استاد حدائق روز پنجشنبه 18 فروردین ماه 1401 مصادف با پنجمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتاب الکريم «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ»[1]
در ادامه عرايض جلسات گذشته محضرت عزيزان با محوريت بحث شاخصههای دولت مهدوی يا ويژگیهای که در عصر ظهور رقم میخورد و اتفاق میافتد و ما مردم در عرص حاضر هستيم، به اينکه خود را با آن شرائط منطبق کنيم و در زمره منتظران خود را قرار دهيم يکی از شاخصها و مؤلفههای عصر حضور استقرار کامل دين در عصر امام زمان بود که آيات و رواياتی محضر عزيزان ذکر شد و وظايف ما هم قرآن بيان میفرمايد که امروز چه بايد کرد که به آن شرائط کمک کنيم قرآن در سوره صف میفرمايد: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[2] بعد از ايمان به خداوند و ايمان به رسول جهاد مالی و جهاد جانی در راه خدا در جامعه، بالاخره هرکسی در حد ظرفيت خودش و امکانات خودش بايد دريغ نکند مضايقه نکند در سالم سازی فضای جامعه تلاش کند يک جوانی آمد به من گفت آقا حالا ما خوب شديم يعنی جامعه اصلاح میشود با يک گل که بهار نمیآيد، گفتم بلی همين طور که میگوي درست است با يک گل بهار نمیآيد ولی يک گل عطر يک گل را با خودش همراه دارد شما هم يک نفر هستي در جامعه شما هم يک عضوی از اعضای اين جامعه هستی به نسبت خودت اگر خوب شدی به سلامت جامعه کمک کردی، اين بحث گذشت در بحث چکونيم که دين را گسترش بدهيم عرض کرديم همه مسئوليم عزيزان حضار محترم ثروتمندان علماء مسئولين مردم کارگر هرکسی که شما میبينيد به اندازه خودش و به سهم خودش در برابر ترويج معارف دينی مسئوليت دارد حتی آن روستايي در آن دور دست نقاطی که افتاده آنهم مسئول است آنهم وظيفه دارد اين يک بحث بود که گذشت و نکاتش را محضر عزيزان عرض کرديم.
اما موضوع ديگری که امروز شروع کنيم و آيه 102 سوره مبارکه نحل قرائت شد، يکی از شاخصهای عصر ظهور در دولت امام زمان تحقق حقيقی قرآن و عمل به قرآن است، قرآنی که متأسفانه ما امروز در جوامع اسلامی میبينيم که مهجور واقع شده احياء قرآن ببينيد عزيزان قرآن کتاب زندگی است اما بدون تعارف در بخشی از خانوادهها شده کتاب زينت، کتاب ديکور، کتاب مقدس، نهايت اهتماممان اين است که پايمان به قرآن دراز نشود جای هم که قرآن هست ادب کنيم يک جلد محترمی چرمی مخمل چوبی درست کنيم، خانهای میخريم با قرآن خانه را افتتاح کنيم مسافری که به سفر میرود از زير قرآن عبورش بدهيم مريض میخواهد برود اتاق عمل میگويند از زير قرآن ردش کنيد قرآن برای اين است حد استفاده قرآن اين است فقط در همين حد قرآن کتاب زندگی است بيش از ششصد آيه قانونی ما در قرآن داريم که بخش عمده از اينها فراموش شده عمل نمیکنيم، قرآن را میبوسيم آيات ذکات عمل میشود چند درصد کشاورزهای ما ذکات میدهند چند درصد دام داران ما مقيد به ذکات اند آيات نماز عمل میشود آيات امر به معروف آيات نهی از منکر آيات مواسات آيه خمس اينها رفته در حاشيه، امام زمان يکی از کارهای را که در عصر ظهور اجرائی میکند احياء قرآن است عمل به قرآن است در روايت داريم آن قدر قرآن مهجور میشود که وقتی امام زمان ظهور میکند و با همين قرآن دنيای بشريت را مديريت و رهبری میکند مردم فکر میکنند امام يک چيز جديدی آورده، آقا اين کجا بود؟ گاهی اوقات يک چيزی داريد در منزل فراموش شده بعد که میگويند آقا اين خودت داری در منزل میگويد من نمیدانستم،
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگرديم، يار در خانه و ما گرد جهان میگرديم
در حالات مرحوم آقای راشد تربتی رضوان الله تعالی عليه نقل میکنند ايشان میگويد سفری داشت فرانسه بردند ايشان را دانشگاه سوربون که از دانشگاههای کهن و با سابقه اروپاست بيش از دويست سال قدمت اين دانشگاه مرحوم راشد میگويد من را بردند در يک سالن بزرگی بود مثل سالن کنفرانس بود، يک ميزی مثل ميز کنفرانس بود کتابهای متعددی را روی اين ميز گذاشته بودند و محققنی داشتند کار میکردند روی اينها تحقيق میکردند بررسی میکردند ايشان میفرمايد يک دانشجوی مسلمانی همراه من بود، گفت جناب آقای راشد میدانی اين کتابها چه است؟ گفتم چه است اينها؟ گفت اينها قرآن ترجمه شده به زبانهای مختلف دنيا، و اين محققين هرکدام از نگاه ادبياتهای مختلف دنيا دارند روی اين کتاب کار میکند، آقای راشد میگويد خيلی تعجب کردم گفتم قرآن کتاب ما مسلمانهاست در دانشگاه سربون فرانسه چه میکند يک استاد دانشگاه فرانسهای آمد جلو گفت قرآن کتاب شماست ما داريم بهرهبرداری میکنيم ما داريم ازش استفاده میکنيم،
