استاد حدائق روز یکشنبه 11 شهریورماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان سلسله مباحث موجبات هدایت و ضلالت از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

بحث مجلس ما در شب­های گذشته مروری بر آياتی که موجبات هدايت و ضلالت را خدا بيان فرموده، عرض کرديم از موجبات هدايت انس با قرآن، از موجبات هدايت پيروی از رسول­الله از موجبات در مسير خدا حرکت کردن، شروع کردن کاری، عملی که خدا می­پسندد بقيه را بگذاريد به عهده خدا ببينيد خدا چه می­کند:

تو نیکی می­کن در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز

يک بحثی را هم شروع کرديم موجبات ضلالت، معرفی شيطان و تسويلات شيطانی اين بحث را من امشب رها می­کنم به احترام شب بيست و هشتم و رسول­الله آياتی را از سوره قلم محضر عزيزان عرض شود که تقديم می­کنم و نکاتی ذيل اين آيه چون شب انتساب به رسول­الله دارد البته آياتی هم در گذشته نسبت به پيامبر ذکر شد که پيامبر را خداوند اسوه نام می­برد الگو نام می­برد، الگويي اميرالمؤمنين، الگويي زهرای مرضيه، الگوی ائمه معصومين همه پيغمبر است، شخصی آمد خدمت امام صادق عليه­السلام گفت آقا از پدر شما ما سخنی شنيديم، مطلبی نقل کردند از شما جمله ديگر، مطلب ديگر امام فرمودند ما اهل­البيت هرچه می­گويم مصدر و منشأش رسول­الله است ببينيد تراز پيغمبر است، شاخص رسول­الله است و در قيامت هم عامل نجات، محوريت در رسول­الله است اين آيات نخست سوره قلم که خداوند سوگند ياد می­کند: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون‏»[2]سوگند به ن و قلم و آن­چه که نگاشته می­شود و نوشته می­شود خطاب به پيغمبر خدا می­فرمايد رسول­الله سوگند خدا ياد می­کند که شما: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون‏»[3] شما نعمتی که برايت داده مجنون نيستی، اين حکايت از همان اتهام­هايي بود که به پيغمبر می­زدند و می­گفتند رسول­الله ديوانه است، بعضی­ها ديديد درست زندگی می­کنند می­گويند فلان ديوانه است، گران نمی­فروشد می­گويد عقل ندارد، تواضع می­کند می­گويد آدم خولی است، اين حرف­ها را نشنيديد يک جاهای اخلاق اسلامی که نشان داده می­شود بعضی­ها تعجب می­کنند اين آقا را چه شده اين کار را می­کند؟ اين حرف­ها را مردم به پيغمبرتان هم می­زدند آن قدر جامعه عربی سقوط کرده بود که فضائل اخلاقی پيغمبر برای مردم تصور مجنون بودن را ايجاد می­کرد خدا می­فرمايد: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون‏»[4] شما به خاطر نعمتی که خدا برايت داده ديوانه نيستی اين­ها به شما می­گويند ديوانه عاقل شما هستي، عقل شمايي: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُون‏»[5] خدا می­فرمايد ما يک اجری برای شما در نظر گرفتيم و به خاطر اين کارهای شما و خدمات شما در پيشگاه الهی مأجور هستيد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[6] در اين آيه چهارم خدا می­فرمايد شما دارای اخلاق عظيم هستی، اين يک درس است برای همه ما مسلمان بايد با اخلاق باشی، نماز شب خوان بداخلاق، قرآن خوان بد اخلاق از پيغمبر دور است اخلاق، اين اسلامی که امشب به دست من و شما رسيده با اخلاق رسيد با برخورد خوب رسيد نه با تندخويي نه با بد اخلاقی ما امروز نسبت به جوانان­مان و همين­هايي که دارند فاصله می­گيرند اخلاق نشان نمی­دهيم، جذب نمی­کنيم من يک نمونه از کار پيغمبر را امشب برايتان بگويم در اين شب ارتحال، حضار محترم يک جوانی بود يهودی بود، اما شيفته اخلاق پيغمبر بود اعتقاداً پيغمبر را قبول نداشت عملاً عاشق اخلاق رسول­الله بود، تواضع پيغمبر، فروتنی پيغمبر ادب رسول­الله اين می­آمد در مجالسی که پيامبر تشريف داشتند می­آمد می­نشست نگاه پيغمبر می­کرد گوش می­داد حرف­ها را پيامبر هم بهش شخصيت می­داد، يهودی بود، گاهی اوقات رسول­الله می­گفتند برو به فلان بگو اين پيغام را برسان اين را ببر بده به فلان شخص اين يعنی اعتماد پيغمبر به اين جوان، شما وقتی به کسی کار ارجاع می­کنيد يعنی اعتماد داريد به او، جوان يهودی بود رسول­الله بهش کار ارجاع می­داد، بعضی مسلمان‌ها شروع کردند انتقاد کردن يا رسول­الله اين همه مسلمان دور و بر شما، شما به اين يهودی کار ارجاع می­کنید؟ خب به اين اول بگوييد اسلام بياورد بعد بهش کار ارجاع کنيد اين شما را به عنوان نبوت قبول ندارد شما او را قبول داريد کار بهش ارجاع می­کنيد پيغام بهش می­دهيد؟ پيغمبر اعتنا نمی­کرد، سه سال اين جوان با پيغمبر بود يهودی هم بود، می­آمد می­رفت پيغمبر هم تحويلش می­گرفتند با اخلاق، بعد از گذشت سه سال يک چند روزی بود که اين جوان ديگر پيدايش نشد رسول­الله سراغش را گرفتند که اين جوان، اين از اخلاقيات پيغمبر بود که باز ماها خيلی­هايمان عقب است رسول­الله اگر کسی را سه روز نمی­ديد اين اخلاق پيغمبر را هم بشنويد پيامبر اگر کسی را سه روز نمی­ديد کسانی که با رسول­الله معاشرت داشتند، سراغش را می­گرفتند فلانی کجاست؟ اگر می­گفتند مسافرت است پيامبر برای سلامتی و برگشتش به سلامت دعا می­کردند، اگر می­گفتند مريض است پيغمبر می­فرمودند برويم عيادتش، اگر می­گفتند در شهر است حالا مسجد پيدايش نيست، مدت گرفتار است نمی­رسد بيايد رسول­الله می­فرمودند سلام من را به او برسانيد ما گاهی اوقات از حال طرف زمانی با خبر می­شويم که آگهی يک و نيم سالش را روی ديوار می­زنند، آقای فلانی مرد؟ يک سال است دفن شده؟ آن وقت می­گوييم ما تشهد نمازمان هم شهادت می­دهيم که: «أَشْهَدُ أَنَ‏ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏»[7] شهادت به عبوديـت و رسالت پيغمبر می­دهيم ولی اخلاق پيغمبر، بنده در شيراز خودم ديدم برادری آمد کنار قبر برادرش سيزده سال همديگر را نديده بود، داشت خاک می­ريخت رو سرش می­گفت خاک به سر شدم در شيراز هم بودند، دوتا برادر در شيراز سيزده سال با هم ارتباط ندارند به اين می­شود گفت مسلمان اين اخلاق اخلاق نبوی است پيامبر يک چند روزی اين جوان يهودی را نديدند سراغ گرفتند گفتند يا رسول­الله مريض شده حالش هم خوب نيست پيغمبر فرمودند برويم عيادتش، عيادت يهودی نه رحم، نه شيعه نه مسلمان، رسول­الله عده­ای را حرکت دادند رفتند در خانه آن يهودی در زدند، پدر آن جوان يهودی آمد دم در تا پيغمبر را ديد رسول­الله سلام کرد باز از اخلاقيات پيغمبر اين بود که در سلام کسی بر پيغمبر پيشی نمی­گرفت، مردم اگر در سلام پيش قدم هستی، اخلاق پيغمبر را داريد رعايت می­کنيد اگر می­ايستيم سلام­مان کنند ابداً رسول­الله حتی به يهودی­ها پيش قدم بود در نماز، تا اين پدر يهودی در را باز کرد پيغمبر سلام کردند، جويای حال جوان اين يهودی شدند گفتند پسرت شنيديم مريض است؟ گفت بله مريض است حالش هم خوب نيست رسول­الله عذرخواهی کردند که من دير فهميدم اگر زودتر فهميده بودم می­آمدم ديدنش اجازه است ما بياييم يک عيادت کنيم گفت بفرماييد آقا وارد شدند، کنار بستر اين جوان قوم و قبيله اين جوان يهودی همه بودند همه يهودی اطراف بستر ايستاده بودند پيامبر آمدند پايين بستر اين جوان که چهره به چهره بيفتد رسول­الله ببينند صورت اين جوان را و اين جوان پيغمبر را ببيند پيامبر پايين بستر اين جوان ايستاده نگاه به چهره اين جوان کردند يک سلام کردند، اول شخصيت نظام خلقت، که انبياء و هستی به طفيل او آفريده شده نه يک مديرکل نه يک استاد دانشگاه نه يک آيت­الله رسول­الله که خدا در شأنش می­فرمايد: «لَوْلَاكَ‏ لَمَا خَلَقْتُ‏ الْأَفْلَاكَ‏»[8] رسول­الله سلام کردند اين جوان يهودی جواب داد، پيغمبر فرمودند: «قل يا غلام اشهد ان لا اله الا الله»، اين­جا ديگر موقع بهره­برداری است، پيغمبر بذر تربيت را در اين چند سال کشت کرد، حالا موقع درو است جوان بگو شهادت می­دهم خدايي جز خداي يگانه نيست جوان جوان با ادبی بود حرمت پدرش را هم می­خواست رعايت کند دل با پيغمبر بود، فکر با پيغمبر بود اما می­خواست بابايش هم راضی به اين امر باشد اين همين طور که خوابيده بود برگشت يک نگاه به بابايش کرد پدر نگاه را فهميد اين نگاه نگاه اجازه بود يعنی بابا می­خواهم مسلمان بشوم شما اجازه می­دهيد حرفی زده نشد فقط نگاه کرد، پدر گفت پسرم اگر می­خواهی مسلمان بشوی آزاد هستی، برگشت رو کرد به پيغمبر گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول­الله» حضار محترم شهادتين را گفت جان داد تمام کرد، چشم­ها را بست پيامبر از خانه آن يهودی آمدند بيرون، مسلمان­ها همراه پيغمبر بيرون خانه رسول­الله رو کردند به مسلمان، مسلمان­ها اگر به من پيغمبر خرده می­گرفتيد که چرا به يک جوان يهودی بهاء می­دهم شخصيت می­دهم من می­خواستم اين ساعات آخر عمر اين جوان يهودی را مسلمان کنم و اين جوان مسلمان برود از دنيا، من عرضم اين است اين دختر و پسرهای جامعه ما از آن يهودی عقب­تر هستند جوانی که در خانواده ماست يک خرده فاصله گرفته حالا چهارتا حرف نامناسب هم می­زند اين­که بدتر از کافر که نيست، مؤمن بدتر از يهودی که نيست ما بعضی­هايمان دافعه­مان بی­نهايت، جاذبه­مان در حد ضروت اين خيلی خطاست، پيغمبر جاذبه در حد بی­نهايت داشت و دافعه­ای در حد ضرورت، رسول­الله فرمود اگر به من خرده می­گرفتيد من می­خواستم اين جوان اين ساعات آخر عمرش مسلمان برود اين اخلاق اخلاق نبوی است: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[9] خدايي با آن عظمت می­فرمايد اخلاق پيغمبر اخلاق عظيمی است من دو سه مطلب ذيل اين آيه شريفه خدمت جمع محترم عرض کنم اولاً شروع اين آيه که خدا با قلم سوگند ياد می­کند اين را هم عزيزان توجه داشته باشيد دليل بر عنايت به اسلام و توجه به اسلام به دانش پژوهی و سواد آموزی و رشد و تعالی علم و دانش است: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون‏»[10]به هرچه نگاشته می­شود و نوشته می­شود، اين يک سند افتخار برای تمام مسلمان­هاست آن­هايي که امروز از علم و دانش حرف می­زنند خدا به اين علم و دانش زمانی که در هاله­ای از ابهام بود خدا سوگند ياد می­کند سوگند به قلم، سوگند به ابزار نگارش، سوگند به آن­چه نوشته می­شود اين دليل بر اين است که اسلام برای علم، برای قلم، برای فضيلت و دانش ارزش ويژه­ای قائل است اين مطلب اول خداوند عصمت پيغمبر را در همين آيه تأييد می­کند رسول­الله: «و ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون‏»[11]اين­ها می­گويند شما ديوانه هستيد اما نعمت خدا و لطف خدا شامل حال شما شده اين کارهايي که شما می­کنيد که ديوانگی نيست اين­ها عين عقلانيت است اين­ها عين خردورزی است الآن ببينيد آقايون يک من يک حديثی از رسول­الله تلگرافی بگويم امروز خيلی­هايمان اين کارها را نمی­کنيم بکنيم هم می­گويند آقا خُل شده، حال و حسش يک جور ديگر شده ببينيد پيغمبر چه می­گويد، رسول­الله فرمود پنج چيز را تا زنده­ام ترک نمی­کنم تا همه ياد بگيرند، برای همه بشود درس زندگی، يک سلام کردن به بچه­ها در کوچه­ها، ما بعضی­هايمان کلاسمان ور نمی­دارد به ديگران سلام کنيم آقای مديرکل به آبدارچی­اش پيش سلام می­شود پدر بزرگ­ها به نوه­ها سلام می­کنند، اگر می­کنند درود خدا بر اين­ها استاد به شاگرد سلام می­کند، تاجر به کارگر حمال بازار سلام می­کند، آن آقای مسئول، آن آقای فرمانده و امير به سرباز صفر سلام می­کند مردم ماهای که خاک پای پيغمبر نمی­شويم رسول­الله در سلام کسی بر او سبقت نمی­گرفت پيغمبر فرمود من سلام به بچه­ها در کوچه­ها يعنی بچه­هايي که من را نمی­شناسند نه بچه فاميل­ات نه فرزند خودت، در خيابان داری می­روی بچه­ای هم دارد می­رود سلام کن ياد بدهيم ادب را زندگی کردن را با رفتارمان به ديگران، بعضی­ها اين­ها را می­ديدند می­گفتند مجنون است اين آقايي که می­گويد من نماينده خدا هستم به اين بچه­های کوچک دارد سلام می­کند امروز هم بعضی­ها همين طور است امروز هم بعضی­ها اين­ها را بر نمی­تابند آقا ولکن شما شخصيت­ات خيلی بالاست به چه کسی داری سلام می­کنی؟ آقا پيغمبر اسوه است اين يک.

رسول­الله فرمود نشستن و با فقراء هم غذا شدن بعضی­هايمان کلاسمان بر نمی­دارد می­گويند آقا اين فقيری که آمد در خانه­ات در زد صدايش بزن بيايد داخل يک سفره بينداز خودت هم بنشين باش غذا بخور اين کار را می­کنيم خيلی هنر کنيم غذا آماده کنيم آقا وردار برو، پيغمبر اين گونه نبود مردم ارزش نه به ثروت است نه به خانه است نه به سواد است نه به قوم و قبيله و ايل و عشيره است نه به قيافه است، ارزش به تقواست، به انسانيت است يک وقت می­بينی همان فقيری که به نظر نمی­آيد يک عبارات زشتی به کار می­بريم اين­­ها کثيف است، چلوم هستند همان چلوم می­بينيد در خانه خدا حرف اول است رسول­الله فرمود هم خوراک شدن با فقراء، نشستن با آن­ها و غذا خوردن کار پيغمبر بود، يعنی مردم مراتب اجتماعی سرگرم­تان نکند آقا هر پوستی داری، هر موقعيتی داری خودت را گم نکن، مخاطب تو خيلی جايگاهش پايين و پست:

کس نمی­داند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

اعتبارات اجتماعی مشغولمان نکند با آن­هايي که از نظر جامعه پايين هستند بنشنيد و غذا بخوريد اين دو، سه پيغمبر فرمود پوشيدن لباس پشمينه يعنی مردم در قيد و بند لباس و ظاهر هم نباشيد شخصيت­تان به لباستان نيست شخصيت­تان به انسانيت شماست، آقا اين لباس به درد ما نمی­خورد اين جنسش، شکلش بله حالا لباس انگشت­نما نبايد بپوشيم ولی مردم:

مرد سيرت را به صورت کار نيست، جامه گر صد وصله باشد عار نيست

کار ما در راه حق کوشيدن است، جامعه زهد و ورع پوشيدن است

زهد باشد جامه پرهيز کار، کار دنيا را به دنيا واگذار

ظاهر را ما نمره ندهيم لباس دليل بر شخصيت نيست، پيغمبر ساده­ترين لباس­ها را می­پوشيد و حال آن­که اول شخصيت خلقت هستی است اين سه، رسول­الله فرمود از کارهايي که من انجام می­دهم که همه انجام بدهند دوشيدن شير بز با دست خودم اين يک کار پايين است خيلی به نظر ظاهر پست اين بايد يک کارگری، فرمانبری اين کار را پيغمبر می­خواهد ياد بدهد مردم غرور نگيرد شما را اين کارها را بکن، مزدت می­دهيم انجام بده، شأن ما اين نيست شأن تو چه است؟ پيغمبر پايين­ترين کارها را انجام می­داد که مردم موقعيـت­ها و سواد و مقام حجاب نشود سرگرم نشويم اين چهار، پنجم رسول­الله فرمود سوار شدن بر الاغ لخت، يعنی در قيد و بند اين نباش که يک اسب خوبی را برايمان زين کرده­ای بياوريد حالا الاغ هم آوردند بابا شخصيت­ات که با ماشين نيست که پرايد سوار بشوی يا شاسی بلند سوار بشوی ماشينت ميلياردی باشد يا ميليون شخصيت­ات به هويت و تقوای تو است، ولی امروز خيلی­هايمان گير هستيم امروز اين کارهای که پيغمبر فرمود انجام می­دهم تا ياد بگيريد بعضی­هايمان مسلمان هستيم و عمل نمی­کنيم طرف می­گويد آقا رفتم خواستگاری می­گويند اين ماشين زير پايت پرايد است در کلاس خانواده ما نيست يکی از کارهاي که می­کني بايد ماشينت را عوض کنی می­خواهی وام بگيری، کسی پول برايت بدهد، با پرايد نرو و بيا، ما مسلمان هستيم، ما زمان پيغمبر بوديم چه می­کرديم؟ اصلاً ازدواج­هایی که پيغمبر شکل می­داد تراز تقوی بود، جويبر سياه افريقايي را پيغمبر فرستاد به خواستگاری زلفی دختر ثروتمند عرب و اين ازدواج هم شکل گرفت و پيغمبر فرمود تراز ايمان است و اخلاق اين جوان از اصحاب صفه بود شب­ها در مسجد می­خوابيد روزها می­رفت کارگری، دختر دختر پر خواستگار و زيبا، من در بعضی از جلسات گفتم خدا وکيلی اگر پيغمبر يک همچو دامادی برای ما فرستاده بود، می­گفتيم يا رسول­الله مخلصت هستيم ولی اين­جا حرفت را گوش نمی­دهيم، دختر ما را می­خواهی بد بخت کنی، يک جوان سياه افريقای فرستادی بيايد خواستگاری نه خانه دارد نه زندگی دارد نه کس و کاری اين­جا دارد، اين برده بود شما آزادش کرديد بعد می­گوييد ما دختر بهش بدهيم ولی پدر آن دختر و خود آن دختر چه ايمانی؟ دختر به بابايش گفت بابا اگر اين را پيغمبر فرستاده، پيغمبر پدر مهربان امت است پيغمبر خير ما را می­خواهد ولی برای اين­که مطمئن بشوی برو از رسول­الله بپرس ببين اين جوان را پيغمبر آدرس داده منزل ما را پدر رفت محضر رسول­الله سؤال کرد پيغمبر فرمود اين جوان را من تأييد می­کنم ايمان دارد اخلاق دارد، دختر تو را خوشبخت خواهد کرد ازدواج سر گرفت حالا ما در قيد و بند يک چيزهايي هستيم که اصلاً رسول­الله می­فرمايد اين­ها را لحاظ نکنيد در ماديات است در شئونات اجتماعی هستيم و حال اين­ها از نظر پيغمبر همه عنايتی بهش نداشتند، اين­ها آقايون درسنامه­های زندگی پيغمبر است که بايد ما مسلمان­ها امروز اجرايي کنيم ما بايد اين­ها را به کار بگيريم.

خب رسول­الله عصمت و مصونيت پيامبر در سايه لطف الهی است و يک نکته من اين­جا در همين آيات عرض کنم چرا بعضی­ها ضريب تحمل­شان بالاست و بعضی­ها بی­حوصله و کم تحمل؟ عزيزان اگر می­خواهيد در تمام کارهايتان در اخلاقيات­تان، در مسائل اقتصادی و درآمدهايتان در زندگی فردی­تان، ضريب تحمل­تان بالا برود راهش همين است که خدا هم در اين آيات اشاره می­کند وعده­های خدا يادتان نرود، طرف حساب­تان خداست خدا ذرة المثقال­ها را جواب می­دهد، خدا زيربار منت بشر قرار نمی­گيرد اگر اين يادمان نرفت ضريب تحمل می­رود بالا، صبوری و شکيبايي جايگاه خودش را پيدا می­کند و در برابر مشکلات، تهمت­ها، ناملايمات صبور می­شويم چون توجه به لطف خدا داريم و وعده الهی، خدا به پيغمبر می­فرمايد: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُون‏»[12]مأجور هستی نزد ما، اين­­ها بگويند هرچه می­خواهند بگويند و همين سبب تسکين پيغمبر بود خدا می­داند، خدا می­بيند در خانه اگر کس است يک حرف بس است مردم می­خواهيد در کارهای خير مقاوم باشيد جا نزنيد خسته نشويد، نبريد يادتان نرود که خدا اجر می­دهد، خدا می­بيند خدا بی­پاسخ نخواهد گذاشت.

نکته ديگر کمالات پيغمبر در وجود پيغمبر عجين شده رسول­الله بر اين­ها مسلط است: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[13].

يک نکته ديگر هم عرض کنم عرايض را جمع­ بندی کنم خدا در اين آيات از پيغمب دفاع می­کند اين برای همه­مان درس است مردم از کسانی که شخصيت­هايي که، افرادی که برای خدا دارند کار می­کنند حالا در بستگانتان، فاميل­تان، جامعه­تان و اين­ها مورد ظلم و تهمت قرار می­گيرند دفاع کنيد ما يک جاهايي که بايد حرف بزنيم نمی­زنيم يک جاهايي که می­بينيم حق بايد گفته شود نمی­گوييم ساکت هستیم، و لذا می­بينيد حق می­رود در ابهام، حق می­رود در مهجوريت، من يک جريانی را از مرحوم آيت­الله شيخ ابوالحسن جدمان عرض کنم، خدا رحمت کند حضرت حجت­الاسلام و المسلمين آقای حاج سيدمحمد کشفی بود که از علمای بزرگ استهبان بود اين از شاگردان مرحوم آقای حاج شيخ بود من خودم از آقای کشفی شنيدم به من گفت آقای حدائق اوائل کشف حجاب رضاخانی بود تازه کشف حجاب آمد رو کار و رضاخان قلدور هم با قدرت داشت دنبال می­کرد، گفت يکدفعه فضای جامعه يک جور ديگر شد بعضی­ها تا آمادگی­اش را داشتند حجاب­ها رفت کنار برهنگی آمد يک قشر از مردم که چراغ سبز برای شيطان روشند کردند الآن هم می­بينيد الآن هم ما مشاهده می­کنيم قطعاً بايد نسبت به اين­ها برخورد خردمندانه کرد خانواده­ها مسئول هستند، مسئولين مسئول هستند جامعه مسئول است: «كُلُّكُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ»[14]مؤمنين خودتان را به بی­خيالی زديد مجازات مؤمنين سنگين است خدا به شعيب فرمود صدهزار نفر از قومت را می­خواهم عذاب کنم، شصت­ هزارتايش خوب­ها چهل هزارتايش بدها، حضرت شعيب عرض کرد پروردگارا بدها بد هستند خوب­ها چرا؟ خطاب شد خوب­ها گناه ديدند حرف نزدند، يک بخشی از انتشار گناه هم همين است سکوت و بی­تفاوتی کسانی­که بايد اين­ها تذکر بدهند ارشاد کنند راهنمايي کنند، حالا با قول لين سخن بگويند، آقای حاج شيخ، آقای حاج سيدمحمدکشفی گفت ما از شاهچراغ آمديم در فلکه شاهچراغ آقايون که سن­شان اقتضا می­کند يک فلکه سنگين بود، همين طور است يا نه؟ فلکه سنگی نديده بودی؟ فلکه سنگی بيرون حرم مقابل مسجد نو و شاهچراغ، من ديده بودم اين فلکه را حوضی بود يک فلکه بود حوض آب­نمايي بود خب خراب شد ديگر الآن افتاده جزء محدودة حرم گفتند آمديم بيرون به سمت سر دُزک که اين مسير هم بازارچه بود، داشتيم می­آمديم طرف سر دُزک مدرسه منصوريه، آقای کشفی گفت ديدم از طرف مقابل ما يک خانم بی­حجابی داشت می­آمد تازه بی­حجابی هم باب شده بود آقای حاج شيخ داشتند می­رفتند يک لحظه نگاه کردند ديدند خانمی در جهت مقابل­شان دارد می­آيد بی­حجاب هم هست آقای کشفی من يک طلبه جوانی بودم همراه حاج­آقا، گفت رسيديم به اين خانم محازی اين خانم که قرار گرفتيم گفت آقای حاج شيخ همين طور که سرش پايين بود خيلی مؤدبانه محترمانه و پدرانه، فرمودند دخترم اسلام مخالف با زيبايي نيست، اسلام مخالف با آرايش نيست، زيبايي­ات را برای محارمت به کار بگير، از اين نعمتی که خدا برايت داده در مسير گناه استفاده نکن، دو سه­تا مطلب خيلی محترمانه، دخترم مؤدبانه آقای کشفی گفت اين خانم بی­حياء برگشت دو سه­تا حرف زشت به آقای حاج شيخ زد آقا پيغمبرتان هم حرف می­زد سنگش می­زد تازه اين­که سنگ نزد رسول­الله را سنگباران هم می­کرد يک­جاهايي حرفت را می­پذيرند يک­جاهايي هم طرف: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[15]زاويه می­گيرد خب در کار خودت شک نکن، در بی­توفيقی طرف يقين کن، گفت دو سه­تا حرف زشت به آقاي حاج شيخ زد ديگر آقای حاج شيخ هيچی نگفتند رفتند من هم همراهشان آقای کشفی گفت من همان­جا آرزو کردم ای کاش زمين دهن باز می­کرد من می­رفتم در زمين، از خجالت، گفت برای من خيلی گران تمام شد که اين زن بی­ادبی بی­حياء اين توهين را به آقای حاج شيخ يک مجتهدی کرد، گفت يک چند دقيقه­ای من اصلاً حرف هم نزدم، آقای حاج شيخ هم می­رفتند دنبال­شان سمت مدرسه، گفت خودم را که يافتم گفتم آقا اين­جا جای نهی از منکر بود ديديد اين خانم بی­ادب به شما چه گفت؟ ما مشکل جامعه­مان امروز اين است، مشکل جامعه اين است ببينيد خدا از پيغمبر دارد دفاع می­کند خدا می­فرمايد: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون‏»[16]می­گويند ديوانه تو ديوانه نيستی، تو اسوه اخلاق هستی، مردم جای که سخن خدا دارد می­رود در حاشيه حرف بزنيد جايي­که ارزش­های دينی دارد سخره می­شود و به مسخره گرفته می­شود دفاع کنيم، آقای کشفی گفت به آقا گفتم آقا اين­جا جای نهی از منکر بود؟ گفت آقای حاج سيدمحمد گفتم ديدم حرف نپذيرفت و چه توهينی به شما کرد؟ گفت آقای حاج شيخ گفتند آقای سيدمحمد کشفی می­دانيد چرا حرف من در اين خانم اثر نکرد؟ چون من می­گويم شماها ساکت هستيد، آنی­که بايد دفاع کند نمی­کند، در يک خانوده يکی يک حرف غلط می­زند همه سکوت، يکی هم که به سخن در می­آيد محکوم است جامعه اسلامی سکوت کرده سيدالشهداء حرف می­زند امام حسين را می­کشند در مقتل، امت اسلام ساکت، سيدالشهداء آمر به معروف حضرت سرش می­رود بالای نيزه، مردم از خدا ياد بگيريد از حق دفاع کنيد از ارزش­ها دفاع کنيد خوبی­ها را تجليل کنيم، کما اين­که خدا به پيغمبر می­فرمايد شما اول رسالت­ات: «مُبَشِّراً»[17]بعد: «نَذيراً»[18] اول تشويق کن بشارت ده، بعداً: «نَذيراً»[19]بسنده کنم حالا نکات ديگری بماند در فرصت ديگر.

يک سؤال هم پرسيدند يکی از حضار محترم، عنوان کردند که ما با نوه و عروس و فاميل بی­حجاب و ضد انقلاب، که فحشی به روحانيت و رهبر می­دهند چگونه رفت و آمد کنيم صله رحم انجام بدهيم، ببنيد اول صله رحم آداب دارد صله رحم تا جايي که حرمت خدا شکسته نشود، خدا يا بابا؟ البته پدر و مادر يک حساب ديگر است امام صادق فرمود پدر و مادرتان را احترام کنيد، حرف­شان را بپذيريد تا جايي که اين­ها شما را به مخالفت خدا دعوت نکند حالا بابا تارک­الصلات است وظيفه­ات بهش خدمت کنی، کارهايش را انجام بده ادب کن، بله اگر اين پدر گفت که آقا نماز نخوان حرف اين پدر را گوش نکن، اين مادر گفت دخترم حجاب رعايت نکن، اين­جا ديگر حرف مادر را نمی­خواهد اطاعت کنی، ولی بی­احترامی هم نبايد کرد پدر و مادر قاعده­شان فرق می­­کند، اما فاميل، برادر، خواهر، عمو، عمه، دايي، خاله و فرزندان اين­ها، اين­ها تا جايي محترم هستند که احترام خدا شکسته نشود، اگر در يک مجلسی حرمت خدا دارد شکسته می­شود حرمت امام زمان دارد خرد می­شود به اسم صله رحم اصلاً معنی نمی­دهد صله رحم البته همان روشی که خدا به پيغمبر می­فرمايد و رسول­الله اسوه اخلاق بود، آقای ابن جندب از امام صادق فرمود حد اخلاق خوب چيست؟ امام فرمود: «تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ‏ كَلَامَكَ‏ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[20]اخلاق يعنی اين، نرمخو باش يک، زيبا سخن بگو و با ادب حرف بزن دو: «تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[21] با مردم هم در معاشرت­ات چهره­ات باز باشد اخم نکن، با خشونت حرف نزن زيبا سخن بگو اين­ها می­شود اخلاق حالا با همين چارچوب با همين فرمول با کسانی­که در بستگان و خويشاوندانمان هستند حرف بزنيم گفتيم و شنيدند الحمدلله، گفتيم و نشنيدند و ستيزه خويي کردند و در باطل خودشان استواری به خرج دادند ما در حد ضرورت ارتباط داشته باشيم بيش از اين مجلسی که حرمت خدا را پاسداری نمی­کند ما حرمت آن مجلس را نبايد رعايت کنيم، من عرضم تمام آقای انجبی کجاست؟ هستند خيلی خوب، يک روضه هم باشد طلب­تان آقای انجبی فقط من دو بيت شعر می­خوانم و انشاءالله آقای انجبی به فيض برساند.

يک آقايي خدا رحمتش کند از متدينين شيراز يک شب جمعه­ای آمد پای سجاده کارت عقد آقازاده­اش را آورد گفت هفته ديگر مجلس عقد پسرم در فلان تالار با پسرش هم آمد، خب اخلاقاً محبت کرد ما هم هفته بعد شب جمعه رفتيم وقتی رفتيم نزديک تالار که رسيديم چنان بزن و بکوبی بلند بود که اصلاً من همچون بزن و بکوبی جمعی نديده بودم آن عزيزی که داشت ما را می­برد آمد نهی از منکر کند گفت حاج­آقا کجا داری می­روی؟ گفتم حواسم جمع است تو با من بيا تا بگويم چه کار! آمديم در مجلس ديدم اين ميزهايي استيل که در سالن بود همه داشتند ضرب می­گرفتند می­کوبيدند يک آهن تندی هم داشت پخش می­شد يعنی مجلس مجلس لهو و لعب بود، من در مجلس ايستادم فقط پدر داماد را ببينم چون کارت آورده بود؟ بعد نگويد آقای حدائق بی­اعتنايي کرد، يکدفعه از ته سالن ما را ديد گفت آقا بفرماييد، گفتم شما بفرماييد حالا يک عده هم ما را می­ديدند ضرب­ها محکم­تر شد آمد دم سالن و گفت که آقا بفرماييد داخل، گفتم شما کارت آورديد مسجد اخلاقاً وظيفه­ام بود شرکت کنم، تا اين­جا توانستم بيايم در اين مجلس اختيار خودم را که دارم من معذرت می­خواهم داماد هم رسيد گفتم تبريک می­گويم اين وصلت را مبارک باشد نه با بد اخلاقی، آقا به کمرت بزند متقلب هيئت می­آيي اين جوری مجلس می­گيری، نه آقا اين حرف درست نيست، گفتم شما محبت کرديد کارت آوردی من هم آمدم ولی تا اين­جا توانستم بيام در اين مجلس من نمی­آيم، گفت چرا؟ گفتم اين­جا جای من نيست من نمی­توانم گفت آرام کنم مجلس را می­آييد داخل؟ گفتم بله، گفت ساکت باشيد، رفت داخل هی صدا زد و موسيقی را خاموش کردند همه آرام شدند حالا بفرماييد، وقتی مجلس آرام شد رفتيم داخل يک صلواتی که يشبه بالفحش، گاهی اوقات ديديد می­بينندتان می­بيند طرف از مسجد دارد می­آيد می­گويد الله اکبر، حالا خودش مسيرش مسير بيگانگی با خداست، اين را هم شکر کنيد وقتی می­بينندتان ذکر می­گويند بگوييد الحمدلله يک صلواتی فرستادند خب ما رفتيم داخل داشتيم می­گشتيم کجا بنشينيم يک چند نفر آدم همفکر را پيدا کنيم، ديدم چهارتا پنج تا از آن متدينين خوب شيراز که دو سه­تايشان هم رحمت خدا رفتند اين­ها مثل دو طفلان مسلمان پشت کرده بودند به مردم رو کرده بودند به ديوار، يک نيم دائره مثل غرباء من رفتم زدم در شانه يک­شان گفتم آقای حاجی سلام عليکم، يک نگاهی کرد گفت حاج­آقا کر شديم؟ گفتم خب نمی­آمدي در اين مجلس، آقا مگر نخورده چلو مرغ هستی؟ گفتم نمی­آمدی، گفتم همين کاری که من کردم می­کردید يا حرف­تان را می­شنيدند يا نمی­شنيدند؟ بر می­گشتيد حرمت خدا را بايد رعايت کرد، نشستيم ديدم يک ربع ساعتی هنوز به شام وقت بود همه هم ساکت جمعيت هم پکر شدند، ببينيد اسلام وقتی می­گويد اين راه را نرو راه ديگر را نشان می­دهد به پدر داماد گفتم که چقدر وقت است مجلس، گفت يک ربع ساعتی وقت است گفتم بلندگو را می­دهيد دست من با مردم حرف بزنم؟ بفرما، رفتيم روی سين، نسبت به ازدواج فلسفه ازدواج چرايي ازدواج، يک سری صحبت­های با رويکرد مجلس شادی آقايان به اين شب عزيز قسم بعد از مجلس همان جوان­های که می­زدند و می­کوبيدند گفتند حاج­آقا کاشکی زودتر آمده بودي استفاده کرديم، ما برنامه نمی­دهيم به مردم، حاجی دوتا روايت از پيغمبر شنيدی بگو، دوتا مطلب خوب بلد هستی تذکر بده، فطرت­ها پاک است من ديشب عرض کردم شيطان را هم خدا به خوبی آفريد شيطان اگر بد شد خودش راه بدی رفت.

صلّ الله عليک يا رسول­الله

همين دو بيت شعر من روضه من، حاج­آقای انجبی کامل فيض بدهند

تا پيامبر بود زهراء داشت قدر و احترام، رفت بعد از او همه عز و وقار فاطمه

در عزای باب خود از بس­که اشک از ديده ريخت، چراغ گفتا رود جيحون شد کنار فاطمه

همه بگوييم يا زهراء.

 

[1] قلم4.

[2] قلم1.

[3] قلم2.

[4] قلم2.

[5] قلم3.

[6] قلم4.

[7] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج‏2 ص710.

[8] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج‏1 ص217.

[9] قلم4.

[10] قلم1.

[11] قلم2.

[12] قلم3.

[13] قلم4.

[14] مجموعة ورام ج‏1 ص6.

[15] اعراف179.

[16] قلم2.

[17] فرقان56.

[18] فرقان56.

[19] فرقان56.

[20] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[21] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه