استاد حدائق روز چهارشنبه 11 مهرماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز با توجه با شهادت شهید سید حسن نصرالله به بیان توصیه قرآن به مومنان پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الکریم «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[1] صدق الله العلی العظیم
مجلس امشب به اعتبار جریانی که در این هفته اتفاق افتاد، شهادت سید مظلوم و مجاهد فی سبیل الله، حضرت حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله و همراهانشان برقرار است. من آیه 139 سوره آلعمران را توضیحاتی عرض کنم که نگاه قرآن چیست و قرآن در این رخدادهای زندگی که در دو سه آیه بعد هم قرآن ذکر میکند که این اتفاقات میافتد در زندگی و کاری به امروز و دیروز ندارد. این فراز و فرودها در تاریخ بشریت زیاد اتفاق میافتد. اما یک دستوری که قرآن میدهد و این دستور را اگر رعایت کنیم رمز موفقیت است، قرآن میفرماید «وَلاَ تَهِنُوا»[2] سست نشوید «وَلاَ تَحْزَنُوا»[3] حزن و اندوه هم سراغ شما نیاید «وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ»[4] پیروز واقعی شما هستید، بشرط اینکه «إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[5] اگر مومن باشید. من در این آیه شریفه چند نکته را محضر عزیزان عرض کنم چون در این دو سه هفته گذشته گاهی افرادی را میدیدم از مومنین و متدینین که میگفتند چرا اینجوری شده چرا اینکار را میکنند، چرا خدا کمک نمیکند، خدا کی کمک میکند؟ گاهی ما فکر میکنیم خدا باید تحت فرمان ما باشد، هر چه ما میپسندیم خدا باید انجام دهد! اینطور نیست، ما باید تسلیم باشیم. این «تهنوا» در جوانب مختلف زندگی مسائل اقتصادی محزونشان میکند. آقا دلار گران شد، سکه گران شد، شد که شد! در زمان آقای احمدی نژاد بود، دلار از هزار تومن شد سه هزار تومن، یک آقایی آمد گفت حاج آقا دلار جهش پیدا کرد گران شد، گفتم شد که شد، گفت شما عین خیالت نیست؟ گفتم از این جهت که مردم در زحمتند چرا، از این جهت که دلار گران شده و من خوف داشته باشم، نه. گفت شما نفستان از جای گرم بلند میشود. گفتم مگر نفس تو از جای سرد بیرون میآید؟ نفس تو هم از معده و رودهات بیرون میآید بالا که جای گرمی است. گفت واقعا عین خیالتان نیست؟ گفت من واقعا عین خیالم نیست. گفتم این را هم بهت بگویم، اگر یک دلار بشود یک میلیون من عین خیالم نیست. گفت چطور؟ گفتم به این سخن خدا و حضرت موسی ایمان دارم. خدا به حضرت موسی فرمود «ما دمتَ لاتری کنوزی قد نُفِدَت لاتغتمَّ بسبب رزقک»[6] موسی تا ندیدی، یعنی به یقین نرسیدی که ثروت خدا تمام شده، غم رزق و روزی را نخور مومن، نگاه به پول در کارتت نکن. نگاه به قدرت خدا بکن. آقایی آمده میگوید نماز شبم تعطیل نمیشود، میگوید حاج آقا بچههای بیچارهی ما فردا در این جامعه بیکارند، شغل و امکانات ندارند. میگویم تو ایمانت ضعیف است، فکر میکنی رازق تویی! رازقِ تو، رازقِ من، رازق همه، الان و گذشته خداست. خدا را در نظر بگیرید، خدا فرموده مومن باشید حزن سراغت نمیآید. این ثروتها را چه کسی داده، این موقعیتها را چه کسی داده، از مادر که آمدید با اینها آمدید؟ از دنیا که میرویم اینها را میبریم؟ اینها مقطعی است و مال دنیاست. خدا سپرده دست ما، به اندازهای هم که سپردهاند در قیامت آماده شوید برای جواب دادن. خانهی هزار متری جواب هزار متری میخواهد، خانهی پنجاه متری جواب پنجاه متری میخواهد. پیغمبر فرمود «من رضی من الله بالقلیل من الرزق»[7] آنهایی که در دنیا به مال کمی رضایت دادند خداوند در قیامت به قلیل عملشان راضی میشود. میگویند تو در دنیا خیلی بساطت پهن نبود ما هم خیلی عمل ازت نمیخواهیم، ولی به تو داده بودیم و دستت باز بود. هر که بامش بیش برفش بیشتر؛ هر چه ثروت بیشتر بندگی بیشتر؛ هر چه مقام بالاتر خدمت باید بیشتر شود. به آن آقا گفتم خدا به حضرت موسی میفرماید تا ثروت ما تمام نشده غم نخور «و ما دمت لاتری زوال ملکی فلاترجِّع الی احدٍ غیری»[8] توصیهی دوم: خدا فرمود موسی تا حکومت من سقوط نکرده به غیر خدا رجوع نکن. مردم تا خدا خدایی میکند شما بندگی کنید. اگر یک روزی خبر آوردند پروردگار ورشکست شد، اگر روزی خبر آوردند گفتند قدرت الهی شکست خورد، آن وقت زانوی غم در بغل بگیر بگو فکر فردا هستم چه کنم! امروز خوب بندگی بکن ببین خدا چه میکند. کراراً من این جمله را گفتم امشب هم میگویم. من تا این لحظهای که در خدمت شما هستم خدا را شاهد میگیرم در ایام زندگانی خودم ندیدم و برخورد نکردم با کسی که بگوید من خوب بندگی کردم و خدا خوب خدایی نکرد، یکی را بیاورید! آقا خدا چرا جوابمان را نمیدهد؟ چون درست صدا نمیزنی، به کارت درست عمل نکردی به وظیفهات درست عمل نکردی. یک جا تقاضا داری، دهها خواستهی خدا را زمین گذاشتی. بعد میگوییم چرا خدا عمل نمیکند. «وَلاَ تَهِنُوا»[9] در تمامی شئون زندگی نا امید نباشید، در مسائل اقتصادی ناامید نباشید. چه کسانی نا امید نیستند؟ کسانی که مومن هستند، آن کسی که مومن است معتقد است رازق اوست «هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»[10] قدرتمند و رزق دهنده، مهربان خدای هستی آفرین است.
