استاد حدائق روز شنبه 15 مردادماه 1401 مصادف با شب نهم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم»[1]
در ادامه عرايض شبهای گذشته با محوريت بحث آزادگی در درسنامه عاشورا که يکی از اصول آزادگی تبعيت و پيروی از الگوهای شايستهای است که خدا برای هدايت بشريت آنها را تعريف نموده و آن وجود مقدس پيامبر اکرم است، يک تذکری را من قبل از ورود به بحث عرض کنم عزيزان ما از ستاد عتبات عاليات هم امشب در مجلس و مسجد حضور دارند برای توسعه حرم حضرت زينب در کربلا معلی که مسئوليت ساخت و احداث و توسعه به عهده ستاد عتبات استان فارس است بعضی از عزيزان پيشنهاد کرده بودند که مايل به کمک هستند دوستان امشب قبول زحمت نمودند در صحن حياط مسجد حضور دارند حالا عزيزانی که مايلند در اين امر خير هم سهيم باشند شريک باشند اولياء الهی به کميت پولتان نگاه نمیکنند به نيتتان و کيفيتش نگاه میکند، يک هزار تومن بدهيد با اخلاص میارزد بر يک مليارد تومن بیاخلاص، خالصانه بدهيد ولو کم جريان را گفتم شبهای نخست يک چوب کبريتش را هم امام حسين حساب میکند حالا چون بعضی از عزيزان گفته بودند ما مايل هستيم کجا بدهيم دسترسی نداريم امشب دوستان هستند زحمت کشيدند تشريف دارند ولو همان حداقل يا حسين سهم ما هم اين قدر است حالا چه عزيزانی که اصل برپايي اين جلسات داريد زحمت میکشيد چه در بحث عمران صحن حضرت زينب انشاءالله که خدا از همه شما عزيزان مذهبیها متدينين به شايستهترين وجه پذيرا باشد صلوات غراتری ختم نماييد.
امشب آيهای که تلاوت شد آيه ده از سوره مبارکه صف از آياتی است که ما مؤيد عرايض شبهای گذشته قرار بدهيم زندگی بشر در اين دوران اقامت ما در دنيا زندگی حساسی است حواستان جمع بود پاداشی که میگيريد: «خالِدينَ فيها أَبَداً»[2] پای سفره الطاف الهی و نتيجه زحماتتان قرار میگيريد ما الآن در بازار تجارت هستيم، يک جمله امام هادی عليهالسلام دارند که: «الدُّنْيَا سُوقٌ»[3] اصلاً دنيا بازار است مردم در بازار هستيد لحظه به لحظه عمر شما سرمايههای شماست، سلامتیتان زبانتان گوشتان چشمتان اينها سرمايههاست امکاناتتان فرصتهايتان اعتبارتان اينها چيزهای است که در اختيار شماست، امام دهم میفرمايد: «رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.»[4]بعضیها در اين بازار عمل دنيا زيان میبينند بعضیها منفعت بعضیها میرود ببينيد اول و آخر بايد تشريف ببريد شمر رفت يزيد، حرمله رفت، حبيب رفت زهير رفت مسلمبن عوسجه هم رفت با يک تأخيری ابن زياد پنج سال بعد از واقع عاشورا به درک واصل شد. يزيد سه سال من يکجايي عرض کردم آقايون فکر نکنيد پول ضمانت طول عمر میآورد يکی از ديکتاتورهای بزرگ تاريخ هارون الرشيد است هارون کسی بود که ادعا میکرد میگفت آفتاب در قلمرو حکومت من غروب نمیکند و اين حرفش درست بود، چون قلمروی حکومتی که هارون آن زمان حکومت داشت همين هارون ملعونی که قاتل آقا موسیبن جعفر هم شد به دستور او امام هفتم را به شهادت رساندند قلمرو حکومتش عربستان، يمن، ايران، عراق، سوريه، مصر، اردن تا اروپا میگفت هرکجا که شب باشد همزمان در قسمتی از قلمرو حکومت من روز است و درست هم بود میگفت آفتاب در قلمرو حکومت من غروب نمیکند هارون در چهل و چهار