استاد حدائق روز شنبه 27 فروردین ماه 1401 مصادف با چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان در حسینه پیامبراعظم(ص) سپاه فجر استان فارس به بیان مبحث «جهاد تبیین از نگاه قرآن» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال­الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[1].

در بحث موضوعی که جهاد تبيين از منظر قرآن و روايات يکی از موضوعاتی که در قرآن به طور فراوان  و پراکنده خداوند اشاراتی را فرموده هم نسبت به انبياء و هم نسبت به مردم مسأله سعی و تلاش و کار و کوشيش است، بيش از پانصد آيه در قرآن در همين زمينه و فعاليت­ها و تلاش­ها و کوشيش­های امت­های گذشته و در رأس انبيائی که زحمت کشيدند برای هدايت انسان­ها خداوند متذکر شده و يکی از رموز موفقيت انسان­ها در زندگی دنيای همان روحيه جهادگری و تلاش و سعی است، دنيا را خداوند مزرعه قرار داده فعلاً در اين مقطع گذرای زندگی دنيا يک فرصتی را در اختيار همه ما قرار داده­اند به نسبت آن ظرفيت و امکاناتی را که به ما واگذار شده از ما انتظار دارد، قطعاً از يک فرمانده انتظار ديگری می­رود تا انتظار از يک سرباز قطعاً خداوند از اميرالمؤمنين يک انتظار ديگر دارد تا بنده نوعی و ديگری، توقعی که از سلمان فارسی می­­رود از اباذر نمی­رود ولی همه مسئول هستيم، «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته‏»[2] اينطور نيست که بنده بگويم من به نسبت به خودم نه وظيفه­ای در برابر جامعه و مردم دارم نه نسبت به خودم گاهی سعی و تلاش کنم،  می­گويند در همان حداقلی که شما در اختيارت هست همان حداقل را بايد خوب ارزشيابی کنی، خوب جاسازی کنی، خوب نگهداری کنی، و خوب به ثمر برسانی، آقای که هکتارها زمين زراعی دارد به اندازه هکتارها زمين زراعی بايد کار کند، کسی که مختصر زمين در اختيارش است به همان اندازه لذا عزيزان به خودمان مراجعه کنيم ببينيم ظرفيت­­مان چقدر است؟ شصت سال کار کرديم بايد شصت سال  جواب پس بدهيم شصت سال زندگی شصت سال جواب بايد بدهيم، حضرت نوح بايد جواب هزار و ششصد سال عمر خودش را بدهد، پيامبر پاسخگويي شصت و سه سال زندگی است، خدا چرا می­گويد ما در برابر

10: 3

مسئول هستيم و از اين فرصت­ها بايد خوب استفاده کرد امروز

15: 3

حکيمانه حضرت امام رضوان الله تعالی عليه، امام می­­فرمودند الآن هم ما در صراط هستيم، يعنی صراط قيامت خود صراط مجزی و تافته جدا بافته­ای از اين دنيا ما نيست، نقش فنی عبور از صراط را امروز بايد رقم زد امروز بايد نشان بدهد، می­­فرمودند الآن هم انسان­ها در صراط اند الآن قدم­ها را چگونه را بر می­داريم افکار را چگونه  است، اعمال ما در چه مسيری است، لذا اين­جا حساسيت بحث سعی و تلاش و کوشيش و قرآن هشدار می­دهد که شما در گرو اعمال­تان هستيد، گاهی قرآن می­فرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»[3]آنچه که داريد کسب می­کنيد در گرو همان است در گرو آن تلاش­های خودتان هستيد سه آيه از آيات مبارکه سوره نحل که خداوند اشاره به همين حساسيت و ضرورت می­کند که انسان­ها از ظرفيت­­های­شان خوب استفاده کنند، از فرصت­هايشان خوب بهره­ ببرند.

در حالا ابوريحان بيرونی دارد که ساعات پايان زندگی ابوريحان اين به يکی از افراد که کنار بسترش نشسته بود، گفت برو در کنار خانه ما خانه يک عالم فقيهی است آن فقيه را صدا بزنيد بيايد من با او کار دارم، تصور اطرافيان بستر ابوريحان بيرونی اين بود که ابوريحان می­خواهد اين فقيه بيايد و بعد

يا اين­که مثلاً توصيه­ای بکند در بحث تجهيزش، تغسيلش و تدفينش رفت آن آقای فقيه را خبر کردند آن فقيه آمد کنار بستر ابوريحان گفت کاری داشتی؟ ابوريحان گفت الآن يک مسأله فقهی در ذهنم آمد که جوابش را نمی­دانم من مزاحم شما شدم که پاسخی اين سؤال را از شما بپرسم، همه با چشمان اشک آلود حال سخت ابوريحان را داشتند نگاه می­کردند آن فقيه گفت آقای ابوريحان الآن شما حالت برای رفتن است، در اين لحظه در تلاش و سعی هستی که يک مسأله ديگر فقهی را بفهمی؟ ابوريحان گفت بدانم و بميرم بهتر است يا ندانم  و بميرم؟ «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[4] گفت يک مسأله عالم­تر به محضر خدا بروم بهتر است يا مسأله جاهل­تر؟ آن فقيه گفت مسلماً هرچه برای خدا انسان سعی و آگاهی­اش را بالا ببرد در پيشگاه خدا رتبه و جايگاهش بالاتر است گفت پس پاسخ مسأله را، فقيه می­گويد من مسأله را پاسخش را گفتم، هنوز از خانه ابوريحان خارج نشده بودم صدای ناله اهل منزل بلند شد و روح از کالبد ابوريحان خارج شد، خب اين روحيه تلاشگری قطعاً در زندگی انسان­ها با توصيه­های قرآن و احاديثی که از معصومين رسيده سبب می­شود که تحرک، فعاليت، تلاش، کوشيش در جامعه شکل و جايگاه واقعی خودش را پيدا کند، قرآن می­فرمايد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[5] انسان­ها در گرو آن چيزی هستند که دارند سعی می­کنند تلاش می­­کنند، آخرت تافته جدا بافته از دنيا نيست امروز هرچه کشت کرديد قيامت برداشت خواهيد کرد.

«وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‏»[6]قرآن می­­فرمايد تلاش و کوشيش را انسان خواهد ديد، آثار کارهايتان را نشان می­دهند، «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏»[7] جزاء اوفی و آن پاداش حقيقی و واقعی و کافی را باز رو به رو خواهيم شد،  من چند مهم و کليدی را در اين آيه­ای، دو و سه آيه شريفه محضر عزيزان تقديم کنم، اين عبارتی که از حضرت امام شنيديد در مطالب معصومين هم به عنوان يک درس است که ما مأمور به وظيفه­ هستيم نه نتيجه اگر کسی گفت آقا، کجا ما مأمور وظيفه هستيم متأسفانه يکی از علت­­های که مردم نتيجه­­ها را خوب، کارها را خوب انجام نمی­دهند چون از آغاز دنبال نتيجه­اند اين غلط است قرآن می­فرمايد دنبال وظيفه باشيد، روايات ما هم توصيه می­کند وظيفه­تان را خوب انجام بدهيد، چه از توش در بيايد به شما ربطی ندارد، کار را برای خدا انجام بدهيد و خدا بپسندد نتيجه­­­ی با شما نيست، شما مثل دانش­آموزی هستيد که بايد برگه آزمونت را خوب پر کنی، نمره چه می­شود؟ آن با دبير است، نمره با معلم است، تو وظيفه­ات را خوب انجام بده، وظيفه را خوب انجام دادی نتيجه خوب خواهيد ديد، ما مأسفانه شاهد هستيم يک بخشی از افراد متدين وظايف­شان را انجام نمی­دهند چون از آغاز دنبال نتيجه­اند، ببين ما اين کار را بکنيم جواب نمی­دهد، اين­جا اگر اين حرف را زديم از ما قبول نمی­­کند، ببين دنبال نتيجه است نه دنبال وظيفه، برادر عزيز اين گونه نگاه کن، تکليف و هست که اين حرف را بزنی بزن، پذيرفتند يا نپذيرفتند آن به شما ربطی ندارد شما وظيفه­ات هست که به اين آدم کمک کنی، کمک کن، تشکر می­­کند يا نمی­کند؟ به شما مربوط نيست، لذا اگر نگاه نگاه انجام وظيفه شد انسان ذره­­ای سستی در کارهايش نمی­کند دنبال اين نيست که مردم بفهمند يا نفهمند؟ تجليل بکنند يا نکنند؟ ديگر در خانه اگر کس هست يک حرف بس است،

اما دنبال نتيجه بوديم که اين­که ديگران چه می­­شود؟ چه اتفاقی می­افتد؟ خب از همين آغاز يک ارزيابی می­کنيم نزد خودمان می­گويم آقا اين کار منتج و مفيد به نتيجه نيست انجام نمی­دهيم از عاداتی که دليل بر انجام وظيفه بودن است نه دنبال نتيجه بودن همين آيات شريفه 30 تا 41 سوره مبارکه نجم است: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[8] شما سعی کنيد شما تکليفی داری که دنبال نتيجه باشی، امام حسين آموخت به وظيفه عمل کنيم، کسانی که به امام حسين تذکر داد که آقا اين مسير ختمش به کشته شدن است، ام­السلمه همسر رسول­الله از زنان با وفای پيغمبر بود وقتی ام­السلمه متوجه شد که امام حسين عزم سفر به سوی عراق دارد آمد خدمت امام حسين گفت مادر من خودم از جدت شنيدم عراقی­ها کوفی­ها تو را می­کشند بعد آن خاطره­­ای که ام­السلمه ياد کرد، آن روزی رسول­خدا برای امام

کرد داستانی پنجاه و شش سال قبل را ام­السلمه برای امام حسين بازگو کرد گفت روزی رسول­خدا مهمان من بود در اتاق و حجره من بود قبل از ظهری بود پيامبر خسته بود به من فرمودند ام­السلمه ساعتی می­خواهم استراحت کنم کسی وارد نشود، مراقب باشيد کسی نيايد بنده استراحت کنم، ام­السلمه می­­گويد رسول­خدا در حجره خوابيد من آمدم بيرون پرده­ای جلو اتاق افکندند بيرون اتاق ايستادم که اجازه ندهند کسی وارد اتاق بشود و پيامبر استراحت کند، می­گويد در اين اثناء حسين ابن علی سه ساله در جستجو پدر بزرگ، به امام حسين گفته بودم که پيامبر جدت در حجره­ای استراحت است، ام­السلمه می­گويد يک لحظه من غفلت کردم، حسين ابن علی از زير دست من با شتاب در رفت و وارد اتاق شد، می­گويد با عجله وارد شدم که حسين را از حجره خارج کنم تا وارد شدم ديدم حسين ابن علی روی سينه پيامبر افتاده پيامبر از خواب بيدار شده دست­ها را به دور حسينش گره زده و می­گريد و می­بوسد و اين جمله را می­­گويد: «وَلَدِي قَتَلُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ»[9] پسرم تو را خواهند کشت آب هم بهت نمی­دهند ام­السلمه می­گويد گفتم مگر حسين را آب نمی­­دهد؟ فرمود: تعفو، رها کن ام­السلمه بگذار، حرفی که زينب بر بلندای تل­­زينبيه زد،

يوم علی صدر المصطفی و يوم علی وجه الثری

چه روزگاری است، روزی اين عزيز بر سينه پيغمبر جا دارد، امروز بر خاک تفتيده کربلا،

کربلا را تو کردی يا کربلا، با خدا

چه کردی؟

ام­­السلمه می­گويد آمدم حسين را بلند کنم، آقا رسول­الله فرمود آزادش بگذاريد، گفتم يا رسول­الله چه کسی را حسين را می­کشد؟ پيامبر از جريان آينده کربلا خبر داد، که حسين با دعوت می­آيد خلاف دعوت عمل می­کنند او را به خاک و خون می­کشد تشنه شهيد می­کند، ام­السلمه گفت حسين جان من از جدت شنيدم

نرو اين راه را آقا فرمود: «يا اماه انی اعلم انی مقتول مذبوح ظلماً و عدواناً»، مادر خودم می­­دانم که من را می­کشند و سر می­برند، خودم می­دانم در اين مسير مقتول و مذبوح می­شوم،

وظيفه ماست، ما يک­­جايي نهی از منکر نمی­­کنم می­گويم آبرومان می­­ريزد، يک­جاي حرفی که بايد بزنيم سکوت می­کنيم می­گوييم آقا

اين آيه بيانگر اين است که عمل به تکليف است عمل به وظيفه است، «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[10].

نکته ديگر از اين آيه استفاده می­­شود نظام خلقت ميدان تلاش و کار و نتيجه است؛ اميرالمؤمنين فرمود: «عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْمَلُوا»[11] الآن کار کنيد که بدن­هايتان سالم است فرصت­­ها در اختيارتان است الآنی که می­توانيد کار کنيد در جای ديگر حضرت می­فرمايد خودت وصی خودت باش، بعضی­ها اين وصيت­نامه می­نويسند يکی را ده­­تا کنيد ده­تا را صدتا کنيد، حضرت می­فرمايد خودت باش و وصی خودت، کارهای که می­­خواهی بعد از خودت برايت انجام بدهد چرا الآن خودت انجام نمی­دهی، خودت الآن سعی کن، که معلوم هم نيست ورثه بعد از تو اين کارها را بکند، پيامبر فرمود اگر کسی يکدانه خرما تا زنده است با دست خودش در راه خدا انفاق کند ثوابش از کل داراي او که بعد از او بماند و من پيغمبر برای بخواهم هزينه کنم بيشتر است، يعنی تا هستيد سعی کنيد، الآن تا ما هستيم ظرفيت­مان ميدان تلاش و کوشيش و کار و فعاليت برای ما مهياست.

مطلب ديگر که من در اين آيه عرض کنم، ما چه کنيم نسبت به وظايف­مان احساس مسئوليت کنيم در اين آيه راهکار بيان شده، «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[12]، ايمان به اين­که بايد پاسخگويي خرد و کلان اعمال­مان باشيم، ريز و درشت­ کارهايمان باشيم آقای ابابصير آمد خدمت امام صادق سلام­الله عليه حضرت پشت دست ابابصير را اين جوری گرفتند، يک مقدار پوست گوشت دست ابابصير را به نرمی امام جمع کرد، فرمودند آقای ابابصير به همين اندازه، اگر کسی در حق کسی بدی کرد جبران نکرد نمی­­ميرد تا آثارش را ببيند گفت دنيا يک بزرگتری دارد به نام خدا، خدا می­­فرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا الظالم»، اگر من از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم نظام خلقت توجه به اين­که ما کيفر و پاداشی در کار است، مردم اين را فراموش کردند، گفت شما الآن می­­بينيد در اصل راهنمايي و رانندگی مسئولين مربوطه تلاش کردند زحمت کشيدند فرهنگ­سازی کردند اين کمربند بستن را بالاخره کردند يک آداب اجتماعی رعايت بشود، چرا؟ چون به دنبال آن تخلف از اين را برايش مجازات تعيين کردند، جريمه تعريف کردند، خب اين شد فرهنگ خب يک کمربند بستن را بالاخره در جامعه توانستيم صورت عمل بهش بدهيم، بگوييد رعايت کرديد مورد تحسين هستيد، رعايت نکرديد جريمه می­­شويد دوربين مدار بسته کنترل می­کند، آقا کسی که از ارزش­های اسلامی بديهی را ما اين کار را در حقش نتوانستيم در عالم معنی و معنويت اجرا کنيم که برادر عزيز تو اين خطای که داري می­­کنی آسيب اوليه­­اش به خود شما می­­رسد، ضرر و زيان اين کار ناپسند هم خودت را گرفتار می­کند هم خانواده و جامعه را، کسانی که معتقد اند جزاء و پاداشی در کار است و کسانی که معتقد اند انسان در برابر کار خودش مسئول است يعنی  بايد ريز و درش کارهای خودش را جواب بگويد ذرة المثقال­ها را به ما نشان خواهد داد اين باور و اين نگاه سبب می­شود که انسان مسئولانه و متعهدانه عمل کند، هرچه ضريب اين آگاهی برود بالاتر سلامت کار بيشتر می­­شود، اين­­های که باورشان هست که قيامت بايد پاسخگو باشد من در جايي عرض کردم يک وقتی کسی پشت سر سلمان فارسی غيبت کرد گفت محاسن سلمان، آدم معاندی بود، مثل دم سگ است، حالا به ما که می­­گفتند چه می­گفتيم، صورت جلسه می­کرديم شکايت می­کرديم دادگاه محاسن آباء و اجدادت دم سگ است، سگ خودت هستی، يکی می­­گفتند ده­تا جواب می­گفتيم امام صادق به

بصری فرمود اگر کسی به تو گفت اگر يکی بگويي ده­تا می­­شنوي، تو بگو ده­تا بگوي يکی نمی­شنوی، اين اخلاق اسلامی است، بدی را که نبايد با بدی پاسخ داد من بد کردم و تو بايد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست؟ گفت محاسن مثل دم سگ است، کسی اين خبر را آورد به سلمان رساند، آقا فلانی پشت سر شما همچون حرفی زد ببينيد انسانی که معتقد هست «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[13]سلمان گفت برويد به اين آقا بگوييد همه ما روز قيامت عقبه­ای و گردنه­ای را به نام پل صراط عبور می­کنيم، اگر منی سلمان با اين محاسن نتوانستم از صراط عبور کنم حرف آن درست است، بالاتر از آن هم هست، چون خدا سگ را در آتش نمی­­سوزاند ولی محاسن گنه­کاران را در آتش می­سوزاند، اما اگر من با اين محاسن از صراط عبور کردم آن طرف صراط آن وقت بهش ثابت می­­کنم که محاسن من دم سگ نيست، ببينيد اين اعتقاد به جزاء و پاداش، انسان وقتی اين اعتقاد را پيدا کرد خود را در برابر خدا مسئول دانيست باورش شد که هر سخنی از دهان او در می­آيد ثبت می­شود به راحتی هر حرفی را نمی­زند به راحتی هر کاری را نمی­کند، می­­گويد اگر از پل بگذرد سلمان است، گفت همان پل صراط و آن عقبه خطرناک و معروف عالم آخرت، اين باور سبب می­شود که انسان­ها تلاش می­کند انسان­­ها کوشيش می­­کند، می­گويند آقا فرصتت دارد تمام می­شود من يک مثال تقريب به ذهنی عرض کنم، شما يک کارگری قراردادی را به کار بگيريد، بگوييد اين فاصله زمانی، شما يا اين­که زمان را بهش نمی­گوييد می­­گوييد آقا اين کارهای که ما می­­گوييم اين مصالح را به عقب هر دانه مصالحی که می­بری اين مقدار ما به تو حق می­دهيم و اين مقدار به تو حقوق می­دهيم اين وقتی فهميد در قبال اين­ها دارد پاداش می­گيرد وقت غذايش را هم می­زند وقتی استراحتش را هم می­­زند می­گويد حالا امروز استراحت نکنيم کار کنيم بگوييد کار کنتراتی وقتی نظارت روش باشد، سرعت کار می­رود بالا درست هم اين است اين می­گويد من کنترات هستم او می­گويد از خودش غذا خوردنش استراحت کردنش می­زند در اين فاصله زمانی محدود تا می­تواند بهره برداری می­کند، اميرالمؤمنين فرمود بندگان خدا: «عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْمَلُوا»[14] الآن کار کنيد که بدن­­هايتان سالم است، زبانهايتان گوياست، اختيار در امورات­تان داريد، فردای که رفتيد ديگر دست­تان از کار کوتاه است.

مطلب ديگری که در اين آيه شريفه حائز اهميت است قرآن می­­فرمايد: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‏»[15]يقيناً سعی شما را پاداش می­دهد، يعنی خيلی هم عجله نکنيد، سوف يعنی در يک آينده زمان­دار مبهم، آن پاداش­­ ناقابل قيامت که نمی­­شود، بلی در دنيا هم هم تجليل می­­کند در دنيا هم پاداش کارهای انسان­ها را می­دهيم، در حقيقت پاداش­­ها، يکی از فلسفه­های مهم قدرت همين است برای رسيدن به نتيجه عمل، خدا در سوره واقعه می­فرمايد: «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في‏ ما لا تَعْلَمُونَ»[16] ما شما را می­بريم که نسل ديگری بيارم و می­بريم که دوباره انشائتان بکنيم می­­آوريم شما را ولی خودتان نمی­دانيد که چه جور کيفيتی می­­آوريم، چون آمدن قيامت شما در گرو زندگی دنيايي شماست، مرحوم ملامحسن فيض حديثی از رسول­الله نقل می­کند که مسلمان­ها قيامت به اشکال مختلفه می­آيند بعضی­ها مثل مورچه می­­آيند بعضی­ها با دست و پای بريده می­کشند شان در محشر، بعضی­ها زبان­هاشان را می­چرند که از گزش اين زبان عفونتی است ساری می­شود روی سينه و لباس که تمام اهل محشر اذيت می­­شود، «يتأذی اهل المحشر»، اين طور نيست که ما به قيافه­ای امروز فردا بياييم تا چه کند همت پادار تو، امروز چه کاره­ای فردا آن کاره­ای، بعضی­ها با يک سيمايي بهتر قيافه­­ نورانی­تر بعضی­­ها با صورت­های کره و وضعيت­های ناپسند، بعضی­ها به شکل خوک، بعضی­ها به شکل ميمون اين­ها رويت داريم ازشان لذا قرآن می­فرمايد: «وَ نُنْشِئَكُمْ في‏ ما لا تَعْلَمُونَ»[17]انشاء می­­شويد و دوباره می­­آييد اما خودتان نمی­­دانيد چگونه؟ ببينيد چه کار کرديد در دنيا آخرت به مان کيفيت حاضر می­شوند بعضی­ها نورانيت اين­­ها محشر را روشن می­کند، بعضی­ها ظلمت اين­ها محشر را، يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم.

دنيا ظرفيت جزاء را می­خواهم بگويم اين­که خدا می­­فرمايد: «سَوْفَ يُرى‏»[18]«ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏»[19] اين جزاء اوفی را بايد در آخرت بدهيم، چون دنيا يک زندگی گذرای موقت شما هرچه هم به­­تان بدهم بايد بگذاريد و برويد اين حيف می­شود ديگر، داريي به دست آوردن، پاداش­ها و تلاش­ها يک بخشی از ثواب­ها را خدا در دنيا می­دهد، عمده پاداش­ها را خدا می­­گذارد در آخرت چون آخرت يک سرای ابدی است شروع بی­پايان است زندگی جاويد است، دنيا يک زندگی گذرايي صد ساله است که به انتها می­رسد و به پايان می­رسد لذا برای اين­که حق مطلب اداء بشود خدا می­­فرمايد: «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏»[20] و قطعاً تلاش انسان­ها با پاداش­هاي بهتري مواجه است حداقلش اين است كه خدا مي­­فرمايد انجام بدهيد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[21] سعي كرديد تلاش كرديد كوشيش كرديد براي خدا كار كرديد حداقل ما ده برابر برايتان مي­هيم اين حداقل كار است در روايت داريم كه بعضي از كارها هفتاد برابر، بعضي­ها هفتصد برابر، بعضي­ها هفتاد هزار برابر بعضي­ها يك صدهزار برابر، بعض از كارها يك مليون برابر، عالي­ترين كار در پاداش خدمت به امام معصوم است امروز كاري پر ثواب­تر از خدمت به امام زمان نداريم، يك مليون برابر، خب اين يك مليون برابر كه دنيا ظرفيت اين كار را ندارد شما يك مليون برابر آن كاري كه كردي، به شما تحويل بدهند، بايد بگذاري بروي، اين، آن آخرت به شما مي­دهند: «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏»[22]آن پاداش اوفي را آخرت خدا مي­فرمايد به شما مي­دهيم كه هميشه پاي اين سفره قرار گرفتيد و نشستيد.

و يك نكته ديگر محضر عزيزان عرض كنم از اين سه آيه­اي كه تلاوت شد استفاده مي­شود كه اصلاً قيامت مراحلي دارد خدا مي­فرمايد: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‏»[23] سعي خودتان را خواهيد ديد مرحله شهود، آثار كارهايتان را نشان مي­­دهيم، با آوردن شما برزخ قيامت، مي­بينيد و نشان مي­دهيم زحماتي كه كشيديد اما به دنباله آن قرآن مي­فرمايد: «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏»[24] ما جزاء اوفي را هم مي­دهيم اين مي­شود مرحله عمل، يك مرحله شهود داريم كارها را نشان مي­دهند يك مرحله جزاء عمل داريم كه جزاء عمل ديگر مي­نشيني پاي سفره زحماتي كه شما كشيديد و تلاشي كه كرديد.

و نكته پاياني اين­كه در نظام خلقت هيچ عملي محو نمي­گردد ذرة مثقال اين آيه: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»[25]«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[26] در روايت داريم امام معصوم مي­فرمايد  ترسناك­ترين آيه اين است،  يعني اگر كسي بخواهد بياد سر خط، آيه نياردش كه وامصيبتاه خدا مي­­فرمايد ذرة مثقال، از كار نيك و از كار بد را ما به شما نشان خواهيم داد آثارش را خواهيد ديد يعني در نظام خلقت و در محضر پروردگار هيچ عملي محو نخواهد شد و ناديده گرفته نخواهد شد: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‏»[27] اين بيانگر همين است كه ما همه كارهاي شما را پاسخ خواهيد داد پاداش خواهيم داديد رواياتي اين­جا وارد است كه وقت به اتمام رسيد من فقط يك خاطره گذرا از آيت­الله مشكيني نقل كنم، بنده خودم اين را از ايشان شنيدم در بحث همين سعي و تلاش و پاداش الهي ايشان مي­فرمودند در دوران طلبگي در قم شايد داستان مربوط هفتاد، هشتاد سال قبل فرمودند يك وقتي من روزي بود كه پنج ريال كل موجودي­ام بود، از حوزه درس آمدم بيرون با اين پنچ ريال مي­خواستم بروم براي خانواده آذوقه­اي تهيه كنم ظهر ببريم منزل، حالا گفته بودند چيزهاي بياريد، ايشان فرمودند از كلاس درس استاد كه آمدم بيرون داشتم خارج مي­شدم يكي از همدرسي­هاي ما به ما رسيد گفت آقاي مشكيني پنج ريال داري بده قرض، گفتم خودم بودم و پنج ريال يك لحظه يك جدالي در وجود من بين عقلم و نفسم در گرفت عقل غلبه پيدا كرد، عقل گفت خدا مي­فرمايد: ««مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[28] اول گفتم چراغي كه به خانم رواست مسجد حرام است، از كسي داري بگير، شما در حق خرج زندگي خودت مي­ماني اصلاً، گفتم توكل به خدا كردم پنج ريال را در آوردم دادم به آن آقا، علتي كه بعضي­ها از كارهاي خيرشان نتيجه نمي­­گيرند خرابش مي­كنند كار مي­كنند منت مي­گذارند كار مي­­كند اذيت مي­كند، يا بگير ما داريم ديگر،

25: 31

اين بنده خدا مي­­­خواسته برود قسط بدهند حالا تو برو قسطت را بده تا ما ببينيم چه خاكي به سرمان چه گلي به سرمان، خراب مي­شود: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»[29]

40: 31

اگر مي­كنيد منت نگذاريد اذيت نكنيد آيت­­الله مشكيني فرمودند من دادم رفتم از حوزه درس آمدم بيرون خارج از حوزه درس كه شدم يكي از علماي آن وقت رسيد به من گفت آقاي مشكيني حال­تان چطور است؟ گفتم الحمدلله، ايشان يك پاكتي داد به

0: 32

گفتم من پاكت را باز كردم ديدم پنج تومان پول در پاكت است گفت پنج ريال دادم، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[30] گفتم الحمدلله، ما پاكت را گذاشتيم در جيب، گفت يك مقدار كه رفتيم جلوتر يكي از هم­كلاسي­­ها، همدرسي­ها ديگر ما وايستاده گفت آقاي مشكيني من ديشب خانم زايمان كرده هيچ پولي ندارم يك پنج تومن داري بدهيد قرض، خدا رحمت كند سعدي را:

اگر لذت ترك لذت بداني، ديگر لذت نفس لذت نداني

اگر لذت پول خرج كردن براي خدا را كسي چشيد لذت تكاثر اموال لذت نيست، لذت شب­ زنده داري را اگر كسي چشيد خوابيدن ديگر برايش لذت نيست روزداري را اگر كسي لذتش را چشيد، غذا خوردن و پرخوري برايش لذت نيست،

هزاران در از خلق برخورد ببندي، هزاران در از خلق بر خود ببندي، گرت باز باشد در آسماني

گفتم من ديدم كار خدا در جريان حركت اولم سعي اولم، پاكت را در آوردم بدون هيچ ترديدي دادم به اين آقا پنج تومن را دادم، گفتم خدايا رازق شما هستي،

يكي از تجار مشكين شهر، گفت آقاي مشكيني من چند روز در قم دارم دنبال شم مي­گردم شما را پيدا كنم، با همان

گفت ايشان دست كرد يك پاكتي در آورد گفت مي­خواستم تحويل به شما بگير و خدا حافظ، گفت سر پاكت را باز كردم ديدم پنجا تومن در پاكت است، خدايا شكر معامله­اي به اين نقدي حلالي و با اين محدوديت چند

ايشان گفتند من پنجا تومن كه گيرم آمد حالا بقيه­اش را هم بگويم بهتر باشد، گفتم پنجا تومن كه گيرم آمد گفتم خدايا يك كسي هم برسان كه اين پنجا تومن را قرض بگيرد، ولي گفتند كسي ديگر نرسيد، معامله­اي از اين بهتر، پنج ريال پنج تومن، تهش شده پنجا تومن، اين وعده خداست، اين را من يك­جايي نقل كردم،  يكي گفت آقا چرا ما كه مي­دهيم نمي­شود، من بروم بدهم آقاي حدائق تضمين مي­كني بدهند؟ گفتم تومني گيرت نمي­آيد، خب چه است؟ گفتم تو مي­خواهي خدا را بيازمايي آيت­­الله مشكيني دارد عمل به وظيفه مي­كند با ايمان دارد مي­­دهد تو ترديد داري در كار خدا، تو همين الآنش بگويي بدهيد مي­دهد، خب ندهيد ديگر، پروردگاراً توفيق سعي و تلاش و كوشيش در اين فرصت­­هاي باقي­مانده زندگي­مان

يك لحظه­اي ذات مقدس شماست به همه مرحمت بفرما؛

والدين و ذوي الحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرتت قرار بده.

 

[1] نجم 39.

[2] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.

[3] مدثر 38.

[4] نجم 39.

[5] نجم 39.

[6] نجم 40.

[7] نجم 41.

[8] نجم 39.

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص196.

[10] نجم 39.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص134.

[12] نجم 39.

[13] نجم 39.

[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص134.

[15] نجم 40.

[16] واقعه 61.

[17] واقعه 61.

[18] نجم 40.

[19] نجم 41.

[20] نجم 41.

[21] انعام 160.

[22] نجم 41.

[23] نجم 40.

[24] نجم 41.

[25] زلزله 7.

[26] زلزله 8.

[27] نجم 40.

[28] انعام 160.

[29] بقره 264.

[30] انعام 160.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه