استاد حدائق روز شنبه 15 مردادماه 1401 مصادف با شب نهم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم‏»[1]

در ادامه عرايض شب­های گذشته با محوريت بحث آزادگی در درسنامه عاشورا که يکی از اصول آزادگی تبعيت و پيروی از الگوهای شايسته­ای است که خدا برای هدايت بشريت آن­ها را تعريف نموده و آن وجود مقدس پيامبر اکرم است، يک تذکری را من قبل از ورود به بحث عرض کنم عزيزان ما از ستاد عتبات عاليات هم امشب در مجلس و مسجد حضور دارند برای توسعه حرم حضرت زينب در کربلا معلی که مسئوليت ساخت و احداث و توسعه به عهده ستاد عتبات استان فارس است بعضی از عزيزان پيشنهاد کرده بودند که مايل به کمک هستند دوستان امشب قبول زحمت نمودند در صحن حياط مسجد حضور دارند حالا عزيزانی که مايلند در اين امر خير هم سهيم باشند شريک باشند اولياء الهی به کميت پول­تان نگاه نمی­کنند به نيت­تان و کيفيتش نگاه می­کند، يک هزار تومن بدهيد با اخلاص می­ارزد بر يک مليارد تومن بی­اخلاص، خالصانه بدهيد ولو کم جريان را گفتم شب­های نخست يک چوب کبريتش را هم امام حسين حساب می­کند حالا چون بعضی از عزيزان گفته بودند ما مايل هستيم کجا بدهيم دسترسی نداريم امشب دوستان هستند زحمت کشيدند تشريف دارند ولو همان حداقل يا حسين سهم ما هم اين قدر است حالا چه عزيزانی که اصل برپايي اين جلسات داريد زحمت می­کشيد چه در بحث عمران صحن حضرت زينب انشاءالله که خدا از همه شما عزيزان مذهبی­ها متدينين به شايسته­ترين وجه پذيرا باشد صلوات غراتری ختم نماييد.

امشب آيه­ای که تلاوت شد آيه ده از سوره مبارکه صف از آياتی است که ما مؤيد عرايض شب­های گذشته قرار بدهيم زندگی بشر در اين دوران اقامت ما در دنيا زندگی حساسی است حواس­تان جمع بود پاداشی که می­گيريد: «خالِدينَ فيها أَبَداً»[2] پای سفره الطاف الهی و نتيجه زحمات­تان قرار می­گيريد ما الآن در بازار تجارت هستيم، يک جمله امام هادی عليه­السلام دارند که: «الدُّنْيَا سُوقٌ»[3] اصلاً دنيا بازار است مردم در بازار هستيد لحظه به لحظه عمر شما سرمايه­های شماست، سلامتی­تان زبان­تان گوش­تان چشم­تان اين­ها سرمايه­هاست امکانات­تان فرصت­هايتان اعتبارتان اين­ها چيزهای است که در اختيار شماست، امام دهم می­فرمايد: «رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.»[4]بعضی­ها در اين بازار عمل دنيا زيان می­بينند بعضی­ها منفعت بعضی­ها می­رود ببينيد اول و آخر بايد تشريف ببريد شمر رفت يزيد، حرمله رفت، حبيب رفت زهير رفت مسلم‌بن عوسجه هم رفت با يک تأخيری ابن زياد پنج سال بعد از واقع عاشورا به درک واصل شد. يزيد سه سال من يکجايي عرض کردم آقايون فکر نکنيد پول ضمانت طول عمر می­آورد يکی از ديکتاتورهای بزرگ تاريخ هارون الرشيد است هارون کسی بود که ادعا می­کرد می­گفت آفتاب در قلمرو حکومت من غروب نمی­کند و اين حرفش درست بود، چون قلمروی حکومتی که هارون آن زمان حکومت داشت همين هارون ملعونی که قاتل آقا موسی‌بن جعفر هم شد به دستور او امام هفتم را به شهادت رساندند قلمرو حکومتش عربستان، يمن، ايران، عراق، سوريه، مصر، اردن تا اروپا می­گفت هرکجا که شب باشد همزمان در قسمتی از قلمرو حکومت من روز است و درست هم بود می­گفت آفتاب در قلمرو حکومت من غروب نمی­کند هارون در چهل و چهار سالگی مرد، چند سال زندگی کرده، پول طول عمر می­آورد پارتی زد و بند آشنا داريم تيم پزشکی زبردستی داشت يک دلدردی گرفت، اطباء حاذقی که تيم پزشکی خلافت بودند هرکاری کردند نتوانيستن مأمون عباسی در چهل و نه سالگی مرد مردم نه ثروت شما نه سواد شما نه قدرت شما ضمانت برای ادامه زندگی­تان نيست بنده در همين شيراز پرفسور قلب سراغ داشتم با سکته قلبی فوت کرد، پرفسور خون‌شناسی با سرطان خون، خدا در رشته تخصصی بعضی­ها را می­برد می­خواهد نشان بدهد آقا مغرور نشوی، قارون را با پول­هايش کشيدند به اعماق خاک اين را بنده کراراً عرض کردم چرا فرعون وسط نيل غرق شد عامل اصلی استکبار فرعون بود! خدا نکند داده‌ی خدا کسی را در برابر خدا نگهدارد، همان می­شود عامل عذابش. يک وقتی فرزندت تو را در برابر خدا نگه داشت، اين بچه می­شود سوهان روحت. ثروتت تو را در برابر خدا نگه داشت اين ثروت می­شود عامل عذابت. فرعون می­گفت ما نيل داريم دريای در حرکت، زمين­های حاصلخيز، نيازی به خدا نداريم همين حرف­ را امروز بعضی­ها دارند می­زنند با يک تغيير واژه می­گويي نماز بخوان می­گويد ما احتياجی نداريم مسجد می­روی می­گويي تو را چه شده؟ گرفتاری؟ بدهکاری؟ فکر می­کنند مسجد هيئت روضه کار آدم­های درمانده­ای وامانده­ای جامانده است! اتفاقاً هرچه بيشتر زن و مرد خدا به­تان داده بايد بيشتر بندگی کنيد بايد بشويد مثل درخت ميوه­دار هرچه ثمر بيشتر شاخه­ها افتاده­تر امروز بعضی­ها همين حرف غلط را می­زنند همين حرف فرعونی که قرن­های گذشته تاريخ به زبان می­آورد می­گفت ما نيازی به عبادت خدا نداريم ما ثروت داريم ما نيل داريم، ما سرمايه داريم برای چه در برابر اين خدا سجده کنيم و بندگی؟ فرعون، نيل تو را در برابر ما قرار داد وسط نيل جانت را می­گيرم، عذاب برای فرعون وسط نيل رسيد، يک وقت پولت اگر شد عامل جدايي بين تو و خدا همان پول می­شود عامل عذاب مقام همان مقام می­شود عامل عذاب، قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا‏»[5] مؤمنين، کلام کلام پروردگار است خدا می­فرمايد فعل: «أَدُلُّكُمْ‏»[6] فاعل خداست خدا می­فرمايد راهنمايتان بشوم در تجارتی که ضرر و زيان درش نيست و شما را از عذاب اليم نجات می­­دهد: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم‏»[7] می­خواهی يک زندگی خوبی داشته باشی، می­خواهيد آخرت خوبی داشته باشيد، می­خواهيد به سلامت دنيا به پايان برسانيد ببين خدا چه راه حلی را بيان می­کند خدايي که به تعبير امام صادق طبيب­تان است، خدا می­داند اين فيزيک بدن کجا ضعف نشان می­دهد کجا قوت، چگونه استفاده کنيد که به سعادت برسيد حالا توصيه خدا را بشنويد آيه ده طرح سؤال: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم‏»[8] آرامش می­خواهيد خوشبختی می­خواهيد سعادت می­خواهيد آسودگی می­خواهيد، دنيای خوب و آخرت خوب می­خواهيد راهش اين است: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[9]خدا می­فرمايد ايمان به خدا و پيغمبر بياوريد از عذاب نجات پيدا می­کنيد، ببينيد امروز آن­هایی که اضطراب دارند استرس دارند آشفته خاطرند آرامش ندارند، فکر می­کنيد پول آرامش می­آورد، اميرالمؤمنين به کميل فرمود کميل هرچه پولت زيادتر بشود دشمن­هايت بیشتر می‌شود. گاهی اوقات اولاد می­شود دشمن پدر!

در همين دفتر مسجد سال­ها قبل پيره مردی عصی زنان مردم عبرت بگيريد، با دخترش آمد در دفتر پيش­ما البته دخترش يک خانم پنجاه و خرده­ای حدود اين سن و سال­ها بود پيره مرد هم يک پيره مرد هشتاد ساله ديدم اين پيره مرد آمد در دفتر گفت آقای حدائق ببينيد دختر من چه می­گويد؟ گفتم چه می­گوييد خانم گفت من به پدرم می­گويم خانه­ات را بفروش سهم ما را بده خانه­ای که می­خواهد بعد از مرگ تو به ما برسد الآن برسد ما الآن نياز داريم گفتم چه سهمی تو داری؟ اين مال اين پدر است تو هم برو کار کن اموال در آور گفت چيزی که بعد از مردنش به ما برسد الآن برسد، گفتم خجالت بکش از اين نوع حرف زدنت اين آقا مالک خانه­اش است خب اين پيره مرد بی­چاره خانه­اش بفروش کجا برود؟ گفت جورش را می­کشيم. مردم دنياتان اين است! پول داری يک وقت برای همين پول می­شوند دشمنت، برای همين مقام می­شوند دشمنت فکر نکنيد دنيا آرامش در است، دنيا اگر آمد بندگی خدا نيامد جز اضطراب چيزی ديگری نيست جز نگرانی و دغدغه چيز ديگری نيست آنچه که زندگی­ها را به سلامت پيش می­برد ارتباط و اتصال با خداست قرآن می­فرمايد ايمان و استقامت اگر بود آرامش هست اين­ها اگر نبود شما شيراز شش­دنگ مال شما ايمان نباشد دغدغه و اضطراب داری، هارون الرشيد يکی از حرف­هايش به مأمون همين بود وقتی مأمول در يک جلسه­ای حالا وقت نمی­گيرم مجلس را ديد يک احترام هارون الرشيد به امام هفتم کرد در سفری که هارون مدينه آمده بود ولی بعد که هارون حواله می­داد پول ببرند برای اين­های که مهمان آمدند ديدنش کمترين هديه را برای موسی ابن جعفر فرستاد، مأمون به پدرش گفت بابا نه آن احترامی که به موسی‌بن جعفر کردی بلند شدی جای خودت نشاندی او را بعد تا دم در بدرقه کردی بعد به من گفتی پياده دنبال مرکب موسی‌بن جعفر برو تا دم در خانه­اش، نه اين حواله­ای اندکی که برای اين آقا فرستادی بعضی­ها آمدند اصلاً عدد و رقمی نبود ده­ها برابر اين حواله برای آن­ها فرستادی، هارون گفت پسرم حکومت مال اين­هاست ما جايگاه اين­ها را غصب کرديم اين­ها خاندانی هستند که اگر پول آمد در دست­شان انفاق می­کنند مردم دوران جمع می­شوند، ما بايد سعی کنيم دست اين­ها خالی باشد که مردم دور اين­ها جمع نشوند مأمون گفت پدر اگر حکومت مال اين­هاست چرا واگذار نمی­کنی؟ گفت پسرم مگر نشنيدی که می­گويند: «الْمُلْكَ عَقِيم‏»[10]پادشاهی بلا عقب هست تو هم که پسرم هستی اگر برای اين حکومت بخواهی جلوم بايستی تو را هم از بين می­برم اين نتيجه دنيا پرستی است يعنی چشم رو همه چيز می­بندی رو انسانيت رو وجدان رو عاطفه قرآن می­فرمايد می­خواهيد از اين رنج­ها سختی­ها نجات پيدا کنيد راه اول اعتقاد پاک: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏»[11] جدی به خدا ايمان بياوريد آرامش در پرتو بندگی خداست: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»[12]شما يک مؤمن واقعی بياور که اضطراب داشته باشد، مؤمن واقعی، سرطان هم داشته باشد آرامش دارد دستش خالی باشد آرامش دارد، اصلاً گاهی اوقات می­بينيد در نهايت سختی است ولی از نظر روحی در نهايت آسايش است من اين را خودم از مرحوم علامه جعفری شنيدم ايشان می­فرمود آيت­الله حاج شيخ مهدی حائری رحمت الله عليه صاحب کتاب اخلاق اسلامی گفتند باهم رفيق بوديم ببينيد نتيجه ايمان به خدا، گفت ايشان سرطان گرفت داستان مال قبل از انقلاب است سرطان سختی گرفت اطباء مأيوس شدند ترخيصش کردند رفت منزل باشند حضرت عزرائيل برسد دعا کنيد به عظمت امشب خدا همه بيماران را دکتر جواب­ کرده­ها را، کرونايي­ها را سرطانی‌ها را آن­های که دوست داشتند کنار شما بيايند ولی شرائط جسمانی­شان اقتضاء نمی­کند خدا به عظمت صاحب امشب ابالفضل لباس عافيت و سلامتی بر قامت آن­ها بپوشاند، علامه جعفر