سالگی مرد، چند سال زندگی کرده، پول طول عمر میآورد پارتی زد و بند آشنا داريم تيم پزشکی زبردستی داشت يک دلدردی گرفت، اطباء حاذقی که تيم پزشکی خلافت بودند هرکاری کردند نتوانيستن مأمون عباسی در چهل و نه سالگی مرد مردم نه ثروت شما نه سواد شما نه قدرت شما ضمانت برای ادامه زندگیتان نيست بنده در همين شيراز پرفسور قلب سراغ داشتم با سکته قلبی فوت کرد، پرفسور خونشناسی با سرطان خون، خدا در رشته تخصصی بعضیها را میبرد میخواهد نشان بدهد آقا مغرور نشوی، قارون را با پولهايش کشيدند به اعماق خاک اين را بنده کراراً عرض کردم چرا فرعون وسط نيل غرق شد عامل اصلی استکبار فرعون بود! خدا نکند دادهی خدا کسی را در برابر خدا نگهدارد، همان میشود عامل عذابش. يک وقتی فرزندت تو را در برابر خدا نگه داشت، اين بچه میشود سوهان روحت. ثروتت تو را در برابر خدا نگه داشت اين ثروت میشود عامل عذابت. فرعون میگفت ما نيل داريم دريای در حرکت، زمينهای حاصلخيز، نيازی به خدا نداريم همين حرف را امروز بعضیها دارند میزنند با يک تغيير واژه میگويي نماز بخوان میگويد ما احتياجی نداريم مسجد میروی میگويي تو را چه شده؟ گرفتاری؟ بدهکاری؟ فکر میکنند مسجد هيئت روضه کار آدمهای درماندهای واماندهای جامانده است! اتفاقاً هرچه بيشتر زن و مرد خدا بهتان داده بايد بيشتر بندگی کنيد بايد بشويد مثل درخت ميوهدار هرچه ثمر بيشتر شاخهها افتادهتر امروز بعضیها همين حرف غلط را میزنند همين حرف فرعونی که قرنهای گذشته تاريخ به زبان میآورد میگفت ما نيازی به عبادت خدا نداريم ما ثروت داريم ما نيل داريم، ما سرمايه داريم برای چه در برابر اين خدا سجده کنيم و بندگی؟ فرعون، نيل تو را در برابر ما قرار داد وسط نيل جانت را میگيرم، عذاب برای فرعون وسط نيل رسيد، يک وقت پولت اگر شد عامل جدايي بين تو و خدا همان پول میشود عامل عذاب مقام همان مقام میشود عامل عذاب، قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[5] مؤمنين، کلام کلام پروردگار است خدا میفرمايد فعل: «أَدُلُّكُمْ»[6] فاعل خداست خدا میفرمايد راهنمايتان بشوم در تجارتی که ضرر و زيان درش نيست و شما را از عذاب اليم نجات میدهد: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم»[7] میخواهی يک زندگی خوبی داشته باشی، میخواهيد آخرت خوبی داشته باشيد، میخواهيد به سلامت دنيا به پايان برسانيد ببين خدا چه راه حلی را بيان میکند خدايي که به تعبير امام صادق طبيبتان است، خدا میداند اين فيزيک بدن کجا ضعف نشان میدهد کجا قوت، چگونه استفاده کنيد که به سعادت برسيد حالا توصيه خدا را بشنويد آيه ده طرح سؤال: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليم»[8] آرامش میخواهيد خوشبختی میخواهيد سعادت میخواهيد آسودگی میخواهيد، دنيای خوب و آخرت خوب میخواهيد راهش اين است: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[9]خدا میفرمايد ايمان به خدا و پيغمبر بياوريد از عذاب نجات پيدا میکنيد، ببينيد امروز آنهایی که اضطراب دارند استرس دارند آشفته خاطرند آرامش ندارند، فکر میکنيد پول آرامش میآورد، اميرالمؤمنين به کميل فرمود کميل هرچه پولت زيادتر بشود دشمنهايت بیشتر میشود. گاهی اوقات اولاد میشود دشمن پدر!
در همين دفتر مسجد سالها قبل پيره مردی عصی زنان مردم عبرت بگيريد، با دخترش آمد در دفتر پيشما البته دخترش يک خانم پنجاه و خردهای حدود اين سن و سالها بود پيره مرد هم يک پيره مرد هشتاد ساله ديدم اين پيره مرد آمد در دفتر گفت آقای حدائق ببينيد دختر من چه میگويد؟ گفتم چه میگوييد خانم گفت من به پدرم میگويم خانهات را بفروش سهم ما را بده خانهای که میخواهد بعد از مرگ تو به ما برسد الآن برسد ما الآن نياز داريم گفتم چه سهمی تو داری؟ اين مال اين پدر است تو هم برو کار کن اموال در آور گفت چيزی که بعد از مردنش به ما برسد الآن برسد، گفتم خجالت بکش از اين نوع حرف زدنت اين آقا مالک خانهاش است خب اين پيره مرد بیچاره خانهاش بفروش کجا برود؟ گفت جورش را میکشيم. مردم دنياتان اين است! پول داری يک وقت برای همين پول میشوند دشمنت، برای همين مقام میشوند دشمنت فکر نکنيد دنيا آرامش در است، دنيا اگر آمد بندگی خدا نيامد جز اضطراب چيزی ديگری نيست جز نگرانی و دغدغه چيز ديگری نيست آنچه که زندگیها را به سلامت پيش میبرد ارتباط و اتصال با خداست قرآن میفرمايد ايمان و استقامت اگر بود آرامش هست اينها اگر نبود شما شيراز ششدنگ مال شما ايمان نباشد دغدغه و اضطراب داری، هارون الرشيد يکی از حرفهايش به مأمون همين بود وقتی مأمول در يک جلسهای حالا وقت نمیگيرم مجلس را ديد يک احترام هارون الرشيد به امام هفتم کرد در سفری که هارون مدينه آمده بود ولی بعد که هارون حواله میداد پول ببرند برای اينهای که مهمان آمدند ديدنش کمترين هديه را برای موسی ابن جعفر فرستاد، مأمون به پدرش گفت بابا نه آن احترامی که به موسیبن جعفر کردی بلند شدی جای خودت نشاندی او را بعد تا دم در بدرقه کردی بعد به من گفتی پياده دنبال مرکب موسیبن جعفر برو تا دم در خانهاش، نه اين حوالهای اندکی که برای اين آقا فرستادی بعضیها آمدند اصلاً عدد و رقمی نبود دهها برابر اين حواله برای آنها فرستادی، هارون گفت پسرم حکومت مال اينهاست ما جايگاه اينها را غصب کرديم اينها خاندانی هستند که اگر پول آمد در دستشان انفاق میکنند مردم دوران جمع میشوند، ما بايد سعی کنيم دست اينها خالی باشد که مردم دور اينها جمع نشوند مأمون گفت پدر اگر حکومت مال اينهاست چرا واگذار نمیکنی؟ گفت پسرم مگر نشنيدی که میگويند: «الْمُلْكَ عَقِيم»[10]پادشاهی بلا عقب هست تو هم که پسرم هستی اگر برای اين حکومت بخواهی جلوم بايستی تو را هم از بين میبرم اين نتيجه دنيا پرستی است يعنی چشم رو همه چيز میبندی رو انسانيت رو وجدان رو عاطفه قرآن میفرمايد میخواهيد از اين رنجها سختیها نجات پيدا کنيد راه اول اعتقاد پاک: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[11] جدی به خدا ايمان بياوريد آرامش در پرتو بندگی خداست: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[12]شما يک مؤمن واقعی بياور که اضطراب داشته باشد، مؤمن واقعی، سرطان هم داشته باشد آرامش دارد دستش خالی باشد آرامش دارد، اصلاً گاهی اوقات میبينيد در نهايت سختی است ولی از نظر روحی در نهايت آسايش است من اين را خودم از مرحوم علامه جعفری شنيدم ايشان میفرمود آيتالله حاج شيخ مهدی حائری رحمت الله عليه صاحب کتاب اخلاق اسلامی گفتند باهم رفيق بوديم ببينيد نتيجه ايمان به خدا، گفت ايشان سرطان گرفت داستان مال قبل از انقلاب است سرطان سختی گرفت اطباء مأيوس شدند ترخيصش کردند رفت منزل باشند حضرت عزرائيل برسد دعا کنيد به عظمت امشب خدا همه بيماران را دکتر جواب کردهها را، کروناييها را سرطانیها را آنهای که دوست داشتند کنار شما بيايند ولی شرائط جسمانیشان اقتضاء نمیکند خدا به عظمت صاحب امشب ابالفضل لباس عافيت و سلامتی بر قامت آنها بپوشاند، علامه جعفر گفتند آقای حاج شيخ مهدی حائری ما پنج شنبهها يک جلسه هفتگی داشتيم ديگر ايشان مدتها نمیآمد گفتند يک پنج شنبهای من زنگ زدم منزل ايشان احوالش را بگيرم ديگر دکترها مأيوس شده بودند، ديديد گاهی اوقات يک مريضی را دکتر میگويد ديگر کاری از دست ما نمیآيد ببردش خانه اذيتش هم نکنيد منتظر باشيد تا اجلش برسد گفت زنگ زدم آقازاده ايشان گوشی را برداشت گفتم حال پدرتان گفت پدرم که ديگر خيلی سرطان رشد کرده، تب درد ايشان را رها نمیکند گفتم پدر شما میتواند تلفنی صحبت کند، احوالش را، گفت گوشی را میبرم کنار بستر ايشان، مرحوم علامه جعفری گفت بعد از لحظاتی ديدم صدای خسته درد آلود آيتالله حاج شيخ مهدی حائری پسر حاج شيخ عبدالکريم حائری بنيانگذار حوزه علميه قم گفت ديدم صدای خسته درد آلود ايشان پشت تلفن بلند شد سلام کردم جواب داد. گفتند ازش پرسيدم گفتم آقای حائری حالتان چطور است؟ اين همانی است که خدا میگويد خوب بندگی کرديد در سرطان هم ولت نمیکنند، گفت آقای حائری حال روحم را میپرسی يا حال جسمم را؟ ما دوتا حال داريم بعضیها جسماً نُرمالند چکاب میکند میگويند هيچ باکت نيست ولی روحش مرده روحش از انسانيت بهرهای نبرده بعضیها روح سالمی دارند جسمی بيماری دارند بعضیها هم جسم سالم است هم روح، گفت ايشان سؤال کرد حال روحم را میپرسی يا حال جسمم را؟ گفتم هردو را گفت حالا جسمم ديگر حالی برايم نمانده سرطان پيشرفت کرده، درد و بيماری با عجين شده اين حال جسم من است، اما حال روحم را اگر میپرسی خوب بشنويد زيادی بشنويد! فرمود حال روحم را اگر میپرسی شدم مثل يک نوجوانی چهارده ساله در پوست نمیگنجم از شدت شوق و شعف لحظه شماری میکنم برای لحظه وصال با حضرت ربّ الارباب اين کار که است؟ کار خداست تو بنده باش خدا عنايت میکند ما خيلی از ما اسم مرگ را جلومان میآورند وحشت میکنيم میگوييم زبانت را گاز بگير بگو دور از جان، حضرت عباسی الآن اگر بگويند شما حضرت عزرائيل بعد از ده سال جانتان را در مسجدالنبی میگيرد ديگر سمت مسجد بعضیها نمیآيد میگويد اسم مسجدالنبی هم نياور که قلبم میگيرد اين چه ايمانی است، که اين آقا میگويد شدم مثل يک نوجوانی چهارده ساله برای وصال با حضرت ربّ الارباب لحظه شماری میکنند اين همانی است که خدا میفرمايد: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[13]بالاخره آقايون دنياتان الآن من عصر میآمدم مسجد از فلکه ارتش نگاهی مغازه میکردم يک عده از اصحاب مسجد کسبه اين خيابان مغازهها عوض شده، کسب عوض شده، آقايون هم زير خروارها خاک رفتند اين همين قائانی نوش و اين هم سن محدود بنده و حافظه قليل بنده که به ذهنم يک خيابان دست بياوريد قلم بياوريد رو کاغذ بنويسيد صدها نفر در همين خيابان بودند که الآن زير خروارها خاکاند عبرت بگيريد برای من و شما هم همين است، خدا را فراموش نکنيم پيغمبر را از ياد نبريم: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[14] اين: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[15] دوتا از درسهای بود که امام حسين روز عاشورا اعلان کرد، فرمود منی حسين ابن علی اگر در برابر شما مردم کوفه مقاوم ايستادم: « يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ»[16]خدا و پيغمبر: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[17] ايمان به خدا و پيامبر: «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[18]اهل تلاش جهاد با اموال و انفس يعنی با دارائیتان و با جانتان اين پول مالخداست از پول خدا برای خدا خرج کنيد از کجا آوردي؟ روزی که آمدی با ثروت آمديد؟ روزی که میرويد با ثروت میرويد؟ «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[19]هم جهاد با اموالتان هم جهاد با انفستان:
سرمايه تو از اين جهان يک کفن است، آنهم به گمانم ببری يا نبری
سهم شما از دنيا همانی است که داری استفاده میکنی، همانی که داريد بهره میبريد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ»[20] قرآن میفرمايد آنی که نزد شماست از بين میرود: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[21]آنی که نزد خداست میماند قرآن میفرمايد اگر میخواهيد از عذاب اليم نجات پيدا کنيد اول اعتقاد پاک ايمان قوی به خدا و پيغمبر در عرصه تلاش: «تُجاهِدُونَ»[22] اهل جهاد: «في سَبيلِ اللَّهِ»[23]اين: «تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ»[24]خيلی نکته دارد، بعضیها هم پول خرج میکنند ولی برای خدا نيست برای رياست برای اسم و رسم است رای عنوان است، آقا اسم ما را هم بزنيد ما هم پول داديم، ما اين کار را کرديم اين: «في سَبيلِ اللَّهِ»[25]نشد میبينيد شهيد اگر به شهادت و مقامات میرسد هر کشتهای را شهيد نمیگويند: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ»[26]کشتههای که فی سبيلالله کشته میشوند احياء اند:
و الا زنده را زنده نگويند که مرگ از پی اوست، بلکه زنده است شهيدی که حياتش ز قفاست
اصلاً شهيد وقتی میرود حيات پيدا میکند: «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[27]با مالتان در راه خدا خرج کنيد با جانتان در راه خدا خرج کنيد: «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون»[28]قرآن میفرمايد اين برای شما بهتر است: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون»[29]اگر بدانيد.
امشب شب تاسوعاست از جلوههای عمل به اين آيه ابالفضل است ابالفضل اسوه: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[30] بود ايمان به خدا مجاشئ میگويد سرهای بريده را وقتی آوردند کوفه، قمر بنی هاشم سی و چهار ساله شهيد شد، مجاشئی میگويد اين سرهای که بالای نيزه بود يک سری آثار سجده طولانی بر پيشانیاش نقش بسته بود، میگفتند اين سر سر کيست؟ گفتند سر عباس ابن علی است، يک جوان سی و چهار ساله علیزاده است اسوه بندگی است: «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[31] قمر بنی هاشم در تبعيت از رهبر الهی و امام معصوم وقتی که آقا امام حسين غروب تاسوعا فرمودند برادر دست برادرهايت را بگير و برو، من همينجا يک سؤالی هم عزيزی پرسيدند اشاره کنم نوشتند اخيراً در فضای مجازی جديداً اين مطالب منتشر شده که زن حضرت عليهالسلام امالبنين خواهر شمر است غلط کرده هرکه گفته، بابا عقل داشته باشيد انسان بايد عاقل باشد، هر خزعبلاتی که در اين فضاهای مجازی میگويند، بلی اينی که شمر اين را بشنويد جواب بدهيد شمر عصر تاسوعا وقتی آمد پشت خيمههای امام حسين و صدا زد: «أين بنو أختنا»[32]کجا هستند فرزندان خواهر ما حالا همين اشتباه را بعضیها اينجا کردند فکر میکنند امالبنين خواهر شمر بوده شمر هم دايي ابالفضل بوده میگويد بچههای خواهرمان حضرت فاطمه امالبنين از طائفه بنی کلاب بود يکی از طوائف عرب بودند مادر شمر هم از طائفه بنی کلاب بود ولی هيچ نسبتی بين اينها نبود مثلی میگويد فلانی میگويد ما فلان شهرستان هستيم، آنهم میگويد مال فلان شهرستان هستيم حالا مجازاً اينها بهم که میرسند میگويند پسر خاله اين هست بينتان يا نه؟ مال يک منطقه هستند نسبتی هم نيست مجازاً پسر خاله پسر عمو و حال آنکه هيچ نسبتی بين اينها نيست مادر شمر از طائفه بنی کلاب بود فاطمه امالبنين هم از طائفه بنیکلاب ولی هيچ نسبتی خواهری برادری بين اينها نبود و اين برداشت غلط و سودجويانهای که در فضاهای مجازی دارند میکنند که آقا شمر مثلاً دايي حضرت ابالفضل بود، اين حرف عبس و بیهوده يا اينکه عنوان کردند خواهر يزيد زن امام حسن است خدا کمی عقل بدهد کجا خواهر يزيد زن امام حسن بود؟ کدام زن امام حسن خواهر يزيد بود دختر معاويه بود آقا هر چيزی را که هرکه گفت اين را بايد جواب داد، به چه دليلی؟ آن خواهر يزيدی که زن امام حسن بود اسم نداشت که به عقد امام حسن در آمد، عنوان کردند بلی اين جواب را من عرض کنم ابوسفيان، عمر، ابوبکر پدر خانمهای پيامبر بودند اين درست است ابوسفيان يک دخترش زن رسولالله شد کی؟ زمانی که ابوسفيان مشرک بود دختر ابوسفيان و شوهرش در مکه مسلمان شدند از ترس پدرش اينها هجرت کردند رفتند کجا؟ حبشه اين دختر از دست پدر مشرکش فرار کرد در حبشه اتيوپی امروز، شوهر اين خانم مسيحی شد دختر ابوسفيان شوهرش هم مسيحی شد ول کرد رفت اين دختر تنها شد در حبشه، نه راهی برگشت به مکه داشت پدرش از سران مشرکين بود قطعاً میکشت اين دختر را! نه آنجا امکان ماندن داشت پيغمبر پيامی فرستادند برای نجاشی پادشاه حبشه گفتند از طرف من از اين دختر خواستگاری کن اگر حاضر باشد من پيغمبر او را به همسری انتخاب میکنم ببينيد اين هم يک درس است در ازدواج خود فرد، ايمانش اخلاقش ملاک است عقد کردند و آن خانم از حبشه آمد مدينه همسر رسولالله بود اين چه اشکالی دارد؟ حالا يک کسی پدرش ناتو است دختر هم بايد چوب پدر را بخورد، پدر معتاد است دختر بايد شوهر نکند بلی خليفه اول و دوم هم اينها پدر زنهای پيغمبر بودند کما اينکه خليفه سوم هم داماد پيغمبر بود اينها هم شرافت نمیآورد شرافت در ايمان است و اخلاق ببينيد رسولالله يک عمويش ابولهب است که خدا در قرآن لعنتش کرده سوره مسد، يک عمويش حمزه است که مصداق: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ»[33]يک عمو میشود ابوطالب حمزه سيدالشهداء يک عمو هم میشود ابولهب نوح يک پسرش میشود کنعان سيل میبردش و قرآن میفرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[34]بقيه بچههای نوح با پدر سوار کشتی شدند نجات پيدا کردند، آدم بابای همهمان همهتان از دم آخوندزاده هستيد، بابايتان آدم بود که آخوند بود اول پيغمبر عالم آدم است يک کسی داشت توهين میکرد به روحانيت گفتم به اصالتت توهين نکن، جد اعلايت آدم است بعد قيامت بابا بزرگيت جلوت را میگيرد میگويد ای بیهويت حالا از بنده من خودم را میگويم از منی حدائق اگر بدی ديد بگوييد آقای حدائق بابا از يک ترک اگر بدی ديدی همه را با يک چوب نران، در شيراز يکی بد کرد نگو شيرازیها، خودت گرفتار نکن، حالا يک نفر در هيئت يک اشتباهی کرده میگويد هيئتیها مسجدیها ببينيد آدم ابوالبشر دوتا پسر دارد يکش میشود قابل آدم کش يکش میشود هابيل اين مسائل بوده در گذشته تاريخ اينها هم درس است درسش هم اين است که مردم خوب بودن و بد بودن جبری نيست:
گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل
يک وقتی میبينی آدم خوب: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»[35]از يک مردهای زنده میآيد بيرون از يک زندهای مرده میآيد بيرون يک وقت يک فرزند آدم میشود قابل يک فرزند میشود هابيل يک عمو ابولهب يک عمو، آقا امام صادق يک فرزندش شد عبدالله ابن جعفر که ادعای امامت ناحق هم کرد در برابر امام صادق، يک فرزند هم شد امام صادق، امام هادی يک فرزند شد امام عسکری يکی شد جعفر کذاب و حال آنکه جعفر کذاب بعد توبه کرد امام موسی ابن جعفر يک فرزند شد علی ابن موسی الرضا، احمد ابن موسی، سيدالعلاء الدين حسين، سيد ميرمحمد يک فرزند هم شد زيد ابن موسی يک ادعاهای بیهودهای کرد اينها میرساند که فرزند امام هستيد خودت چه کارهای؟ بابات نمازشب خوان بوده تو چه کار میکنی؟ خوب بودن و بد بودن جبری نيست دست شماهاست خب اين هم من سؤال به ذهنم آمد چون سؤال کرده بودند که بعد هم عنوان کردند که اين دعوای خانوادگی بوده ربطی به دفاع از اسلام نداشته کجا دعوای خانوادگی بوده امام حسين وقتی حرکت کردند در آن وصيتنامهای که نوشتند و به محمد حنفيه سپردند فرمودند اين منشور رسايي سيدالشهداست برای بشريت تا ابديت: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»[36] من برای جاه طلبی برای فساد برای قدرت قيام نکردم: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»[37]قيام من برای اصلاح امت پيغمبر بود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع »[38]هدف من از اين قيام پيمودن راه پيغمبر پيمودن راه پدرم علی و سيره آنها را احياء کنم اين هدف امام حسين بود کجا جنگ خانوادگی بود؟ که بعضیها میخواهند اين عظمت نهضت امام حسين را به دروغ بيايند بگويند آقا يک جنگ طائفهای بود اصلاً بحث اسلام نبود امام فرمود هدف من احيای اسلام است.
خب درود خدا بر اين سردار شهيدی که امشب همه به پاس ادب در برابر او کرنش میکنيم عباس اسوه: «تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ»[39] بود: «بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[40] قمر بنی هاشم با همه وجود از امامش دفاع کرد برادرهايش را فرستاد ابتداءً به مصاف دشمن که به شهادت برسند خود مديريت میکرد اين هم يک عظمتی است میگويند حجر ابن عدی را وقتی میخواستند گردن بزنند يک پسر هجده سالهای داشت ياران حجر گفتند حجر بگذار اول تو را شهيد کنند داغ جوان نبينی، حجر گفت من را قطعه قطعه کنند دست از علی بر نمیدارم اما دلم میخواهد تا زنده هستم ببينم جوانم به عشق علیبن ابیطالب در خون خود غلطان میشود بعداً خودم جان بدهم اين چه باوری است؟ اين چه ايمانی است؟ اباالفضل اسوه: «تُجاهِدُونَ»[41] يک درسی که آقا اباالفضل به بشريت داد مردم دست داريد با دستتان از دين دفاع کنيد دستتان را گرفتند زبان داری با زبانت از دين دفاع کن اباالفضل زمانی که دست در بدن داشت با دست دفاع میکرد دستها را که زدند با زبان از دين دفاع کرد، اين سردار رشيد تشنه وقتی به امر امام حسين آمد وارد فرات شد چهار هزار تيرانداز فرات را محاصره کردند، امشب در خانه باب الحوائج کربلا آمديم من از يکی از اصحاب اين مسجد ياد کنم خدا رحمت کند ايشان را، ايشان حدودهای سال شصت و سه سرطان سختی گرفتف سرطان کبد، در همين مسجد میآمد برای من نقل کرد گفت فلانی اطبای متعدد رفتم آزمايشها عکسها را نشان دادم همه گفتند ما که مأيوس هستيم آن زمان پيوند کبد در ايران نبود گفتند يک درصد احتمال بهبودی شماست بايد برويد انگليستان وقت بگيری بيمارستانی است شايد با پيوند سلامتی شما به دست بايد گفت نتيجه اين رفتن هم اين بود که خانه و زندگی و همه چيز را بايد میفروختم هزينهای برای درمان میکرد، گفت البته بعضی از اطباء هم گفتند اين کار را نکن که پولت هم از دست میرود اين هم معلوم نيست سلامتی بدست بيايد يا نه؟ خود اين آقا برای من نقل کرد، خدا رحمتش کند، گفت يک شب نيمه شب بود از درد کلافه بودم، خانواده همه خوابيده بودند گفت همينطور که نشسته بودم صورتم را کردم سمت کربلا گفتم آقا ابالفضل میگويند شما باب الحوائج هستي من يکی از اين دو کار را برايم بکنيد، اگر مصلحت هست سلامتی شفاء شفاء بدهيد مرا اگر هم مصلحت نيست خوب بشوم زودتر من را ببريد هم خودم در عذاب و سختی هستم هم خانواده دارند اذيت میشوند گفت دو سه قطره اشک هم از کنار چشمانم آمد سر گذاشتم رو بالشت گفت آقای حدائق يک لحظه خوابم برد خواب ديدم يک آقای بلند قامتی در خواب به من فرمود برخيز تو خوب شدی، گفتم آقا دکترها گفتند تو سرطان داری تو ديگر بهبودی حاصل نمیشود آن آقا فرمود من میگويم تو خوب شدی، گفت عتابی که حضرت کردند گفتند من میگويم يکدفعه بيدار شدم ديدم تب ندارم درد ندارم گفت در بستر شروع کرم گريه کردن گفت خانمم بيدار شد بچهها بيدار شدند حاجی چرا گريه میکنی؟ گفت خواب را تعريف کردم گفت همه به گريه افتادند گفت فردا رفتم پيش طبيب معالج آزماش عکس گفتند اصلاً اين کبد عوض شده چه کار کردی؟ اين نيست آن تصويرها و آزمايشها و سوابق قبل امشب درخانه اين آقا آمديم، دو دست داد که دستگيری کند از بشريت تا ابديت:
ای پناه بیپناهان يا ابالفضل يا ابالفضل، ای شفيع پور گناهان يا ابالفضل يا ابالفضل
حالا نفسهايتان را برسان به حرمش، يا ابالفضل يا ابالفضل، به ياد همه در گذشتگان يا ابالفضل يا ابالفضل
مهربانتر از تو مولی کس نديده يا ابالفضل، تشنه لبتر از تو سقا کس نديده يا ابالفضل
به به يا ابالفضل يا ابالفضل، يا ابالفضل گرفتارها بگويند يا ابالفضل
يک جمله بگويم عزيزان ما فيض کاملتر بدهند عزيزمان حاج آقای مؤمنی و سائر عزيزان، مرحوم آيتالله شوشتری مینويسد هر شهيدی که در آستانه شهادت بود رسولالله حاضر میشد کام تشنه شهيد را سيراب میکرد آقا کنار پيکر عباس هم آمد عباسم آب بنوش، يک وقت عرض کردم يا رسولالله صدای العطش از خيمهها بلند است همه بگوييم غريب حسين.
[1] صف 10.
[2] نساء 57.
[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص366.
[4] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص366.
[5] صف 10.
[6] صف 10.
[7] صف 10.
[8] صف 10.
[9] صف 11.
[10] الهداية الكبرى ص171.
[11] صف 11.
[12] رعد 28.
[13] صف 11.
[14] صف 11.
[15] صف 11.
[16] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[17] صف 11.
[18] صف 11.
[19] صف 11.
[20] نحل 96.
[21] نحل 96.
[22] صف 11.
[23] صف 11.
[24] صف 11.
[25] صف 11.
[26] آلعمران 169.
[27] صف 11.
[28] صف 11.
[29] صف 11.
[30] صف 11.
[31] صف 11.
[32] تاريخ امام حسين عليهالسلام= موسوعه الامام الحسين عليهالسلام ج9 ص281.
[33] توبه 100.
[34] هود 46.
[35] روم 19.
[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[39] صف 11.
[40] صف 11.
[41] صف 11.