در مسائل خانوادگی، در مسائل اجتماعی، اصلا آنهایی که ایمان دارند حُزن ندارند، هراس ندارند، نگران نیستند. آقا فردای زندگی چگونه میشود؟ خدایی که تا امروز ادارهتان کرده از امروز به بعد هم ادارهتان میکند. بعضیها را اگر دیده باشید در بیماریها یک تب میکند کشتی سقوط میکند. آقا نکند این درد بیدرمان است، دکتر میگوید نمیفهمیم. آقا بدن مال خداست، یک چند صباحی سالم بودی و شبها تا صبح میخوابیدی، یک مدت هم بیخوابی بهت میدهم ببینم چکارهای، خدا را برای سلامتی میخواستی یا در بیماری هم یاد خدایی، این بدن مال اوست. مومن اگر شدید میشوید ابالفضل. دست راست را میزنند میگوید
و الله این قطعتموا یمینی، انِّی اُحامی ابداً عن دینی
اینها شعار نیست، واقعیتهای تاریخ است. دست چپ را میزنند
یا نفس لاتخشَ من الکفاری
عباس نهراس، دستانت را گرفتند اما رحمت خدا در انتظارت است. این عباس کجا تربیت شده؟ در مکتب پدری بنام امیرالمومنین که پدر را وقتی در محراب عبادت فرقش را منشق کردند فرمود «فزتُ و ربِّ الکعبة»[11] حالا اگر بعضی از ما مردم بودیم و در محراب عبادت عقرب نیشمان میزد میگفتیم خدایا اینجور مزد ما را میدهی؟ در نماز باید ما را بزنند، در نماز باید آسیب ببینیم؟ معرفت امیرالمومنین را ببینید! در حال سجده که بهترین حالت انسانها در عبادت است، در محضر پروردگار فرقش را منشق میکنند میفرماید «فزتُ و ربِّ الکعبة»[12].
«وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[13] بله اگر مومن باشید حزن سراغتان نمیآید، سست نمیشوید و جا نمیزنید. امروز ما بعضیها را میبینیم در زندگیشان سست شدند. میگویند آقا ما نگران مسائل اقتصادی و اخلاقی هستیم! چند روز قبل یک بنده خدایی آمد گفت حاج آقا ما دیگر ناامید شدیم از ظهور آقا امام زمان. گفتم چرا؟ گفت این وضع دنیا، این وضع ظلم، این وضع بیحجابی و بیبندوباری و گناه در مملکت ما! گفت مقابل خانهی ما یک آپارتمانی بود در را باز کردند و زن و مرد دارند میرقصند، و شبی که خبر شهادت سید حسن نصر الله آمده اینها دارند میرقصند و میخندند و میکوبند! اینها که چیز عجیبی نیست، اینها در تاریخ هم بوده. مردم امام حسین را که شهید کردند بنیامیه در روزهای عاشورا جشن میگرفتند، اینها را بخوانیم در تاریخ. سید حسن نصرالله مقامش بالاتر است یا سیدالشهدا؟ هزار زن رقاصه دور کجاوهی زینب در شام میکوبیدند میرقصیدند و شادی میکردند! آقایانی که شام مشرف شدید دروازهی ساعات تا قبر حضرت رقیه سلام الله علیها که خرابهی شام بوده، پیاده اگر بخواهد برود ربع ساعت راه است، از دروازهی ساعات تا قبر حضرت رقیه در خرابهی شام، یک صبح تا عصر اینها را در بین جمعیت چرخاندند. خب خیلی پر توقعیم! یک جایی از گل نازکتر بهمان بگویند ول میکنیم و میگوییم دیگر نمیآییم. آقا تحویل نمیگیرند اینجوری گفتند. این سیدالشهدا و اهلبیت با اینها چه کردند؟ حالا آن آقا ناامید شده بود میگفت با خبر سید حسن نصرالله این همسایههای ما میکوبیدند و میرقصیدند. گفتم برادر عزیز ناامید نباش، اتفاقا من عقیدهام این است که شرایط دارد به سمت ظهور نزدیک میشود میدانید چرا؟ پذیرش باید اتفاق بیفتد. پذیرش معنایش این نیست که همهی مردم نماز شب خوان و نماز خوان شوند، معنایش این است که همهی مردم بخواهند که یک مجری عدالتی بیاید. در روایت داریم رسول الله میفرماید «یملأ الارض قسطا و عدلا کما مُلئَت جوراً و عدلا»[14] دنیا با آمدن امام زمان پر از عدل و داد میشود آنگونه که پر از ظلم و جور میشود. باید مردم این ظلمها و بیبندوباریها و جنایتها را ببینند تا قدر عدالت را بدانند و طالب و متقاضی عدالت شوند. شما در خود اسرائیل ببینید، بعضی صحنهها را نشان میدادند که خود مردم اعتراض داشتند به این جنایت نتانیاهو نسبت به مردم غزه. شما در همین جریان چند روز که سید مقاومت به شهادت رسید ببینید در اروپا و امریکا و سراسر دنیا مردم فریاد اعتراضشان بلند شد. اینها زمینهساز ظهور است، مردم میشناسند، مردم ظلم را میبینند، مردم دنبال عدالتند، لذا آقا امام زمان وقتی میآیند مردم متقاضیاند. یهودی، مسیحی، لائیک، سنی، شیعه، هندو، اینها همه طالب آقایی هستند که بیاید و اینها را از ظلم نجات دهد. اتفاقا شرایط دارد میرود به آن سمت که این آمادهسازی جهانی دارد رقم میخورد و دارد اتفاق میافتد. خب قرآن میفرماید محزون نشوید، سست نشوید، «أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ»[15] شما برترید، شرطش این است که مومن باشید، مومن! گاهی اوقات ما بعضی واژهها را راحت نسبت میدهیم، فلانی عارف است فلانی مومنی است. مومن کیست؟ در اوصاف مومنین ما روایت فراوان داریم از معصومین. صفات متعدد در بیان مومن، که مومن کیست و ایمان چیست؟ اصلا خود ایمان یعنی اطاعت خدا و ترک نافرمانی «الایمان ان یطاع الله فلایعصَی»[16] حالا بنده میخواهم ایمان خودم را نمره بدهم، چقدر مطیع خدا هستم در زندگی، به همان نسبت مومن هستم. چقدر نافرمانی خدا را کنار گذاشتم، قطعا اگر کسی مومن شد رسول الله میفرماید مومن مثل کوه استوار و باصلابتی «کالجبل الراسخ لایحرکه العواصف»[17] فراز و فرودهای دنیا عوضش نمیکند. این شهید حججی مظلومی که در جنگ با داعشیها به شهادت رسید، یکی از فرماندههای محترم سپاه گفت ما آن داعشی ملعون قاتل شهید حججی را گرفتیم، از او پرسیدیم که چرا شما سر او را بریدید؟ در آن عکسهایی که از این شهید موجود است، در دست داعشیها دارد میخندد، در ماشین نشاندند دارند میبرند تبسم کرده، مجروح دارند میبرند برای اینکه او را بکشند و او میخندد! گفت از آن داعشی سوال کردند چرا سر آن جوان را بریدید؟ گفت خود آن جوان سبب شد، گفت ما او را که گرفتیم شکنجهاش میکردیم میخندید، اذیتش میکردیم تبسم میکرد. گفت ما دائما او را تحریک میکردیم که ناله و التماس کند، گفت تا آن لحظهی آخر که من خنجر بر حنجرش کشیدم او تبسم بر لبش بود! آقایان شهید حججی معصوم نبود، اینها حوالهی کجا را گرفتند! ما یک آزمایش مشکوک بهمان میدهند دیگر خواب نداریم، اما او را خنجر بر حنجرش میکشند تبسم میکند «وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[18] مومن باش ببین چگونه میشود! دنیا پشت به شما بکند خم به ابرو نمیآورید، نگران نیستید، نسبت به هیچ چیزی به اضطراب نمیافتید.
من چند نکته را محضر عزیزان عرض کنم. در یک روایتی امام صادق میفرماید امید از لشکریان عقل و یأس و ناامیدی از لشکریان شیطان و جهل است. در این آیه هم خدا امید میدهد «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا»[19] ناامید نشوید، سست نشوید، شما برترید، مومن باشید پیروز شمایید. شیطان یکی از کارهایش این است که مردم را ناامید میکند. گاهی دیدید به بعضیها میگویید بیایید مسجد، میگوید ما بیایم چه کنیم، نماز ما که قبول نیست. من امروز یک روایتی را از اربعین حدیث حضرت امام، از روایاتی که امام در اربعین حدیث آوردند از رسول خدا، که خداوند وقتی بندهای را میبخشد و توبه میکند بنده، آنگونه میبخشد که اعضا و جوارح این فرد که گناه کرده دیگر شهادت نمیدهد، چون شما یکی از شهودتان در قیامت همین اعضای بدنتان است «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[20] قیامت میگویند زبانهایتان را میبندیم و دست و پایتان خودش میگوید چه کردیم. این پا میگوید امشب آمدی مسجدالرسول، این دست هر کاری کردی گزارش میدهد، ریز و درشت، خرد و کلان، زشت و زیبا؛ پاها خودشان شهادت میدهند، اعضا به شهادت میآیند. از شهود ما بدنِ ماست، از شهودِ ما مکانهاست، از شهود ما زمانهاست، زمان شاهد، مکان شاهد، اعضا و جوارح شاهد، دو فرشته هم «وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ كِرَامًا كَاتِبِينَ»[21] رسول الله میفرماید اگر کسی واقعا برگشت این دست و پا دیگر شهادت نمیدهند، فرشتههایی که شاهد بودند فراموششان میشود، یعنی خدا از حافظهی اینها پاک میکند کار ناشایستهی این فرد را چون او توبه کرده، مکانی که در آن گناه کرده دیگر شهادت نمیدهد، زمانی که در آن اتفاق افتاده دیگر آن زمان هم شهادت نمیدهد. قیامت وقتی میآورندش صحرای محشر وقتی واقعا توبه کرده، پاک میآید محضر خداوند؛ این امید است. مردم برگردید «يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ»[22] این امید آفرینی است که در قرآن خدا وعده میدهد میپذیریم میبخشیم، لذا امام صادق میفرماید امید از لشکریان عقل و ناامیدی و یاس از لشکریان شیطان و جهل است. دیدید کسانی را که ناامید میشوند میگویند ما نسبت به آینده ناامیدیم! این جهالت است و شیطان دارد او را بازی میدهد. آقا روز کوری روزِ پیری! تا الان هر کسی ادارهات کرده روزِ پیریات هم ادارهات میکند. آقا پوشکی شدیم چه کنیم؟ بگذار کنار اینها را. اگر به آنجا رسیدی دور از جانت خدایی که تا امروز ادارهات کرده میداند با تو چه کند. این یاسهایی که سراغ مردم میآید از جنود شیطان است. شیطان وسوسه میکند و نتیجهی این یاس و ناامیدی این است که انسانها مستاصل میشوند و وظائفشان را خوب انجام نمیدهند، بعضیها در خوف آیندهی نیامده الانشان را خراب میکنند و الان وظیفهشان را انجام نمیدهند. میگوییم آقا فکر آخرتت باش، میگوید آقا وارث و ورثه...! به یک اقایی گفتم آقا مسجد پیدایت نیست! گفت برای ورثه داریم میدویم، گفتم اول برای خودت بدو. فردی آمد به رسول الله گفت میخواهم خدا به من رحم کند، گفت تو اول به خودت رحم کن. تو به وظیفهی خودت عمل کن ورثهات هم خدا دارند خدا آنها را آفریده خدا میفرماید ما خلق کردیم «نَحنُ خَلَقنَاکُم»[23] تا هستی کارت را خوب مدیریت کن، آینده بودی لطف الهی توسط شما، اگر هم نبودی لطف الهی توسط دیگری کار را پیش میبرد.
نکاتی را من ذیل این آیه محضر عزیزان عرض میکنم:
نکته اول: وظیفهی کسانی که خدا به اینها لطف کرده، مسئولینی که موقعیتی دارند، جایگاههایی در اجتماع دارند، سمَتی دارند، پستی دارند، کسانی که امکانات الهی در اختیارشان است ثروتی دارند، دانش و اعتبار، اینهایی که خدا به آنها لطف کرده وظیفهی اینهاست که روحیهها را تقویت کنند، ناامید نکنید مردم را. آقا وضع خراب است! بابا تو که خدا بهت لطف کرده، تو که سر سفرهی خدایی، تو روحیه بده، تو دلگرم کن، خداوند در این آیه روحیه میدهد دلگرمی میدهد میفرماید ناامید نباشید، ما هم وظیفهمان همین است، در جمع خانواده نشستید بعضیها را میبینید قافیه را باختهاند، بگویید خدا یادتان نرود، خدا دارید، خودت را چقدر دوست میداری، میلیاردها برابر از این محبتی که شما به خودتان دارد خدا به شما دارد! خدا فرعون را هم دوست میداشت. حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا چرا فرعون را مجازات نمیکنید؟ خطاب شد موسی فرعون بد بندهای است ما که خداییمان را یادمان نرفته! کریمان با بدان هم بد نکردند... فرعون بندگی نمیکند، من که خدا هستم و رزق را به روی او نمیبندم. سالیان متمادی به فرعون فرصت دادم برگردد برنگشت. این یک نکته که ما باید این «أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ»[24] را بگوییم حق با ماست. حضرت موسی با بنیاسرائیلیها میرفتند سمت نیل، بنیاسرائیلیها خودشان را باخته بودند، فرعون با قدرت تمام آمده بود اینها را نابود کند، یعنی قدرت مستکبر زمان آمده بود همه را از دم تیغ بگذراند. اینها هم وحشت کرده بودند میگفتند موسی داری ما را میبری سمت نیل، نیل قتلگاه ماست و ما راه فراری نداریم. حضرت موسی میفرمود «انَّ الله مَعَنا» خدا با ماست. اینها آمدند تا رسیدند مقابل امواج نیل، دیگر راه دررو نبود. گفتند موسی دیدی گرفتار شدیم، جبرئیل آمد و گفت موسی با عصایت به نیل بزن، نیل خروشان، این دریای مواج در حال حرکت از دو طرف باز شد، عبور کنید. در ناامیدی بسی امید است... همراه پیغمبر خدا بودند! موسی یکی از پنج پیغمبر بزرگ تاریخ است، بنیاسرائیلیها جا زدند! موسی الان همهی ما را میکشند! موسی میفرماید «انَّ اللهَ معَنا» خدا با ماست، خدا با ماست. ثبات پیدا کردی شکست هم پیروزی است، میشود حضرت زینب که در سختترین شبِ عمرش شبِ یازدهم محرم نماز شبش تعطیل نشد. گاهی اوقات برای ما یک مسئلهی اقتصادی یا فوت کسی پیش میآید و ما نماز واجبمان یادمان میرود. زینب تو کیستی که در شبی که روز آن شب برادرانت را شهید کردند فرزندانت را و اجساد آنها روی صحرا رها شده شما نافلهی شبت تعطیل نمیشود! «إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[25] مومن شدید میشوید این، دنیا به زانو در نمیآورد شما را، دنیا نزد انسان کوچک میشود.
مطلب دیگری که عرض کنم، قطعا این موفقیت و پیروزی و توفیقات در پرتو ایمان رقم میخورد. حالا بعضیها میگویند نماز بخوانیم که چه بشود؟ نماز بخوان که ایمانت قوی شود. آقا روزه بگیریم که چه بشود؟ روزه بگیر که متقی بشوی «لَعلَّکُم تَتَّقُونَ»[26] اصلا این دستورات اسلام، بایدها و نبایدها همه در راستای تقویت ایمان است. میگویند حج برو تا آنجا با خدا عهد ببندی و ثبات ایمان پیدا کنی. یک جوانی به من گفت حاج آقا من حج رفتم تا قبل از حج نماز در زندگیام شد شد نشد نشد، از زمانی که برگشتم دیگر نماز شب در زندگی من ترک نشد، اینها آثار عبادت است، سازندگی دارد، تمام دستورات اسلام در قالب عبادات و انجام واجبات و در قالب محرمات...؛ ترک اموراتی که اسلام میگوید ترک کنید بخاطر این است که اگر انجام دهید ایمانتان آسیب میبینید. غیبت ایمانت را خراب میکند دروغ ایمانت را خراب میکند، تکبر ایمان را فاسد میکند، انجام دستورات الهی ایمان را تقویت میکند.
یک مطلب دیگر خدمت عزیزان عرض کنم، متاسفانه شما میبینید در جهانبینی امروزی نظام دنیا عامل پیروزی را سلاح و تجهیزات میدانند. بعضیها در همین چند روز گذشته و شهادت سیدحسن نصرالله و مردم غزه قافیه را باخته بودند، میبینیم ما در بین مردم هستیم. آقا ناامید شدیم اسرائیل چه قدرتی دارند، نمیشود کار کرد! بابا شما پیروزی را در این تجهیزات و سلاحهای ظاهری میدانید! خدا پیروزی را در ایمان میبیند، سید حسن نصرالله پیروز جریان است. مقام معظم رهبری نسبت به سردار سلیمانی فرمودند دشمن امروز هراسش از شهید سلیمانی به مراتب بیشتر از سردار سلمانی است. وقتی سردار سلیمانی شهید شد تصاویرش در نیویورک رفت بالا، در واشنگتن مردم اظهار ارادت کردند، نامش عالمگیر شد، فراگیر شد. شهید سید حسن نصرالله همینطور، شهدای مقاومت همینطور، بعضیها ظاهر بینند، پیروزی و موفقیت را در این سلاح و تجهیزات میبینند ولی در بینش الهی خداوند عامل پیروزی را ایمان میداند. ببینید آقایان بالاخره باید بگذارید و بروید، فرعون کجا رفت، شدّاد کجا رفت، خلفای ظلم و جور کجا رفتند، بنیالعباس و بنیامیه کجا رفتند! ائمه رفتند اینها هم رفتند، کجا؟ برای آخرتی جاوید و ماندگار، چه کسانی با دست پر رفتند، چه کسانی پیروز واقعی هستند؟ ولید حاکم مدینه وقتی به امام حسین گفت باید بیعت کنید و اگر بیعت نکنید گفتند شما را به شهادت برسانیم. امام فرمود «انَّا نصبر و تصبرون» ما شکیبایی میکنیم و شما هم شکیبایی کنید، ما به انتظار مینشینیم و شما هم به انتظار بنشینید، ببینیم چه کسی شایستهی خلافت است. پیروز کیست؟ امام حسین روز عاشورا فرمود «انِّی لاأری الموت الا السعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برما»[27] مرگ در راه خدا سعادت است، زندگی با ظالم سرافکندگی و خُسران است. من چند تا نکته عرض کنم و یک نکته نسبت به سید مقاومت تقدیم کنم.
عنایت داشته باشید در روایات ما است، در عرصهی فردی از جلوههای امید یکی توفیقاتی است که خدا نصیب انسانها میکند، این توفیقات خودتان را ببینید، ما امشب مسجد آمدیم، چهار تا کار خوب در زندگی شما اتفاق میافتد، اینها لطف خداست، اینها دیده شود. دیگران را هم به همین سبک امیدوار کنیم امید بدهیم، بگوییم این توفیقی که نصیبت شده لطف الهی است. شیطان میخواهد مایوس کند. نمیدانم اینجا بود عرض کردم یا جای دیگری، در این سفر مشهدی که مشرف شده بودیم داشتیم میرفتیم حرم، قبل از ورودی حرم، در آبخوری بیرون حرم آمدم آب بخورم، دیدم یک خانمی آب میخواست بخورد، پوشش او پوشش خوبی نبود، وضع او وضعی نبود که با حرم و بارگاه ملکوتی سنخیت داشته باشد. این خانم آمد آب بردارد من لیوان آبم را دادم گفتم بفرمایید، اسلام میفرماید به کافر هم اکرام کنید، کافر نه کسی که دشمن شماست! با دشمنی که میخواهد بنیاد شما را ریشه کن کند باید شدید برخورد کنید. خب او شیعه است و آمده زیارت امام رضا، به او گفتم بفرمایید، آب را گرفت و تشکر کرد. گفتم خواهرم قدر خودتان را بدانید که امام رضا به شما نظر داشته آمدید، تملُّق نبود، بدون تعارف بگویم نه شما به من بدهکارم نه من به شما بدهکارم. اگر نظری نبود امشب در این مجلس نبودید، یک جاهایی که کارهای خوب دارید میکنید یک حسابهایی وجود دارد. هیچ اتفاقی اتفاقی نیست، یک جاهایی که توفیقاتی از ما گرفته میشود باید دنبال علت باشیم که چرا سلب توفیق شده از ما.
گفتم قدر خودتان را بدانید که امام رضا به شما توجه داشته و شما را صدا زده، گفتم زائرید گفتند بله، گفتم دعوتتان کردند، تشکر کردند و گفتند ممنونم. بعد اینجا باید امید داد به طرف، بعد گفتم خواهر من یک نصیحت بکنم به شما، شمایی که امام رضا به شما توجه داشته و دعوتت کرده، لازمهی این محبت این است که شما هم خودت را با این میزبان همراه کنی. او با تعجب گفت چکار کنم؟ بعضیها نمیدانند،
آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابد الدهر بماند
گفت مثلا چکار کنم؟ گفتم آنچه به نظر من میرسد این است که این وضع پوشش شما شایستهی یک زائر امام رضا نیست، محبت آقا را اگر میخواهی جواب بدهی در وضع ظاهریات هم تجدید نظر کن. به زیارت کسانی آمدی که اینها اسوهی پاکی هستند. این خانم یک مقداری روسری خود را آورد جلو و تشکر کرد. در عرصهی فردی توفیق الهی، فضل و رحمت الهی «و رَحمتی وسعَت کلَّ شیء»[28] آنهایی که یک مقداری قافیه را باختند و ناامید شدند و میگویند ما خیلی گناه کردیم ما خیلی خلاف کردیم، خدا میفرماید «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَات»[29] ناامید نباشید، بعضیها میگویند ما خیلی نافرمانی کردیم، میگویم شروع کن نمازت را بخوان، نمازت را بخوان، امیدآفرین ترین آیه قرآن آیه 114 سوره هود است و نسبت به رضوان الهی امید داشته باشید. در عرصهی اجتماعی هم دو نکته عرض کنم و تمام، ما در عرصهی اجتماعی ایجاد همدلی و وحدت باید تلاش کنیم، این مسجد و آن مسجد، این هیئت با آن هیئت، این حزب با آن حزب. بابا خدا یکی است و پیغمبر یکی است، به معاد معتقدیم. ما سعی کنیم دلها را به هم نزدیک کنیم و امید به پیروزی جبههی مقابلهی حق با باطل داشته باشیم که خدا وعده داده «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»[30].
دیروز یکی از عزیزان گفتند به داستان ملاقات با سیدحسن نصرالله هم اشارهای بکنم گرچه در حرم مطهر شاهچراغ اشارهای کردیم. ببینید این سید مقاومت به اینجا که رسید اسوهی مقاومت بود. حدود سال 89 بود حضرت آیت الله العظمی مکارم یک نامهای نوشتند برای جناب سید حسن نصرالله، از قم هم تماس گرفتند که شما به اتفاق چند نفر و آقازادهی ایشان و دو نفر از علمای دیگر نامه را ببرید لبنان و نامه را به ایشان بدهید. خب ما رفتیم لبنان، خدا رحمت کند شهید عزیز، سفیر جمهوری اسلامی که در جریان منا شهید شد، شهید رکنآبادی، ایشان آن زمان سفیر ایران در لبنان بود، محبت هم کرد و گفت شما بیایید به منزل ما، و گفتیم نامهای از طرف مرجع عالیقدر آیت الله مکارم برای سید حسن نصرالله آوردیم. ایشان گفت من هماهنگ میکنم دیدار انجام شود. از طرف سفارت با حزب الله تماس گرفتند و یک صبحی را معین کردند که دیدار در آن روز اتفاق بیفتد. البته خب ملاقات با ایشان هم سخت بود از نظر امنیتی. شاید چند ساعت ماشینها عوض شدند و در جاهای مختلف سوار شدیم پیاده شدیم، حتی راننده را نمیدیدیم کیست، محافظ را نمیدیدیم، خب شرایط باید رعایت میشد تا اینکه در یک منطقه مسکونی ایشان را دیدیم که موقتا آنجا آمده بودند. وارد شدیم و ایشان ابتدا عذرخواهی کرد که شما به زحمت افتادید برای دیدار من و این جمله را گفت حدود چهارده سال پیش. گفت اسرائیل برای زنده و مرده من پنجاه میلیون دلار جایزه تعیین کرده است. ببینید آقایان این مقامات رایگان نیست، اولا شهادت خدا انشاءالله توفیق دهد ختم زندگیها به شهادت شود. پیغمبر فرمود از این دعا بالاتر نداریم «اللهم اِنِّی اسئلک خیر ما تُسئَل»[31] خدایا از تو میخواهم بهترین چیزی که از تو خواسته شده، رسول الله فرمود پاسخ این دعا شهادت است. حاج آقا آن لحظهای که میخواهی بروی با شهادت برو، تو که کوپنت تمام است، بگذار یک جهش فوق العاده بکنی بروی زمرهی کسانی که بیحساب وارد بهشت میشوند، در قیامت دستگیری میکنی و «عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[32] در آن عالم جاوید آخرت پاداش میبینی. حالا ما گاهی اوقات حاضریم برای اسلام تحمل سختی بکنیم! دو ساعت دیرتر برو خانه و بجای آن با این آقا صحبت کن و هدایتش کن، میگوید وقت ندارم، به ما ربطی ندارد، خودش میداند!
خود سیدحسن نصرالله گفت من یک ماه است خانوادهام را ندیدم، گفت بخاطر شرایط سخت امنیتی ناگزیریم که اینگونه زندگی کنیم، من ادبی که از این عالم دیدم تا الان خدا را شاهد میگیرم در عمرم ندیدم. حالا میگویم بشنوید. نامهی آیت الله العظمی مکارم را به ایشان دادیم، ایشان نامه را خواند، این مرجع عالیقدر در نامه نوشته بودند من شما را افسری لایق در اردوگاه امام زمان میدانم. مهر مرجعیت را بوسید، شما تا حالا چند تا نامهی امام رهبری و مرجعی را دیدید که طرف مهر آن را ببوسد؟ مهر را بوسید گذاشت روی چشمش، گفت من این را بعنوان سند افتخار به حزب الله نشان میدهم. ادب کردی ادب میکنم برایت، کوچکی کردی بزرگت میکنم. بعد ایشان گفت به برادران حزب الله میگویم شما را ببرند به ارتفاعات جبلعامل تا ببینید آن جنگ 33 روزه که اتفاق افتاد، آثار آن جنگ را. یک قبرستان عمومی بود که چهل نفر از بچه شیرخواره تا پیرمرد 85 ساله را شهید کرده بودند، و تبدیل به قبرستان شده بود. اینها در یک مدرسهای جمع شده بودند و آنجا را منهدم کرده بودند که میرفتند مردم برای زیارت، زندان معتقل الخیام را هم گفت بروید ببینید. یک توصیهای کرد ایشان گفت یک آقایی است از نیروهای نظامی حزب الله بنام حاج ابوالفضل، این حاج ابوالفضل میدانید چه کسی بود؟ شهید علی کَرَکی که با سیدحسن نصرالله شهید شد، من اخیراً فهمیدم که ایشان شهید کَرَکی بود، در بین حزب الله معروف بود به حاج ابوالفضل، گفت حاج ابوالفضل را ببینید ایشان یک خاطرهای از جنگ 33 روزه دارد. فردای آن روز یک جایی بود که خانوادهها میآمدند برای شام خوردن، جایی مثل ارگ کریمخان شیراز، ساختمان بزرگ قدیمیِ ارگ گونهای بود، یک تعدادی از نیروهای حزب الله آمده بودند آنجا، منتظر بودند و ما هم رفتیم به آنجا. حاج ابوالفضل که همان شهید کرَکی نفر اول نظامی حزب الله بود آمد و گفت سیدحسن نصر الله گفته خاطرهی جنگ 33 روزه را برایتان تعریف کنم. مردم صاحب دارید، مردم بزرگتر دارید، یأس سراغتان نیاید، دم از ائمه میزنید آنها بزرگترین هستند. شهید کَرکی گفت 30 روز از این جنگ 33 روزه گذشت، کل حزب الله سه هزار نفر بودیم و اسرائیل از زمین و آسمان ما را میکوبید. این تانکهای مرکاوا را آورده بودند در ارتفاعات خلیل الرحمان و این مناطق را میکوبیدند و دولت لبنان هم بیتفاوت بود و اصلا کاری نمیکرد. ما با سلاحهای سبک و آنها هم با این سلاحها و جنگندهها از آسمان و زمین ما را میزدند. شهید کرَکی گفت شب 31 بود یعنی 30 روز از جنگ گذشته بود. گفت در یکی از روستاهای جبلعاملِ ارتفاعات خلیل الرحمان رفتم خانهی یک روستایی، وقت مغرب بود رفتم نماز مغرب و عشایم را بخوانم، اینها رزمنده بودند، ما چهار تا مشتری سرگرممان میکند نمازمان را با سه ساعت تاخیر میخوانیم، آقای مدیر از پشت میزش بلند نمیشود بگوید خداااا! حاج علی کرَکی که امروز در محضر خدایی، اینگونه بندگی کردی که اینگونه جوابت را دادند. گفت اذان مغرب شد درِ یک خانهی روستایی را زدم، گفتم اجازه میدهید من یک نماز مغرب و عشا بخوانم و بروم؟ گفت بفرما. آمدم جانماز را پهن کردم ایستادم نماز مغرب را خواندم، بین نماز مغرب و عشا یک توسلی پیدا کردم در درونم با ائمه، در درون خودم با حضرت زهرا شروع کردم صحبت کردم که ای بانوی بزرگ عالم بداد ما برس، دارند ما را نابود میکنند، دنیا ساکت است، دنیا بیتفاوت است، ما را دارند مظلومانه قلع و قمع میکنند. گفت همینطور که داشتم در دلم مناجاتی میکردم اشک از چشمم جاری شد و یک لحظه خوابم بود. سرِ سجاده خواب رفتم، گفت در عالم خواب دیدم که چند بانوی بزرگ دارند میآیند سمت من، یک کسی به من گفت آن بانوی وسط حضرت زهرای مرضیه است، آن کسی که سمت راست است حضرت زینب کبری است، برو مشکلت را به آنها بگو. این حاج علی کَرَکی گفت من رفتم سمت آنها، عظمت حضرت زهرا من را گرفت جرأت نکردم با ایشان صحبت کنم، رفتم سمت حضرت زینب، گفتم بیبی ما شیعیان پدر شما هستیم، شیعیان برادران شما هستیم، بیبی دارند ما را قلع و قمع میکنند، کی بداد ما میرسید؟ گفت حضرت زینب فرمود به مادرم حضرت فاطمه بگو. خداوکیلی صدا زدیم جواب ندادند؟ تعارف میکنیم. آقا امام زمان به محمدبن عیسی بحرینی وقتی آن معضل بزرگ آنها را حل نمودند و او سوال کرد که آقا چرا بعد از سه روز جواب دادید فرمودند خودت فرصت خواستی، در مجلس حاکم بحرین من را صدا میزدی کمکت میکردم. صدا نمیزدیم که جواب دریافت نمیکنیم، در نزدیم که در باز نشده.
گفت پیغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آید سری
گر تو بنشینی بر سر کوی کسی، عاقبت بینی تو هم روی کسی
گفت حضرت زینب فرمودند به مادرم بگو، گفت من هم رفتم سراغ حضرت زهرا، گفتم یا فاطمة الزهرا ما شیعیان شوهر شما، شیعیان فرزندان شما، بیبی ببینید با ما دارند چه میکنند، کی بداد ما خواهند رسید؟ گفت حضرت زهرا داشتند گوش میکردند صحبتم که تمام شد حضرت زهرا از زیر چادرش یک پارچهی زردی بیرون آوردند که من از خود سید حسن نصرالله بیرون شنیدم، گفت از بعد از این حادثه و جنگ 33 روزه پرچم حزب الله را زرد کردیم. پرچم حزب الله تا قبل از سال 83 زرد نبود، بعد از سال 83 و این پیروزی زرد شد. خود سیدحسن نصرالله تعبیرش این بود، امیرالمومنین در جنگ با کفار یک دستمال زردی را به پیشانی میبستند، گفت بشارت حضرت زهرا به آن دستمال ولایت امیرالمومنین و این نویدی که شما پیروز میشوید، ما هم پرچم حزب الله را گفتیم زرد کنند. گفت حضرت زهرا دستمال زردی را بیرون آوردند و تکان دادند و گفتند در این چند روز آینده جنگ به نفع شما به پایان میرسد. این سردار کرَکی گفت روز سی و سوم، یعنی دو روز بعد از این جریان اسرائیلیها وحشتزده و هراسان تانکهایشان را گذاشتند و فرار کردند. یکسری از تجهیزات نظامیشان را آورده بودند در زندان معتقل الخیام که بیست سال محل شکنجهی مسلمانان در اسرائیل بود. الان همین زندان معتقل الخیام در لبنان شده موزهی جنایات اینها، تانکهای مرکاوا، تجهیزات اینها، ظلمهایی که در زندان میکردند. آقا میآید میگوید چرا میگویید مرگ بر اسرائیل؟! میگویم استغفار کن، قرآن میفرماید اگر میخواهید به عروة الوثقی برسید باید کفر به طاغوت داشته باشید. نماز شب بارتان را نمیبندد اگر کفر به طاغوت نداشته باشید. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی»[33] دم از پیغمبر زدن اگر با کفار شدید نباشید فایدهای ندارد. خدا میفرماید چه کسانی با پیغمبر هستند؟ « وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»[34] با مومنین رحیم اما قبل از آن با کفار شدید، زیارت عاشورا میخوانیم، صد لعن مقدم بر صد سلام است، در زیارت عاشورا حدیث قدسی است و تعلیم الهی است که اولین لعن بر دشمنان سیدالشهدا بعد درود بر امام حسین. این را مروری کنیم که تبری ما قوق است یا نه! ائمه را دوست میداریم با دشمنان خدا هم کاری نداریم، این ایمان ایمانِ ناقصی است، این چیزی نیست که خدا میفرماید «وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[35] مومنین باید تبری داشته باشد از هر که با اولیا زاویه گرفته، تولی داشته باشد از هر کسی که با خدا و اولیا مهر میروزد.
من یک جنایت اسرائیلیها را در زندان معتقل الخیام را بگویم و تمام، توصیهی سیدحسن نصرالله این بود که بروید زندان معتقل الخیام را ببینید، زندانی بود که اسرائیلیها 20 سال شکنجه میکردند مردم را. یکی از جنایاتشان این بود: یک اتاقی بود که در آن کیسههایی مانند کیسههای جاکفشی پارچهای که در مساجد ما وجود دارد قرار داشت، روای این جنایتها خودش یکی از کسانی بود که خودش در از حزب الله بود و سالها در این زندان زندانی بود. اینقدر او را شکنجه کرده بودند که این جوان حزب الله بدنش لرزش گرفته بود و ارتعاش داشت و الان یک انسان 40 ساله بود. در همین معتقل الخیام خدا رحمت کن آیت الله مهدوی کنی را به ما گفتند دو هفتهی قبل از شما آمده بود بازدید، در زندان معتقل الخیام این جریانات را که توضیح میدادند ایشان حالش بهم خورد بردنش بیمارستان، یعنی کسی که مومن باشد نمیتواند ببیند این جریانات را. این راوی و گزارشگر جنایتها گفت این کیسهها را میبینید که در اتاق است، اینها را از مدفوع سگ پر میکردند، جوانان حزب الله و مدافعین خودشان را که میگرفتند این کیسه را به سر آنها میکشیدند و میبستند که اینها تنفس و نفس کشیدنشان از مدفوع سگ باشد که به بیماریهای میکروبی و عفونی مبتلا باشند، گفت فقط در حد خوردن غذا و نوشیدن آب این کیسه را برمیداشتند دوباره میکشیدند سرمان. به اینها میشود گفت حیوان؟ حیوان شرف دارد به اینها. اینها همانهایی هستند که قرآن میفرماید «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ»[36] اینها بدترین جانوران روی زمین هستند. عقرب گرگ و پلنگ شرف دارد بر اینها. همین جوان حزب اللهی گفت من را وسط همین زندان که در آنجا میلههایی بود بستند، مادر و خواهرم را لخت مادرزاد کردند به شلاق بستند که از من اعتراف بگیرند، یک سلولهایی در این همین معتقل الخیام بود، یک متر در نیم متر در نیم متر، به زحمت کسی میرفت در این سلول، تمام بدنهی این سلول فولادی بود، طوری مهندسی شده بود که اگر یک ضربه به این سلول میزدند چنان صدایی در این سلول بلند میشد که اینها از نظر روحی و اعصاب و روان دچار تزلزل و آشفتگی میشدند. میگفتند این ارتعاش و وضعیت جسمی بدنِ من بخاطر همین شکنجههایی است که در این سلولها به ما کردند. خب اینها مقاومت کردند و ایستادند، و اینها را من به شما بگویم، به آنهایی میگویند نه غزه نه لبنان بگویید استغفار کنند. یکی از مسئولین حزب الله لبنان در ارتفاعات جبلعامل گفت ما خاکریز جمهوری اسلامی هستیم، خط مقدم مملکت شما هستیم، ما یادمان نرود این ایثارها و مجاهدتهایی که اینها کردند، اگر اینجا امنیتی است این اسرائیل غاصب به یمن و سوریه و عراق و فلسطین رحم نمیکند، اینها اسرائیل را در آن گلوگاه گام اول مهار کردند.
یا فاطمة الزهرا عنایت و تفضلی بفرمایید. شما مادر شیعیان هستید، افتخار ما این است که عنایت شما و توجه شما بر مستضعفان و محرومان عالم، این شیعیان ولایتمدار شما در لبنان که همه با عشق به اهلبیت تلاش میکنند و جهاد میکنند جاری است.
پروردگارا به عظمت اهلبیت و به عظمت زهرای مرضیه شر ایادیِ ظلم و جور و ستم، امریکا و اسرائیل و انگلیس را از سر عموم ملل مظلوم عالم قطع و کوتاه بفرما. فرج امام زمان ما را نزدیک بفرما.
«وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[37]
«وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين»[38]
[1] آلعمران آیه139
[2] آلعمران آیه139
[3] آلعمران آیه139
[4] آلعمران آیه139
[5] آلعمران آیه139
[6] توحید صدوق ص372
[7] الکافی ج2 ص138
[8] الکافی ج2 ص138
[9] آلعمران آیه139
[10] ذاریات آیه38
[11] مناقب آل ابیطالب ابن شهرآشوب ج2 ص119
[12] مناقب آل ابیطالب ابن شهرآشوب ج2 ص119
[13] آلعمران آیه139
[14] الغیبه نعمانی ص63
[15] آلعمران آیه139
[16] الکافی ج2 ص33
[17] مناقب آل ابیطالب ابن شهرآشوب ج2 ص347
[18] آلعمران آیه139
[19] آلعمران آیه139
[20] یاسین آیه65
[21] انفطار آیه10 و 11
[22] زمر آیه53
[23] واقعه آیه57
[24] آلعمران آیه139
[25] آلعمران آیه139
[26] بقره آیه21
[27] تحف العقول ص276
[28] الکافی ج1 ص429
[29] هود آیه114
[30] محمد آیه7
[31] پیام امام امیرالمومنین ج11 صص13
[32] آلعمران آیه16
[33] بقره آیه256
[34] فتح آیه29
[35] آلعمران آیه139
[36] انفال آیه22
[37] آلعمران آیه139
[38] آلعمران آیه139