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگرديم، يار در خانه و ما گرد جهان میگرديم
قرآن کتاب زندگی است هشداری که آقا اميرالمؤمنين در آخرين ساعات عمر شريفش برای جماعت مسلمانها تا دامنه قيامت داد يکی از توصيههای جدی اميرالمؤمنين اين بود «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ»[3]، مسلمانها خدا را خدا را نسبت به قرآن در نظر بگيريد: «لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ»[4]؛ در عمل به قرآن بيگانگان بر شما پيشی نگيرند نظم دستور قرآن است بيگانه منظم است من مسلمان بینظم و فاء به عهد دستور قرآن است دشمن دارد استفاده میکند من استفاده نمیکنم من همينجا عرض کنم محضر همه عزيزان يک عامل رشد و موفقيت و زمينه تعالی را شما در غرب در اروپا در بلاد کفر نام ببريد که ريشه قرآنی نداشته باشد، يک جوانی آمد به من گفت حاج آقا چرا غربیها جلو اند گفتم کجا جلو اند يکی يکی اسم ببر، گفتدر وفاء به عهدشان گفتم اين دستور قرآن است، گفتم در نظمشان گفتم قرآن میفرمايد، آيات را يکی يکی خواندم گفتم ما داريم سرمايهاش پيش ماست استفادهاش نزد آنهاست اين اتفاق مبارک در عصر ظهور میافتد که قرآن احياء میشود و لذا داريم روز قيامت قرآن هم شاکی است هم شافع در دعای ابوحمزه میخوانيد امام سجاد به خداوند عرض میکند: «وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي»[5] خدايا از خصمائی که برای خودم درست کردم قيامت چه کسی از من دستگيری میکند و من را نجات میدهد در روايت داريم از خصماء خطرناکی در قيامت که خدا نکند کسی چنين خصمی پيدا کند يکش قرآن است دوم مساجد سوم عترت رسولالله، مرحوم آيتالله والد میفرمودند مرحوم جدما در درس اخلاق به طلبهها میگفتند آقايون طلاب وای به حال کسی که قيامت شاکش امام زمان باشد بدتر از اين ديگر نمیشود شما ببينيد امروز در دادگستری يک کسی شاکی دارد يک وقت شاکی يک آدم عادی است يک وقت شاکی يک آدم سرشناس موجه است تا به يک کسی میگويند طرف اين آقا فلانی است میگويند چه کرده که فلانی ازش شکايت کرده، حالا من مثال تقريب به ذهن به زنم، به يکی بيايند بگويند آقا شاکش آيتالله العظمی بهجت است مردم چه تصوری میکنند آقا چه کردی که يک مرجع مثل آيتالله بهجت از تو شاکی است، قيامت میگويند شاکی اين آقا امام عصر است، «وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي»[6] روايت داريم مساجدی که مردم متروک کردند مساجد را غريب گذاشتند مسجد را نماز در مسجد را فراموش کردند اين مساجد از شماها که اهتمام داديد شفاعت میکند و از آنهای که بیاعتنايي کردند شکايت میکند قرآن هم همين طور قرآن آنهای که خواندند و به کار گرفتند و عمل کردند شافعی است از آنهای که مهجور دانستند قرآن را شاکی است يک وقتی ما خدمت آيتالله العظمی مکارم بوديم قم ايشان يک جريانی را از يکی از بزرگان علمای قم نقل کردند، گفتند اخيراً البته اخيراً که مربوط شايد به بيست و سه، چهار سال قبل است گفتند يکی از بزرگان علمای قم رفته بود حج يک شبی در روضه مطهره پيغمبر در قسمت روضه ايشان نشسته بود قرآن هم دستش بود میدانيد يکی از اشرف بقاع روی زمين روضه رسولالله است مابين بيتی و منبری، جای بسيار با عظمتی است ايشان فرموده بود که من و آيتالله العظمی مکارم از ايشان نقل میکردند میگفت حال خوشی بهم دست داد احساس کردم الآن هرچه از خدا بخواهم خدا جواب میدهد گاهی اوقات خودتان احساس میکنيد که وصل هستيد نشانهاش را هم میدانيد چه است؟ امام صادق میفرمايد دو چيز است يکی دل شکسته دوم اشک جاری ديگر از همه بريدی از همه نا اميدی و اميدوار به خدا هستی اين نشانه استجابت است تا جای که ما میگوييم خدا قبل از خدا دهتا ديگر در ذهن مان اند مريض داريم، میگوييم آقای فلانی شفای بچهمان دست شماست بعد میگوييم يارب بچه ما را هم شفاء بده اين فايدهای ندارد تو خدا را آوردی در عرض بشر اصل خداست سرخط خداست همه واسطهاند همه وسيلهاند ايشان فرموده بود من احساس کردم الآن هرچه از خدا بخواهم خدا لطف میکند گفتم خدايا به عظمت اين مکان و به عظمت صاحب اين مکان رسولالله که اين بقعه مطهره بيت مطهر پيغمبر و مدفن رسولالله است قسمت میدهم قرآن را باز میکنم پيغمبر با ما حرف بزند، حرف کيست؟ حرف يک عالم برجسته حوزه علميه قم، گفت با آن دل شکسته قرآن را بوسيدم و گشودم، ديدم آين آيه آمد: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[7]، شکايت پيغمبر از امت به خدا، پيغمبر میگويد خدايا امتم قرآن را مهجور قرار دادند يعنی قرآن رفته در حاشيه اين کار را امام زمان اجرائی میکند قرآن را میآورد در متن زندگیها احياء میکند رسولالله قرآن را.
آيهای که امروز زينت بخش مجلس شد من چند مطلب را پيرامون اين آيه يادداشت کردم، محضر عزيزان اشاره کنم و يکی دو سه جلسه حق مطلب اين است که نسبت به قرآن وظايف ما نسبت به قرآن، پدرها اين را من میگويم پدرها حواسهاتان جمع، قيامت بچههايتان سهجا جلوتان را میگيرند حالا بشنويد تا قيامت، يک حقی که نسبت به آشنايي به قرآن اينها نسبت به شما داشتند، میگويد چرا ما را آشنا با قرآن نکردی، زبان بيگانه را من را بردی ثبتنام کردی زبان دينم کلام خدا را ياد نگرفتم، «وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَةَ وَ يُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغ»[8]؛ جوانهاتان وقتی به عرصه ازدواج رسيدند کمکشان کنيد برای ازدواج تا پاک است تا سالم است هدايتشان کن به زندگی مشترک خود اين ازدواج پنجاه درصد آلودگیها را مديريت میکند، «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ»[9]کلام رسولالله است اينها مطالبه حق میکنند، «مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ»[10]يکش آشنايي به قرآن يکی ازدواج، « يُحَسِّنُ اسْمَهُ»[11] نام نيک برای فرزند برگزيدن اين هم دست پدرهاست قيامت بعضی از بچهها میگويند چرا نام نيک برای ما نگذاشتی دست تو بود پدر ما روزی که به دنيا آمديم کارها دست شما بود اينها را در يک مجلسی عرض کردم حالا اينجا هم بد نيست عرض کنم يک شنبهای بود روز آخر اقامت ما نجف اشرف من روز آخر بود حالا آنچه که به ذهن قاصر و فهم اندک خودم میرسيد از زيارتهای اميرالمؤمنين هرچه بلد بوديم خوانده بوديم و هرچه توصيه شده بود، من آمدم در حرم گفتم يا اميرالمؤمنين ما هرچه بلد بوديم خوانديم اگر چيزی جا افتاده شما بفرماييد تا بخوانيم تا من اين را گفتم ديدم يک آقايي حدود شصت و چند سالهای بود مفاتيح را باز کرد آمد سمت من، گفت آقا میشود اين زيارت را برای ما بخوانيد نگاه کردم ديدم زيارت اميرالمؤمنين است روز يکشنبه است آن روز هم يکشنبه بود هذا يوک و انا ضيفک، در زيارت است، «هذا يوم الأحد و هو يومك و باسمك و أنا ضيفك فيه»[12]در زيارت است، گفتم الله اکبر چقدر حضرت سريع جواب داد گفت اين را برای من بخوانيد گفتم بيا کنار يکجايي بايستيم که مزاحمتی برای زائرها نباشد، بعد که آمديم کنار خود آن آقا حرف زد گفت آقا من آدم بیسوادی نيستم من تکنيسن هواپيمايي هستم سهتا زبان بين المللی را صحبت میکنم انگليسی آلمانی روسی گفت اما همينجا میگويم در محضر اميرالمؤمنين هم میگويم قيامت جلو پدرم را میگيرم، گفتم اينجا از پدرت به نيکی يادکن گفت پدرم آن قدر که دغدغه فراگرفتن زبان بيگانه داشت دغدغه يادگرفتن قرآن را برای من نداشت، و واقعاً هم بلد نبود بخواند گفت من نمیتوانم قرآن بخوانم دعا بلد نيستم، کشاندمش کنار آن صفحهای نيم صفحهای دعا روز يکشنبه را که خوانديم گفتم يک نصيحتت میکنم پدرت بوده، «اذكروا موتاكم بالخير»[13]پدرت را به خير ياد کن وجودت از آن پدر است اشتباه کرد دعاکن خدا ببخشد او را و تو هم فرصت را از دست نده، چند سالت است گفت شصت و سه سال گفتم برو اين قرآن نوری را بخر قرآن قلم نوری بلد نيستی بگذار رو قرآن برايت میخواند با هر صوتی و با هر نحوی بابا جلو ضرر را بگير تا اينجا اشتباه کردی پدرت يک بخشش را اشتباه کرد يک بخشی خودت الآن ديگر جلو ضرر را بگير، خب اين آشنا شدن با قرآن سهم پدرهاست رسالت والدين است يکی از آياتی مربوط به قرآن آيه 102 سوره مبارکه نحل قرآن میفرمايد: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ»[14]رسولالله به مردم بگو اين قرآن کتابی است که روح القدس از ناحيه خدا به حق نازل کرده، اول روح القدس کيست؟ روح القدس همان روح الامين است روح الامين کيست؟ روح الامين و روح القدس جبرئيل است، جبرئيل روح القدس است جبرئيل روح الامين است هرکجا نام برده شده روح الامين مقصود جبرئيل است شبهای قدر: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ»[15]روح همين روح القدس روح الامين حضرت جبرئيل با افواجی از ملائکة الله بر پيغمبر نازل شدند قرآن را يکجا نازل کردند قرآن میفرمايد رسولالله بگو قرآن کلام خداست توسط روح الامين روح القدس نازل شده حالا رسالت حضرت جبرئيل را هم من يک اشارهای کنم حضرت جبرئيل در بين آن چهار ملائکه مقرب رسالت جبرئيل موکل در نزول پيام الهی و ابلاغ پيام الهی بر انبياء بوده اين کار حضرت جبرئيل بود که وحی را به انبياء نازل میکرد و الهام قلوب میکرد الهام قلوب الآن هم به ما میشود، قرآن میفرمايد: « إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[16]اين الهامهای قلبی کار حضرت جبرائيل است گاهی اوقات ديدی میگويي به دلم گذشته چنين کنم البته يک نکته هم من در پرانتز عرض کنم آقا اميرالمؤمنين میفرمايد الهامها دو نوع است الهامهای شيطانی الهامهای رحمانی يک وقتی يک چيزی به دلتان میگذرد که خروجی انجامش رضايت شيطان است میگويي به دلم گذشته پول فلانی را ندهم اين الهام شيطانی است، بدلم گذشته آبرويش را ببرم اين کار شيطان است اما اگر به دلتان چيزی گذشت که انجامش خدا راضی است امام زمان راضی است اهل البيت راضیاند اين الهام رحمانی است آقا به دلم گذشته بروم مسجد نماز جماعت: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»[17]به دلم گذشته حق فلانی را بروم اداء کنم: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»[18]، اين الهامها و خطورهای است که فرشتگان بر قلب مؤمنين نازل میکنند و ابلاع میکنند اين رسالت حضرت جبرائيل است حضرت عزرائيل هم که ديگر همه میشناسيد الحمدلله ديگر حالا همه میشناسند البته بگويم هميشه هم بگويد حضرت عزرائيل، به زشتی نام نبريد يک روز باش کار داريد میآيد سراغتان اين را من بگويم چون دوستتان میدارم مرحوم جد ما آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق يک چيزی میگويم که خيلیها هم اصلاً انجام نمیدهيد حالا میگويم تصديق میکنيد ايشان مقيد بودند هرجا زيارت میرفتند يک سلام به آن امام از طرف ملک الموت، السلام عليک يا ابالحسن يا علی ابن موسی الرضا و رحمة الله و برکاته، ايشان به نيابت حضرت ملک الموت به جا میآوردند يکی از علما میگفت ما خدمت ايشان بوديم عراق ايشان از حرم امام حسين آمد بيرون از صحن آمديم بيرون خارج هستند، يک دفعه آقای حاج شيخ گفتند من يک زيارت يادم رفته، برگردم گفتم آقا ديگر دير است برويم، گفتم نه من يک زيارت يادم رفت ديدم دوباره آقا آمد در صحن رفت داخل حرم مقابل ضريح يارتی خواندند آمدند بيرون سؤال کردم گفتم آقا اين چه زيارتی بود که شما برگشتيد مثلاً اجير بوديد که زيارتی بايد به جا، گفتند من مقيد هستم در هر زيارتی از طرف حضرت ملک الموت هم زيارتی میکنم امروز يادم رفت آمدم از حرم و صحن بيرون دوباره برگشتم در صحن در حرم، گفتم آقا ملک الموت چه نيازی به زيارت دارد گفتند آقای من يک روز باش رو به رو میشوی میخواهد روح را از اين بدن بيرون ببرد ارادت را پيشاپيش ثابت کن، بايد يک لفظ بیادبانه گاهی اوقات نام میبريم حضرت عزرائيل متصدی قبض ارواح است در بين ملائکه مقرب حضرت اسرافيل که موکل ارواح نقطه مقابل حضرت عزرائيل موکل ارواح بندگان حضرت اسرافيل است روزی هم که همه میخواهند از خاک سر به درد کنند با نداء و شيپوری که حضرت اسرافيل سر میدهد روح در کالبد تمام انسانها دوباره میدمد و همه سر از خاک بيرون میآورند آن سور اسرافيلی که حضرت اسرافيل میدمد و در بين ملائک حضرت جبرائيل و مکائيل هم که موکل ارزاق است ارزاق عباد به امر الهی توسط حضرت مکائيل به مردم توزيع و تقسيم میشود، قرآن میفرمايد رسولالله بگو: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ»[19] قرآن توسط حضرت جبرائيل از طرف خدا به حق نازل گرديده برای چه قرآن آمده ببينيد قرآن چه میفرمايد: «لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا»[20] تا مؤمنين ثابت بمانند استقامت داشته باشند عوض نشوند، اينکه رنگ میبازيم اينکه میريزيم بهم، مال اين است که با قرآن مأنوس نستيم بارها به من اين زنگ را زدند الآن هم میزنند مثلی که بساط جن و جنگيری رواج پيدا کرده، مکرر در اين روزها تماس میگيرند آقا ما جن زده شديم همين امروز قبل از ظهر داشتم میآمدم يک خانمی زنگ زد گفت دوتا جن من را اذيت میکنند هی گفت گفت گفت اينجا گفتند برو پيش آقای حدائق، گفتم پيش من نمیخواهد بيايي، ولی من اول يک سؤآل ازت بپرسم گفت بفرماييد؟ گفتم نماز میخوانی گفت خير، گفتم جن سراغت نيايد تعجب است مردم بندگی خدا مقاومتان میکند فکر میکنيد نماز خواندی به خدا خدمت کردی نماز خواندی به خودت خدمت کردی، نوع کسانی که از نظر روحی میپاشند و زمين میخورند کسانیاند که ارتباطشان با خدا قطع شده، کسانی هستند که دستشان از معارف دينی جدا شده، شما يک آدم مؤمن واقعی صادق حقيقی را پيدا کنيد بگوييد جن زده شد بگوييد از نظر روحی بهم ريخت روانی شد من که نديدم، تا آن زمانی که وصل هستيد مصون هستيد آن زمانی که قطع میشويد دشمن میآيد سراغتان میگويند آقا نماز بخوان تا خودت تقويت بشود واکسنه خودت را نماز انسان را واکسنه میکند انس با قرآن انسان را واکسنه میکند وقتی که جدا شديد میشود همين، آقای آمد گفت آقا دوتا مهندسی دارم هرجا میروم شغل گيرم نمیآيد، گفتم آقای مهندس نماز میخوانم گفت ای، گفتم خدا میفرمايد کار ای، تو از که شغل میخواهی؟ اين عبادت اين بندگی نفعش اول به خود ما میرسد قرآن میفرمايد: «لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا»[21]آنهای که با قرآن مأنوسند ثابتند با استقامتند با ثباتند فراز و نشيبهای دنيا عوضشان نمیکند، زرق و برقها متغيرشان نمیکند پشت ميز رياست که رسيد خودش را گم نمیکند پول دنيا که آمد عوض نمیشود ولی بعضیها ديد نو کيسه هستند پول که آمد، يارب مباد که گدا معتبر شود، تا يک شهرتی آمد همه چيز يادش میرود يوسفی در زندان و يوسفی در دوران قبل از زندان و يوسفی زمانی که عزيز مصر شد يکی بود چون يوسف با خدا وصل بود، علی ابن ابی طالب بيست و سه سال با پيغمبر، علی ابن ابی طالب بيست و پنج سال در مهجوريت و علی ابن ابی طالب چهار سال و شش ماه در رأس حکومت عبادت اميرالمؤمنين يکی بود چرا: «لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا»[22] با قرآن وصل شدی ثابت میمانی حقت را بخورند عوض نمیشوی حق کشی در حقت کردند حق کشی نمیکنی ظلم کردن ظلم را با ظلم پاسخ نمیدهی، دنيا رو بهت کرد با خدايي، دنيا پشت کرد با خدايي، يکی از درسهای رمضان عزيزان درس استقامت است اصلاً ما روزه میرويم به استقامت برسيم به ثبات برسيم، همين روزه رفتن چهارده پانزده ساعت نخوردن و نياشاميدن اتمام حجت است خدا قيامت میفرمايد من يک ظرفيتی بهت داده بودم اين قدرت را داشتی ولی همهجا استفاده نکردی، شما در خوردن و آشاميدن امساک کردی ولو اينکه میتوانستی بخوری نخوردی ولی در گناه کردن امساک نکردی راحت دروغ گفتی راحت غيبت کردی، اين اراده در تو بود يکجاي استفاده کردی يک جايي استفاده نکردی، ما ماه رمضان را کرديم يک اتمام حجت که آقا خودت را بشناس خودت را بياب درياب تو اين ظرفيت درت هست از اين ظرفيتت درست استفاده کن استقامت آنهای که میخواهند به استقامت برسند عوض نشوند، بعضیها ديديد مقاطع زندگیشان فرق میکند دوران جوانی با پيری، بعضیها در پيری خوب میشوند بعضیها در پيری عوض میشوند جوانی آمد گفت آقا پدر بزرگی داشتيم نماز شب میخواند حالا فحش به دين میدهد، گفتم عاقبت بشر شده، و اين را هم بگويم امروز مسجد هستيم فردا کجا هستيم؟ هيچ تضمينی نيست بايد مراقب بود بايد محافظ بود آقا اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود، پسرم «اجْعَلْ مِنْ نَفْسِكَ عَلَى نَفْسِكَ رَقِيباً»[23]پسرم خودت مراقب خودت باش يعنی کشيک نفست را بکش، لحظه به لحظه بايد حواست باشد شيطان ورود نکند شيطان ضربه نزند، خب ما میخواهيم به استقامت برسيم مأنوس شدن با قرآن انسانها را مقاوم میکند در زندگی عوض نمیشويد، آقا در خانه يک دفعه عصبانی میشود کنترل میکنيم، مديريت میکند در جامعه عصبانی میشود مديريت میکند مديريت میکند خشم و غضب را مديريت میکند آقا من ديگر نمیخواهم طرف را ببينم بابا اين طغيانگری است، رفتار اهل البيت چگونه بود ماه رمضان ماه اخلاق است درست است بنده مدير خانه هستم بنا نيست که هرچه از دهنم در میآيد به زير مجموعهام بگويم بنا نيست که هرچه میتوانم به کارگر زير دستم و فرمانبرم بگويم و او بیچاره ساکت، آيتالله العظمی گلپايگانی من فقط اشاره کنم، از يک آقايي عذرخواهی کرد جلو جمع به خاطر اينکه روز قبلش ايشان گفته بودند آقا ديگر همين که هست پاشو برو بعد فرموده بود ايشان در حضور جمع عذرخواهی کرده بود گفت بود کار ما فردا به قيامت کشانده نشود اينها تريبت يافتگان مکتب اهلالبيت اند مرحوم آيتالله العظمی بروجردی در درس جابلقی از مشتکلين درس ايشان بود يک روز خيلی ايراد گرفت به آيتالله بروجردی آيتالله بروجردی روی درس عصبانی شدند، رو منبر گفتند بس است ديگر ادامه نده ساکت باش، روز به شب نرسيده آيتالله العظمی بروجردی خودش را رساند به مسجد جابلقی در آن جنوب شهر قم، نماز نرفت آيتالله بروجردی مسجداعظم نرفت يکی از علما میگويد ما وقت ملاقات داشتم با ايشان يک ساعت قبل از آذان رفتيم منزل خادم گفت آيتالله بروجردی از ظهر حالشان عوض شده تمام برنامههايشان را تعطيل کردند کسی را نمیپذيرند در اتاق خلوت با خودش هست گفتم بگوييد فلانی آمده، گفت رفت آن خادم گفت آقا گفتند بمانيد باشيد نرويد، گفت من بيرون در حياط منزل آيتالله بروجردی ايستادم تا نزديک مغرب شد آن درشکه آمد که آقا را ببرد مسجد برای نماز با درشکه میبردند به آقا خبر دادند درشکه آمده گفت آيتالله العظمی بروجردی وضوء گرفته آذان مغرب بود آمد بيرون خيلی بهم ريخته گفت رفتم جلوش سلام کردم گفتم آقا قرار ما يک ساعت به آذان مغرب بود مثلی که وقت گذشت، گفتند ديگر حالا امروز گذشت ولی باهم برويم يکجايي گفت سوار شدم در خدمت آيتالله اصلاً حرف نمیزد ايشان ساکت به آن راننده درشکه گفتند برو در جنوب قم فلان مسجد شيخ جابلقی يک طلبهای مستشکل فاضل ولی گمنام آقا صبح عصبانی شده در درس گفته ساکت باش ديگر ادمه نده همين، گفت رسيديم مسجد جابلقی جابلقی نماز خوانده بود نماز جماعت تمام شده بود روی منبر دو پلهای نشسته بود داشت احکام میگفت ده پانزده نفر هم آدم نشسته بودند گفت آيتالله وارد شد جابلقی تا ديد آيتالله العظمی بروجردی آمد تمام قامت رو منبر ايستاد گفت مردم ادب کنيد فقيه اهل البيت آمده احترام کنيد، گفت مردم ايستادند آيتالله العظمی بروجردی آمد تا پای منبر سرش را گذاشت روی چوبهای منبر به جابلقی فرمود پا بگذار روی عمامهام، مردم دين يعنی اين، حالا میگويند چرا اين حرف را زدی میگويد دلم خواست، به کسی مربوط نيست آن وقت میخواهی بهشت با آيتالله بروجردی باشی هوای نفس تا اين قدر، خودخواهی تا اين حد، به کسی مربوط نيست، همينی که هست نمیخواهی برو، جابلقی گفت آقا چه میکنيد؟ آقا فرمود من امروز در درس به تو تند شدم آمدم تا کارم به قيامت نکشيده، حلال بودی بطلبم حلال کن من را جابلقی از منبر میآيد پايين دست آقا را میبوسد میگويد آقا من که هستم؟ شما پدر ما هستيد استاد ما هستيد پدر معنوی ما هستيد من همان لحظه گذشتم، بلی من نبايد خيلی دنباله يک بحث را میکشاندم آقا فرمود حلال کردی؟ گفتم بلی آقا فرمود حالا آرام شدم نماز مغرب و عشاء نخواندم مديرهايمان ياد بگيرند مسئولهايمان بياموزند آنهای که کار دستشان است، طرف میگويد آقا يک حرف حقی زدم میگويد برو ديگر حالا تعليق شدی تا بعد بگويم چه میکني؟ ای وای بر اين تصميمات جاهلانه مغرضانه، خانمی میگويد به يک آقای مسئول مجموعه زنگ زدم میگويم شوهر من بیچاره اشتباه کردند در حقش میگويد که تلفن من را داده به تو، تلفن ما را از کجا پيدا کردی؟ عجب مسئول بايد تلفنش در دسترس باشد مسئول امام فرمود بايد خادم باشد نوکری ازت نمیآيد بگذار برو کنار يک کسی که حوصله دارد بيايد کار کند: «لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا»[24] بايد استقامت داشت، آقا من اعصاب ندارم خب نکن اعصاب نداری قبول نکن، من حال و حوصله سر و کله زدن به مشتری ندارم خب نيا در مغازه آخرتت را خراب نکن برای مال دنيا آخرت را تباه نکن و عزيزان قيامت اوضاعی است آنجا ديگر پولها کاری ازش نمیآيد اصلاً پولی در کار نيست، وجه رايج عمل است نماز است روزه است حج است کارهای خيرتان است، قيامت اول هم اين را بگويم دادگاه خانواده تشکيل میدهند يعنی اعضای خانواده را رو به رو میکنند باهم میگويند حاج آقا اين خانمت چه جور زنی بود، حاج خانم شوهرت چه جور آدمی بود؟ بچهها اين پدر، پدرها اين فرزند اول حقوق خانواده را تصفيه میکنند بعد هم میگويند طلبکارهای غير بيايند جلو، رسولالله فرمود مسلمانها میدانيد ور شکسته که است؟ عرض کردند يا رسولالله کيست؟ کسی است که نه طلا دارد نه نقره، « مَنْ لَا دِرْهَمَ لَهُ وَ لَا مَتَاعَ لَهُ»[25]، خدا نکند کسی به اين ورشکستگی قيامت کشانده شود، پيغمبر فرمود ورشکسته واقعی در قيامت کسی است که نمازهايش را خوانده روزهايش رفته عبادتهايش را به جا آورده واجبات همه را انجام داده اما زير دين مردم هم هست دل شکسته، غيبت کرده تهمت زده در کنار آن کارهای خوبش اينها هم در کارنامهاش است، طلبکارها میآيند جلو مطالبه حق میکنند اول شروع میکنند از خوبیها و واجبات اين بر میدارند میگذارند در نامه عمل طلبکارها میرود میرود میرود پيغمبر فرمود بدا به حال کسی که تمام کارهای نيکش برود ما بازاء بدهیهای اخلاقش و هنوز طلبکار داشته باشد همه کارها میرود دستش خالی است آن وقت میگويند از گناهان طلبکارها بياريد در نامه عمل اين اين بابا در عمرش شراب نخورده بود اما دل شکسته بود حق اين شرابخور ضايع کرده میبينيد گناهان آن میآيد در نامه عمل اين، میآيد میآيد پيغمبر فرمود اين آقا با يک گناهان سگينی که ما بازاء آن ظلمهای که در دنيا کرده بود میبرنش جهنم و ورشکسته واقعی اين است خب قطعاً کسی که با قرآن مأنوس بشود از اين آفات و از اين بليات دور خواهد بود البته من نکات در اين آيه را اجازه بدهيد چون وقت به اتمام رسيد چند مطلب کليدی در اين آيه هست، آيه 102 سوره مبارکه نحل اين را انشاءالله جلسه آينده به شرط حيات محضر عزيزان و نسبت به اهتمام به امر قرآن که اصلاً قرآن خواندن مردم در خانهتان رزقتان را زياد میکند نورانيت ايجاد میکند دلها را بهم نزديک میکند فضای خانه را منور میکند اين نفاق و کدورتها و شيطنتهای که هست هرجا سخن خداست اين رخت بر میبندند.
من دوتا مطلب از آقای حاج محمود آقای سيفی نقل کنم و يکش مقدمه روضه ماست و يکی هم در ذيل همين بحث قرآن عرض شود که خاطرهای از اين عزيز من شنيدم آقای حاج محمود آقا از قول آقای حاج علی اکبر سيف نقل میکرد فرزند حاج ملاعلی سيف برادر حاج علی اصغر سيف، آقای حاج علی اکبر سيف از اساتيد زبان فرانسه دانشگاه شيراز بود خدا رحمتش کند، حاج محمود آقا سيفی فاميل بود با اينها حاج محمود آقا گفت من از حاج علیاکبر شنيدم من در مجلس ختم حاج علیاکبر سيف در حسينيه عاشقان ثارالله همين جريان را نقل کردم برای مردم در مجلس درگذشت آقای حاج علیاکبر سيف آقای حاج علیاکبر سيف نقل کرده بود که من برای تکميل زبان فرانسویام چهار سال رفتم فرانسه، ايشان استاد زبان فرانسه بود گفت اين چهار سالی که من در فرانسه بودم بيشتر هم در پاريس، يک ويژگیهای در پارس و فرانسه میديدم که در کشور خودمان کمتر ديده بودم البته اين داستان مال قبل از انقلاب است داستان مربوط به سال مثلاً چهل و هشت، چهل و نه، پنجا، آن زمان گفت من خيلی تعجب میکردم که در فرانسه به پيره مرد و پيره زن يک احترام ويژه میگذاشتند ماشينهای عمومی اگر میديدند يک پيره مردی کنار خيابان ايستاده به احترام او نگه میداشتند سوار میکردند اگر پيره مرد و پيره زنی سوار وسيلههای عمومی مثل اتوبوس میشدند همه بلند میشدند جا میدادند نظم برايشان خيلی مهم بود احترام به همديگر مهم بود وفاء به عهد مهم بود گفت اينها را با اينکه خود من پسر حاج ملاعلی سيف حاج ملاعلی سيف از پيش کسوتان هيئات مذهبی شيراز بود، گفت با اينکه خودم در خانواده مذهبی تربيت شده بودم برای من خيلی عجيب بود يک کارهای اينها میکنند که گاهی اوقات ما مسلمانها ازش غافل هستيم، مثلاً گفته بود يک صبحی بود تازه هوی روشن شده بود در يکی از خيابانهای اصلی پاريس که حالت بلوار داشت من آمدم از اين سمت خيابان وسط بلوار چمنها بروم آن سمت خيابان رد بشوم محل عبور عابر پياده صدمتر پايينتر بود که خط کشی کرده بودند و راه مشخص بود گفت ما حوصله نکرديم صد متر برويم پايينتر آمديم انداختيم وسط خيابان رو اين چمنها رفتيم آنبر تا رفتم رو چمنها يک پسر بچهای ابتدائی با کيف مدرسه يک دفعه اين بچه پيدا شد حالا از کجا آمد؟ گفت دوان دوان آمد به سمت من، به من گفت که با اجازه که رو چمنها رد شدی؟ گفت من هم گفتم مگر اجازه میخواهد گفت بلی، گفتم از که؟ گفت از وجدانت از انصافت انصاف تو به تو اجازه میدهد اين چمنها را لگد مال کنی، آقای حاج علیاکبر سيف استاد دانشگاه میگويد من درمانده شدم در جواب اين بچه چقدر زيبا انصافها کجاست وجدانها کجاست؟ گفت روزهای آخر بود میخواستم برگردم ايران دلم میخواست بدانم اين فرانسوی چه میخوانند که اين قدر در اين زمينهها پيشرفت کردند، فرمود در آن مدتی که در پاريس بودم يک کتابفروشی بود ما با اين آشنا شده بوديم کتابفروشی بزرگی هم بود رفتم سراغ آن کتابفروش گفتم من يک ارمغانی از کشور شما میخواهم ببرم يک کتابی به من بدهيد، نسبت به آداب و سنن اخلاقی فردی اجتماعی، يک کتاب کاملی به من بدهيد که من اين را بخوانم گفت اين کتابفروش رفت در قفسههای کتابخانه يک ده دقيقهای میگشت بعد ديدم يک کتابی را بيرون کشيد آورد طرف من گفت ديگر بهتر از اين کتاب من سراغ ندارم بهترين کتاب اين است، گفت کتاب را داده دست من ديدم که به زبان فرانسوی پشت جلد ترجمه شده به مصحف کتاب آسمانی، گفت کتاب را ورق زدم باز کردم ديدم قرآن است به زبان فرانسوی است، از فاتحة الکتاب تا آخر قرآن گفت با تعجب رو کردم به کتابفروش گفتم اينکه قرآن است گفت کتابروش با يک تعجب بيشتری رو کرد به من گفت مگر تو مسلمان هستی؟ گفتم آری، گفت ما فرانسویها داريم از کتاب شما استفاده میکنيم دنبال چه میگردی مرحوم حاج علیاکبر سيف میگويد آن قدر خجالت کشيدم، قرآن کتاب ما در خانههای ما،
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگرديم، يار در خانه و ما گرد جهان میگرديم
همان که مولی فرمود «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ»[26] بيگانگان بر شما پيشی نگيرد، خب مطلب دوم از آقای حاج محمود آقای سيفی ما روز اول سال کربلا بوديم گفتند آقا سخنران روز اول سال در محضر امام حسين شما باشيد سخنرانی شروع قرن و شروع سال، گفتم اين توفيقی است نماينده بعثه مقام معظم رهبری آن اشعاری که من آنجا پايان سخنرانی در محضر امام حسين خواندم میخواهم اينجا هم تقديم کنم، شب جمعه است شب زيارتی سيدالشهداست، اين به ياد آن يکی از عزيزان گفتند که آقا آن اشعاری را که در صحن سيدالشهداء صبح دو شنبه اول فروردين امسال در محضر حضرت من اسم هم آوردم گفتم اين شعر شعر حاج محمودآقای سيفی است از شعراء شيراز در محضر امام حسين اشعار را میخوانيم:
منی بيمايه به تو دل بستم، که بگيری از کرمت دستم
از مهای عشقت سر خوش و مستم، مولا مولا ابی عبدالله، مولا مولا ابی عبدالله، مولا مولا ابی عبدالله
تو چراغ هدايت انسانی، جلوات حقيقت قرآنی،
تو بهار رحمت يزدانی، مولا مولا ابی عبدالله، مولا مولا ابی عبدالله، مولا مولا ابی عبدالله
کربلا را تو کربلا کردی، خوب و بد را از هم جدا کردی
با خدا ما را آشنا کردی، مولا مولا ابی عبدالله مولا مولا ابی عبدالله،
در اين پنجمين روز ماه رمضان از خامس آل کسا چه میخواهی از پنجمين معصوم در پنجمين روز رمضان از خدا چه میخواهی طلب کنی خواسته همه من را من در همين مطلع آخر و انشاءالله استفاده کنيم
دست ما و دامن احسانت، چشم ما و لطف فراوانت
پسر زهراء جان به قربانت، مولا مولا ابی عبدالله، مولا مولا ابی عبدالله.
[1] نحل102.
[2] صف11.
[3] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص422.
[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص422.
[5] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص590.
[6] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص590.
[7] فرقان 30.
[8] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص369.
[9] الأمالي (للطوسي) النص ص518.
[10] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص369.
[11] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص369.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج53 ص271.
[13] الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمي) فيضالإله ص49.
[14] نحل102.
[15] قدر 4.
[16] فصلت 30.
[17] فصلت 30.
[18] فصلت 30.
[19] نحل102.
[20] نحل102.
[21] نحل102.
[22] نحل102.
[23] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص85.
[24] نحل102.
[25] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج69 ص6.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص421.