گفتند آقای حاج شيخ مهدی حائری ما پنج شنبه­ها يک جلسه هفتگی داشتيم ديگر ايشان مدت­ها نمی­آمد گفتند يک پنج شنبه­ای من زنگ زدم منزل ايشان احوالش را بگيرم ديگر دکترها مأيوس شده بودند، ديديد گاهی اوقات يک مريضی را دکتر می­گويد ديگر کاری از دست ما نمی­آيد ببردش خانه اذيتش هم نکنيد منتظر باشيد تا اجلش برسد گفت زنگ زدم آقازاده ايشان گوشی را برداشت گفتم حال پدرتان گفت پدرم که ديگر خيلی سرطان رشد کرده، تب درد ايشان را رها نمی­کند گفتم پدر شما می­تواند تلفنی صحبت کند، احوالش را، گفت گوشی را می­برم کنار بستر ايشان، مرحوم علامه جعفری گفت بعد از لحظاتی ديدم صدای خسته درد آلود آيت­­الله حاج شيخ مهدی حائری پسر حاج شيخ عبدالکريم حائری بنيانگذار حوزه علميه قم گفت ديدم صدای خسته درد آلود ايشان پشت تلفن بلند شد سلام کردم جواب داد. گفتند ازش پرسيدم گفتم آقای حائری حالتان چطور است؟ اين همانی است که خدا می­گويد خوب بندگی کرديد در سرطان هم ولت نمی­کنند، گفت آقای حائری حال روحم را می­پرسی يا حال جسمم را؟ ما دوتا حال داريم بعضی­ها جسماً نُرمالند چکاب می­کند می­گويند هيچ باکت نيست ولی روحش مرده روحش از انسانيت بهره­ای نبرده بعضی­ها روح سالمی دارند جسمی بيماری دارند بعضی‌ها هم جسم سالم است هم روح، گفت ايشان سؤال کرد حال روحم را می­پرسی يا حال جسمم را؟ گفتم هردو را گفت حالا جسمم ديگر حالی برايم نمانده سرطان پيشرفت کرده، درد و بيماری با عجين شده اين حال جسم من است، اما حال روحم را اگر می­پرسی خوب بشنويد زيادی بشنويد! فرمود حال روحم را اگر می­پرسی شدم مثل يک نوجوانی چهارده ساله در پوست نمی­گنجم از شدت شوق و شعف لحظه شماری می­کنم برای لحظه وصال با حضرت ربّ الارباب اين کار که است؟ کار خداست تو بنده باش خدا عنايت می­کند ما خيلی از ما اسم مرگ را جلومان می­آورند وحشت می­کنيم می­گوييم زبانت را گاز بگير بگو دور از جان، حضرت عباسی الآن اگر بگويند شما حضرت عزرائيل بعد از ده سال جان­تان را در مسجدالنبی می­گيرد ديگر سمت مسجد بعضی­ها نمی­آيد می­گويد اسم مسجدالنبی هم نياور که قلبم می­گيرد اين­ چه ايمانی است، که اين آقا می­گويد شدم مثل يک نوجوانی چهارده ساله برای وصال با حضرت ربّ الارباب لحظه شماری می­کنند اين همانی است که خدا می­فرمايد: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[13]بالاخره آقايون دنياتان الآن من عصر می­آمدم مسجد از فلکه ارتش نگاهی مغازه می­کردم يک عده از اصحاب مسجد کسبه اين خيابان مغازه­ها عوض شده، کسب عوض شده، آقايون هم زير خروارها خاک رفتند اين همين قائانی نوش و اين هم سن محدود بنده و حافظه قليل بنده که به ذهنم يک خيابان دست بياوريد قلم بياوريد رو کاغذ بنويسيد صدها نفر در همين خيابان بودند که الآن زير خروارها خاک­اند عبرت بگيريد برای من و شما هم همين است، خدا را فراموش نکنيم پيغمبر را از ياد نبريم: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[14] اين: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[15] دوتا از درس­های بود که امام حسين روز عاشورا اعلان کرد، فرمود منی حسين ابن علی اگر در برابر شما مردم کوفه مقاوم ايستادم: « يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ»[16]خدا و پيغمبر: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[17] ايمان به خدا و پيامبر: «وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[18]اهل تلاش جهاد با اموال و انفس يعنی با دارائی­تان و با جان­تان اين پول مال­خداست از پول خدا برای خدا خرج کنيد از کجا آوردي؟ روزی که آمدی با ثروت آمديد؟ روزی که می­رويد با ثروت می­رويد؟ «وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[19]هم جهاد با اموال­تان هم جهاد با انفس­تان:

سرمايه تو از اين جهان يک کفن است، آن­هم به گمانم ببری يا نبری

سهم شما از دنيا همانی است که داری استفاده می­کنی، همانی که داريد بهره می­بريد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ»[20] قرآن می­فرمايد آنی که نزد شماست از بين می­رود: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[21]آنی که نزد خداست می­ماند قرآن می­فرمايد اگر می­خواهيد از عذاب اليم نجات پيدا کنيد اول اعتقاد پاک ايمان قوی به خدا و پيغمبر در عرصه تلاش: «تُجاهِدُونَ»[22] اهل جهاد: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[23]اين: «تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[24]خيلی نکته دارد، بعضی­ها هم پول خرج می­کنند ولی برای خدا نيست برای رياست برای اسم و رسم است رای عنوان است، آقا اسم ما را هم بزنيد ما هم پول داديم، ما اين کار را کرديم اين: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[25]نشد می­بينيد شهيد اگر به شهادت و مقامات می­رسد هر کشته­ای را شهيد نمی­گويند: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[26]کشته­های که فی سبيل­الله کشته می­شوند احياء اند:

و الا زنده را زنده نگويند که مرگ از پی اوست، بلکه زنده است شهيدی که حياتش ز قفاست

اصلاً شهيد وقتی می­رود حيات پيدا می­کند: «وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[27]با مالتان در راه خدا خرج کنيد با جان­تان در راه خدا خرج کنيد: «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون‏»[28]قرآن می­فرمايد اين برای شما بهتر است: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون‏»[29]اگر بدانيد.

امشب شب تاسوعاست از جلوه­های عمل به اين آيه ابالفضل است ابالفضل اسوه: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[30] بود ايمان به خدا مجاشئ می­گويد سرهای بريده را وقتی آوردند کوفه، قمر بنی هاشم سی و چهار ساله شهيد شد، مجاشئی می­گويد اين سرهای که بالای نيزه بود يک سری آثار سجده طولانی بر پيشانی­اش نقش بسته بود، می­گفتند اين سر سر کيست؟ گفتند سر عباس ابن علی است، يک جوان سی و چهار ساله علی­زاده است اسوه بندگی است: «وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[31] قمر بنی هاشم در تبعيت از رهبر الهی و امام معصوم وقتی که آقا امام حسين غروب تاسوعا فرمودند برادر دست برادرهايت را بگير و برو، من همين­جا يک سؤالی هم عزيزی پرسيدند اشاره کنم نوشتند اخيراً در فضای مجازی جديداً اين مطالب منتشر شده که زن حضرت عليه­السلام ام­البنين خواهر شمر است غلط کرده هرکه گفته، بابا عقل داشته باشيد انسان بايد عاقل باشد، هر خزعبلاتی که در اين فضاهای مجازی می­گويند، بلی اينی که شمر اين را بشنويد جواب بدهيد شمر عصر تاسوعا وقتی آمد پشت خيمه­های امام حسين و صدا زد: «أين بنو أختنا»[32]کجا هستند فرزندان خواهر ما حالا همين اشتباه را بعضی­ها اين­جا کردند فکر می­کنند ام­البنين خواهر شمر بوده شمر هم دايي ابالفضل بوده می­گويد بچه­های خواهرمان حضرت فاطمه ام­البنين از طائفه بنی کلاب بود يکی از طوائف عرب بودند مادر شمر هم از طائفه بنی کلاب بود ولی هيچ نسبتی بين اين­ها نبود مثلی می­گويد فلانی می­گويد ما فلان شهرستان هستيم، آن­هم می­گويد مال فلان شهرستان هستيم حالا مجازاً اين­ها بهم که می­رسند می­گويند پسر خاله اين هست بين­تان يا نه؟ مال يک منطقه هستند نسبتی هم نيست مجازاً پسر خاله پسر عمو و حال آن­که هيچ نسبتی بين اين­ها نيست مادر شمر از طائفه بنی کلاب بود فاطمه ام­البنين هم از طائفه بنی‌کلاب ولی هيچ نسبتی خواهری برادری بين اين­ها نبود و اين  برداشت غلط و سودجويانه­ای که در فضاهای مجازی دارند می­کنند که آقا شمر مثلاً دايي حضرت ابالفضل بود، اين حرف عبس و بیهوده يا اين­که عنوان کردند خواهر يزيد زن امام حسن است خدا کمی عقل بدهد کجا خواهر يزيد زن امام حسن بود؟ کدام زن امام حسن خواهر يزيد بود دختر معاويه بود آقا هر چيزی را که هرکه گفت اين را بايد جواب داد، به چه دليلی؟ آن خواهر يزيدی که زن امام حسن بود اسم نداشت که به عقد امام حسن در آمد، عنوان کردند بلی اين جواب را من عرض کنم ابوسفيان، عمر، ابوبکر پدر خانم­های پيامبر بودند اين درست است ابوسفيان يک دخترش زن رسول­الله شد کی؟ زمانی که ابوسفيان مشرک بود دختر ابوسفيان و شوهرش در مکه مسلمان شدند از ترس پدرش اين­ها هجرت کردند رفتند کجا؟ حبشه اين دختر از دست پدر مشرکش فرار کرد در حبشه اتيوپی امروز، شوهر اين خانم مسيحی شد دختر ابوسفيان شوهرش هم مسيحی شد ول کرد رفت اين دختر تنها شد در حبشه، نه راهی برگشت به مکه داشت پدرش از سران مشرکين بود قطعاً می­کشت اين دختر را! نه آن­جا امکان ماندن داشت پيغمبر پيامی فرستادند برای نجاشی پادشاه حبشه گفتند از طرف من از اين دختر خواستگاری کن اگر حاضر باشد من پيغمبر او را به همسری انتخاب می­کنم ببينيد اين هم يک درس است در ازدواج خود فرد، ايمانش اخلاقش ملاک است عقد کردند و آن خانم از حبشه آمد مدينه همسر رسول­الله بود اين چه اشکالی دارد؟ حالا يک کسی پدرش ناتو است دختر هم بايد چوب پدر را بخورد، پدر معتاد است دختر بايد شوهر نکند بلی خليفه اول و دوم هم اين­ها پدر زن­های پيغمبر بودند کما اين­که خليفه سوم هم داماد پيغمبر بود اين­ها هم شرافت نمی­آورد شرافت در ايمان است و اخلاق ببينيد رسول­الله يک عمويش ابولهب است که خدا در قرآن لعنتش کرده سوره مسد، يک عمويش حمزه است که مصداق: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ»‏[33]يک عمو می­شود ابوطالب حمزه سيدالشهداء يک عمو هم می­شود ابولهب نوح يک پسرش می­شود کنعان سيل می­بردش و قرآن می­فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[34]بقيه بچه­های نوح با پدر سوار کشتی شدند نجات پيدا کردند، آدم بابای همه­مان همه­تان از دم آخوندزاده هستيد، بابايتان آدم بود که آخوند بود اول پيغمبر عالم آدم است يک کسی داشت توهين می­کرد به روحانيت گفتم به اصالتت توهين نکن، جد اعلايت آدم است بعد قيامت بابا بزرگيت جلوت را می­گيرد می­گويد ای بی­هويت حالا از بنده من خودم را می­گويم از منی حدائق اگر بدی ديد بگوييد آقای حدائق بابا از يک ترک اگر بدی ديدی همه را با يک چوب نران، در شيراز يکی بد کرد نگو شيرازی­ها، خودت گرفتار نکن، حالا يک نفر در هيئت يک اشتباهی کرده می­گويد هيئتی­ها مسجدی­ها ببينيد آدم ابوالبشر دوتا پسر دارد يکش می­شود قابل آدم کش يکش می­شود هابيل اين مسائل بوده در گذشته تاريخ اين­ها هم درس است درسش هم اين است که مردم خوب بودن و بد بودن جبری نيست:

گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل

يک وقتی می­بينی آدم خوب: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ‏»[35]از يک مرده­ای زنده می­آيد بيرون از يک زنده­­ای مرده می­آيد بيرون يک وقت يک فرزند آدم می­شود قابل يک فرزند می­شود هابيل يک عمو ابولهب يک عمو، آقا امام صادق يک فرزندش شد عبدالله ابن جعفر که ادعای امامت ناحق هم کرد در برابر امام صادق، يک فرزند هم شد امام صادق، امام هادی يک فرزند شد امام عسکری يکی شد جعفر کذاب و حال آن­که جعفر کذاب بعد توبه کرد امام موسی ابن جعفر يک فرزند شد علی ابن موسی الرضا، احمد ابن موسی، سيدالعلاء الدين حسين، سيد ميرمحمد يک فرزند هم شد زيد ابن موسی يک ادعاهای بیهوده­ای کرد اين­ها می­رساند که فرزند امام هستيد خودت چه کاره­ای؟ بابات نمازشب خوان بوده تو چه کار می­کنی؟ خوب بودن و بد بودن جبری نيست دست شماهاست خب اين هم من سؤال به ذهنم آمد چون سؤال کرده بودند که بعد هم عنوان کردند که اين دعوای خانوادگی بوده ربطی به دفاع از اسلام نداشته کجا دعوای خانوادگی بوده امام حسين وقتی حرکت کردند در آن وصيتنامه­ای که نوشتند و به محمد حنفيه سپردند فرمودند اين منشور رسايي سيدالشهداست برای بشريت تا ابديت: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً‏»[36] من برای جاه طلبی برای فساد برای قدرت قيام نکردم: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‏»[37]قيام من برای اصلاح امت پيغمبر بود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ‏»[38]هدف من از اين قيام پيمودن راه پيغمبر پيمودن راه پدرم علی و سيره آن­ها را احياء کنم اين هدف امام حسين بود کجا جنگ خانوادگی بود؟ که بعضی­ها می­خواهند اين عظمت نهضت امام حسين را به دروغ بيايند بگويند آقا يک جنگ طائفه­ای بود اصلاً بحث اسلام نبود امام فرمود هدف من احيای اسلام است.

خب درود خدا بر اين سردار شهيدی که امشب همه به پاس ادب در برابر او کرنش می­کنيم عباس اسوه: «تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[39] بود: «بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[40] قمر بنی هاشم با همه وجود از امامش دفاع کرد برادرهايش را فرستاد ابتداءً به مصاف دشمن که به شهادت برسند خود مديريت می­کرد اين هم يک عظمتی است می­گويند حجر ابن عدی را وقتی می­خواستند گردن بزنند يک پسر هجده ساله­ای داشت ياران حجر گفتند حجر بگذار اول تو را شهيد کنند داغ جوان نبينی، حجر گفت من را قطعه قطعه کنند دست از علی بر نمی­دارم اما دلم می­خواهد تا زنده هستم ببينم جوانم به عشق علی‌بن ابیطالب در خون خود غلطان می­شود بعداً خودم جان بدهم اين چه باوری است؟ اين چه ايمانی است؟ اباالفضل اسوه: «تُجاهِدُونَ»[41] يک درسی که آقا اباالفضل به بشريت داد مردم دست داريد با دست­تان از دين دفاع کنيد دست­تان را گرفتند زبان داری با زبانت از دين دفاع کن اباالفضل زمانی که دست در بدن داشت با دست دفاع می­کرد دست­ها را که زدند با زبان از دين دفاع کرد، اين سردار رشيد تشنه وقتی به امر امام حسين آمد وارد فرات شد چهار هزار تيرانداز فرات را محاصره کردند، امشب در خانه باب الحوائج کربلا آمديم من از يکی از اصحاب اين مسجد ياد کنم خدا رحمت کند ايشان را، ايشان حدودهای سال شصت و سه سرطان سختی گرفتف سرطان کبد، در همين مسجد می­آمد برای من نقل کرد گفت فلانی اطبای متعدد رفتم آزمايش­ها عکس­ها را نشان دادم همه گفتند ما که مأيوس هستيم آن زمان پيوند کبد در ايران نبود گفتند يک درصد احتمال بهبودی شماست بايد برويد انگليستان وقت بگيری بيمارستانی است شايد با پيوند سلامتی شما به دست بايد گفت نتيجه اين رفتن هم اين بود که خانه و زندگی و همه چيز را بايد می­فروختم هزينه­ای برای درمان می­کرد، گفت البته بعضی از اطباء هم گفتند اين کار را نکن که پولت هم از دست می­رود اين هم معلوم نيست سلامتی بدست بيايد يا نه؟ خود اين آقا برای من نقل کرد، خدا رحمتش کند، گفت يک شب نيمه شب بود از درد کلافه بودم، خانواده همه خوابيده بودند گفت همينطور که نشسته بودم صورتم را کردم سمت کربلا گفتم آقا ابالفضل می­گويند شما باب الحوائج هستي من يکی از اين دو کار را برايم بکنيد، اگر مصلحت هست سلامتی شفاء شفاء بدهيد مرا اگر هم مصلحت نيست خوب بشوم زودتر من را ببريد هم خودم در عذاب و سختی هستم هم خانواده دارند اذيت می­شوند گفت دو سه قطره اشک هم از کنار چشمانم آمد سر گذاشتم رو بالشت گفت آقای حدائق يک لحظه خوابم برد خواب ديدم يک آقای بلند قامتی در خواب به من فرمود برخيز تو خوب شدی، گفتم آقا دکترها گفتند تو سرطان داری تو ديگر بهبودی حاصل نمی­شود آن آقا فرمود من می­گويم تو خوب شدی، گفت عتابی که حضرت کردند گفتند من می­گويم يکدفعه بيدار شدم ديدم تب ندارم درد ندارم گفت در بستر شروع کرم گريه کردن گفت خانمم بيدار شد بچه­ها بيدار شدند حاجی چرا گريه می­کنی؟ گفت خواب را تعريف کردم گفت همه به گريه افتادند گفت فردا رفتم پيش طبيب معالج آزماش عکس گفتند اصلاً اين کبد عوض شده چه کار کردی؟ اين نيست آن تصويرها و آزمايش­ها و سوابق قبل امشب درخانه اين آقا آمديم، دو دست داد که دستگيری کند از بشريت تا ابديت:

ای پناه بی­پناهان يا ابالفضل يا ابالفضل، ای شفيع پور گناهان يا ابالفضل يا ابالفضل

حالا نفس­هايتان را برسان به حرمش، يا ابالفضل يا ابالفضل، به ياد همه در گذشتگان يا ابالفضل يا ابالفضل

مهربان­تر از تو مولی کس نديده يا ابالفضل، تشنه لب­تر از تو سقا کس نديده يا ابالفضل

به به يا ابالفضل يا ابالفضل، يا ابالفضل گرفتارها بگويند يا ابالفضل

يک جمله بگويم عزيزان ما فيض کامل­تر بدهند عزيزمان حاج آقای مؤمنی و سائر عزيزان، مرحوم آيت­الله شوشتری می­نويسد هر شهيدی که در آستانه شهادت بود رسول­الله حاضر می­شد کام تشنه شهيد را سيراب می­کرد آقا کنار پيکر عباس هم آمد عباسم آب بنوش، يک وقت عرض کردم يا رسول­الله صدای العطش از خيمه­ها بلند است همه بگوييم غريب حسين.

 

[1] صف 10.

[2] نساء 57.

[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص366.

[4] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص366.

[5] صف 10.

[6] صف 10.

[7] صف 10.

[8] صف 10.

[9] صف 11.

[10] الهداية الكبرى ص171.

[11] صف 11.

[12] رعد 28.

[13] صف 11.

[14] صف 11.

[15] صف 11.

[16] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.

[17] صف 11.

[18] صف 11.

[19] صف 11.

[20] نحل 96.

[21] نحل 96.

[22] صف 11.

[23] صف 11.

[24] صف 11.

[25] صف 11.

[26] آل­عمران 169.

[27] صف 11.

[28] صف 11.

[29] صف 11.

[30] صف 11.

[31] صف 11.

[32] تاريخ امام حسين عليه­السلام= موسوعه الامام الحسين عليه­السلام ج9 ص281.

[33] توبه 100.

[34] هود 46.

[35] روم 19.

[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[39] صف 11.

[40] صف 11.

[41] صف 11.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه