استاد حدائق روز سه شنبه 30 فروردین ماه 1401 مصادف با هفدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز  به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک تعالی فی محکم کتابه: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»[1].

خب بحث مجلس ما پيرامون شاخصه­های حکومت امام عصر در عصر ظهور بحث به محوريت اجراء قرآن و احياء قرآن و عمل به قرآن در عصر ظهور بود. سؤالی را مطرح نمودند که با توجه به اين­که يکی از آداب تلاوت قرآن تدبر هست، افرادی که زبان عربی را بلد نيستند و سواد خواندند قرآن را ندارند و دوست هم دارند قرآن را تلاوت کنند چه کنند؟ اولاً ديگر حالا تکنولوژی ديگر حجت را برايتان تمام کرده اين قرآن­های قلم نوری بالاخره در بازار هم هست مثل يک خودکار است و يک قرآن، اين را هرجای قرآن بگذاريد برايتان راحت می­خواند با چند نوع قرآن قاريش را هم تنظيم می­کند که کدام قرآن بخواند آقای پرهيزکار بخواند، آقای عبدالباسط بخواند، ترتيل بخواند اين نکته که امروز اگر کسی بگويد من بلد نيستم قرآن بخوانم مجلس قرائت قرآن هم جای بلد نيستم می­گويند در حد صدهزار تومن پول داری بدهی، خب برای خودمان خرج کنيم، علی عليه­السلام فرمود: «كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ»[2] خودتان وصی خودتان بشويد چرا می­گذاريد ديگران برايتان بخوانند چرا خودتان نمی­خوانيد، ای که ستت می­رسد کاری بکن، گاهی اوقات وصيت­نامه می­نويسيم چند صفحه فلان­جا اين کار را بکنيد آن­جا اين کار را بکنيد يکی را ده­تا بکنيد خب خودت بکن معلوم نيست اين­ها را انجام بدهند خيلی از وصيت­نامه­ها می­روند در حاشيه، خودمان عامل بشويم وصی بشويم برای خودمان پيغمبر فرمود به خودتان رحم کنيد تا خدا رحم­تان کند ما اول بايد دغدغه خودمان را داشته باشيم اين خودخواهی نيست در تربيت و در اخلاق اول خودتان خدا به پيغمبر می­فرمايد: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»[3] رسول­الله اول: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ»[4] خودت را خانواده­ات را بعداً ديگران را «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[5] مؤمنين اول به داد خودتان برسيد لذا ما بايد اول دغدغه خودمان را داشته باشيم بنده تا هفتاد سال قرآن ياد نگرفتم اين باقی­مانده را ديگر از دست ندهيم، الآن ضرر را هرجا جلوش را بگيريم نفع است يک قرآنی وقت بگذارم برای خودم خرج کنم برای خودم اين نکته اول در بحث قرائتش در بحث تدبر هم يک وقتی بلی من با واژه ادبيات عرب اصلاً آشنا نيستم ترجمه­ها را الآن ترجمه­های خيلی عالی حضرت آيت­الله العظمی مکارم دارند مال مرحوم آقای الهی قمشه­ای هست ترجمه­های روان سليس ما يک مقدار در ترجمه­ها دقت کنيم اگر در واژه­اش نمی­فهمم قرآن را با ترتيل بخوانم ترجمه را دقت کنم خدا دارد می­فرمايد يک خرده ترجمه را هم نگاه کنم ببينيم چه دارد می­فرمايد بقيه­اش با خدا خدا می­فرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[6] شما تو مسير ما حرکت کن قدم اول را بردار بقيه­اش با ما ما هدايتت می­کنيم ما قلبت را نورانی می­کنيم نورانيت قرآن با خدا در قلوب شما قرار می­دهد اين هم لذا حالا عزيزانی که دغدغه دارند از اين­که صحيح قرآن را نتوانند بخوانند يا معانی قرآن را نمی­فهمند معانی همان ترجمه­های روان و سليسی که نوشته شده ما رو ترجمه­ها دقت کنيم متن عربی را هم اين شنيدنی است امروز چيزی محالی نيست انشاءالله از اين فرصت­ها استفاده کنيم خود اين واژه­های قرآن اين­ها توليد خداست شما من بارها عرض کردم هزار نوع ترجمه برای بسم­الله الرحمن الرحيم بگوييد کار بسم­الله الرحمن الرحيم نمی­کند هرچه می­­خواهی ترجمه کن آن اثری که در خود بسم­الله الرحمن الرحيم است و آن آثاری که درش نهفته است در ترجمه­ها نيست لذا خود قرآن را تا می­­توانيد به همان سبک صحيح انسان تلاوت کند حالا در معنايش نمی­فهمد ترجمه­های علماء و دانشمندانی که سليس روان ترجمه کردند انشاءالله مورد استفاده قرار بگيرد.

سخن پيرامون شاخصه­های دولت امام زمان بود يکی از شاخصه­های عظر ظهور ايجاد آرامش در جامعه است آرامش و آسايش که متأسفانه الآن خيلی کمرنگ شده من يک توضيحی عرض کنم بين آرامش و آسايش بعد اشکال آرامش و آسايش را هم من يک اشاره­ای کنم و وارد بحث بشويم گرچه خداوند در آيه 55 سوره مبارکه نور اين وعده را می­دهد که خدا می­فرمايد کسانی که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند ببينيد مواردی فراوان در قرآن می­فرمايد ايمان عمل صالح شعار ندهيم همه­اش در نماز شب نيست همه­اش در روزه رفتن نيست کار هم بايد بکنی بايد فکرت قلمت پولت حضورت خدمت باشد به جامعه آقا ما دست رو کلاه خودمان می­­گذارد باد نمی­برد اين با اين آيه نمی­سازد تواصی بالحق يعنی همه به داد هم برسيد خوبی ديگران را هم خوب کن نجات يافتی زمين خورده­ها را بلند کن کمک کنيم به ديگران عمل صالح يعنی همين يعنی هر کاری که در مسير رضای خداست در حد توان­تان در حد امکانات­تان نه بيش از آن و لذا خدا انتظاراتش از بندگانش متفاوت است به نسبتی توانائی­های مالی علمی اجرائی اجتماعی خدا هم انتظار دارد به همان نسبت که بهت دادند بايد جواب پس بده به همان نسبت بايد کار کنی بلی خدا از يک جوان توانمند در قوه و قدرت جسمی يک انتظار ديگر دارد تا يک انسان فرتوت از يک ثروتمند يک انتظار ديگر دارند تا يک انسان فقير از يک استاد از يک آيت­الله از يک دکتر يک انتظار ديگر می­­رود اين­ها خدا بهشان تمکن داد امکانات داده قرآن می­فرمايد کسانی که ايمان آوردند عمل صالح انجام دادند: «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»[7] ما اين­ها را رو زمين قدرت می­دهيم اين آيه از آيات مهدوی در قرآن ايه 55 سوره مبارکه نور خدا می­فرمايد ما اين­ها را خليفه زمين می­­کنيم قدرت را می­دهيم دست اين­ها: لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»[8] کما اين­که قبل از اين­ها هم اين طور به سليمان قدرت داديم به موسی قدرت داديم فتيله فرعون را کشيديم پايين وسط نيل بلی بعضی از انبياء شهيد شدند بعض انبياء هم خدا قدرت به اين­ها داد اين­­ها آزمون­های الهی بود: «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ»[9] قرآن می­فرمايد ما تمکن می­دهيم به بنده­های مؤمن با عمل مؤمنی که کار می­­کند مؤمنی که اهل تلاش است: «دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ»[10] آن دينی که مورد رضايت الهی است اين­ها آن دين را در زندگی خودشان شعار خود قرار می­دهند: «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ»[11]قرآن می­فرمايد تبديل می­کنيم جايگزين می­کنيم «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»[12] بعد از آن اضطراب و وحشت امنيت را اين آيه آيه­ای است که حکايت از يکی از جريانات مبارک عصر ظهور قدرت و حاکميت مؤمنين صالح و ضمن اين­که امنيت می­آيد آرامش می­آيد اضطراب می­رود.

يک توضيحی من نسبت به آرامش و آسايش البته در اين آيه نکات فراوانی است اين را بگذاريد يک جلسه مستقلاً عرض کنم اما يک توضيحی را اولاً نسبت به آرامش و آسايش بدهم مردم برای رسيدن به آرامش در اسباب آسايش دارند می­دوند آسايش يعنی امکانات روز، آسايش يعنی ماشين تمام اتوماتيک لباسشويي آسايش يعنی ماشين ظرفشويي تمام اتوماتيک آسايش يعنی رموتی که می­زنی و زحمت پياده شدن از ماشين را هم بهت نمی­دهد باز و بسته شدن در با يک دکمه اتفاق می­­افتد آسايش يعنی همين امکانات امروزی پکيج، اسپليت و امکانات روز که در اختيار  بشر است اما عرض بنده اين است که اين­ها آرامش هم آورده خيلی­ها اين­ها را دارند شب با مسکين می­­خوابد شب با آرامبخش می­خوابند غرق اند در اين­ها اما خواب ندارند نمونه­اش را من در همين شيراز خودم ديدم حالا ببينيد اگر متدين ثروتمندی را سراغ داريد که آرامش دارد حواله را در: «الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[13] گرفته ايمان و عمل صالح اگر بيايد آرامش می­آيد و الا پول اگر از ايما ندستش جدا شد روز به روز اضطراب بيشتر می­شود ديديد بعضی­ها هی در چه کنم گرفتار است بخريم بفروشيم چه بکنيم الآن عزيزی از عزيزان متدينين قبل از نماز آمده بود يک مسأله­ای سؤال کرد گفت آقا من نگران يکی از فرزندانم هست بيمار است کسالت دارد آينده­اش چه می­شود؟ گفتم يقين بدان بعد از صد و بيست سال که شما تشريف بردی سر و کار اين بچه می­افتد به آن خدايي که ملياردها برابر بيش از توی پدر دوست­شان دارد خيلی غم زيادی نخوريد بچه­­هايتان را خدا به شما داده، تا هستيد خوب کار کنيد بعد از شما خدا پدری می­کند خدا مادری می­کند مادر موسی موسی را بده دم آب بقيه­اش با ما، کی شمای پدر و شمای مادر بچه­هايتان را به اندازه خدا دوست می­داريد کی شما خودتان را به اندازه خدا دوست می­داريد خدا فرعون ديکتاتور را دوست می­داشت فرعون زمانی که داشت در نيل غرق می­شد امواج نيل داشت بر سرش فرود می­آمد يک نگاهی حاشيه نيل کرد موسی را ديد گفت يا «موسی نَجِّنی» ، موسی به دادم برس حضرت موسی ديگر حرف نزد فقط صورت را برگرداند چهره را از سمت فرعون برگرداند پاسخ نداد فرعون فرعونيان همه غرق شدند امين وحی جبرئيل نازل شد به مردم بگوييد همچون خدايي داريد به او که می­گويد نماز نمی­خوانم به او که می­­گويد حجاب رعايت نمی­کنم يادش بدهيد بزرگترش کيست؟ خدا چگونه محبت دارد اين را تفهيم کنيد به مردم زودی می­­گوييم جهنمی خب چرا پری ليوان را نمی­گوييد چرا مهر الهی را نمی­گوييد چرا انتظار خدا برای برگشت اين را نمی­گوييد امين وحی جبرئيل نازل شد جناب موسی خدا می­فرمايد چرا جواب فرعون را ندادی چون خلقش نکرده بودی رحمش نکردی شما مخلوق خدائيد چون رزقش نداده بودی رحمش نکردی موسی عرض کردم پروردگارا فرعون يک ديکتاتور جنايتکاری جنايت پيشه خطاب شد موسی به عزت و جلالم قسم اگر فرعون همان ساعات پايانی­اش من را صدا زده بود نجاتش می­دادم:

کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند

اميرالمؤمنين می­فرمايد اگر گناهی که تو را از رحمت خدا مأيوس کند گناه اين يأس از رحمت از گناهی که کردی بزرگتر است يعنی اگر کسی بگويد من خطا کردم ديگر از خدا نا اميدم اين گناه آن نا اميدی از گناه آن جنايت­ها بدتر است، در دعای ابوحمزه شب­های قدر می­خوانيد حضرت به خدا عرض می­­کند البته به ما دارند آموزش می­دهند ذات امام معصوم که مبری است اين دعای ابوحمزه يک درسنامه­ای چگونه دعا کردنی است که حضرت به ابوحمزه ثمالی آموخت و الا امام خطای نکرده گناهی نکرده، امام عرض می­کند خدايا گرچه گناهان ما فراوان و بسيار ولی: «فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي»[14] لطف شما بخشش شما رحمت شما وسعتش از گناهان من بيشتر است خب عزيزان آرامش يعني فراموش نكردن اين­كه يك خدايي بزرگترتان هست همه كار است اگر اين يادتان نرفت رو تخت بيمارستان هم طرف نمازش قضاء نمي­شود در اوج گرفتاري خدا يادش نمي­رود در همه حال آرامش دارد در همه حال آن سكينه و اطمينان را دارد خدا  رحمت كند علامه جعفري را قبل از انقلاب مي­گويند ايشان يك وقتي مجلسي تهران مجلسي مهمي در يكي از دانشگاه­هاي تهران سيمناري بود قول از ايشان گرفته بودند قبل از انقلاب اتفاقاً همان روز مصادف شد با فوت دختر علامه يك فرزندش مرد ايشان هم وعده كرده بود به خانواده و بستگان گفت من يك وعده­اي كردم بروم اول آن­جا خلاف وعده عمل نكنم دين آدم را اين­گونه تربيت مي­­كند مي­گويند علامه بلند شد آمد در آن مجلس با عظمت جمعيت زياد يك خطبه­اي خواند بعد گفت مردم من حسب وعده­اي كه كرده بودم آمدم كه خلاف وعده عمل نكرده باشم اما فرزندم مرده جنازه­­اش روي زمين است اگر اجازه مي­دهيد عذر من را مي­­پذيريد من بروم براي كار تجهيز فرزندم اگر اجازه نمي­دهيد من سخنراني كنم تمام كنم بعداً بروم آدم هم سراغ داشتم بچه­اش مرد ديگر در آن خانه­اي كه بچه زندگي مي­­كرد پا نگذاشت خانه را فروختند رفتند جاي ديگر خانه خريدند اگر ايمان آمد و عمل صالح باورت مي­شود همه كاره خداست آقا اين آزمايش كبدت سرطان داري: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[15] رو نماز اول وقتت اثر نمي­­گذارد رو رفتار درون خانه­ات اثري نمي­­گذارد به يك كسي مي­گويند آزمايشت مشكوك است ديگر التيماتم به خدا مي­دهد يك كسي گفت آقا من به امام رضا گفتم تا زنده­ام ديگر پا مشهد نمي­گذارم گفتم به درك، امام رضا را التيماتم مي­دهي نادان، گفت من يك حاجتي داشتم از حضرت خواستم جوابم را نمي­­دهد گفتم تو نمي­داني امام تا قيامت تو را به اذن الهي مي­داني از امام چيزي داري مي­­خواهي كه يك وقت شر است امام رو لطف واسطه نمي­شود بعد امام را التيماتم مي­دهي حالا تو نرفتي مشهد امام از امامتش سقوط مي­كند تو نياز به امام داري نه امام نياز به تو خب مي­بينيد بعضي­ها اضطراب دارند آرامش نيست آراميش يعني فكر راحت راحت وجدان آرام خيال آسوده اين را مي­گويند آرامش كه حواله اصلش هم همين­جاست كه قرآن مي­فرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[16]خدا مي­فرمايد خدا وعده داده: ««وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[17]وعده­­اي الهي است كه اگر ايمان و عمل صالح را انجام داديد ما آرامش مي­­دهيم: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[18] باز آن­جا  هم خدا مي­فرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ»[19]همه­اش بحث ايمان است بحث تلاش است بحث كار است خب عزيزان آرامش كه اصل آرامش است حالا مردم براي رسيدن به آرامش در تجهيز آسايش اند فكر مي­كند هرچه امكانات دنيايي بيشتر بشود خيال آسوده­تر مي­شود نه اين طور نيست امام صادق فرمود دنيايتان مثل آبشور درياست آبشور اگر آدم تشنه نوشيد تشنه­تر مي­شود شما يك غذايي شوري را وقتي ميل مي­­كنيد عطش مي­كنيد اگر رفع عطش­تان را با آبشور بخواهيد جبران كنيد دوباره عطش بيشتر مي­شود دوباره بخواهد آبشور بنوشيد آن قدر اين شوري شما را تشنه مي­كند كه از پا در مي­آورد اين وضع دنياست آنچه كه انسان را اشباع مي­كند همان آرامش است كه آن آرامش هم در پرتو ايمان و عمل صالح است.

سه­جا آرامش اتفاق مي­افتد يكي آرامش در مسائل اعتقادي اين­ها را ما از نگاه قرآن بررسي مي­كنيم اين­ها همه در عصر ظهور واقع مي­شود آرامش اعتقادي ديديد بعضي­ها لشان قرص است پول مي­دهد باورش اين است كه پشت­سر خدا جبرن مي­كند معتقد است به وعده الهي: «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً»[20]ذره­اي خوف در اعتقاداتش ندارد آياتي كه در اين زمينه هست ما اشاره مي­كنيم بنده­هاي كه ايمان دارند و عمل صالح در اعتقادات­­شان آرامش دارند باور دارند كه روزي خواهد رفت باور دارد كه قيامتي هست باور دارد كه خدا زيربار منت بشر قرار نمي­گيرد با اعتقاد مي­دهد مي­داند بدهد خدا مي­دهد اين مسائل اعتقادي است اين يك جلوه­اي از آرامش كه اين­ها در عصر ظهور جامه عمل به خودش ­مي­پوشاند يك آرامش ديگر آرامش رواني است آرامش رواني در مسائل روابط اجتماعي­مان بعضي­ها مي­بينيد از نظر روحي از نظر رفتاري اين­ها آرامش ندارند فكرشان آرام نيست دغدغه دارند اضطراب دارند اين­ها مال همان ضعف ايمان است آني كه باور دارد كه همه چيز از خداست خود را هم امانتدار خدا مي­داند و اينها را هم عاريه مي­داند ذره­اي به اين­ها وابسته نيست داراي يك آرامش رواني است آرام زندگي مي­كند من يك جرياني را از فقيه بزرگ قرن گذشته مرحوم آيت­­الله العظمي آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري نقل كنم مرحوم حاج شيخ شاگرد ميرزاي شيرازي در سامراء بود آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري را مي­داند ايشان بنيانگذار حوزه علميه قم حوزه را از اراك برد قم و حوزه قم را تأسيس كرد و استاد امام راحل استاد آيت­­الله العظمي گلپايگاني استاد آيت­الله العظمي اراكي شخصيت بسيار  بزرگ فرهيخته در حالات حاج شيخ من اين را با دو واسطه نقل مي­كنم خدا رحمت حضرت حجت­الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد آيت­اللهي ايشان مي­فرمود من از آيت­الله حاج شيخ مرتضاي حائري فرزند حاج شيخ شنيدم آقاي شيخ عبدالكريم وقتي به مقام اجتهاد رسيد سامراء مي­خواست برگرده ايران با خانواده و فرزندانش آمد نجف خدمت اميرالمؤمنين مشرف شد در حرم گفت آقا داريم بر مي­گردم ايران و مي­دانم كه در برگشتم به ايران خيلي و سيلي مراجعين و مقلدين به سمت من مي­آيد مي­خواهيم يك الگويي را به من نشان بدهيد كه در آينده­ زندگي­ام خودم را گم نكنم، خدا كند انسان اگر به جاي مي­رسد خودش را فراموش نكند هر روز هم مي­آمد حرم صبح ظهر شب عاجزانه از اميرالمؤمنين اين را مي­خواست يك آقايي يك كسي يك الگوي نشان بدهيد سه­ماه ايشان نجف مي­ماند صبح و شام از اميرالمؤمنين تقاضا مي­كند نتيجه نمي­گيرد خب ايشان كه خسته مي­شود مي­خواسته برگرده ايران نجف هم خانه­اي نداشتند از محضر حضرت خدا حافظي مي­كند كه آقا معلوم است كه ما قابل نيستيم مي­رويم خدمت امام حسين كربلا ايشان مي­آيد يك سه ماهي هم كربلا مي­ماند مجموعاً مي­شود شش­ماه حالا بعض ما اين قدر كم حوصله  هستيم پايمان در حرم نرسيده همه جوائج را بگيريم برگرديم يك مرجعي مجتهدي را مثل آقاي حاج شيخ عبدالكريم را مي­گذارندش شش­ماه در نوبت، شش­ماه پافشاري، صبح و ظهر و شب يك شب آقاي شيخ عبدالكريم خيلي دلش مي­شكند به آقا امام حسين مي­گويد آقا معلوم است ما قابل نيستيم معلوم است ما قابل نيستيم صلاح نمي­دانيد جواب ما را  بدهيد ديگر ما از محضرتان مرخص مي­شويم بعد اين را هم مي­گويد كه آقا اين چيزي را كه من خواستم براي آخرتم بود مي­خواستم از اين دنيا براي آخرت بهتر استفاده كنم اين­كه گفتم يك الگوي كاملي براي ما نشان بدهيد كه آينده­ زندگي بشود تراز خودم را فراموش نكنم،  شب كه مي­آيد منزل خواب سيدالشهداء را مي­بيند آقا مي­فرمايد شيخ عبدالكريم حائري از ما يك الگويي خواستي يك انسان برجسته و بزرگ، مي­گويد آقا مشتاقم كه بشود درس براي من، ببين معمولاً انسان وقتي نقشه راه دارد راه را گم نمي­كند الگو دارد الگوبرداري مي­كند گرچه خدا الگو را براي همه تبيين فرموده: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[21] من الگويم را نشناختم خدا الگو را معرفي كرده آقا مي­فرمايند فردا وقت فجر شما وارد حرم ما كه بشويد كنار قبر حبيب ابن مظاهر يك جواني ايستاده با عمامه كرباسي عباي كرباسي يك جواني حدود هجده نوزده ساله­­اي اين مي­آيد وارد حرم مي­شود يك زيارتي تو حرم مي­كند بعد يك سلام به من مي­كند يك سلام به علي اكبر به جميع شهداء از حرم مي­رود بيرون اين را درياب كه يكي از مردان بزرگ روزگار است معرف امام حسين،  شخصيت مورد معرفي شده يك انسان برجسته آن جوان، به كه دارند معرفي مي­كنند به آيت­الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حاج شيخ مي­فرمايد فردا وقت فجر بود وارد شدم ديدم كنار قبر حبيب ابن مظاهر همانطور كه آقا فرموده بودند جواني ايستاده بود با همان مشخصات بعد وارد حرم شد زيارت­هايش را كرد نمازش را خواند از حرم كه خارج شد حاج شيخ عبدالكريم مي­گويد دنبالش آمدم بيرون در ايوان صدايش زدم آقا كارت دارم بايست گفت اين برگشت يك نگاهي كرد گفت آقا عمامه­اي من عاريتي است رفت، حاج شيخ عبدالكريم مي­­گويد ديدم با عجله دارد از صحن خارج مي­شود دويدم دنبالش دوباره صدايش زدم در صحن آقا كارت دارم بايست گفت برگشت يك نگاهي كرد دوباره اشاره­اي به عبايش كرد گفت عباي من هم عاريتي است رفت، مي­گويد رفت در كوچه و پس كوچه­هاي كربلا در آن وقت سحر ديدم دارد با سرعت مي­رود و الآن از دست مي­رود شش­ماه درخانه دو امام التماس كرديم به ما معرفي كردند به اين راحتي  دارد مي­رود دويدم خودم را رسانده به او دستش را گرفتم گفتم آقا بايست عباي من عاريتي است عمامه من  عاريتي است يعني چه؟ ما كار داريم به تو مي­گويد نگاهي به من كرد گفت كه ما را به شما معرفي كرد؟ گفتم صاحب اين بقه و بارگاه سيدالشهداء، گفت آقا امام حسين را من را معرفي كرده؟ گفتم بلي گفت چه مي­خواهي؟ گفتم يك درس زندگي، گفت دنبال من بيا، گفت اين جوان مي­­رفت ما به دنبال اين جوان از كربلا خارج شد خارج كربلا يك تله گلي بود روي اين تل يك اتاقك ساده بود رسيد در اين اتاقك گفت اين­جا خانه من است وعده­اي ديدار من و تو فردا همين ساعت همين موقع همين­جا خدا حافظ رفت داخل در را بست، مرحوم حج شيخ مي­فرمايد من در اين فكر فرو رفتم كه اين چه درسي مي­­خواهد به ما بدهد كه موكول به فردا كرد امروز به من نگفت، مي­فرمايد اين بيست و چهار ساعت خيلي به كندي گذشت، لحظه شماري مي­كردم تا آن ساعت رسيد آمدم بيرون كربلا همان وقت صبح پشت در آن اتاقك، آمدم در بزنم صداي ناله پيره­زني از اتاق بلند بود صدا مي­زد ولدي ولدي پسرم پسرم، حاج شيخ مي­­گويد در زدم ديدم پيره زني با چشمان اشك آلود در را باز كرد گفتم خانم يك آقايي با اين مشخصات ديروز وارد اين­جا شد گفت اين­جا خانه من است وعده­اي ملاقات كرده با من امروز اين را ببينم گفت اين پسرم بود الآن پيش پاي شما از دنيا رفت، مرحوم آقاي حاج شيخ عبدالكريم مي­گويد خيلي حسرت خوردم كه درسي ازش نگرفتم نكته­اي نفرمود و رفت مي­گويد وارد شدم ديدم هنوز بدنش گرم است در اين فكر بودم كه چه كنيم؟ چگونه غسلش بدهيم يكدفعه ديدم افرادي كه آثار بزرگي از چهره­شان ساطع بود وارد شدند اين­ها با خودشان اسباب غسل آورده بودند مغتسل درست كردند اين جوان را گذاشتند رو مغتسل آب آوردند شروع كردند غسل دادند، حنوط كردند كفن كردند، كامل كه انجام شد تجهيز ميت جسد را گذاشتند جلو گفت يكي از آن­ها رو كرد به من گفت آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري شما بر جنازه اين انسان بزرگ نماز بخوان ببينيد بزرگي به سن و سال نيست، به سواد به پول به شهرت نيست بزرگي به تقوي است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[22]هجده نوزده سالش است مي­گويند انسان بزرگ حاج شيخ عبدالكريم من گفتم شما بخوانيد من هم با شما مي­خوانم گفتند نه ما مي­خواهم افتخار نماز خواندن بر اين شخصيت بزرگ براي شما بماند ايشان مي­فرمايد من ايستادم جلو نماز ميت را شروع كردم آن­­ها هم با من خواندند جسد را برداشتند و رفتند مرحوم آيت­الله حاج شيخ عبدالكريم از عراق آمد ايران از اراك حوزه را آورد قم فرزند ايشان مرحوم آيت­­الله حاج شيخ مرتضي حائري پدر عيال آيت­الله حاج سيدمصطفي خميني مي­گويد يك روز در حوزه درس خارج در قم كه جمعيت عظيمي از مجتهدين علما نشسته بودند داستان آمدنش به ايران و ملاقات با اين جوان و جريان فوت اين جوان را رو منبر درس خارج بيان كرد بعد اين جمله را گفت، گفت آقايان علما و طلاب مي­دانيد آن جوان از طرف امام حسين چه درسي به من داد؟ روز قبل به عمامه­اش اشاره كرد گفت عاريتي است به عبايش اشاره كرد گفت عاريتي است، يعني امانتي است فرداي آن روز عبا و عمامه را زمين گذاشت و رفت مي­خواست به من بگويد شيخ عبدالكريم مرجعيت عاريتي است دنيا عاريتي است، مردم شيراز عاريتي است خودمان عاريتي هستيم همه چيزمان عاريتي است اين نگاه آمد آرامش مي­آيد مي­شود آرامش رواني طرف در اوج گرفتاري باشد آرام است در اوج رفاه باشد آرام است چون اعتقادش اين است كه همه چيز مال خداست وقتي اين اعتقاد آمد آرامش رواني مي­آيد شيراز را بگذارند در دامن­تان مي­گوي مال من نيست من يك وقتي در بانك رفته بودم آن زماني كه هنوز بحث كارتخوان نبود و پول جا به جا مي­شد بيشتر خب رئيس شعبه محبت كرد گفت آقا بياييد داخل ديدم اين تحويلدار اين زير كمد مقابل پايش كامل اسكناس بود، پول چيده بودند تا بالا رئيس گفت آقا يك نصيحت­مان بكنيد گفتم همه كارمندها حواس­هايتان جمع گفتم من از اين آقاي تحويلدار شروع مي­كنم حسابدار بانك، گفتم آقا اين پول­ها كه زير دست و پاي تو هست جلو تو هست خوشحالي، گفت حاج آقا اضطرابم زياد است كجا خوشحالم من امانت است، اين­ها اگر اتفاقي افتاد يكش را من كم شمردم كم تحويل گرفتم زياد تحويل گرفتم مسئول هستم، فت كي خوشحالي؟ گفت وقتي كه اين پول­ها را ما داديم رفته در صندوق چيزي دست­مان نيست دفترهامان حساب مي­خواند، گفتم آقايون دنيا مثل همين است، اگر نگاه­تان به اين پول­ها نگاه مالكيت و وابستگي شد بعد اين را هم اضافه كرد گفت آقا ما پول باشد يا نباشد ذره­­اي تعلق خاطر به اين­ پول­ها نداريم چون اين­ها مال ما نيست حقيقتاً دنيا همين است «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[23] همه چيز مال خداست باغ و خانه و ماشين و اولاد چشم و گوش و قلب و كبد:

به دريا بنگرم دريا تو بينم، به صحري بنگرم صحري تو بينم

به هرجا بنگرم كوه و در و دشت،  نشان از قامت رعنا تو بينم

همه چيز مال خداست همه چيز متعلق به اوست اين فرهنگ اگر احياء شد آرامش رواني مي­آيد ديگر ذره­اي دغدغه نداريد ذره­اي اضطراب وجود فرد را نمي­گيرد مي­­شود سيدالشهداء ببينيد امام حسين تاريخ نوشته هرچه حضرت به ساعت شهادت نزديك­تر مي­شد عزم امام جزم­تر اراده­امام جدي­تر در ساعت تنهايي حضرت كه همه رفته بودند امام يكه و تنها شده بود حضرت مي­آمدند پشت خيمه­ها به خانم­ها گفته بودند بيرون نياييد دشمن شما را نبيند تا هستم زنده­ام از خيمه­ها خارج نشويد كه اين را مرحوم كاشف­الغطاي بزرگ مي­فرمايد: «امرهن بحفظ بحجاب» از اين امر امام فهميده مي­شود كه امام حسين خانواده خودش را توصيه به رعايت حجاب كرد خودتان را در انظار نامحرمان قرار ندهيد آقا فرمودند تا هستم بيرون نياييد، حضرت مي­­آمدند پشت خيمه بلند صدا مي­زدند: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»[24] اين زن و بچه­ها آرام مي­شدند مي­گفتند چه غم دارم حسين دارم آقا زنده است بعد امام حمله مي­كردند به قلب دشمن عمرو سعد ملعون رو يك بلندي ايستاده بود نظاره مي­كرد و فرماندهي مي­كرد جنگ را يك نفر حسين ابن علي قريب سي هزار نفر مقابل حضرت امام مي­­تاخت به قلب لشكر كوفه از هر طرف كه امام حمله مي­كرد دشمن فرار مي­كرد عمرو سعد اين صحنه­ها را ديد گفت مردم كوفه مادرتان به عزايتان بنشيند اگر اين گونه مي­­خواهيد با حسين ابن علي بجنگيد همه­تان از پا در مي­آييد حسين ابن علي شكست نمي­خورد اين تربيت يافته علي است گفت تنها راهي كه مي­توانيد حسين ابن علي را شكست بدهيد از دور تيرباران كنيد و سنگباران نامردي كردند اين­­ها جلو نمي­آمدند، از دور آماج تيرها آمد سنگباران كردند حضرت را راوي مي­گويد آمدم حضرت در گودي قتلگاه بود مي­گويد چهره­اي آرام­تر از چهره حسين را در زندگي نديده بودم در خانه خدا لحظات آخر است ده­ها زخم و جراحت بر اين بدن وارد شده قريب به يك صد عزيزش را چه از فرزندان چه از برادر و برادر زاده­ها و چه اصحاب جلو چشم حضرت قطعه قطعه كردند اما حضرت صورت رو خاك گذاشته: «الهي رضاً برضائك تسليماً لامرك لا معبود سواك»[25]، خدايا تسليم هستيم راضي هستيم، اين همان نقش ايمان و عمل صالح است در اوج كسالت در اوج بيماري در اوج تنهايي آرام است اين مي­شود آرامش رواني كه امروز متأسفانه بعضي­ها از اين آرامش رواني محروم اند علتش هم همين است رجوع مي­­كند به پزشك و دارو و با دارو مي­­خواهد درمان بشود درمان خدا مي­­فرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[26] ايمان و عمل صالح را به جا بياوريد آن­ها ايمان و بندگي خداست كه شما را آرام مي­كند، اين آرامش رواني يك آرامش هم آرامش طبيعي داريم يك سري عوامل­­هاي است از نگاه قرآن اين­­ها آرامش طبيعي است گرچه همين را هم بشر زدتش بهم، اين را هم من بايد يك جلسه بحث كنم كه عوامل آرامش طيعي چيست؟ ما شب­مان شده روز روزمان شده شب، خدا مي­فرمايد شب را ما براي استراحت قرار داديم كارها برعكس شده، تا ساعت يازده صبح مي­خوابيم شب تا ساعت چهار بعد از نصف شب بيدار هستيم خودمان آرامش را زديم بهم اصلاً در فيزيك شب خدا مي­­فرمايد آرامش قرار داديم يك سري از عوامل طبيعت هم هستند كه اين­ها درشان آرامش است اين­ها را هم انشاءالله آياتش را اشاره خواهيم كرد و به آن­ها پرداخته خواهد شد بسنده كنم به همين اندازه، از اتفاقات مباركي كه در عصر ظهور مي­­افتد همين آرامش است آرامش اعتقادي، آرامش رواني آرامش طبيعي، يعني مردم لذت مي­برند بعضي­ها همه چيز مهياست ولي روح آرام نيست كار هم مي­كند ببينيد من با اين جمله تمام كنم آقا موسي ابن جعفر مي­فرمايد شبانه روزتان را به چهارتا برنامه­­ات اختصاص بدهيد، تا برسيد به آن آرامش اجتهادی يک بخش: «سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ»[27] ارتباط با خدا، نه همه شب و روزتان بلی عبادت هم حدی دارد يک مقدار ساعتاً يک بخشی از شبانه روز با خدا، اول هم آن، «سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ»[28]يک بخش هم از شبانه روزت را بايد پول وقتت را بگيرد آقا می­بينی از بيست ساعت هجده ساعت دارد می­­دود به چه قيمتی؟ نماز قضاء روزه قضاء فاميل فراموش شده، وظايف ترک شده، تا حرف می­زنی می­گويد آقا برای همين­ها داريم می­دويم، بابا اول به فکر خودت باش، چه کار داری می­کنی؟ خودت را «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[29] نکن، ما همه­مان تا هستيم وظيفه داريم پدر مادر ولی تا هست، ما اصلاً نداريم در آداب دينی که پس انداز کنيد برای نسل­تان که اين­ها بعد از شما به فقر نيفتند آيت­الله العظمی بروجردی وقتی از دنيا رفت خود حاج شيخ عبدالکريم حائری می­گويند حاج شيخ تا روزی که بود تأمين بود شب آن روز آقای حاج شيخ مرتضی گفته بود ما خانواده برای آن شب ديگر چيزی نداشتيم ولی حاج شيخ تا هست انجام وظيفه کرد خدا نيست خدای حاج شيخ هست، خدا رحمت آيت­الله آقای شيخ صدرالدين حائری را می­شناختيد ديگر؟ شادی روح همه علمای که از اين شهر به حق پيوستند يک صلوات بفرستيد، يک شبی جلسه­ای بود ايشان بودند مرحوم آيت­الله ابوی ما بود من هم در خدمت­شان بودم آقای حاج شيخ  صدرالدين داشت به حاجی آقا صحبت می­کرد گفت من به بچه­هايم گفتم اين تعبير و ادبيات ايشان بود، گفت من به بچه­هايم گفتم بابا من حمال ورثه نيستم من خودم را گير نمی­­اندازم جمع کنم بگذارم که شما بخوريد بعد چه جور مصرف کنيد جوابش را من بدهم، من تا هستم تأمين­تان می­کنم بعد از من خدا هست اگر بنده­ خوبی بوديد خدا بنده­هاي خوبش را رها نمی­کند اگر بنده خوبی هم نبوديد من برای دشمن­­های خدا جمع نمی­کنم بگذارم قطعاً خدا مديريت می­کند قطعاً خدا فراموش نمی­کند امام موسی ابن جعفر فرمود يک بخشی از شبانه روزتان را اقتصاد زندگی­تان پر کند، می­گويي آقا چرا مسجد نمی­آيي؟ می­گويد آقا گرفتاريم، يک آقايي می­گفت من گرفتارم نمی­رسم گفتم چرا؟ می­گفت آقا من شايد بيست سالی قبل می­ت هفتصد مليون بدهکار هستم، گفتم برای چه؟ گفت من دوتا آپارتمان خريدم برای بچه­هايمان، روی اين­ها بدهکار شدم گفتم بچه­هايت چند سال­شان است ديدم به سنش نمی­آيد بچه­هاي بزرگ داشته باشد، گفت دخترم هفت­سالش است پسرم پنج سالش است گفتم برای دختر هفت ساله­ و پسر پنج ساله­ات آپارتمان خريدی، گفت حاج آقا آينده نگری گفتم به قيمت نيامدن مسجد، به قيمت نمازهای تأخير افتاده با اين قيمت بابا اين خدا را دارد تو امروز خوب پدری بکن، ملياردها برابر از دغدغه تو خدا نسبت به اين­­ها رسيدگی می­کند، يک بخشش هم موسی ابن جعفر می­فرمايد اختصاص به رفت و آمدهايتان بدهيد صله رحم ديد و بازديد ولی نه اين­که اين­ها وقت زندگی ما را کامل پر کند يک بخش هم اختصاص بدهيد به تفريح سالم ببينيد چقدر حکيمانه عبادت، اقتصاد، ارتباط اجتماعی، ارتباط خانوادگی تفريح سالم ما چقدر برای زن و بچه وقت می­گذاريم پيغمبر فرمود من يک ساعت کنار خانواده بودن در منزل را از اعتکاف در مسجدالنبی ترجيح می­دهم حالا خانم می­گويد آقا شوهرم رفيق­باز شده همه­اش با دوستانش می­رود بيرون و گشت و گذار خانم و بچه­هايش غريبانه در خانه، بابا آقا رسول­الله می­فرمايد من کنار خانواده بودن را يک ساعت از هفتاد و دو ساعت در مسجدالنبی اعتکاف کردن روزها روزه شب­ها عبادت ترجيح می­دهم پيغمبر می­داند چه به دست می­آيد در آن خانه گفتم بچه­های ما نمی­دانند اين روايات را اگر می­دانستند و اهل کاسبی بودند و ما هم اهل معامله بوديم ملياردر می­شدند هر بوسيدن فرزندت را خدا پانصد سال ثواب عبادت بهت می­دهد جوان آمده می­گويد يکبار پدرم من را نبوسيد اين پدر است می­گويد يکبار آرزو داشتم دست نوازش بر سرم کشيدن، اين يشبه بشمر واقعاً کجا می­شد عبات را جمع کرد و کجا داريم دنبالش می­گرديم آن وقت می­گويم به کميته امداد دارم کمک می­کنم بنده خدا يک بوسيدن آن را هم بکن، اما اين­جا را ول کردی اين فرزندت يک بوسيدن، گفتم عبادت استجاری سال هفت مليون پانصدتا هفت مليون سه مليارد و نيم يعنی يک بوسيدن بچه­­ات سه مليارد و نيم کار می­کند اهل کاسبی هستيم، اگر بچه­­ها اين به گوش­شان برسد بعد بگويد آقا بابا بيا بوسيت کنم می­گويد يک مليونی بده، حق هم دارد بگويد سه مليارد و نيم گرت می­آيد پانصد سال عبادت، ما اين­ها را ببينيم و اين­ها را کنار هم قرار بدهيم بلی آرامش فکری می­آيد آرامش روانی آرامش اجتماعی و آرامش عرض شود که اعتقادی رقم خواهد خورد بسنده کنم نام ادامه بحث اين­­ها همه در عصر ظهور حاکم می­شود تحقق پيدا می­کند مردم ديگر از نظر اعتقادی آرامش دارند مردم از نظر روانی آرامش دارند مردم از نظر طبيعی و اجتماعی هم به آرامش می­رسند.

صلی­الله عليک يا اباعبدالله

نامی از آن لحظات سخت عاشورا به ميان آمد من هم يک جمله عرض ادب کنم و انشاءالله عزيزمان جناب آقای مشکين­فام هم به فيض برسانند.

شاعر می­گويد چون مشام جان زينب، تازه شد از بوی يار، گفت يارب بوی معشوق من آيد زين ديار

عصر عاشورا زينب آمد به سمت گودی قتلگاه شاعر می­گويد از بوی امام حسين امام حسين را پيدا کرد اين نا مردمان پيکر را قطعه قطعه جامه را از بدن بيرون آورده و اين بدن زير آماج نيزه و سنگ­ها پنهان شده عقيله بنی­هاشم آمد کنار گودی قتلگاه اين آثار جرم و جنايت را کنار زد با يک بدنی قطعه قطعه شده ارباً ارباً رو به رو شد دست برد زير اين بدن از روی تعجب صدا زد: أ انت اخی، أ انت ابن والدی، آيا تو حسين منی، آيا تو برادر منی، برادر «يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری» ، اف بر اين روزگار اين بدن يک روز روسينه پيغمبر جای او بود، امروز بر خاک تفتيده کربلا چه کرد؟ دست­ها را زير اين  بدن قرار داد يک مقدار اين بدن را از زمين بلند کرد سر به آسمان بلند نمود: «اللهم تقبل هذا القربان»[30]، خدا اين قربانی را از ما قبول نما، همه بگوييم غريب حسين.

 

[1] نور 55.

[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص512.

[3] شعراء 214.

[4] تحريم 6.

[5] تحريم 6.

[6] عنکبوت 69.

[7] نور 55.

[8] نور 55.

[9] نور 55.

[10] نور 55.

[11] نور 55.

[12] نور 55.

[13] نور 55.

[14] المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية) ص20.

[15] بقره 156.

[16] نور 55.

[17] نور 55.

[18] رعد 28.

[19] رعد 28.

[20] نساء 122.

[21] اجزاب 21.

[22] حجرات 13.

[23] بقره 156.

[24] لهوف / ترجمه مير ابو طالبى ص120.

[25] مقتل مقرم ص753

[26] نور 55.

[27] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص321.

[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏75 ص321.

[29] مسد 4.

[30] علامه بیرجندی، کبریت الاحمر، ص376

[30] مجموعة ورام ج2 ‏ص75.

[31] مجموعة ورام ج2 ‏ص75.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه