استاد حدائق روز یکشنبه 21 فروردین ماه 1401 مصادف با هشتمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز  به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[1]

خوب در ادامه‌‌ی بحث جلسات قبل با محوریت بحث شاخصه‌های دولت مهدوی در عصر ظهور، عرض کردیم که یکی از اتفاقات مبارک و میمونی که جامه‌ی عمل می‌پوشد احیای قرآن و معارف قرآنی در عصر ظهور است. به همین مناسبت رجوع کردیم به بعضی از آیات قرآن که اساسا نقش قرآن در زندگی بشر به چه صورتی است؟ آیات فراوانی را خداوند در قرآن نسبت به جایگاه قرآن و اهمیت قرآن و تبعیت از این کتاب آسمانی نام می‌برد. جلسه گذشته آیه شریفه سوره مبارکه نحل آیه 102 مورد بحث قرار گرفت. امروز آیه 155 سوره مباکه انعام را بیان می‌کنیم. این آیه از آیاتی است که خداوند بندگانش را توصیه می‌کند نسبت به توجه به قرآن و اهمیت دادن نقش قرآن در زندگی انسان‌ها «وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ»[2] خدا می‌فرماید این کتاب کتابی است که خدا نازل نموده و این کتاب کتابی است که مبارک است «فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا»[3] از قرآن تبعیت کنید و تقوا پیشه کنید «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[4] ‌امید این است که مشمول رحمت الهی قرار بگیرید و عاقبت بخیر شوید. این دعای عاقبت بخیری که بزرگترها و قدما در حق فرزندان خودشان می‌کردند که انشاءالله عاقبت بخیر شوی، در مواردی خدا در قرآن می‌فرماید راه عاقبت بخیری این است. در این آیه هم خدا می‌فرماید راه عاقبت بخیری و راه مورد رحمت قرار گرفتن «وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ»[5] قرآن کتابی است که خدا نازل کرده و این کتاب کتابی است مبارک، «فَاتَّبِعُوهُ»[6] از قرآن تبیعت کنید و تقوا پیشه کنید، امید این است که مشمول رحمت الهی و انشاءالله عاقبت بخیری قرار گیرید.

من دو سه نکته را در ذیل این آیه شریفه، و سپس یکی دو روایت را تقدیم کنم.

اولا مبارک از واژه‌ی برکت است.  دو واژه را بزرگان و مفسرین می‌فرمایند از این مبارک برداشت می‌شود. معمولا به چیزهایی که ریشه قوی و ثابتی دارد می‌گویند مبارک است. گاهی اوقات می‌گویند این درخت درخت مبارکی است، درخت کهنسالی است، درخت ریشه‌داری است. افرادی که اصالت دارند، کارهایی که ثبات درش است در ادبیات عرب بهش می‌گویند مبارک. این یک جهت است که به آیه هم منطبق است که قرآن ریشه ثابت دارد و کلام کلام خداست و کلام مخلوق نیست. یک جهت دیگر در مبارک این است که به چیزهایی که رشد دائم دارند می‌گویند مبارک. مثلا می‌گویند این باغستان باغستان مبارکی است و ثمر پیوسته دارد. گاهی اوقات می‌گوید آقا در منزلمان یک درختی است که درخت بابرکتی است. حالا ما در ادبیات فارسی می‌گوییم با برکت، در ادبیات عرب بیشتر واژه مبارک تلفظ می‌شود. می‌گویند این درخت درخت مبارکی است یعنی ثمر و آثار و خیرات پیوسته دارد، مقطعی نیست، همیشه برکات این ساری و جاری است. که این اشاره دارد به اینکه قرآن کتابی نیست مربوط به یک دوره یک مقطع و یک زمان نازل شده باشد. قرآن برای زمان پیغمبر مبارک بود، برای بعد از رسول الله مبارک بود، الان هم برکاتی دارد برای جامعه بشری. عرض کردم شگفتی‌هایی از این قرآن به گذر زمان استخراج می‌شود.

 

چندین سال قبل بود یکی از اساتید دانشگاه کانادا که اصالتا شیرازی است، آمده بود و گفت که آقا بیش از یکصد اکتشاف علمی جدید امروز در قرآن اشاره شده است و من مقاله‌اش را دارم گرچه حالا بعضی دهن‌خورد شده‌ها برخی حرف‌ها را امروز می‌زنند که قرآن با مسائل علمی سنخیتی ندارد! گفت من مقاله‌اش را دارم، بخشی از مسائل نجوم است، بخشی هم مسائل خلقت انسان است. گفت تا سال 2003 میلادی علم پزشکی بر این باور بود که طفل در شکم مادر دو مرحله را می‌گذراند! گفت در سال 2003 به این نتیجه رسیدند که مراحل رشد جنین در شکم مادر سه مرحله متفاوت است، قرآن هم می‌فرماید «فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ»[7] ‌این‌ها اسراری است که باید با گذر زمان این‌ها را فهمید. گردش وضععی و انتقالی زمین را گالیله وقتی مطرح کرد علمای مسیحیت تکفیرش کردند! بشر حدود دویست سیصد سال است که زمین در حال حرکت است. قرآن زمین را تشبیه به ذلول کرده، شتر راهروی ملایم سفر کنی که راکب را اذیت نمی‌کند. ذلول را عرب به شتری می‌گوید که آن سوار، سوار بر شتر است و می‌خوابد و آنقدر این شتر ملایم و منظرم حرکت می‌کند که این سواری روی شتر خواب است ولی نمی‌فهمد در حال حرکت است. قرآن می‌فرماید زمین مثل ذلول است. الان ما در حال حرکتیم ولی احساس نمی‌کنیم! الان زمین با آن سرعت عظیم خودش در حال چرخش به دور خودش و به دور خورشید است ولی ما آن را احساس نمی‌کنیم. شب و روز نتیجه‌ی این حرکت و چرخش است. از این شگفتی‌ها در قرآن فراوان است.

مرحوم مجلسی می‌فرماید آقا امیرالمومنین یک روزی نشسته بود یک کسی آمد در مشکلات اقتصادی‌اش از حضرت سوال کرد، آقا فرمود برو این آیه را بخوان. یکی دیگر آمد در مسئله‌ی دیگر سوال کرد! راوی می‌گوید من نشسته بودم ده نفر آمدند ده مسئله‌ی متفاووت افراد آمدند خدمت حضرت پرسیدند و حضرت از قرآن پاسخ داد. «وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»[8] هیچ تر و خشکی نیست که در قرآن به آن اشاره شده است، بله همین‌گونه است ولی ما کارشناس آن نیستیم. این کتاب را باید کارشناس نظر بدهد و امروز کارشناس حضرت صاحب الزمان است. مفسرین مفسرند به نقل از معصومین، و به تعبیر امام مترجمند، ترجمه آیات را دارند می‌گویند. اینکه علی علیه‌السلام می‌فرماید قرآن ظاهری دارد و باطن، بطنی دارد و آشکاری، و در هر بطنی هفتاد بطن، و حضرت شگفتی‌هایی را از این کتاب نام می‌برد که این قرآن را راهنمای بشریت تا ابدیت ذکر می‌کند. لذا مبارک یعنی آن رشد دائمی که در قرآن است و برای همه‌ی اقشار و همه‌ی طبقات در همه‌ی اعصار قرآن راهنماست.

 

دو سه نکته را من در این آیه محضر عزیزان اشاره کنم که قرآن می‌فرماید «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ»[9] این کتاب نازل شده از طرف خدا و مبارک است «فَاتَّبِعُوهُ»[10] این کلمه اطلاق دارد یعنی تبعیت کنید از این کتاب همگی در همه زمان. عالم جاهل دانشگاهی حوزوی تاجر کشاورز صنعت‌گر، قرآن برای همه کتاب هدایت است. این فاتبعوه یعنی کتاب هدایتی است که برنامه‌ی عملی سعادت بشریت تا ابدیت را خدا نتظیم کرده است.

خدا رحمت کند آیت الله سید هبة الدین شهرستانی، می‌گویند ایشان حدود 90 سال قبل یک سوالی از اندیشمندان عالم اسلام پرسید، یک سوال نوشت، سوال کوتاهی است، لِمَ سُقِطِتنا و بِمَ نَرتَقی؟ ما چرا سقوط کردیم؟ مسلمان‌ها چرا امروز اوضاعشان این است. بهترین و بیشترین منابع خدادادی در خدمت انسان‌هاست اما استعمار و استکبار بر این‌ها مسلط است. اوضاع کشورهای اسلامی را ببینید، و جنایت‌هایی که استعمارگران انجام می‌دهند. چرا کشورهای اسلامی که یک عدد قابل توجهی هستند، امکانات بالفعل و بالقوه‌ی آنها، امکانات عجیبی است؟ امروز باید وامدار بیگانه باشد؟ لمَ سُقِطنا و بمَ نَرتقی؟ ما چه کنیم دوباره برگردیم به آن جایگاه رفیع و والای قرن‌های اول هجرت و دوم هجرت که مسلمان‌ها در آن زمان در صنعت در علم در اقتصاد در مدیریت حرف اول را می‌زدند! ایشان می‌فرماید از جواب‌هایی که برای من رسید از سراسر عالم اسلام، شیعه و سنی، تمام دانشمندان جواب‌ها را که دادند، ایشان فرمود بیش از 95 درصد از این جواب‌ها همه اذعان داشتند ما از تبعیت از قرآن و پیروی از اوامر پیغمبر فاصله گرفتیم و سقوط کردیم. انصافا کدام جامعه را شما سراغ دارید که مطیع قرآن و مطیع رسول الله باشند و آسیب دیده باشند. اصلا شما کجا دیده‌اید کسی که از قرآن و اهلبیت تبعیت کند این‌ها آسیب دیده باشد. کدام خانواده را شما دیدید که متلاشی شده باشد و قرآن ترازشان بوده باشد؟ کدام اقتصاد آسیب‌دیده‌ای را سراغ دارید که بخاطر تبعیت از قرآن آسیب دیده باشند. هر کجا شما شکست یا ناکامی یا مشکلاتی می‌بینید، نتیجه‌ی دور شدن از اوامر الهی و رسول الله است. این را من از یکی از محدثین بزرگ شنیدم، ایشان فرمود پیامبر حدیث ثقلین را وقتی در بستر بیماری برای مسلمان‌ها بعنوان یک منشور عنوان کردند، دو تا انگشت سبابه را کنار هم گرفتند، فرمودند «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»[11] نه اینجوری که یکی مقدم و دیگری موخر باشد! هر دو در عرض هم! تبعیت از قرآن در کنار اولیای معصومین. قرآن را گرفتید معصومین را رها کردید، نتیجه‌اش می‌شود همین که بعضی‌ها به ادعای تمسک به قرآن داعشی شده و منحرف می‌شوند. از مفسرین واقعی قرآن دور شدند، اهلبیت را اگر کسی بگیرد قرآن را رها کند می‌شود همین فرقه‌های گمراهی که ما در شیعه هم می‌بینیم، فرقه‌های انحرافی که با سلیقه‌های شخصی می‌خواهند دین را مدیریت کنند. لذا حضار محترم نکته‌ی اول در این آیه شریفه این است که قرآن کتاب هدایت و سعادت برای همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی اعصار و عمل کردن به آن رمز موفقیت است.

نکته دوم، در این آیه خدا دو دستور می‌دهد که سعادت بشریت در گرو این دو دسته است. هر کسی می‌خواهد سعادتمند شود، راهی جز این نیست:

اول، «فَاتَّبِعُوهُ»[12] هر کسی می‌خواهد عاقبت بخیر شود باید قرآن بشود ترازش، هر چه قرآن فرموده باید عمل کند.

دوم، «وَاتَّقُوا»[13] دوری از نافرمانی‌ها، دوری از مخالفت‌های نسبت به پروردگار. هر کاری که رنگ و بوی مخالفت با خدا را دارد باید بگذارید کنار. «فَاتَّبِعُوهُ»[14] اطاعت از اوامر الهی شرط موفیت است «وَاتَّقُوا»[15] ‌یعنی دور شدن از هر کاری که خدا نمی‌پسندد، رعایت تقوا! لذا بعضی‌ها می‌گویند ما اطاعت خدا می‌کنیم و نماز می‌خوانیم ولی تقوا نداریم، نافرمانی خدا را هم می‌کنیم. ذکر می‌گوید، با همان زبانی که ذکر می‌گوید متاسفانه غیبت هم می‌کند. این انسان را نجات نمی‌دهد، «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[16] اتفاق نمی‌افتد. هر کسی می‌خواهد مشمول رحمت الهی قرار بگیرد، از یک طرف «فَاتَّبِعُوهُ»[17] تبعیت و اطاعت از خدا یک طرف قضیه است، ترک گناه و حرام هم طرف دیگر قضیه است. ‌حالا بعضی‌ها را دیدید از آن طرف می‌افتند. می‌گویند یک بچه‌ای رفت جلوی بام می‌خواست پرتاب شود پایین، گفتند برو عقب برو عقب برو عقب، این بچه رفت رفت رفت از آن طرف افتاد. بعضی‌ها این طرف را رها کردند آن طرف را رها کردند نتیجه نمی‌گیرند. می‌گویند آقا ما نماز می‌خوانیم روزه می‌گیریم کارهایمان را انجام می‌دهیم حالا یک خلافی هم می‌کنیم. نمازمان که سر جایش است! این انسان را به ساحل نجات نمی‌رساند. نمازی که منکرات هم در کنارش باشد این نماز را ما ضایع می‌کنیم. «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ»[18] ‌گناهان حسنات را از بین می‌برد، بعضی‌ها از آن طرفی حرف می‌زنند! می‌گوید آقا ما خلاف نمی‌کنیم حرام نمی‌خوریم غیبت نمی‌کنیم دروغ نمی‌گوییم نماز هم نمی‌خوانیم روزه هم نمی‌گیریم! بعد استدلال می‌کند که آقا فلان کس روزه می‌گیرد غیبت می‌کند ما روزه نمی‌گیریم و غیبت هم نمی‌کنیم. این هم به جایی نمی‌رسد. شرط سعادت و سلامت، هم تبعیت از قرآن و اطاعت عملی است، و هم رعایت تقوا و ترک محرمات است. یک طرف قضیه را انجام دادن و طرف دیگر را رها کردن انسان را به جایی نخواهد رساند. لذا هر دو برهان و استدلال غلط است. اگر این‌ها کنار هم قرار گرفت شیخ حسنعلی نخودکی در می‌آید، خوبان عالم در می‌آید، کسانی که شاید کار اندک هم انجام می‌دهند ولی کار اندکشان با تقواست. گاهی اوقات یک چیز مختصری خرج می‌کند ولی خدا این چیز مختصرش را مفصل جواب می‌دهد. این هم نکته دیگر در این آیه شریفه که اطاعت از حق و اجتناب از باطل رمز موفقیت و سعادت و سلامت انسان‌هاست.

سومین نکته‌ای که من در این آیه اشاره کنم، خداوند در این آیه حجت را تمام کرده، بشر می‌خواهی به سعادت برسی راهش این است. قرآن می‌فرماید «وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ»[19] این کتاب کتابِ مبارکی است «فَاتَّبِعُوهُ»[20] تبعیت کنید «وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[21] تقوا پیشه کنید امید است که رستگار شوید. حجت را خدا بر همه تمام کرده و اتمام حجت کرده در تبعیت از قرآن. این چند نکته در این آیه شریفه، که البته آیات دیگر هم در اهمیت قرآن اشاره شده است، من دو سه روایت را امروز در اهمیت به قرآن و اثرگذاری به قرآن محضر عزیزان اشاره کنم. اولا آقا رسول الله می‌فرماید «فعلیکم بالقرآن»[22] مردم به قرآن مراجعه کنید «فاتخذوه اماماً و قاعدا»‌منبع یافت نشد قرآن را بکنید امامتان، قرآن را بکنید پیشوا، قرآن را بکنید الگوی خودتان «فاتخذوه اماماً و قاعداً»منبع یافت نشد در جای دیگری پیغمبر می‌فرماید «اذا التبست علیکم الفطَن کَقِطع اللیل المُظلِم»[23] وقتی کارها برایتان چنان درآمیخت و مشتبه شد و پیچیده شد مثل شبِ تاریک که راه را از بیراه تشخیص نمی‌دهی! دیدید ‌در یک ظلمتی انسان افتاده و نمی‌داند مسیر کجاست، راه کجاست چاه کجاست! رسول الله می‌فرماید اگر چنین وضعی سرتان آمد در یک چه کنم، در یک ندانم کاری قرار گرفتید، مثل شب تاریک «فعلیکم بالقرآن»[24]، انس با قرآن و رجوع به قرآن شما را نجات می‌دهد. پیغمبر فرمود «فمن جعله أمامه»[25] کسانی که قرآن را پیشوای خود قرار می‌دهند و به قرآن تمسک می‌کنند «قادَه الی الجنة»[26] این‌ها را به بهشت می‌برد قرآن «وَ من جعله خلفَه»[27] کسانی که قرآن را پشت سر خود قرار می‌دهند، یعنی بی‌اعتنایی می‌کنند به قرآن «ساقَه الی النار»[28] مسیر این‌ها مسیر دوزخی شدن است «و هو أوضح دلیل الی خیرِ سبیل»[29] رسول الله فرمود بهترین راهنما برای رسیدن به بهترین مقاصد قرآن است «هو أوضح دلیل الی خیرِ سبیل»[30] در ادامه رسول الله فرمود «مَن قال به صدق»[31] هر کسی به قرآن استناد کند راست گفته است، آن کسی که مستندش تکیه به قرآن است «من قال به صدق من عمِل به أُجِر»[32] رسول الله می‌فرماید هر کسی که به قرآن عمل می‌کند رسول الله می‌فرماید ماجور است در پیشگاه الهی.

در حدیث دیگری امیرالمومنین می‌فرماید «إنَّ فیه شفاء من اکبر داء»[33] چهار درد سختِ روحی، آسیب‌های جدی برای بشریت، امیرالمومنین نام می‌برد که می‌فرماید این‌ها راه درمانش در انس با قرآن است. اصلا خود قرآن اثر می‌گذارد، تلاوت قرآن تدبر در قرآن که ما یک جلسه نسبت به بحث بهره‌برداری از قرآن به روشی که اهلبیت گفته‌اند خواهیم داشت. چرا قرآن داریم ولی معنویت قرآن در جانِ ما، خانه‌ی ما، جامعه‌ی ما آن اثر واقعی را نمی‌گذارد! مشکل کجاست این هم یک بحثی است که باید مستقلا به آن پرداخت. چها دردِ اخلاقی را امیرالمومنین نام می‌برد و می‌فرماید درمانِ این‌ها در انس با قرآن است. حضرت می‌فرماید «انَّ فیه شفاء من اکبر داء»[34] قرآن شفاست برای بزرگترین دردها «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[35] ‌قرآن درمان همه‌ی دردهاست، حالا ما تخصصش را نداریم، ما علمیتش را نداریم، ما قدرتِ استنتاج و بهره‌برداری را نداریم، ولی خود قرآن شفاست، هم شفا نسبت به دردهای ظاهری و هم شفا نسبت به دردهای معنوی.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله شهید دستغیب در داستان‌های شگفت نقل می‌کند که در گذشته‌ی شیراز یک مرض سخت حسبه‌ی کشنده‌ای آمد که خیلی‌ها را داشت از پا در می‌آورد، می‌گویند خدمت یکی از بزرگان اهل ذکر و اهل عمل رسیدند، از او راهکار خواستند، گفت هر مریضی را که دیدید این دو انگشت شصت و وسطای خود را بگذارید کنار شقیقه‌ی پیشانی دو طرف مریض، این آیه شریفه «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»[36] ‌را هفت بار بخواند، می‌گویند ریشه این بیماری در شهر جمع شد و خشکانده شد. مردم داشتند از دست می‌رفتند. حالا من یک جمله هم عرض کنم، گاهی اوقات بعضی‌ها بهترین دعاها را می‌خوانند نتیجه نمی‌گیرند چون با بی‌اعتقادی می‌خوانند چون اعتماد ندارند. قرآن یک بسم الله الرحمن الرحیمش کن فیکون می‌کند، یک بسم الله! آیات قرآن همه شفاست و همه مشکل‌گشاست، اما اینکه همه نتیجه نمی‌گیرند بخاطر این است که اعتقاد ندارند. در همین درمان جسم، آقایان اطبا می‌گویند اگر مریض دارو مصرف بکند ولی به درمان به توسط این دارو اعتقادی نداشته باشد خوب نمی‌شود. دارو می‌خورد ولی اعتقادی به خوب شدن ندارد. نوع این‌هایی که می‌میرند و خوب نمی‌شوند اعتقادی به خوب شدنشان ندارند. خدا در وجود بشر یک نیروی عظیمی قرار داده که اگر باور کرد به سلامت خودش، باور کرد به تاثیرگذاری چیزی، آن درش تاثیر می‌گذارد. قرآن کلام خداست و بعضی‌ها ناباورانه می‌گویند، چون ناباورانه می‌گویند بی‌اثر می‌شود.

امیرالمومنین می‌فرماید چهار بیماری بزرگ است که قرآن این‌ها را درمانشان می‌کند.

اول می‌فرماید «الکفر» کفر و خدا را قبول نداشتن، در برابر پروردگار تمرُّد جستن، راهِ درمانش با قرآن است، دارو این است. این نکته اول.

دوم حضرت می‌فرماید نفاق، نفاق هم از بیماری‌های بزرگ رذایل اخلاقی است، درو بودن. بعضی‌ها را دیدید ظاهر و باطن یکسان نیست، جلو یکجور است و پشت سر جور دیگر است. خوب این علامت منافقین است، بالاخره جلو اظهار ارادت و پشت سر به نحو دیگری سخن می‌گویند. این‌هایی که این حالت نعوذ بالله درشان است و می‌خواهند درمان شوند، دارویش را امیرالمومنین می‌فرماید قرآن است، آقا قرآن بردار و بخوان. یک کسی خدمت یک بزرگی رسید و گفت ما سواد قرآن خواندن نداریم، گفت وضو بگیر قرآن را باز کن، با ادب نگاه به آیات کن و با چشمت عبادت کن. سواد نداری چشم که داری، سواد نداری گوش که داری، قرآن را استماع کن، «فَاسْتَمِعُوا»[37] ‌بشنو، همین بر سلول سلول وجودت اثر می‌گذارد.

دوم امیرالمومنین فرمود نفاق، آنهایی که از این بیماری اخلاقی رنج می‌برند درمانش در قرآن است.

سوم حضرت می‌فرماید «و الغَی» تباهی، بعضی‌ها را دیدید در مسیر تباهی افتادند، در مسیر گناه افتادند، شب و روز این‌ها می‌گذرد در نافرمانی خدا، در غفلت و در فساد. راه برون‌رفت این‌ها و دارویشان را امیرالمومنین می‌فرماید قرآن است، قرآن این‌ها را نجات می‌دهد.

چهارم «و الضلال» گمراهی و ضلالت. انسان‌های گمراه که راه را گم کردند را تشویقشان کنید، بگویید سوره حمد را بلد هستی، روزی یکبار سوره حمد را بخوان، با خدا ارتباطت را قطع نکن، با خودت دشمنی نکن.

یک خاطره‌ای را مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی نقل می‌کند، می‌فرماید در گذشته در عراق، کاروان این‌ها برای تجارت حرکت می‌کرد، در مسیر دزدها جاده را بستند و دار و ندار همه‌ی این مسافران را برداشتند. یکی از علما هم در کاروان بود که او دو کتاب نوشته بود، این کتاب‌ها هم در خرجین مرکبش بود و محصول سال‌ها تحقیق و زحمت بود، کتاب‌های او را هم بردند. آن عالم خیلی دلش سوخت، سال‌ها زحمت کشیده بود و این کتاب‌ها را تدوین کرده بود، محصول زحمت مداوم چندین ساله، به یکی از دزدها گفت شما اگر وسائل من را بردید و پولی بردید برای خودتان، ولی من دو تا کتاب نوشتم این کتاب‌ها بدرد شما نمی‌خورد، این‌ها کتاب‌های علمی و فقهی است، شما هم سر از این‌ها در نمی‌آورید، این دو کتاب را به من برگردانید، بقیه برای خودتان. آن دزدی که این عالم با حرف زد گفت ما باید رئیسمان به ما دستور بدهد تا ما کتاب‌ها را برگردانیم، ما تحت فرمان او هستیم. گفت رئیستان کجاست؟ گفت پشت آن تپه است، گفت می‌شود با رئیستان صحبت کنم؟ گفت برویم. این عالم نجفی می‌گوید در حالی که حتی کفش‌های ما را هم درآورده بودند و دزدیده بودند، ما را برد پشت آن تپه، دیدم هر چه دزدیدند آنجا انبار کردند، تمام اموال کاروان را آنجا جمع کرده بودند و یک آقایی هم کنار آن اموال ایستاده بود به نماز خواندن! گفت همین رئیس ماست. گفتم مگر رئیس شما نماز می‌خواند؟ گفت بله. گفت ایستادم نمازش تمام شد گفتم آقا با شما کار دارم، گفت آقا سید فعلا وقت حرف زدن نیست وقت نماز است، ایستاد و الله اکبر، نماز دنبال نماز، نمال دنبال نماز، نمازهای متعددی خواند، نمازهایش که تمام شد گفت بفرمایید کارتان چیست؟ گفت من تقاضایی از شما داشتم، اما الان یک سوال برایم پیش آمد! گفت بپرس. گفتم شما رئیس دزدها هستی؟ گفت بله، گفتم داشتی نماز می‌خواندی؟ گفت بله، گفتم این چه نمازی است که تو می‌خوانی؟ نماز با مال دزدی؟ مال مردم داری می‌بری، این چه نمازی است که تو می‌خوانی؟ یک جمله‌ای رئیس دزدها گفت! امیرالمومنین فرمود حرف خوب از دهان هر کسی درآمد بپذیرید و نگاه به عملش هم نکنید «انظُر الی ما قال و لاتنظر الی مَن قال»[38] نگاه به حرف کنید نگاه به گوینده نکنید. شاید گوینده یک آدم بدی باشد ولی حرف خوبی زد، بپذیرید. شاید گوینده یک آدم موجه است ولی حرف خلافی زد! نپذیرید. گاهی اوقات ما حرف خوب‌ را نادیده می‌گیریم و می‌گوییم عملت بد است! حرف خوب را باید پذیرفت. یک حرف زیبایی این رئیس دزدها زد به آن عالم نجفی، گفت آقا سید من معتقدم انسان مطلقا ارتباطش را با خدا نباید قطع کند! من دزد هستم از طریق دزدی دارم گذرانِ زندگی می‌کنم، اما می‌گویم خدایا باورم هست که تو هم خدایی، باورم هست که تو را باید پرستید، بد هستم ولی خدا را فراموش نکردم. ما گاهی اوقات می‌آییم دست دراز شده‌ی طرف را به سمت دین قطع می‌کنیم. خانم با این حجاب آمدی در مجلس عزای امام حسین! برو بیرون آبروی مجلس را بردی! این درست است؟ این را امام حسین کشانده به مجلس و تو داری دفعش می‌کنی! گاهی اوقات بخاطر یک گیر دادن‌هایی، همان مختصر اعتقادی هم که در طرف است را نابودش می‌کنیم.

گفت من اعتقادم این است که مطلقا انسان نباید ارتباطش با خدا را نباید قطع کند و از خدا می‌خواهم که دستم را بگیرد. آن عالم نجفی گفت آقا این دزدی با نماز با هم کنار نمی‌آیند، نمازِ خوب نمازی است که بعدش گناه نکنی. گفت آقا سید من هم معتقدم انسان ارتباطش با خدا را نباید مطلقا قطع کند. گفت حالا کارت چیست؟ گفتم آقا این‌ها دو کتاب را از من بردند، این کتاب‌ها بدرد شما نمی‌خورد، این‌ها را به من برگردانید. گفت رو کرد به بقیه دزدها گفت هر چی مال این آقا سید است به او برگردانید، گفت وسائل ما را دادند، خواستم بروم گفتم باز نصیحتت می‌کنم، بارِ کج به منزل نمی‌رسد این نماز با دزدی جور در نمی‌آید! گفت من هم آقا سید می‌گویم انسان مطلقا ارتباطش را با خدا نباید قطع کند.

آن عالم نجفی می‌گوید هفت هشت ماه از این جریان گذشت روزی وارد حرم امیرالمومنین شدم، دیدم یک آقایی شبکه‌های ضریح را گرفته دارد بلند بلند گریه می‌کند، اصلا در یک حالی است که همه دارند نگاهش می‌کنند! گفت من آمدم از کنارش رد شدم دیدم لباس ساده‌ای پوشیده و سر گذاشته در شبکه‌‌های ضریح دارد زار می‌زند، گفت یک لحظه به من نگاه کرد، چشمان اشک‌آلودش را که دیدم، فهمیدم همان رئیس دزدان سر گردنه است! گفت من را شناخت و گفت آقا سید دیدی نماز کار خودش را کرد! گفت مدتی است که دزدی را کنار گذاشتم. به آنهایی که می‌گویند مدتی است به خدا قهر کرده‌‌ام بگویید حداقل نمازت را بخوان، نماز را ترک نکن، روزی یک صفحه قرآن بخوان، حال نداری بخوانی وضو بگیر بنشین قرآن را نگاه کن، این‌ها نورانیت ایجاد می‌کند، گفت مدتی است دزدی را کنار گذاشتم، اموالی که نزد من بود اگر صاحبانش را می‌شناختم برگرداندم، اگر صاحبانش را نمی‌شناختم با اجازه فقها به فقرا صدقه دادم و الان مدتی است آمدم نجف معتکف کوی مولا امیرالمومنین شدم. خوب ضلالت و گمراهی، رفعش در گرو انس با قرآن  است. وجود مقدس آقا امیرالمومنین می‌فرماید «ان الله سبحانه لم‌یعِظ احداً بمثل هذا القرآن»[39] خدا هیچ کسی را به مثل قرآن نصیحت نکرده است، یعنی هیچ موعظه‌ای و هیچ وعظی برای بشریت همتای قرآن نیست. عالی‌ترین مواعظ در قرآن آمده است «فانَّه حبل الله المتین»[40] علی علیه‌السلام می‌فرماید قرآن ریسمان الهی است، به قرآن مانوس شدید به حبل الله متصل شدید «و سببه الامین»[41] قرآن دستاویز مطمئن خداست «و فیه ربیع القلب»[42] بهار دل‌ها قرآن است. آن شخصی که با قرآن مانوس است و قاری قرآن است و تالی قرآن است قلبش مانند بهار است و همیشه این قلب شکوفاست، همیشه این قلب پرنشاط است «و ینابیع العلم»[43] قرآن سبب جوشش علم و چشمه‌های جوشان علم است «و ما للعلم جلاءٌ غیره»[44] حضرت می‌فرماید برای قلب هیچ صیقل و عامل جلائی بهتر از قرآن وجود ندارد. این در پرتو عمل به قرآن.

یک هشدار هم حضرت در خطبه 107 نهج‌البلاغه دارد، انشاءالله که این خطبه به زمان ما نخورد، حالا قضاوت با شما که ببینید در این خطبه حضرت زمان ما را می‌گوید یا زمان‌های پیش‌رو را. حضرت می‌فرماید «انَّه سیاتی علیکم من بعدی زمانٌ لیس فیه شیءٌ أخفی من الحق»[45] حضرت می‌فرماید ای مسلمانان آینده زمانی ‌را پیش‌رو دارید که پنهان‌تر از حق دیگر چیزی پیدا نمی‌شود، یعنی حق مخفی می‌شود، حق کتمان می‌شود، حق را باید بگردی دنبالش و پیدایش کنی «لیس فیه شیءٌ اخفی من الحق»[46] حق پنهان شده و پوشیده شده چون عمل نشده، «و لااظهرَ من الباطل»[47] حضرت می‌فرماید دوره‌ای خواهد رسید که آشکارتر از باطل چیز دیگری پیدا نمی‌شود. گناه، باطل و نافرمانی خدا می‌شود آشکارا؛ حق، درستی و صداقت پنهان می‌شود.

گاهی اوقات بعضی‌ها تعجب می‌کنند، دیدید یک جایی کی کار خوبی می‌کنید می‌گویند برای چی اینکار را کردی! ‌خیلی بد است! اینقدر ارزش‌ها و خوبی‌ها در حاشیه برود که اگر کسی کار خوبی کرد می‌گویند چرا! آقا چرا مسجد می‌روی! الله اکبر! نماز چرا می‌خوانی؟ روزه می‌گیری؟! «اخفی من الحق»[48] از آن طرف می‌بینی فاصله گرفتن از ارزش‌ها می‌شود آشکار! بعد حضرت فرمود «فالکتاب و اهلُه فی ذلک الزمان فی الناس و لیسا فیهم»[49] قرآن و اهل قرآن، آنهایی که به قرآن عمل می‌کنند بین مردم هستند، ولی مثل اینکه نیستند، قرآن در خانه‌ها هست ولی مثل اینکه نیست. این آقای متدین و خانم متدینه در این فامیل است، ولی اینقدر نادیده گرفته شده مثل اینکه نیست در این فامیل. نه از او نظر می‌خواهند، نه به او توجهی دارند. «فالکتاب و اهله فی الناس و لیسا فیهم و معهم و لیسا معهم»[50] ‌در ماشینش قرآن گذاشته، در خانه‌اش قرآن گذاشته ولی قرآن با آنها نیست. آدم‌های خوب با این‌ها هستند ولی مثل اینکه نیستند. در فامیلش آدم خوب است، در جامعه آدم خوب است، در همسایگی‌اش آدم خوب است، اما وقتی می‌فهمند که طرف می‌رود. می‌گویند چه گوهری بین ما بود و این فرصت از ما گرفته شد و ما قدر ندانستیم، هستند با مردم ولی مثل اینکه نیستند. بعد حضرت فرمود «لانَّ الضلالة لاتوافق الهُدی»[51] مردم بدانید گمراهی با هدایت سازگاری ندارد، مسیر هدایت با مسیر ضلالت متفاوت است. و هیچگاه این‌ها جمع شدنی نیست. بعد در ادامه سخن حضرت فرمود «کانَّهم ائمة الکتاب و لیس الکتاب إمامَهم»[52] زمانه‌ای می‌آید که اصلا جامعه خودش را پیشوای قرآن می‌داند، یعنی خودش را جلوتر از قرآن می‌داند، می‌گوید آقا حرف حرفِ ما، نظر نظرِ ما، اصلا به قرآن عمل نمی‌شود، خود را مقدم بر قرآن می‌داند «ائمه الکتاب و لیس الکتاب إمامَهم»[53] قرآن را پیشوای خودشان قرار نمی‌دهند، خودشان را پیشوای قرآن قرار می‌دهند، قرآن را هم تا حدی قبول دارند که با نظرشان سازگاری داشته باشد. بعد حضرت فرمود «فلم یبقَ عندهم»[54] این پایان فرمایش حضرت است، عرائض را جمع‌بندی کنم امام فرمود «فلم یبقَ عندهم منه»[55] نزد این جماعت قرآن نمی‌ماند و باقی نمانده مگر در این دو سه مورد «الا اسمُه»[56] فقط اسم قرآن را بلدند «و لایعرفون»[57] قرآن را نمی‌شناسند مگر در همین اندازه «خطَّه و زبرَه»[58] خط قرآن را می‌بینند می‌گویند این خط مرحوم نی‌ریزی است، این خط طاهر خوشنویس است، خط را خوب می‌شناسند اما محتوا را خیر، حضرت فرمود قرآن را نمی‌شناسند مگر به خطش «و زِبرَه»[59] و به رسمش، آقا این رسم الخط عثمان طه است، این رسم الخط فلان است، به همین اندازه! آقا قرآن کتاب زندگی است قرآن کتاب عمل است نه کتاب رسم الخط که در خانه‌ها بماند. آقا ما یک قرآن نفیسی داریم! مگر قرآن غیر نفیس هم هست! زر نویس است، نفیس است، خطش خط فلان است! محتوای قرآن را باید دید. این هشداری است که آقا امیرالمومنین قرن‌ها قبل به جامعه مسلمانان داد که یک وضعیت اینچنینی برای مسلمین پیش‌رو خواهد بود و کار به جایی می‌رسد که حد احترام قرآن فقط به اسم قرآن و خط قرآن و رسم قرآن است. خوب حالا وظیفه ما مردم در پاسداری از احترام و تکریم به قرآن که امروز الحق و الانصاف یکی از آسیب‌های جامعه‌ی ما فاصله گرفتن از قرآن است، چیست؟!

من با کمال تاسف عرض کنم، ماه رمضانی بود حدود چهارده پانزده سال قبل، در یکی از دانشگاه‌های شیراز که اسم نمی‌آورم، جلسه‌ی شبی با قرآن بود، تمام مدعوین اساتید دانشگاه بودند. حدود چهل پنجاه نفر از اساتید و هیئت علمی نشسته بودند، جلسه انس با قرآن بود، بنا بود ما هم نیم ساعتی بعد از تلاوت قرآن صحبت کنیم. آقایی بود اداره می‌کرد جلسه را، مثلا می‌گفت آقای دکتر شما از این آیه تا آیه فلان تلاوت کنید، ناظم جلسه بود. به یک آقایی که از اساتید بود و از موقعیت علمی هم داشت گفت شما از آیه فلان بخوان. حضار محترم در یک سطر قرآن هفت هشت اشتباه فاحش داشت! من به آن کسی که ناظم جلسه بود گفتم بگو دیگر نخواند، آبروی باسوادها رفت! اینطور باید با قرآن مانوس باشیم! در یک سفر عمره‌ای بود به زائران می‌گفتیم آقایان بیایید حمد و سوره‌هایتان را بخوانید. یک آقایی آمد گفت ما هم باید حمد و سوره بخوانیم؟ گفتم یک نفر را در شیراز پیدا نمی‌کنید که بگوید خمس می‌دهی یا نه، به من چه، وظیفه‌تان است بدهید. ما هم وظیفه داریم مسئله را بگوییم و راهنمایی‌تان کنیم، ما وظیفه نداریم سرکشی در زندگی مردم کنیم. بله نسبت به خودم باید احتیاط کنم، اگر چیزی آوردند می‌دانم طرف مقید به مسائل نیست، من باید احتیاط کنم. آقا حمد و سوره‌ات صحیح است یا غلط؟ به من ربطی ندارد شما باید بیایید تصحیح کنید. باید عرضه کنی خودت را. بله اگر شما آمدید مراجعه کردید آقا من می‌خواهم حمد و سوره‌ام را بخوانم شما هم بشنوید، من می‌گویم بفرمایید، ولی ابتدائا نمی‌گویم بخوان، آن وظیفه‌ی شماست. در سفر حج و عمره چون کار سخت است، آنجا چون زائر اگر حمد و سوره‌اش اشکال داشته باشد محرِم می‌شود و از احرام بیرون نمی‌آید. در مسجد شجره میقات‌گاه محرِم می‌شود، چون عمل را صحیح انجام نمی‌دهد از احرام بیرون نمی‌آید، با 24 عدد از محرَّمات برمی‌گردد به شهر و دیارش. آنجا باید حساسیت بخرج داد، زائر آمده و روحانی کاروان باید سخت بگیرد. آقا باید بیایی حمد و سوره‌ات را بخوانی، در همان سفرها یک پیرمردی آمد گفت آقا حمد و سوره‌ام را بخوانم گفتم بفرما، گفت بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین سبحان ربی الاعلی و بحمده السلام علکیم و رحمة الله و برکاته، برای خود من خواند این آدم! گفتم آقا حمد و سوره‌ات را بخوان، گفت من همین را می‌خوانم، گفتم نماز را چطور می‌خوانی؟ گفت همین چهار تا کلمه را می‌خوانم، گفتم نمازهایت را اینگونه می‌خوانی؟ گفت بله، گفتم چند سالت است؟ گفت 74 سال. خانمش هم با او بود. گفت من همین چهار تا را می‌گویم خدا هم قبول می‌کند! دو روز بود ما آمده بودیم مدینه. گفتم آقا دلار در صرفش به ریالش سعودی چند صرف می‌شود؟ گفت این صراف‌ها دلار را می‌دهند 372 ریال، در بازار 375 ریال هم صرف می‌شود. گفتم ریال سعودی چند تومن ماست؟ دقیق نرخ را گفت. گفتم از خدا خجالت نمی‌کشی؟ گفت برای چه! گفتم دو روز است آمدی عربستان، نرخ سعودی، نرخ دلار، صرفش به تومن را در دست داری، 74 سال زندگی کردی یک نماز درست نخواندی!

یک آقای باسوادی بود گفت ما هم باید حمد و سوره بخوانیم؟ گفتم آقا اصلا شما بخوان من می‌خواهم یاد بگیرم، شما بخوان من می‌خواهم استفاده کنم. آقا در همان حمدش اشتباهات متعددی داشت، گفتم ببین آقا! غرورم گرفته تو را، لباس احرام هم پوشیدی در مسجد شجره می‌آیی این حرف را می‌زنی، سختت است بخوانی، ولی داری غلط می‌خوانی، بهت هم که می‌گوییم به شما برمی‌خورد. یکی از رسالت‌های ما این است که عزیزانمان را، خودمان را به قرآن آشنا کنیم. فردا روایتی می‌خوانیم که آنهایی که سوره‌های قرآنی یادتان مانده و می‌روید قیامت نشانتان می‌دهند به کجا می‌رسید، نقش انس با قرآن در زندگی دنیایی و اخروی. انشاءالله این هم بحثی باشد که ما اشاره‌ای داشته باشیم محضر عزیزان.

روز یکشنبه است، روز هشتم رمضان، بیاد هشتم محرم، در خانه‌ی اسوه‌ی جوانان عالم، علی اکبر برویم.

خدا رحمت کند آیت الله شوشتری می‌فرماید امام حسین یک موت داشت یک شهادت. می‌گوید موت حضرت کنار پیکر حضرت علی اکبر بود و شهادت در گودی قتلگاه. مرحوم حاج شیخ می‌گوید اصلا امام حسین کنار پیکر علی‌اکبر انگاه تسلیم شد، موت حضرت آنجا اتفاق افتاد، خوب یکی از سخت‌ترین آزمون‌های الهی داغ جوان است، که خداوند ثمرات را در قرآن می‌فرماید «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ»[60] ‌بعضی‌ها می‌گویند این ثمرات یعنی داغ جوان، آن هم چه جوانی، جوانی که وقتی راهی میدان شد امام حسین فرمود خدایا هر گاه دلمان هوای پیغمبر می‌کرد به چهره‌ی این جوان نگاه می‌کردیم. من یک جمله از مرحوم شوشتری بگویم و تمام کنم، می‌فرماید وقتی علی‌اکبر از اسب به زمین افتاد سه فریاد به آسمان بلند شد، اول صدای ادب و تقاضای این جوان هاشمی که می‌دانست پدر نگران است، صدا زد پدر جان علیک منِّی السلام، من هم رفتم خداحافظ، هذا جدی رسول الله پیغمبر حاضر شده به تو سلام می‌رساند می‌فرماید حسین به جانب ما بشتاب، چون تقاضای آب کرده بود و می‌دانست امام حسین نگران تشنگی عزیزش است، «فرمود و قدسقانی بکأسِ الأوفی» بابا الان پیغمبر سیرابم کرد، دیگر نگران تشنگی من هم نباش. این صدای اول بود.

صدای دوم صدای علیا مجلله زینب از دورن خیمه بلند شد، صدا زد وا محمداه وا علیاه واحسیناه، اما یک ناله سومی هم برخواست، صدای ناله‌ی سیدالشهدا. مقتل نویسان نوشتند روز عاشورا امام حسین دو جا بلند بلند گریه کرد، یکی کنار پیکر جوانش علی، و یکی کنار پیکر قطعه‌قطعه‌ شده‌اش عباس. خود را به میدان رساند، وسط میدان امام از مرکب امد پایین، هفت بار صدا زد ولدی علی، ولدی علی، ولدی علی.

پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، آقا جوابی نشنید، آمد دید بدن قطعه قطعه است، چاک چاک شده. این عبارت برای علی‌اکبر نقل شده، فقطَّعوه بسیوفهم اربا اربا. بدن چاک چاک شده بود، آقا نشست بالای سر علی سر را به دامن گرفت، یک وقت دیدند آقا خم شد صورت به صورت علی گذاشت...

 

[1] انعام آیه155

[2] انعام آیه155

[3] انعام آیه155

[4] انعام آیه155

[5] انعام آیه155

[6] انعام آیه155

[7] زمر آیه6

[8] انعام آیه59

[9] انعام آیه155

[10] انعام آیه155

[11] امالی شیخ طوسی ص162

[12] انعام آیه155

[13] انعام آیه155

[14] انعام آیه155

[15] انعام آیه155

[16] انعام آیه155

[17] انعام آیه155

[18] هود آیه14

[19] انعام آیه155

[20] انعام آیه155

[21] انعام آیه155

[22] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[23] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[24] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[25] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[26] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[27] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[28] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[29] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[30] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[31] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[32] وسائل‌الشیعه ج6 ص171

[33] مستدرک الوسائل ج4 ص239

[34] مستدرک الوسائل ج4 ص239

[35] اسراء آیه81

[36] اسراء آیه81

[37] اعراف آیه204

[38] غررالحکم ص361

[39] نهج‌البلاغه خطبه176

[40] نهج‌البلاغه خطبه176

[41] نهج‌البلاغه خطبه176

[42] نهج‌البلاغه خطبه176

[43] نهج‌البلاغه خطبه176

[44] نهج‌البلاغه خطبه176

[45] نهج‌البلاغه خطبه 107

[46] نهج‌البلاغه خطبه 107

[47] نهج‌البلاغه خطبه 107

[48] نهج‌البلاغه خطبه 107

[49] نهج‌البلاغه خطبه 107

[50] نهج‌البلاغه خطبه 107

[51] نهج‌البلاغه خطبه 107

[52] نهج‌البلاغه خطبه 107

[53] نهج‌البلاغه خطبه 107

[54] نهج‌البلاغه خطبه 107

[55] نهج‌البلاغه خطبه 107

[56] نهج‌البلاغه خطبه 107

[57] نهج‌البلاغه خطبه 107

[58] نهج‌البلاغه خطبه 107

[59] نهج‌البلاغه خطبه 107

[60] بقره آیه155

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه