جلسه اول از مجلس چهارده معصوم(ع) در محضر پیامبر(ص)

 

دانلود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله‌ الرحمن الرحیم

الحمدالله رب العالمین و العاقبه لاهل التقوی و الیقین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله ‌العالمین و الشفیع المذنبین، العبد المؤید و الرسول المسدد المصطفی الامجد ابالقاسم المحمد، صلی الله علیه و علی اهل بیته، الائمه هداة ‌المهدیین المکرمین، لاسیما بقیة الله‌ المنتظر حجة بن الحسن العسکری عج تعالی فرجه ‌الشریف.

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه‌ القران الحکیم «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[1].

امروز به نام رسول خداست، آیه‌ای که ذینت بخش مجلس گردیده ‌است از سوره مبارکه ‌احزاب، خداوند یک تکلیفی را برای عامه بشریت معین می‌فرماید و آن اینست «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2] قطعا و یقینا الگوی بشریت پیغمبر است، اسوه‌ی بشریت رسول خداست. شخصی آمد خدمت امام صادق، به حضرت عرض کرد که گاهی سخنی از شما می‌شنویم، سخن دیگری را از پدر شما شنیده‌ایم، این احوال چگونه می‌شود یک وقت شما جمله‌ای می‌گویید همین جمله را پدر شما بیان فرموده، حضرت فرمودند هرچه‌ما ائمه بگوییم بر می‌گردد به پیغمبر. یعنی سند حرف ما رسول‌الله‌ است، الگوی‌ما پیغمبر است.

من اینجا یک نکته‌ای را محضر عزیزان عرض کنم، گرچه حالا شب‌های پنجشنبه مثل دیشب که در این مسجد مروری اجمالی است بر سیمای پیغمبر در قرآن، مدتی است شب‌های پنجشنبه ‌این بحث می‌شود و یکی از کمبودهای جوامع اسلامی ‌نشناختن پیغمبر است. ما رسول‌الله را مسلمان‌‌‌ها آنگونه که باید بشناسند عموما نمی‌شناسند، حالا عده‌ای متدین‌اند و مومن‌اند در این بحثی است ولی عامه مردم چقدر رسول‌الله را می‌شناسند. رسول‌اللهی که خداوند می‌فرماید اسوه، رسول‌الله‌ است الگو، پیامبر است. ما در تجارت‌مان در اخلاق درون خانه‌مان در روابط اجتماعی‌مان در سیاست‌مان در برخوردمان با دشمنان، با دوستی‌مان با مومنین، پیغمبر چگونه زندگی می‌کرد، قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[3] پیامبر الگوی حسنه شماست. قد بر سر ‌فعل ماضی یعنی یقینا یعنی شک نکن، تردید به خودتان راه ندهید. خوب این پیغمبر را اگر کسی بخواهد اسوه پذیری کند باید اول رسول‌الله را بشناسد. زندگی پیغمبر را بداند، روش و منش رسول‌الله را متوجه بشود، پیامبر با دشمنانش با دوستانش با خانواده‌اش چه‌اخلاقی داشت چه خصوصیاتی داشت ‌ما فقط یک دعای توسلی نخوانیم و بگذریم و از خصوصیات پیغمبر و منویات رسول‌الله فاصله داشته باشیم.

قرآن می‌فرماید «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ»[4] هر کسی که به خدا اعتقاد دارد خدا را قبول دارد باید پیغمبر را اسوه قرار بدهد الگو قرار بدهد. لذا این را هم اشاره کنم الگو من و شما نیستیم، این هم یک ضعفی در جامعه‌ما است‌ ما گاهی به یکدیگر نگاه‌ الگویی می‌کنیم این خطاست. الگو پیغمبر است، الگو آیت‌الله العمظی نیست الگو استاندار و مدیر کل و رییس جمهور نیست، الگو وزیر و وکیل نیست الگو پیغمبر است پیغمبری که‌ الگوی امیرالمومنین بود آن رسول‌الله‌ الگو است. برای چه کسانی؟، برای کسانیکه‌ اعتقاد به خدا دارند، «وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ»[5] کسانیکه به قیامت معتقدند، هر کسی که بگوید معاد را قبول دارم قیامت را قبول دارم باید پیغمبر را بشناسد، قیامتی که می‌خواهد کارنامه‌ اعمالمان را دستمان بدهند، امروز در اجرای اعمال و تکالیف مان باید بدانیم پیغمبر چگونه زندگی می‌گرد، «وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[6] و کسانیکه‌ اهل ذکرند، کسانیکه‌ اهل عرفانند کسانیکه متدین و مومن اند، قرآن می‌فرماید پیغمبر را بشناسید. این گروه‌‌‌‌ها معتقدین به خدا، معتقدین به معاد یعنی مومنین واقعی و آنهایی که‌ اهل ذکر‌اند، رسول خدا را بشناسند. رسول‌الله دو ازدواج انجام داد فرمود این‌‌‌‌ها را کردم که مردم یاد بگیرید. پیغمبر دختر خاله‌اش را به مقداد بن اسود و دختر عموی خود را به زید بن حارث داد، یعنی نژاد پرستی را پیغمبر شکست. رسول‌الله فرمود این کار را کردم که بفهمید شرافت به ‌اخلاق و ایمان است. آقا فلانی هستیم فلان طایفه هستیم، فلان قبیله هستیم دور بریزید، چقدر ایمان دارید چقدر اخلاق دارید، سیاه ‌افریقایی می‌شود بلال، سید قریشی‌ هاشمی می‌شود ابولهب، قرآن ابولهب را لعنت کرده، اما از بلال مدح کردند «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ»[7]. رسول‌الله چگونه زندگی می‌کرد، دختر چگونه شوهر می‌داد، داماد چگونه می‌گرفت، در روابط اجتماعی‌اش با مردم چگونه بود، اخلاق فردی پیغمبر چگونه بود. ما اینجا یک ضعفی متاسفانه داریم، در عالم اسلام هم هست، داعش نام پیغمبر را پرچم کرده ‌است اما روش و منش این‌‌‌‌ها صد درصد با پیغمبر مغایر است. کاری که پیغمبر کاملا مخالف است این‌‌‌‌ها دارند جنایت می‌کنند و جنایت پیشگی را شعار قرار داده‌اند.

امروز یک روایتی از روایات امام ششم دیدم بصورت خلاصه سرفصل‌‌‌‌ها را عرض می‌کنم، خدمت عزیزان عرض کنم پیامبر از زبان پیامبر، قرآن می‌فرماید رسول‌الله را بشناسید، خود پیامبر خودش را چگونه معرفی می‌کند، خدمت عزیزان روایت را عرض کنم، حضرت فرمود «ألا أُخبرکم باشبهکم بی»[8] شما را با خبر کنم که شبیه‌ترین شما مردم به من پیغمبر کیست، امروز در جامعه بگردید هر کسی این صفات را دارد به پیغمبر شبیه ‌است، نماز شب می‌خوانید این اخلاق را داشته باش، زیارت عاشورایمان تعطیل نمی‌شود اینگونه باید باشید. رسول‌الله فرمود هر کسی این صفات را دارد به من شباهت دارد «ألا أُخبرکم باشبهکم بی»[9]، به شما خبر بدهم شبیه ترین شما به من کیست، عرض کردند قالوا بلی یا رسول‌الله مشتاقیم بدانیم کی‌‌‌‌ها به شما شبیه‌اند، هشت ویژگی را رسول‌الله نام برد، حالا در حد امروز و خواست مجلس این روایت را من سریع عرض می‌کنم و می‌گذرم گرچه هر فراضی را باید پیرامون آن صحبت‌‌‌‌ها کرد.

اول رسول‌الله فرمود «احسنکم خلقاً»[10] کسانی به من پیغمبر شباهت دارند که ‌اخلاقی پسندیده دارند، آدم‌های سختگیر، آدم‌‍‎های بد اخلاق، آدم‌های عبوس تندخو، این‌‌‌‌ها به پیغمبر شبیه نیستند، بالاخره بنده مستحب‌هایی را انجام بدهم ولی اخلاق درون خانه‌ام اخلاقی نباشد، خوب عذاب قبر در انتظار ما است. سعد بن معاذ را وقتی دفن کردند رسول‌الله فرمود الان قبر یک عذابی سختی را بر او وارد کرد. سعد جزو مجاهدین فی سبیل الله بود، رسول‌الله در تشیع‌اش شرکت کرد، در بعضی فواصل تاریخ می‌نویسد حضرت با سر انگشت حرکت می‌کرد می‌فرمود اینقدر فرشتگان آمده‌اند در تشیع که من می‌خواهم پایم روی بال ملائکه قرار نگیرد، رسول‌الله می‌بیند چه خبر است، انسانی بود که مداومت به سوره توحید و اخلاص داشت، رسول‌الله نماز خواندند رسول‌الله تلقین‌اش را گفتند، به خاک سپردند او را، مادر سعد یک جمله‌ای گفت بالای قبر سعد، بخواب مثل دامادی که در هجله کنار عروس خوابیده یعنی با خوشی و آرامش. تا این حرف را زد پیامبر فرمودند مادر سعد آهسته‌تر سخن بگو، الان قبر یک فشار سختی به سعد آورد، و این بخاطر اخلاق تند او درون خانه بود. حاج آقا اگر اخلاقت درست نشده درست‌اش کن و الا در قبر درست می‌کنند. یا اصلاح کند یا اصلاحت می‌کنند. تا هستی فرصت اصلاح داری، رفتی دیگه فرصت اصلاح از شما گرفته شد اصلاح می‌کنند. اول پیغمبر فرمود من اسوه‌اخلاقم، مسلمان باید با اخلاق باشد، نماز خوان مسجدی باید خوش برخورد باشد، ما یک مشکلی هم که در هیات هایمان و مساجدمان داریم ریزش نسل جوان، یک مقداری تحویل نمی‌گیریم ب‌‌‌ها نمی‌دهیم، پیامبر یک وقت وارد مسجد شدند دیدند چند تا نوجوان آمده‌اند صف اول جا گرفته‌اند، نوجوان هایی که به سن تکلیف نرسیده‌اند، ما چگونه برخورد می‌کنیم پیغمبر چگونه برخورد می‌کند، ما بودیم می‌گفتیم بچه برو عقب نماز مردم را خراب می‌کنی چه کسی گفت بیایی صف اول، بعضی‌‌‌‌ها اینطوری بی‌ادبانه حرف می‌زنند. پیامبر آمدند این‌‌‌‌ها را بوسیدند سلام کردند، تجلیل کردند از این‌ها، که‌ آمدید مسجد. مردم اول نیمه پر لیوان را بگویید، امیرالمومنین فرمود وقتی کسی را می‌خواهید بسازید اول خوبی‌هایش را بگویید، این که فقط بدی نیست خوبی‌هایی هم دارد، هنرمندی اول خوبی‌هایش را بگو، بگو تو که  این چنینی، چنینی این کار‌‌‌ها را کنار بگذار، تو که روزه می‌گیری نمازت را هم بخوان، تو که مسجد می‌آیی حجابت را رعایت کن، اول بگو مسجد آمدی بگو نماز می‌خوانی، ما سریع کاستی‌‌‌‌ها و کمبود‌‌‌ها را می‌گوییم. پیغمبر از این‌‌‌‌ها تجلیل کردند آمدید مسجد، بعد فرمودند شما با فاصله بشینید، تا این اتصال جماعت حفظ بشود، یک در میان این‌‌‌‌ها را نشانیدند. حکم خدا را گفتید تجلیل از این‌‌‌‌ها کردید این‌‌‌‌ها در ذوق شان نخورد. در همین مسجد‌الرسول من شاهد‌م آن آقا فوت کرده، یک وقت آمدم در محراب نماز بخوانم، یک پسر بچه، حدود شانزده هفده سال قبل که مکبر بود یک دفعه عجله کرد زودتر آمد بگوید الله‌اکبر، من هنوز تکبر نگفتم، مردم نماز نبندید من تکبر نگفتم، بچه عجله کرد هُل شد، مادر زاد که مکبر بدنیا نیامده و یا دوره عالیه که ندیده، یکی از مومنین در صف اول آمد میکروفن را از دست بچه گرفت گفت برو نمازهای مردم را خراب کردی، برگشتم گفتم کدام نماز خراب شد، آن بچه با چشم اشک آلود رفت، به من گفت یادتان است در مسجد‌الرسول من فلانی هستم با چه عشقی آمدم مکبر بشوم رفتار بد این فرد دیگه عشق و ارادت من را به مکبر بودن و جماعت قطع کرد. مردم حواستان باشد با برخوردهایتان حرف‌هایتان عملکردهایتان رشته ‌اتصال مردم را به خدا قطع نکنید. خدا رحمت کند مرحوم جدمان را، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حسن حدائق، حضرت آیت‌الله والد می‌فرمودند در جلسات اخلاق شان به طلبه‌‌‌‌ها می‌گفتند آقایان طلاب اگر برای اسلام مبلغ نیستید مخرب نباشید، اگر با خودت یکی به مسجد نمی‌آوری آنی را که خدا آورده فراری نده، اگر هیات را پر نمی‌کنی آن‌را که ‌امام حسین به هیات می‌آورد گریز نده، گام بر‌نمی‌داری بار روی دوش نگذار، «احسنکم خلقا»[11] اخلاق نیکو، اخلاق پسندیده.

دوم «و الینکم کنفا»[12] رسول‌اللهی که می‌فرماید اسوه‌است پیغمبر نرم خوترین مردم، رسول‌الله‌ انسان خشن نبود، انسان یک کلام یک دنده نبود باید این بشود نه، پیامبر نرم بود، با مردم با اخلاق برخورد می‌کرد، «الینکم کنفا»[13] نرم خویی از ویژگی‌های بارز رسول‌الله بود، عادت بکنیم آقا من گفتم روی حرف من حرف نباشد، چقدر روی حرف پیغمبر حرف زدند و پیامبر تحمل کرد، در بعضی از جنگ‌‌‌‌ها رسول‌الله می‌فرمود اینگونه در میدان حاضر شوید این‌‌‌‌ها نمی‌پذیرفتن، فرمودند هرچه گفتید، نظر مسملین به ‌این است برید عمل کنید، «الینکم کنفا»[14] حالا پدر خانه هستید مادر خانه هستید من گفتم، گفتم من دیگه زیر بار نمی‌روم ما گفتیم با این‌‌‌‌ها ارتباط قطع، شما اشتباه کردید حرفی که زدید دین تایید نمی‌کند، من روی حرفم نباید کسی حرف بزند این حرف غلطی است، این دوم.

سوم «أبرَّکم بقرابته»[15] مهربان‌ترین و نیکوکار‌ترین مردم به خانواده خودش پیغمبر بود. شبیه پیغمبری با خواهرت چگونه هستی، با برادرت چگونه هستی، با پدرت چگونه رفتار می‌کنی خبر از حال رحم‌ات داری، نماز شب می‌خوانی صله رحم‌ات چه می‌گذرد، قرابت شما چه وضعی دارد، شما به‌این صله رحمی‌که‌ اسلام اینقدر تاکید دارد اگر امروز همه عمل می‌کردند بالاخره در هر خانواده‌ای فامیلی چهار تا ثروتمند است و ده تا فقیر است، با این ثروتمندی که خدا بهش داده و اموال فقرا هم در اموالش است که روایات همین را می‌گوید اول به داد خواهر خودش برادر خودش، دیگران برسد، لذا شما می‌بینید صله رحم کمرنگ شده پیامبر «أبرکم بقرابته»[16] بود به ‌اقربای خودش نیکوکارترین افراد بود، به برادر به خواهر به بستگان حتی به قریشی‌هایی که‌ آمدند پای قتل پیامبر در احد ایستادند، پیامبر داشت در دامنه کوه‌ احد دعا می‌کرد «اللهم اهد لقومی فانهم لا یعلمون»[17] خدایا قومم را هدایت کن این‌‌‌‌ها نمی‌دانند، عظمت رسول خدا است. راوی می‌گوید دو تا دندان پیامبر شکسته بود دهان خون آلود، دهان مجروح، پیامبر همین‌هایی را که تصمیم به قتل رسول‌الله داشتند دعا به هدایت می‌کرد.

چهارم «أبرَّکم بقرابته‌ اشدکم حبا لاخوانه فی دینه»[18] از خصوصیات رسول‌الله‌ این اسوه بشریت در مهرورزی و محبت به برادران دینی برای دین شان، قویترین انسان‌‌‌‌ها بود، این نکته دارد عرض کنم، همدیگر را دوست بدارید برای خدا، نه برای پول، نه برای مقام، نه برای نژاد، نه برای همشهری بودن، مبنای دوستی خداست، پیغمبر شدیدترین و قویترین انسان‌‌‌‌ها بود در مهرورزی به برادران دینی‌اش، اگر کسی دین داشت پیغمبر با شدت او را دوست می‌داشت، «اشدکم حب لاخوانه فی دینه»[19] این درس است برای‌ ما، لذا در روایات هم توصیه شده هیچگاه ثروتمندی را فقط بخاطر پولش دوست نداشته باشید، باسوادی را فقط بخاطر سواد، بله حتی علم، حالا سواد با علم هم فرق می‌کند، قابل تکریم و تجلیل هم هست ولی تجلیل حقیقی باید مبنای خدانگری داشته باشد، اگر یک دانشمندی بی دین، لامذهب و مخالف مبانی دینی ولی این خوب بخاطر خدا «هل الدین الا الحب فی الله و البغض فی الله»[20] امام صادق فرمود مبنای دوستی باید خدا باشد دوست بدارید، برای خدا دشمن بدارید برای خدا آنهایی که با خدا هستند با آن‌‌‌ها بمانید، آنهایی که‌ از خدا بریده‌اند از آن‌‌‌ها جدا شوید. رسول‌الله همچنین بود، برادران دینی خودش را بخاطر خدا دوست می‌داشت، بلال را بخاطر خدا دوست می‌داشت اباذر را بخاطر خدا، سلمان فارسی که عجم بود پیغمبر برای خدا دوست می‌داشت، شد گل سرسبد اصحاب. اما با بعضی‌‌‌‌ها مگر رسول خدا مخالف بود بخاطر خدا بود، با دشمنان اگر در عرصه کارزار روبرو می‌شود برای خداست با مومنین اگر قرار می‌گیرد برای خداست. این هم نکته دیگر.

پنجم «و اصبرکم علی الحق»[21] از صفات این اسوه هستی شکیباترین مردم و صبورترین مردم در برابر حق رسول‌الله بود، ای مردم دین صبر می‌خواهد، همینطوری هم که نیست بهشت رفتن، بهشت هم به‌ این راحتی نیست. «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[22] باید زحمت کشید مفت و مجانی کسی را بهشت نمی‌برند، تو دنیا باید سرمایه گذاری کنید آخرت برداشت کنید، سپرده‌ات را پر کن تا از منفعت این سپرده قیامت سپرده معنوی استفاده کنی، ما حسابهایمان خالی است قیامت می‌خواهیم از حسابمان استخراج کنیم، با کدام حساب با کدام دارایی با کدام سرمایه، حق صبر می‌خواهد، حق نماز، حق روزه، حق حجاب، حق خمس، حق ذکات، حق امر به معروف و نهی از منکر، حق نماز اول وقت، همین دیشب دفتر ما بعد از منبر یک زن و شوهری آمده بودند طلاق گرفته بودند بنده خدا‌‌‌ها مشکل داشتند من نصیحت کردم، گفتم باید شکیبا باید بود، صبور باید بود، خودمان را به تراز خدا در میاریم، ما یک مقداری در انجام وظایفمان نسبت به خدا سستی و کاستی به خرج می‌دهیم، بعد می‌گوییم آقا نرسیدیم، بار‌‌‌ها بنده‌ این را عرض کردم من در ایام عمر خودم ندیدم یک نفر را که‌ ادعا کند که با خدا صادقانه پیش آمدند خدا صادقانه به من عمل نکرد، یک مورد را بیارید، گاهی اوقات ادعا داریم ما، می‌گویم که‌ اقا حج رفتم نتیجه نگرفتم، بله‌ آن حجی که تو رفتی نباید هم نتیجه بگیری، چقدر غیبت کردی چقدر تهمت زدی، نگاهش نداشتی تو هنوز عرفاتت را به مشعر نرسیده خرابت کردی، در لباس احرام داری تهمت می‌زنی. همین امسال ما در حج روز یازدهم ذی الحجه یک آقایی از استان های دیگر کشور بود پیرمرد هفتاد ساله بلند بلند پشت سر یک مرجع تقلید تهمت می‌زد، گفتم آقا از خدا بترس، کجا آمدی، این‌‌‌‌ها چیست که می‌گویی، دروغ نسبت می‌داد، دروغ، دامادی را آن آقا نسبت می‌داد که‌اصلا چنین دامادی را آن آقا نداشت، بعد هم نصیحت می‌کرد که‌ آقا شما نمی‌دانید ما می‌دانیم. این حج نتیجه می‌گیرد، این حق است، مردم مسجد آمدید خراب نکنید، مردم روزه‌‌‌‌ها را خراب نکنید، بعضی ولخرج در معنویات‌اند یعنی خوب کار می‌کند مفت از دست می‌دهد، ذکر خوب می‌گوید یک دفعه شروع می‌کند باب غیبت را باز می‌کند، مردم اگر همین واجبات را انجام بدهند، همین واجبات، خرابش نمی‌کردند می‌رفتند ملائک، همین یک رکعت نماز یومیه را کسی می‌خواند نماز شب هم نمی‌خواند ولی گناه هم نمی‌کرد آن وقت می‌دانید چه می‌شد، «الصلاة معراج المومن»[23] گاهی اوقات بعضی‌‌‌‌ها در مستحبات هم انجام می‌دهند، نمی‌بینند راه‌ اول در ترک گناه است. ان دفع المفسده ‌اولی من جلب المنفعه، لذا پاکی درستی اخلاص تقوا ایمان صبر، کار آسانی هم نیست، روزه گرفتن، نماز خواندن، خلاف نگفتن، زبان کنترل کردن، «اصبرکم علی الحق»[24] پیغمبر فرمود من در برابر حق شکیباترین و صبورترین مردم هستم.

ویژگی ششم «اکرمکم للغیر»[25] رسول‌الله در فرونشاندن خشم و غضب از همه‌ی ‌انسان‌‌‌‌ها قوی‌تر بود، آقا تا دارید عصبانی می‌شوید فتیله غضب را پایین بکشید، اسوه رسول‌الله‌ است، اسوه پیغمبر است، بله حالا یک وقت انسان عصبانی می‌شود غضبناک هم می‌شود ولی اکرمکم رسول‌الله‌ اکرم بود کنترل می‌کرد خودش را در غضب و فرونشاندن آتش غضب، آنهایی که مدیریت می‌کنند غضب خود را خشم خود را، آن‌‌‌ها شبیه رسول‌الله هستند. متاسفانه این‌‌‌‌ها یک آسیب هایی در جامعه‌ی ما شده‌ است، آقا مسلمان پرخاشگر، مسلمان است صبر ندارد گاهی اوقات نماز می‌خواند نمی‌خواند واجبات انجام می‌دهد نمی‌دهد، این‌‌‌‌ها نیست آن اخلاقی که پیغمبر داشت.

هفتم، رسول‌الله فرمود «و احسنکم عفواً»[26] کسانیکه در بخشیدن نیکو می‌بخشند، یک وقتی‌ما می‌بخشیم با منت، می‌بخشیم با زشتی، حالا چه در مسایل عرضی و آبرویی و چه در مسایل مالی، می‌خواهیم بالاخره بگذریم می‌گوییم آقا حالا گذشتیم ولی شما آدم پول بده نبودی، پولمان را هم خوردی برو دیگه حلالت، یک نوع است، غیبت کردی دو تا حرف تند هم بهش می‌زنی سرزنش هم می‌کنیم بعد می‌گوییم بخشیدیم، پیامبر نیکو می‌بخشید یعنی خجالت نمی‌داد طرف را. فتح مکه بود پیامبر داشتند وارد مکه می‌شدند سال هشتم هجرت، خالد بن ولید پرچم دستش بود، تقریبا ابتدای بازار ابوسفیان، که خراب هم شده‌ این بازار الحمدالله که به نام این ملعون ابوسفیان بود، یک مسجدی بود به نام مسجدالرایه مسجد پرچم، این مسجد هم بود می‌رفتند در آن نماز می‌خواندند، خالد به‌ آنجا رسید این شعار را داد گفت «الیوم یوم الملحمه»[27] امروز روزی است که خون‌‌‌‌ها باید ریخته شود انتقام‌‌‌‌ها باید گرفته شود. تا پیامبر این مطلب را شنیدند به آقا امیرالمومنین فرمودند برو پرچم را از دست خالد بن ولید بگیر، مسلمان‌‌‌ها هم شروع کردند به شعار دادن امروز روز انتقام است، از چه کسی، از ابوسفیان از هند جگرخوار، از سران کفر که‌ این‌‌‌‌ها اسلام نیاوردن تا اسلام با قدرت وارد مکه شد، از ابوسفیانی که همین ابوسفیان در تمام توطئه‌‌‌‌‌ها بر علیه پیغمبر دست ابوسفیان در کار بود، دست پیدا و پنهان او، ثروت او، رسول‌الله وقتی از مکه هجرت کردند، ابوسفیان ملعون خانه پیامبر را مصادره کرد، توطئه قتل پیغمبر را طراحی کرده بود، پیامبر با قدرت وارد مکه شد، فرمود شعار را عوض کنید، بگویید الیوم یوم المرحمه‌ امروز روز رحمت است، زورت می‌رسد انتقام بگیری صبر کن،

مردی نبود فتاده را پای زدن، گردست فتاده را بگیری مردی

«احسنکم عفواً»[28] شایسته، نه با خفت نه با سبکی، در یک جایی من عرض کردم حضار محترم، سال‌‌‌‌ها قبل بود یک خانم به من تماس گرفت، خدا این گوهر‌‌‌‌ها را دارد و در لایه های جامعه پنهان اند، یک خانم یک وقتی به من تلفن کرد گفت من بیست سال قبل شب عروسی یکی از بستگان مان سرویس طلای عروس را دزدیدم، حالا بعد از بیست سال پشیمان شدم، آن زمان وقتی طلا را دزدیم، آقایان بشنوید ببینید بهشت را خداوند مفت به کسی نمی‌دهد اگر اخلاق پیغمبری داشتی همنشین با پیغمبر خواهی شد، بشعار نیست بعمل کار برآید به سخندانی نیست، گفت من این طلا را دزدیم و همان زمان وزن کردم و فروختم، گفت وزنش را من می‌دانم چقدر است الان هم پشیمان شدم، معادل وزن آن موقع پول امروز را آماده کردم من خجالت می‌کشم به‌این خانم بگویم من طلایت را بیست سال قبل دزدیم، آبروی‌ما می‌رود فامیل ما هم است بد است، این شما را می‌شناسد من تلفن‌اش را به شما می‌دهم حساب هرچه شود یک زنگی بزنید پول را هم در اختیار شما می‌دهم شما پول را به‌او بدهید، بیاید از شما بگیرد، ولی از او بخواهید من را حلال کند، گفتم خانم تلفن‌اش را بده، در تلفن تلفن آن خانم را گفت. این را بگویم آقایان کاری ازتان می‌آید بکنید، این آبرو‌‌‌‌ها این قدم‌‌‌‌‌ها این موقعیت‌‌‌‌‌ها برای قبل از شما‌‌‌‌ها نماند و برای شما‌‌‌‌ها نمی‌ماند، فعلا دوره من و شما است، دوره من و شما هم تمام می‌شود، پدرهایتان کجا رفته، پدربزرگ‌هایتان کجا رفته، تو این شهر چه کسانی شهر را اداره می‌کردند، صد سال قبل چه کسانی مدیر این شهر بودند یک نفر آن نیست، نگویید به من چه، مال را تو می‌دزدی ‌ما برویم رو بزنیم، دزدی را تو می‌کنی آبرو ریزی‌اش برای‌ ما باشد، بابا می‌توانی آبرو خرج کن، خدا برایت زیادش می‌کند، من گفتم تلفن را بده تلفن را داد. زنگ زدم به‌ آن خانم، شناختم گفتم من فلانی هستم گفت بله، گفتم خانم من معذرت دارم نگویید فلانی حالا علم غیب دارد، شما بیست سال قبل شب عروسی سرویس طلایت را دزدیدند، گفت آقا شما از کجا می‌دانید، گفتم آن کسی که دزدیده پشیمان شده و این پول را حساب کرده و ارزش طلای شما را می‌خواهد در اختیار من قرار بدهد شما بیایید بگیرید و یک خواهشی هم دارد که حلالش کنید، ازش بگذرید کارش به قیامت نیافتد، چقدر این زن روحیه بلندی داشت، تا این را گفتم، گفت آقای حدایق بهترین بشارت را به من دادید، نه ‌از اینکه پولم آمده، بشنوید چی گفت، گفت بهترین بشارت را به من دادید که ‌این زن پی به‌ اشتباه خود برد و به مسیر هدایت برگردانده شد، گفت بشارتی از این بهتر برای من نیست، گفت من بیست سال قبل فهمیدم کار چه کسی بود، می‌دانستم، حتی به شوهرم هم نگفتم، حالا ما یک کسی خلافی بکند می‌کنیم سکه یک پول، گفت به شوهرم هم نگفتم، شوهرم هم نمی‌داند کی برده ولی من می‌دانستم، ولی چون نیازمند بود گفت خدا شاهد است همان شبی که دزدید همان شب حلالش کردم، گفتم این پول به حرام زندگی‌اش نیاید، این پول حرام تو مصرف او قرار نگیرد نمازش عبادتش لباس می‌شود خوراک می‌شود گرفتار می‌شود، گفت همان شب حلالش کردم. گفت حالا که گفتی خوشحالم که پشیمان شد، بهش بگید من همان سال بیست سال قبل تو را حلال کردم، و این پولی که‌ آماده کردی این پول هم هدیه من بابت ندامت تو، این‌‌‌‌ها بهشت نروند تعجب است. حالا ما مقداری ناچیز از کسی می‌خواهیم آقا نوشتیم بانک مرکزی می‌گوید اینقدر باید بدهید، معادل سازی باید بکنید، آقا می‌گوید نداریم می‌گوییم برو زندان برو عادل آباد، مادر بزرگ می‌گوید چرا باران نمی آید، به خدا قسم این بارانی هم که می‌آید از برکات همین جلسات است. هفته قبل بنده خدایی گفت آقا مادر بزرگ من از من شکایت کرده برای یک میلیون و پانصد هزار تومن و می‌خواهد مرا زندان بیاندازد، هرکسی هم که واسطه شده یا باید پول را بده یا برود عادل آباد. یا امام زمان، آقا با چه کسی کار کند با این طیف با این نگاه، با این بی گذشتی‌ها، بعد آن خانم زنگ زد آن کسی که پول آورده بود، گفتم می‌دانی چه گفت، جریان را نقل کردم آن زن شروع کرد به گریه کردن، گفتم این خانم که‌  ازش بردی همان شب بخشیده و الان هم خوشحال شد که برگشتی و این پول را هم گفت هدیه من بابت ندامت شما. یک اخلاق نبوی است، «احسنکم اخفاکم»، اگر هم می‌بخشی نیکو ببخشید خفت ندید سبک نکنید.

ویژگی هشتم، «و اشدکم من نفسه‌ انصافا»[29] پیامبر چگونه بود با مردم با انصاف برخورد می‌کرد، کجا، دو جا، در رضا در غضب، مردم معمولا در این دو حالت نوسان دارند، در رضا نوسان دارند دوستی‌‌‌‌ها و رفقا و فامیل، گاهی اوقات چشمشان را روی حق می‌دهند، در غضب هم نوسان پیدا می‌کنید عصبانی وقتی شدید چشم روی همه فضایل می‌بندید، رسول‌الله در رضا و در غضب انصاف داشت، در رضایتمندی با دوستانش با انصاف برخورد می‌کرد، در انصاف چه برای خودت می‌پسندی برای دیگران بپسند، در غضب هم انصاف داشته باشید بالاخره در عصبانیت تان هم آنگونه رفتار کنید که خود می‌پسندید این انصاف در این دو حالت فراموش نشود، که پیغمبر چه می‌گوید، این‌‌‌‌ها صفات هشتگانه‌ای که در کلام پیامبر است. انشاالله که‌ این اسوه حسنه را هم خودمان هم خانواده و منصوبین بتوانیم کاربردی و عملیاتی کنیم در زندگی‌مان.

خوب، روز اول مجلس به نام رسول خداست، آن لحظات آخر عمر پیامبر که حضرت زهرای مرضیه کنار بستر رسول خدا حاضر بود و پروانه صفت دور وجود پدر می‌چرخید، پیامبر دیدند فاطمه زهرا خیلی گریه می‌کند، یکی از بکائون عالم، پنج نفر در عالم خیلی بکاء بودند یکی‌اش حضرت زهراست، با این حالت که حضرت زهرا هیجده سال هم بیشتر در قید حیات نبود. امام باقر می‌فرماید یکی از بکائون عالم آدم، یوسف دو، یعقوب سه، فاطمه بنت محمد(ص) چهار و حضرت علی ابن الحسین زین العابدین، این‌‌‌‌ها در نظام خلقت جزو بکائون هستی هستند، البکائون خمسه. پیغمبر دیدند خیلی فاطمه گریه می‌کند، تن‌‌‌ها یادگار پیامبر حضرت زهرا بود، همه فرزندان رسول خدا در زمان حیات پیغمبر به رحمت حق پیوسته بودند، یک وقت پیغمبر فرمودند دخترم بیا، آمد همه داشتند نگاه می‌کردند، دیدند پیغمبر آهسته به حضرت زهرا جمله‌ای گفت، صدای گریه فاطمه بلندتر و اشک جاری‌تر و ناله زهرا بلند شد، لحظاتی حضرت زهرا بلند بلند گریه می‌کرد، دوباره فرمودند دخترم بیا، حضرت زهرا صورت را نزدیک لب‌های مبارک پرد برد، جمله دیگری پیامبر فرمود دیدند چهره محزون و متاثر و گریان حضرت زهرا شاد و شادمان شد و لبخند بر چهره حضرت زهرا نقش بست، بعد که پیامبر به لقا الهی پیوستند، همسر رسول‌الله عایشه‌ از حضرت زهرا پرسید، سر این دو تغییر حالت چه بود، پیامبر که جمله‌ اول را به شما گفت گریه شما افزون شد، جمله‌ای بعد گفت چهره متاثر و محزون منبسط و شاد شد، حضرت زهرا فرمودند، در آن جمله ‌اول پدرم فرمود دخترم دیگه من از بستر بر‌نمی‌خیزم، من با این بیماری دارم می‌روم، لحظات آخرم است، حضرت زهرا فرمود صدای ناله من بلند شد که پدر دارد می‌رود و ما تن‌‌‌ها می‌شویم از فیض او بی بهره می‌مانیم، اما بعد از لحظاتی پدرم یک جمله دیگری به من فرمود، فرمود ای دخترم یک بشارتی دیگری به تو بدهم اولین کسی که‌ از اهل‌البیت به من می‌پیوندد تو هستی فاطمه، در فاصله نزدیکی تو به من ملحق خواهی شد، حضرت زهرا گفت تا پدرم این را گفت خوشحال شدم که بعد از پدر عمر چندانی نخواهم کرد.

تا پیامبر بود زهرا داشت قدر و احترام، رفت بعد از او همه عز و وقار فاطمه

در عزای باب خم از بس که گردیده، چرخ گفتا رود جیحون شد کنار فاطمه

 

[1] احزاب آیه20

[2] احزاب آیه20

[3] احزاب آیه20

[4] احزاب آیه20

[5] احزاب آیه20

[6] احزاب آیه20

[7] توبه آیه100

[8] الکافی ج2 ص240

[9] الکافی ج2 ص240

[10] الکافی ج2 ص240

[11] الکافی ج2 ص240

[12] الکافی ج2 ص240

[13] الکافی ج2 ص240

[14] الکافی ج2 ص240

[15] الکافی ج2 ص240

[16] الکافی ج2 ص240

[17] مناقب آل ابیطالب ج1 ص19

[18] الکافی ج2 ص240

[19] الکافی ج2 ص240

[20] نهج‌الفصاحه ص539

[21] الکافی ج2 ص240

[22] مائده آیه17

[23] مصباح الشریعه(ترجمه مصطفوی) ص54

[24] الکافی ج2 ص240

[25] الکافی ج2 ص240

[26] الکافی ج2 ص240

[27] کشف الصدق ص310

[28] الکافی ج2 ص240

[29] الکافی ج2 ص240

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه