپاری می­گويند امام از در ديگر صحن راهی شدند برای حوزه درس و آن روز هم درس گفتند، اين عين عاطفه است، مصطفی برای خدا يا خدا برای مصطفی مردم پول برای خدا يا خدا برای پول، امام حسينی که به زيارتش مشرف شديد، آموخت همه چيز برای خدا، خود را هم فدا خدا کرد، زندگی را فدای خدا کرد، اين درس کربلاست، وابسته نشويد: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ‏ عَلَيْهِ‏ الْمُصِيبَات‏»[26] می­خواهيد در واجبات­تان لنگ نزنيد ديگر نماز قضاء نداشته باشيد واجب زمين مانده نداشته باشيد، اميرالمؤمنين فرمود مردن يادتان نرود، مردم يک روز دوره­تان تمام می­شود يک روز می­رويد به پيشگاه خدا، می­گويند پول برايت داديم چه کردی؟ تو چند روز مسئول بودی، مقام داشتی، موقعيت داشتی، حرفت را می­خريدند، حرفت را می­شنيدند: «مَنْ رَاقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ»[27] اگر مردن يادت نرفت کار می­کنی، واجب زمين مانده نداريد، اين دو می­خواهيد در برابر نافرمانی خدا شکيبا باشيد که عالی­ترين جلوه صبر است، علی عليه­السلام فرمود: «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»[28] آن­هايي که دوست دارند بهشتی بشوند بايد کار کنند، بهشت را به بهاء می­دهند نه به بهانه، اگر مشتاق بهشتی از شهوت­ها خودت را نگهدار، بهشت جای نيکان است: «تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي‏ نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا»[29] خدا می­فرمايد بهشت را ما به ارث در اختيار متقين قرار می­دهيم، هر کس را که بهشت نمی­برند، شوق به بهشت در سرداريد، مراقب باش نافرمانی خدا نکنی، از دوزخ هراس داری و از آتش جهنم: «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ رَجَعَ عَنِ الْمُحَرَّمَاتِ»[30] از جهنم اگر می­ترسی از نافرمانی خدا خودت را نگهدار، جهنم جای انسان­های منحرف، خاطی و عاصی است، لذا اگر می­خواهيد با آن­ها نباشيد بايد پاک زندگی کرد، اين هم کلامی از فرمايشات اميرالمؤمنان علی عليه­السلام.

خب ايام ايام فاطميه است و روز هم روز شنبه و انتسابی به رسول­خدا من عرض ادبی به محضر رسول­الله هم صديقه طاهره زهرای مرضيه داشته باشيم پيامبر در آن کسالتی که منتهی به ارتحال پيغمبر شد در بستر بودند آن روز آخر که حال پيغمبر سخت شده بود اجازه ملاقات به کسی نمی­دادند، زهرای مرضيه با چشم اشک آلود کنار پيکر پدر اين تنها يادگار و ذخيره باقی مانده رسول­الله، پدر را نگاه می­کرد اشک می­ريخت، يک وقت پيغمبر يک نگاه کردند ديدند فاطمه با چشمان اشک آلود دارد بابا را می­نگرد، فرمودند دخترم بابا بيا نزديک، آمد نزديک جمله­ای را آهسته به حضرت زهراء فرمودند صدای گريه فاطمه بلندتر شد، لحظاتی گذشت دوباره رسول­الله فرمودند دختر بابا بيا نزديک آمد جمله ديگری فرمودند ديدند تبسم بر چهره حضرت زهراء نقش بست و آن چهره اندوهکين شد يک چهره متبسم بعد از ارتحال پيغمبر يکی از همسران رسول­­الله از حضرت زهراء سؤال کرد ماجرای آن دو صحنه چه بود؟ سخن اول پيغمبر با شما چه بود؟ سخن دوم چه بود؟ حضرت زهراء فرمود در آن سخن پدرم به من فرمود، دخترم من ديگر از اين بستر بر نمی­خيزم، من دارم از بين شما می­روم دارم به محضر خدا می­روم، صدای گريه زهرای مرضيه برخواست و بلند شد فرمود لحظات بعد پدرم صدا زد، دخترم بابا بيا نزديک آمدم، پدرم نکته ديگری فرمود فرمود دخترم اين بشارت را به تو بدهم اول کسی که از اهل­البيت به من ملحق می­شوی تو هستی، اين شد يک بشارت برای من، که بعد از پدر ديگر عمر چندانی نخواهم کرد و از اين دنيا خواهم رفت، وقتی ملک­­الموت به امر پيغمبر وارد شد و گفت: «غريب یستاذن علی رسول­الله»[31]، به امر پيغمبر حضرت زهراء در گشود، حضرت ملکوت الموت وارد شد، يا رسول­الله مأمورم اگر اذن بدهيد که قبض روح کنم، اگر اجازه ندهيد عيادت کنم و بگردم، پيامبر فرمودند به هرچه مأمور هستی عمل کن، حضرت زهراء کنار بستر نگاه پدر می­کرد يک وقتی صدای گريه فاطمه از حجره پيغمبر برخواست:

تا پيغمبر بود زهراء داشت قدر و احترام، رفت بعد از او همه عزّ و وقار فاطمه

در عزای باب خود از بس اشک از ديده ريخت، چرخ افتاد رود جيحون شد کنار فاطمه

فاطمه­ای که پيغمبر با اجازه وارد حجره می­شد هنوز چند روز نگذشت، يک وقت صدای ناله بي­بی بين در و ديوار بلند شد: «هكذا كان‏ يفعل‏ بحبيبتك‏ و ابنتك‏»[32] بابا ببين با دخترت چه کردند؟ همه بگوييم يا زهراء.

 

[1] بقره153.

[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏35 ص352.

[3] بقره153.

[4] بقره153.

[5] بقره153.

[6] بقره153.

[7] بقره153.

[8] بقره153.

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[12] الأمالي( للصدوق) النص ص400.

[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[15] الأصول الستة عشر (ط - دار الحديث) ص142.

[16] قدر3.

[17] قدر3.

[18] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص587.

[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[21] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص308.

[22] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص50.

[23] الخصال ج‏2 ص437.

[24] بقره156.

[25] بقره156.

[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص50.

[27] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص50.

[28] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص50.

[29] مريم63.

[30] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص50.

[31] مناقب آل‌ابیطالب ج3 ص336

[32] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏30 ص294.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه