استاد حدائق روز دوشنبه 28 فروردین ماه 1402 هم زمان با ایام ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين»[1].
صدق الله العلی العظيم
در ادامه بررسی آياتی که نويد بخش مغفرت از نگاه قرآن هست، بعد از بحث جلسه گذشته که توبه يکی از عوامل مشمول مغفرت خدا قرار گرفتن بحث شد امروز يک موضوع ديگری را جمعبندی عواملی که انسانها را مشمول مغفرت میکند انشاءالله در اين روزهای پايانی هم يک مروری بر عواملی که سد مغفرت میشود آسيبها را هم بايد شناخت، اما بحث امروز ما آيهای که تلاوت شد آيه 97 از سوره مبارکه يوسف، يکی از عوامل مغفرت از نگاه قرآن دعا اولياء و صالحان در حق انسان است اين يکی از روشهاست لذا میگويند از بندگان خوب خدا التماس دعا بخواهيد ضمن اينکه اميرالمؤمنين میفرمايد حتی به يهودی هم بگوييد التماس دعا، يهودی يک وقتی برای خودش دعا میکند دعايش مستجاب نمیشود ولی برای شما دست به دعا بر میدارد خدا دعايش را مستجاب میکند، آيه مربوط به زمانی است که مشخص شد حضرت يوسف زنده است و عزيز مصر است برادرها در آن سفر دوم که حضرت يوسف را شناختند و متوجه شدند اين برادری که سالها قبل او را در چاه افکندند و تصورشان اين بود که از بين رفته امروز همه کاره مصر است، اينها در برگشت آمدند خبر زنده بودن يوسف را به پدر بدهد، گفتند: «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[2]پدر برای ما طلب استغفار کن، از خدا بخواه که خدا ما را ببخشد گناهان ما را خدا ببخشد: «اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين»[3]ما خطاکار هستيم، ما سالها برادرمان را زديم در چاه انداختيم به دروغ گفتيم گرگ او را خورد و دريد، حالا همين نکته را هم من اشاره کنم، اين برادرها در حق دوتا پيغمبر خدا ظلم کردند يکی حضرت يعقوب که پدرشان بود، يکی حضرت يوسف که برادر بود، يعنی نسبت به اين دو پيغمبر ظلم شد، حضرت يوسف و حضرت يعقوب يک محبت عميقی نسبت به هم داشتند که امام باقر میفرمايند ديگر در عالم پدر و پسری مثل يوسف و يعقوب ديده نمیشود که از شدت فراق يعقوب نابينا شد: «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم»[4] اين بچههايي که مسبب اين جريان بودند آمدند گفتند بابا برای ما استغفار کن از گناهان ما، ما خطا کرديم خب از اين آيه استفاده میشود که به انسانهای بزرگ مقربين به درگاه الهی بايد متوسل شد، اصل اين است که ما زيارت میرويم، زيارت آقا امام رضا زيارت ائمه معصومين نجف، کربلا، مدينه، بقيع و در دعاهايمان از اينها میخواهيم که در حق ما دعا کنند اين شرک نيست متأسفانه اين وهابیهای ملعون میگويند شما اگر بگوييد که يا رسول الله شما بخواهيد مشکل ما حل بشود اين شرک است بايد از خدا بخواهيم و حال آنکه صريح آيه قرآن داريم که خداوند میفرمايد آيه 64سوره مبارکه نساء: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[5] خدا میفرمايد ما هيچ پيامبری را نفرستاديم مگر اينکه اينها بايد مورد اطاعت قرار بگيرند به اذن خدا از انبياء مردم تبعيت کنند، بعد اين قسمت آيه را عنايت کنيد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»[6] اگر کسانی پيدا شدند که به خودشان ظلم کردند گناه کردند خطا کردند: «جاؤُكَ»[7] رسول الله میآيند سمت شما عذرخواهی میکنند میگويند پيشيمان هستيم از اين گناه خطا کرديم گنهکار هستيم شما: «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ»[8] اينها استغفار میکنند در نزد شما، شما هم: «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»[9] پيغمبر هم برای اينها استغفار کند: «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً»[10]خدا را تواب و رحيم خواهند ديد يعنی آقا خطا کردی در عصر رسول الله میآمدند خدمت پيغمبر میگفتند يا رسول الله گناهی کرديم خطايي کرديم شما دعا کنيد خدا ما را ببخشد خب دعای پيغمبر در حق امت مستجاب است لذا همينجا ما استفاده میکنيم که توسل شرک نيست با اينکه اين وهابیهای ملعون میگويند توسل شرک است ما پيغمبر را وسيلهای میدانيم برای مغفرت خودمان، ائمه را وسيله میدانيم نه همه کاره اينها بندگان آبرومند الهی هستند که خدا به اينها امکاناتی داده اختياراتی داده اينها را واسطه میکنيم در پيشگاه خدا.
من يک مثال سادهای بزنم اگر کسی رفت در يک ادارهای با آقای مدير کل کار داشت حالا مدير را درست نمیشناسد يا راهش نمیدهند اين چه کار میکند؟ عقل میگويد بگرد در اين مجموعه چه کسی نزد مدير معتبر است چه کسی نزد مدير محترم است؟ آن را پيدا کن که تو را هم بشناسد برو به او بگو با او برو پيش مدير، اين کار را نمیکنيد، چطور همين وهابیهای خبيث برای کارهايي دنيايشان اين کارها را میکنند بحث دعا که پيش میآيد میگويند چه شرکی؟ ما آبرودارتر از پيغمبر و اهلالبيت و انبياء را در خانه خدا کسی نمیشناسيم ما رو سياه و گناهکار و بار سنگين گناه در خانه خدا میخواهيم برويم اين آبرودارها را واسطه قرار میدهيم اين در خانه خدا وساطت کنند خدا ما را ببخشد قرآن هم همين را میفرمايد: «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»[11]پيغمبر وقتی برايتان استغفار کرد: «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً»[12]شما خدا را تواب و رحيم میيابيد: «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً»[13]از اين آيه و آيه قبل استفاده میشود که دعای صاحب نفسان سبب مغفرت گنهکاران میشود لذا در شهر هم بنده حالا يک وقت اشتباهی کرديم يک آدم آبروداری را میشناسم آقا التماس دعا آقا ما را دعا کنيد ضمن اينکه ما در تعاليم دينیمان داريم به هر کسی رسيديد بگوييد التماس دعا غرور نداشته باشيد، يک وقت شما به نظر شما نمیآيد اين آدم آدم حسابی باشد ولی در خانه خدا سرخط است قيافهاش قيافه آن چنانی نيست ولی آبرودار است او دعا کند، میگيرد من اين جريان را اشاره کنم بعد توضيحاتی نسبت به آيه شريفه تقدیم کنم.
زمان مرحوم کاشف الغطاء در نجف و عراق خشکسالی شد يک سال باران نمیآمد هرچه نماز باران میخواند باران نمیآمد مرحوم کاشف الغطاء، کاشف الغطاء شخصيتی است از فقهاء بزرگ شيعه، که ايشان فرموده بود من چهل سال يک مکروه انجام ندادم خيلی حرف است نه دروغ نه حرام نه گناه، مکروه کارهايي که خيلی از ما اين مکروهات را در روز صدها موردش را انجام میدهيم اين کاشف الغطاء متوسل به اميرالمؤمنين میشود که آقا مردم در زحمت هستند در سختی هستند، باران نمیآيد شما آقا دعا کنيد، در عالم خواب خدمت اميرالمؤمنين میرسند حضرت میفرمايد شيخ جعفر شما برو کوفه ورودی کوفه يک قهوهخانهای يک پيرمردی قهوهچی است صاحب قهوه خانه به اين پيرمرد بگو دعا کند تا باران بيايد يک وقت میبينی آقای مدير کل، آقای وزير بايد بروی سراغ آن کسی که میگويي کسی نيست آقای فرمانده به سرباز بگو التماس دعا، يک وقت يک آيتالله العظمی را مثل کاشف الغطاء حواله میدهند سراغ يک پيرمردی قهوهچی، میگويند مرحوم کاشف الغطاء آمد کوفه ورودی کوفه قهوه خانهای بود، در قهوه خانه نشست ديد يک پيرمردی صاحب قهوه خانه است دارد خدمات میدهد به مردم چايي میآورد، صبحانه میآورد برای مرحوم کاشف الغطاء هم چايي آورد ايشان اول پيرمرد را زير نظر گرفت ببيند چه کار کرده مستجاب الدعوه شده؟ اينها يک کارهايي کردند يک زحمتهايي کشيدند حالا به همين بايد بگو دعا کن، بايد به نيکان به پاکان گفت دعا کنيد تا مشکلات حل بشود، اصلاً يکی از امتيازات دعاهايي عمومی همين است در روايت داريم که اگر يک نفر در يک امت، جمعيت عظيم جمع شدند يک نفر مورد توجه خدا قرار بگيرد خدا به همه رحم میکند خدا به همه نظر لطف میکند، اين از امتيازات جلسات عمومی است از امتيازات نماز جماعت اين است که شما در خانهتان نماز فرادی بخوانيد معلوم نيست قبول است يا قبول نيست؟ نه نا اميد باشيد نه اميدوار قطعی پنجاه پنجاه اما نماز جماعت از نمازهايي است که نويد مقبوليتش داده شده، میگويند نماز با جماعت قبول است اگر مأمومين نمازشان اشکال داشته باشد به برکت امام، امام نمازش اشکال داشته باشد به برکت مأمومين، امام و مأموم مشکل باشد به برکت جماعت اينها از امتيازات حضور در جماعتها که گاهی اوقات يک صاحب نفس يک عمل کار را حل میکند، میگويند کاشف الغطاء نشست تا ظهر ديد نه اين پيرمرد هم مثلاً بگوييم دائم الذکر است نماز خاصی میخواند نه همين کارهايي عاديش را دارد انجام میدهد ظهر شد نهار آورد کاشف الغطاء خورد بعد از ظهر نشست تا عصر، مرحوم کاشف الغطاء گفت اين حتماً يک کاری در خلوتش میکند که خدا استجابت دعا را به او داده، اميرالمؤمنين بیجهت حواله کسی نمیدهد، بعضیها غريب خوش اند ظاهرشان نمیبرد در خلوت معلوم میشود چکاره است؟ لذا میگويند چندجا افراد را میتوانيد بشناسيد مسافرت، دوم همخوراک شدن، سوم هم خواب شدند يعنی يک شب با يک کسی خوابيدی در يک اتاقی معلوم میشود چه کاره است؟ يک وقت میبينيد نصف شب اهل راز و نياز است او را کسی نمیبيند يا میخوابد خواب اصحاب کهف چرت من است، نماز صبحش هم نماز لب طلايي است، مرحوم کاشف الغطاء به اين پيرمرد قهوهچی گفت آقا ما امشب مهمان بشويم مانعی ندارد گفت بفرماييد منزل، ايشان رفت منزل پيرمرد موقع خواب هم پيرمرد ادب کرد احترام کرد، گفت آقا برای اينکه تنها نباشيد اتاقی را داد دست کاشف الغطاء خودش هم بسترش را گوشه اتاق پهن کرد، سحر شد مرحوم کاشف الغطاء مثلاً ساعتی قبل از قبل اذان صبح بلند شد مشغول به عبادت تهجد و راز و نياز، ديد اين پيرمرد خوابيده، خوابيده تا اذان صبح، اذان صبح بلند شد وضوء گرفت نماز صبحش را خواند و کار خاصی هم که بگوييم بکند که مثلاً دعای مخصوصی ذکر خاصی اينها هم نبود صبحانهای هم آورد و مرحوم کاشف الغطاء ميل کرد و بعد گفت آقا اينجا خانه خانه خودتان است اگر شما کوفه میخواهيد بمانيد بمانيد اينجا و من میخواهم بروم قهوهخانه در مغازه را باز کنم، مرحوم کاشف الغطاء فرمود من هم دارم میروم فقط يک سؤال دارم از تو و يک خواهش و تقاضا، تقاضای من اين است که شما دعا کن تا باران ببارد، سؤال من اين است که چه کار کردی مستجاب الدعوه شدی؟ دانشگاه آزاد درس نخوانده بود، حوزه علميه هم نديده بود دانشگاه سراسری هم نرفته بود يک پيرمرد بیسواد قهوهچی مستجاب الدعوه، پيرمرد گفت چه کسی ما را به شما معرفی کرد؟ مرحوم کاشف الغطاء فرمود آقا اميرالمؤمنين گفت اگر حضرت پردهبرداری نکرده بود نمیگفتم تا بميرم بين خودم و خدا میماند اما چون آقا معرفی کرده میگويم ببينيد آقايون کارهای بزرگ مزدش هم بزرگ است گفت در دوران جوانی رفتم خواستگاری يک دختری، خواستگاری کرديم و کارها انجام شد و شب عروسی در حجله ديدم عروس دارد میلرزد و مضطرب است، گفتم خانم چه شده؟ وحشت کردی میلرزی؟ گفت مرگ و زندگی من دست توست گفتم خانم مرگ و زندگی دست خداست من چه کسی هستم؟ گفت من باردار هستم چهار ماه هم است، الآن از در اين اتاق پايت را بگذاری بيرون به پدرم و برادرهايم بگوييد اين زن من دختر نيست باردار است يقيناً من را میکشد، عربها در مسائل ناموسی يک غيرت زيادی دارند، غيرت زيادی هم خوب نيست تغاير بد است غيرت خوب است، اينها تندروی میکند گفت اگر به پدرم و برادرهايم بگوييد يقيناً من را میکشد مرگ و زندگیام دست توست خدا کند آدم معرفت داشته باشد گفتم خانم علت اينکه شما باردار شدی چه بوده؟ گفت من يک جوان همسايهای داشتيم اين گاه اوقات ابراز احساسات میکرد به ما و فلان و به دروغ يک روز به ما گفت مادرم در خانه با شما کار دارد، من را دعوت کرد در خانه خودشان رفتم داخل مادر در خانه نبود و آن اتفاقی که نبايد بيفتد افتاد و از آن اتفاق من باردار شدم، مدت بعد شما آمديد خواستگاری من جرأت نداشتم به پدرم بگويم من يک چنین اتفاقی برايم افتاده به برادرهايم نگفتم، در اين جلسه خواستگاریها هم زمان برد، الآن که من در حجله خدمت شما هستم يک بچه چهار ماهه در شکم دارم خيلی از ماها بوديم چه کار میکرديم؟ خدا مزد کاربزرگ را بزرگ میدهد گفتم خانم از اين کاری که کردی پيشيمانی؟ گفت بلی، گفتم يک عهدی باهم ببنديم اين مطلبی که به من امشب گفتی بين من و شما و خدا کس ديگری متوجه نشود تا حالا اين جوری گذشت کردی، خدا جوابت را نداده؟ ما از مال اندکی دنيا نمیگذريم، يک غيبتمان میکنند میگوييم قيامت جلوت را میگيريم، میخواهيم آن وقت برويم اعلی عليين خيلی اين حرف عظمت دارد، مسأله ناموسی است، گفتم خانم هيچ کس نفهمد و اين را کتمان کنيم، گفت جناب کاشف الغطاء آن بچه به دنيا آمد دختری بود بزرگش کردم، شوهرش دادم، تا به اين لحظه نمیداند که من پدر او نيستم اولادهای دارد من را پدر خودش میداند گفت از آن شبی که اين گذشت را کردم هرچه از خدا خواستم خدا داده:
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند
خب حالا اين آقا میشود صاحب نفس، میخواهند مشکلات حل بشود اميرالمؤمنين میفرمايند به او بگوييد دعا کند باران بيايد دعای صاحب نفسان سبب استغفار میشود.
خب اين برادران حضرت يوسف آمدند به پدر گفتند، من يک جمله لطيفی هم اينجا عرض کنم البته حضرت يوسف بعد که گفتند ما خطا کرديم دعا کنيد، حضرت يعقوب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»[14]من آينده برايتان دعا میکنم حالا آينده دو سه وجه برايش میگويند يکی میگويند حضرت يعقوب میخواست شب جمعه برسد شب جمعه دعا کند، يعنی از فرصت عظمت شب جمعه بهره ببرد، يک نکته ديگری هم درش بود که حضرت يعقوب میخواست يک تلنگری هم به اينها بزند فی البداهه نگويد بخشيدم يک خرده اينها هم بفهمند کار بد کردند، اما ببينيد يوسف وقتی برادرها گفتند ما را ببخش يوسف فرمود: «قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[15] گفت ديگر حرف گذشته به ميان نيايد سريع فی المجلس بخشيد اينجا بعضی از بزرگان میگويند چرا پدر با تأخير بخشيد پسر فی المجلس بخشيد؟ میگويند طبع جوان نرمتر است رحيمتر است آدمهايي که سن و سالی از ايشان گذشته، فراز و نشيبهای دنيا را ديده يک خرده سختگيریهايشان يا دقتهايشان بيشتر است يعقوب با تأخير بخشيد يوسف فی المجلس بخشيد اين هم تفاوت بين جوان و کهنسال، لذا اينکه پيغمبر مسئوليتها را به جوانها میداد، نظارتها را به بزرگترها میداد چون بالاخره آن کسی که میخواهد کار کند هم توانايي هم انرژی و هم رأفت و رقت قلب بايد داشته باشد من چندتا نکته ذيل اين آيه عرض کنم.
نکته اول ذيل اين آيه نود و هفت سوره مبارکه يوسف ما قطعاً برای مغفرت و آمرزش گناهان توسل به اولياء الهی امر جايزی است اين شرک نيست قرآن هم میفرمايد آيات متعدد دو آيهاش را ما عرض کرديم، نکته ديگر دعای پدر يک ويژگی خاصی دارد، خانمها، آقايون دعا پدر در حق فرزند يک روايتی است از رسول خدا پيغمبر میفرمايد چندتا دعاست اينها مستجاب میشود: «يستجاب لهنّ»[16]اينها به اجابت میرسد رد خور ندارد يک: «دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ»[17]بابايت مرده برو سر قبرش بگو دعا کن، ماه رمضان است به نيابتش خيرات کن، دعايش را در برزخ برای خودت بدرقه راه کن خب حالا رفتند ما به فکر زندهها باشيم، همين امروز يک کسی سؤال کرد، گفت آقا ما برای اموات اگر کار کنيم؟ گفتم برای اموات روايت داريم جبرئيل به پيغمبر عرض کردم خدا هفتاد هزار برابر برايت بر میگرداند، يک تومن برای امواتت خرج کردی، میشود هفتاد هزار تومن برايت بر میگردانند چون آنها نيستند تشکر کنند، ديگر نمیبينيد آنها را که بخواهيد بگوييد من مشکلت را حل کردم، او رفته اخلاص کامل در اين کار است دعای پدر در حق فرزند، اين دعا مستجاب است، آنهايي که پدرها هستند از ايشان بخواهيد دعايتان کنيد، آنهايي که پدرها را از دست داديد از روح اينها بخواهيد برايتان دعا کنند بر سر تربتشان برويد ياد کنيم اينها را اين از دعای مستجاب است، از دعاهاي ديگر رسول الله میفرمايد: «دعوة المظلوم حتّى ينتصر»[18] مظلوم تا به حقش نرسيده دعايش مستجاب است بهش ظلم شده هنوز به حقش نرسيده، وقتی مظلومی ديديد که بنده خدا ظلمی هم بهش شده در دادگاه دارد میدود به مظلومها بگوييد التماس دعا، که نمیگوييم، سوم رسول الله میفرمايد: «دعوة المريض حتّى يبرأ»[19]دعای مريض تا خوب نشده ديدن مريضها که میرويد خدا رحمت کنيد مرحوم آيتالله والد ما هرجا میرفتند عيادت مريض اول چيزی که میگفتند دعايمان کنيد، بعد حاجی آقا استناد به همين روايت پيغمبر میکردند، میگفتند دعای مريض مستجاب است مريض اگر خدا سلامتی را به حمت از او گرفته يک امتياز مثبت برايش میدهد و او استجابت دعاست، اين رو تخت بيماری افتاده، در بستر بيماری است بگوييد به مريض التماس دعا.
در حالات يکی از انبياء بنیاسرائيل دارد که خدا پيغام داد به فلانی بگوييد چرا ديدن خدا نمیآيي؟ بعد آن پيغمبر سؤال کرد پروردگارا اگر پرسيد کجا ديدن شما بيايد چه بگويم؟ خطاب شد بهش بگوييد من خدا کنار بستر بيمار هستم، عيادت مريض میرويد خدا آنجا حاضر است، ما چقدر وقت میگذاريم برای سرکشی به امورات بيماران، ما در همان ايام شروع کرونا يک جلسهای داشتيم زمانی که آقای دکتر لطفی مسئول علوم پزشکی فارس بود اطباء هم بودند شروع کرونا بود يک روايتی را من خواندم برای اطباء، آقايون شما در رسيدگی به مريضها داريد زحمت میکشيد روايت داريم وقتی کسی برای ديدن بيماری میرود خدا هفتاد هزار فرشته را همراهش میکند به احترام اينکه داری میروی ديدن مريض اين فرشتهها تا میروی ديدن، تا از عيادت بر میگردي، برايت استغفار میکنند، آقا ديدن مريض رفتی منت سر مريض نداری منت سر خودت گذاشتی، شما کجا يک جمعيت هفتاد هزار نفری پيدا میکنی برايت دعا کند، حالا اين عيادت يک ساعت، نيم ساعت، دو ساعت بيشتر کمتر طول کشيد اينها مشغول هستند در اين زمان برای شما دعا کردن و استغفار کردن، دعا مريض تا خوب نشده.
نکته ديگر دعای حاجی تا بر نگشته اينکه میگويند تا بر نگشته يعنی تا خرابش نکرده، حاجی تا حج را بهم نزده، لذا در روايت داريم حاجی تا گناه نکرده مصافحه با حاجی مثل استيلام با حجرالاسود است استلام با حجرالاسود مثل بيعت با خداست، يعنی شما اين حاجی که از حج آمده وقتی میرويد با او مصافحه میکنيد داری حجرالاسود را استيلام میکني و در حقيقت داری با خدا بيعت میکني اين آبرويي است که خدا به يک حاجی میدهد در حج اما به شرط اينکه خرابش نکند: «دعوة الحاجّ حتّى يصدر»[20]اين هم يکی ديگر.
و نکته پايانی که پيغمبر فرمود اسرع دعوات اين دعای پنجم است: «دعوة الأخ لأخيه بظهر الغيب»[21]دعای برادران دينی پشت سر برادران دينی پشت سر، بنده دعاگوي شما باشم پشت سر شما، شما دعاگوی بنده باشيد پشت سر، يعنی با کمال اخلاص يکديگر را دعا کردن، پيغمبر فرمود اسرع دعوات اين دعاست که يکديگر را دعا کردن مؤمنين همديگر را فراموش نکردن، خب اين دعای پدر از مصاديق دعاهای محترم و مستجاب است که در اين آيه هم فرزندان يعقوب آمدند: «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[22].
نکته ديگر از اين آيه استفاده میشود مردم برای توبه هيچگاه دير نيست شيطان نا اميدتان نکند، نگوي آقا تو ديگر سنی ازت گذشته، يک آقایی آمد گفت آقا ما که در جهنم هستيم، حالا دو کيلومتر پايينتر! گفتم قافيه را باختی شيطان خوب سوارت شده، شيطان سوار بعضیها میشود سواری میگيرد به اميد زياد، میگويد کجا خدا ما را میبرد جهنم، ما بهشتی هستيم، ما را خدا دوست میدارد، خدا شهوت داده، شهوترانی هم میکنيم، خودش داده میخواست ندهد، نمیگويند اين حرفها را خدا چشم داده بعد میگويد نگاه نکن، زبان داده میگويد دروغ نگو، خب نمیدادی، میگويند يک شاعر جبری مسلکی دو بيت شعر گفت همين مضامين را در بيت شعر گفت خطاب به خداوند عرض کرد:
ای آنکه به هر گام دو صد دام نهی، خطابش به خداست میگويد خدا هر قدمی که بر میداريم دويستتا دام در مسيرمان گذاشتی، میگويي با چشمت گناه نکن، با گوشت حرام نشنو، به زبانت غيبت نکن، با پايت در مجلس حرام نرو، لقمه حرام نخور و...،
ای آنکه به هر گام دو صد دام نهی، گويي کشمت اگر در او گام نهی
بعد تهديدمان هم کردی میگويد حواستان باشد اگر خطا کرديد جهنم است:
خود دام نهی اگر در او گام نهند، گيری و کشی و عاصیاش نام دهی
خب خدايا به ما شهوت دادی بعد میگويي شهوترانی نکن، شيطان ملعون را آفريدی بعد میگويي دنبال شيطان راه نيفتيد؟ خب شيطان را خلق نمیکردی، شهوت نمیدادی، چهره زيبا خلق نمیکردی تا نگاه نکنند، بگويند آقا نگاه نکن، اسبابش را فراهم کردی بعد میگويي گناه نکن، میگويند مرحوم خواجه نصيرالدين طوسی جواب داده:
ای آنکه ز جهل گام در دام نهی، و آن را غضب و قهر خدا نام نهی
حق دام نهد ولی خبردار کند، عيب از تو بود اگر در او گام نهی
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[23]خدا اگر جريمه میکند، میگويد ما تابلوي ورود ممنوع را زده بوديم مأمور قانون هم گذاشته بوديم تو نه حرف مأمور قانون را شنيدی، نه تابلو را احترام گذاشتی، تابلو قرآن، مأمور قانون پيغمبر، ما گفتيم که نکن، ما اعلان کرديم ما آموزش داديم به توسط انبياء به شما تو گوش نکردی:
حق دام نهد لی خبردار کند، عيب از تو بود اگر در او گام نهی
لذا شيطان گاهی اوقات انسانها را فريب میدهد نا اميد میکند از توبه کردن اين خطاست برای توبه هيچ گاه دير نيست.
مطلب ديگر در دعاها قطعاً ساعات هم بیاثر نيست شما میبينيد ليلة القدر يک اثر ويژه دارد، راوی آمد به امام صادق عرض کرد يابن رسول الله اگر کسی در ليلة القدر کاری برای خودش نکرد، ماه رمضانش هم تمام شد کاری نکرد، حضرت فرمود ديگر صبر کند روز عرفه صحرای عرفات برود آنجا کارش صاف کند، برود آنجا تصفيه کند، زمانها يک حرمتهايي دارند روز عرفه يک زمان مقدس است، شب عيد قربان مشعرالحرام يک فرصت مقدس است، شبهای يازده و دوازده سر زمين منی ليالی مقدس است اين اوقات خاص، شب جمعه در هفته ساعت مقدس است که حضرت يعقوب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»[24].
و نکته ديگر يک نکته لطيفی هم من در رفتار حضرت يعقوب بگويم اين هم يک درس اخلاقی است، اين بچههايي که برادر را زده بودند به قصد کشتن انداختن در چاه، دروغ هم آمدند گفتند، پيراهن خون آلود حضرت يوسف را آوردند با خون حيوان مخلوط کردند آوردند گفتند بابا گرگ اين را خورد دروغ هم تحويل حضرت يعقوب دادند اين برادر مظلوم را هم در چاه انداختند حالا بعد از سی سال اين پدر هم از بس گريه کرد نابينا شده حالا آمدند میگويند که: «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين»[25] اگر پدرهايي امروز بودند چه کار میکردند؟ میگفت بیانصاف ما را کور کردی، سی سال اين بچه را از ما گرفتی، دروغ تحويل ما داديد برويد اصلاً نمیخواهم ببينمتان خدايش خيلیها اين کار را نمیکردند؟ اصلاً نمیخواهم با شما رو به رو بشوم اما درس بگيريم از يعقوب، حضرت يعقوب وقتی اينها آمدند و اعتراف کردند اصلاً اينها را ملامت نکرد، همينکه ديد اينها پيشيمان هستند فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»[26] يک درس است سابق هم گفتم اگر کسی آمد عذرخواهی کرد ديگر خجالتش ندهيد، اينها گفتند بابا بد کرديم، گناه کرديم، آمديم عذرخواه هستيم، دعا کن برای ما، حضرت يعقوب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»[27]ديگر هيچ نگفت بیانصافها به ما دروغ گفتيد، برادرتان را زديد در چاه انداختيد گفتيد گرگ خورد ابداً اين هم يک نکته خوب از انبياء ياد بگيريم.
خب گنهکار را بايد به مغفرت الهی اميدوار کرد حضرت يعقوب اينها را اميدوار کرد به رحمت الهی و مغفرت الهی، نسبت به حق خود هم حضرت يعقوب گذشت، يک حقی اين پدر داشت نسبت به اين بچههای خاطی گذشت، يک حقی هم خدا نسبت به اين بچهها داشت، فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»[28]من شب جمعه هم دعا میکنم خدا شما را ببخشد، خب در اين آيه شريفه لطف خداوند شامل بزرگترين گناه و گناهکاران است، اين بچهها در حق دوتا پيغمبر الهی ظلم کرده بودند خيلی گناه بزرگ است يک وقت شما به يک آدم عادی کسی ظلم میکند يک وقت در حق نماينده خدا ظلم میکند خدا شامل حال حتی کسانی که به پيغمبر خدا هم ظلم کردند ولی پيشيمان هستند برگشتند عذرخواه هستند شامل حال اينها هم میشود حضرت فرمود ما دعا میکنيم برای شما که خدا شما را ببخشد و بيامرزد اين يک نکته ديگر که عرض کرديم دعای صاحب نفسان در حق کسانی که گناه کردند، يک جمله ديگر هم من اينجا اين عنوان عوامل مغفرت را جمعبندی کنم، قدر خودتان را بدانيد شيعه اميرالمؤمنين هستيد حب اميرالمؤمنين حب علی ابن ابیطالب، هيچ گناهی از بينش نمیبرند، روايت از رسول الله است ببينيد قاعده اين است شما کارهای خوبتان اگر گناه کرديد از بين میرود، کارهاي بدتان با عبادت و کارهای خوب از بين میرود يعنی حسنات سيئات را از بين میبرد سيئات حسنات را از بين میبرد اما در نظام خلقت تنها حسنهای که از بين نمیرود و هيچ گناهی آن را پاک نمیکند حب علی ابن ابیطالب است و تنها گناهی که با هيچ عمل صالحی پاک نمیشود بغض علی ابن ابیطالب است، آقای حسان ابن ثابت يک اشعاری دارد من يک بيتش را بگويم: لا تقل التوبه من تائبی، خدا توبه را از توبه کننده قبول نمیکند الا بحب ابن ابیطالبی، مگر پسر ابی طالب را دوست بدارد، اگر کينه پس ابی طالب علی ابن ابیطالب در دلت باشيد بارت روی زمين مانده اين محبت به اميرالمؤمنين هم جزء سرمايههای بزرگی است و عواملی است که انسان را مشمول مغفرت الهی میکند البته اين را هم مديون پدر و مادرهايتان هستيد، پدر و مادرهای معتقد متدين ولايي اگر نبودند من و شما امروز اينجا نبوديم طلب مغفرت شادی روح اينها، علو درجاتشان صلواتی ختم کنيد.
خب سؤالی هم فرمودند که نسبت به امر به معروف و نهی از منکر احتمال خطر اگر کسی بدهد؟ تکليف ندارد يکی از جاهايي که ما موظف هستيم البته اين توضيحاتی که آقای دوستدار دادند کار همه ما را راحت کردند الحمدلله در جيب هر بنی بشری هم يک گوشی مبايل هست، آقا خلاف ديدی جرأت نداری بروی حرف بزنی، يا جرأت داری میزنند يک بلايي سرت میآورند، حاجی آقا را ضربه فنی کردند، چاقويش زدند بعد بیانصافهايي هم که ديده بودند شهادت ندادند که اين بنده خدا را با کارد زدند، خب حالا يک جايي من میخواهم بروم بگويم میبينم شرائط شرائط درستی نيست بگويم ضرر به من میخورد، خطر میخورد آنجا همين سامانه را اين شمارهای که اعلان کردند، هزار، چهل و نه، نود و شش، خب اين يک پيام میدهيد آقا فلانجا در فلان اداره در فلان مغازه، سگ در ماشين بود نمرهاش اين، اين ماشين خانم بیحجاب بود نمرهاش اين، خودتان را هم ديگر به زحمت نمیاندازی که بخواهيد برويد جلو، اينها سريع پيگيری میکنند و سريع برخورد میکنند آنهم برخورد عالمانه مؤدبانهای مقتدرانه حالا اين خاطرهای که ايشان گفتند من ياد کنم، يک وقتی دارالرحمه ما رفتيم همين هم بشود مقدمه روضه ما، امروز چند شنبه است؟ در خانه امام حسين آخرين دو شنبه ماه رمضان، يک وقتی ما رفتيم تشييع جنازه يک جوانی، چه جوانی؟ اين نوزده سالگی در سد رفته بود يک کسی که داشت غرق میشد نجاتش بدهد خودش غرق شد، جوانی که من نامههايش را پدرش به من نشان داد، در سيزده سالگی آقای محمد تقوايي پسر آقای حاج محمد جعفر تقوايي، بابايش پسر عمه ماست، در سيزده سالگی يک نامه نوشته بود به آيتالله العظمی بهجت، آيتالله العظمی بهجت زير نامه نوشته بود، من افتخار میکنم، آيتالله بهجت، که در زمانی زندگی میکنم که نوجوانهای مثل شما زندگی میکند، يکی دو سهتا نامه آيتالله بهجت نوشته بود ايشان جوابش داده بودند بسيار جوان پاک با اخلاق مؤدب متدين خب تشييع ايشان بود ما هم داشتيم میرفتيم برای تشييع اول صبح بود، داشتيم میرفتيم سمت آن قسمتی که حالا برای نماز میخواستيم برويم بخوانيم در پشتی غسالخانه، اول صبح بود يک آقای مثل رستم هيکل درشتی داشت اين در غسالخانه بيرون در اين مسير خيابان دارالرحمه خودش را بلند میکرد میرفت عقب میزد به ديوار فحش به خدا میداد، میرفت عقب میآمد جلو میکوبيد خودش را به در و ديوار فحش به امام حسين میداد، ای امام حسين فلان فلان شده مادر من را بردی، ای خدايي چنين و چنان مادر من را کشتی، ما هم دو سه نفر همراهمان بودند داشتند میرفتيم، بعضیها هم واقعاً نمیفهمند کجا بايد حرف زد کجا نبايد حرف زد؟ يکیشان گفت حاجی آقا يک نهی از منکرش بکنيد، اينها را فحش به خدا میدهد، گفتم مگر تو ديوانهای عاقل باشی اين دارد به خدا فحش میدهد به امام حسين فحش میدهد، من بروم باش حرف بزنم فکر میکند مادرش را من کشتم، فکر میکند قاتل مادرش را ديده اين آدمی که از خدا نمیترسد، يک جاهايي که احتمال خطر اگر میدهيد تکليف نداريد، گفتم من در يک صورت با او حرف میزنم گفتند چه؟ گفتم برويد بگيردش، اگر جرأت میکنيد برويد بگيردش محکم من میآيم دوتا حرف بهش میزنم گفتم اگر گرفتيدش میآيم بهش میگويم خدا مادرت را که برد برد خودت را هم میبرد کس و کارت را هم میبرد فضولی هم موقوف، گفتم اين را من بهش میگويم ولی برويد بگيردش که ضرری از اين به ما نرسد اين را من ديدم خدا صحنه را هم نشان داد آن روی سکه را هم خدا نشان داد تشييع يک جوان نوزده ساله شد بردند جسد را داخل قبر، تمام اين جمعيت گريه میکردند همکلاسیهايش آمده بودند اساتيدش آمده بودند دانشگاهيان آمده بودند يک کربلايي بود، پدر اين جوان لباسش را هم عوض نکرده بود، يعنی لباس مشکی نپوشيده بود ايمان اين پدر، ديدم اين پدر پايين قبر ايستاده بود دستش بالا بود پسر را گذاشتند داخل قبر داشتند تلقين میدادند يک آقايي مداحی بود اصلاً اين حالا خدا سليقههايمان را هم ببرد بالا، اين به جايي که به مردم بگويد از اين ياد بگيريد از اين پدر صبور هی میخواست آتش بزند اين پدر را، میگفت حاجی آقا پسرت را که داماد نکردی، عروسش که نرفتی، بيا حجله قبرش را ببين، بيا صورت جوانت را ببين رو خاک گذاشتند حالا مردم زار میزدند اين پدر هی میگفت الحمدلله ربّ الله العالمين: «رِضًا بِقَضَائِك»[29] خدايا ممنون هستم که امانتت را درست تحويل دادم، خيلی با صلابت، هی مداح میگفت مردم زار میزدند اين پدر اين جوری میگفت، رفتم به مداح گفتم مرد حسابی آب رو آتش بريز، به اينهای که دارند گريه میکنند گفتم از بابای اين ياد بگيريد ببينيد اين پدر چگونه با صلابت و استواری اينجا حاضر شديد، خب اين صحنه را هم ما ديديم نقطه مقابل در پرتو آن شکيبايي اين، آن بیصبری متأسفانه آن فرد، البته عرض کنم گريه در مصيبتها دليل بر ضعف ايمان نيست، پيغمبر يک پسر يک سال و نيمه داشتند به نام ابراهم همسن امام حسين بود اين در مدينه از دنيا رفت، پيامبر در تشييعش گريه میکردند يکی گفت يا رسول الله شما به مردم میگوييد صبر کنيد خودتان گريه میکنيد رسول الله فرمود صبر معنايش گريه نکردن نيست صبر يعنی خلاف رضای خدا حرف نزدن، خلاف مشيت الهی سخن نگفتن، صبر کنيد يعنی اين و الا عزيزی را انسان از دست داده دلش میشکند اشکش جاری میشود اين منافاتی با صبر کردن ندارد خب روز دو شنبه آخر است و نام جوان آمد از جوان سيدالشهداء ياد کنيم.
حافظ میگويد:
مريد پير مغانم ز من مرنج ای شيخ، چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
میگويند يک خطاب اين شعر حافظ به حضرت ابراهيم است شيخ يعنی شيخ الانبياء ابراهيم، حافظ میگويد ابراهيم من مريد حسين هستم از من رنجيده مباش: مريد پير مغانم سيدالشهدايم، چرا که وعده تو کردی، قرار بود شما فرزندت را ببری قربانی کنی روز دهم ذیالحجه اما او به جا آورد حسين ابراهيم کربلا اسماعيلش را علی اکبر را در منی عشق کربلا قربانی کرد، در شهادت آقا علی اکبر راوی میگويد وقتی علی اکبر از اسب به زمين افتاد سه صدا بلند شد يکش صدای علی اکبر بود خداحافظی کرد، جوان با ادبی است، وقتی رفتن ميدان اجازه گرفت، حالا هم که دارد از دنيا میرود خدا حافظی کرد، صدا زد بابا من هم رفتم خدا حافظ، اما يک جمله هم اشاره کرد، گفت: «هذا جدي رسول الله»[30]، بابا پيغمبر الآن آمد کنار پيکرم کام تشنه من را سيراب کرد و رسول الله دارد میفرمايد حسين به جانب ما بشتاب حسين منتظر تو هستيم، اين صدای اول بود، صدای دوم صداي عمهاش زينب از درون خيمه بلند شد: «وامحمداه واعلياه واحسيناه» ، زينبی که به استقبال بچههای خودش نرفت اما دويد وسط ميدان به دنبال سيدالشهداء آمد کنار پيکر ارباً اربای علی اکبر، اما صدای سومی هم برخواست صدای پدر داغدار و دل شکسته، آقا سيدالشهداء صدا زد: ولدی «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا»[31] پسرم علی بابا بعد از تو ديگر خاک بر سر اين دنيا باد، رفتی و از هم و غم دنيا آسوده شدی پدرت را تنها گذاشتی، يک وقت ديدند آقا سر علی را به دامن گرفت سيدالشهداء خم شد صورت به صورت علی همه بگوييم يا حسين.
[1] يوسف97.
[2] يوسف97.
[3] يوسف97.
[4] يوسف84.
[5] نساء64.
[6] نساء64.
[7] نساء64.
[8] نساء64.
[9] نساء64.
[10] نساء64.
[11] نساء64.
[12] نساء64.
[13] نساء64.
[14] يوسف98.
[15] يوسف92.
[16] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص461.
[17] الأمالي( للصدوق) النص ص265.
[18] نهج الفصاحة ص461.
[19] نهج الفصاحة ص461.
[20] نهج الفصاحة ص461.
[21] نهج الفصاحة ص461.
[22] يوسف97.
[23] انسان3.
[24] يوسف98.
[25] يوسف97.
[26] يوسف98.
[27] يوسف98.
[28] يوسف98.
[29] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج3 ص127.
[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص44.
[31] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص44.