استاد حدائق روز چهارشنبه 17 فروردین ماه 1401 مصادف با چهارمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز  به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم ­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»[1]

بحثی که محضر عزيزان نکاتی تقديم شد پيرامون ويژگی­های در عصر ظهور صاحب­الزمان که يکی از اتفاق­های مبارکی که می­افتد استقرار کامل دين و آئين الهی است يعنی آنچه خدا می­پسندد جامعه عمل می­پوشد در عصر ظهور ديگر شما اين شيطنت­­ها و فريب­کاري­ها و دغل­بازی­ها را نمی­بينيد در عصر ظهور چون دين استقرار پيدا کرده امنيت آسايش رفاه که حالا اين موضوعاتش را هم از نگاه قرآن و هم روايات به آن­ها پرداخته خواهد شد اين بی­دينی است که شما اين جريانات را می­بينيد ظلم و جنايت و قتل و حالا عزيزی اشاره کردند ديروز در صحن آقا علی ابن موسی الرضا اين جنايت همه اين­ها شما يک مورد من اين را کلی عرض کنم، يک مورد آدم متخلف را نمی­توانيد نام ببريد که ديندار باشد راوی به امام صادق عرض کردم يابن رسول­الله مؤمن دروغ می­گويد امام فرمود مؤمن وقتی دارد دروغ می­گويد ديگر مؤمن نيست ملکه ايمانش رفته آن همان لحظه بميرد مؤمن نمرده است مؤمن که دروغ نمی­گويد آقا فلانی نماز شب می­خواند فلان کار خلاف هم کرده زمانی که دارد اين کار خلاف را می­کند ديگر آدم درستی نيست در همان حال ببرنش گنه­کار بردنش اين­که آقا زين العابدين در دعای ابوحمزه عرض می­کند: «وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ»[2]خدايا عاقبت بخير برويم غافل­گير نشويم در گناه، يک جوری ما را نبرند که شرمنده در پيشگاه الهی بشويم آقا اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم بترس از اين­که مرگ زمانی به سراغ تو بيايد که در حال نافرمانی خدا هستی لذا نوع ظلم­ها جنايت­ها تدليس­ها گناه­­هان همه ريشه در بی­دينی دارد در عصر ظهور وقتی دين استقرار پيدا کرده شما ديگر اين جريانات را نمی­بينيد. بحثی ديروز مطرح شد من ادامه آيه ديگری را امروز نکاتی را عرض کنم ما مردم عصر غيبت برای زمينه­سازی و کمک کردن به دولت مهدوی چه وظيفه­ای داريم ديروز آيه­ای تلاوت شد از قرآن و مطالبی عرض شد که بايد صالح زيست و پاک زندگی کرد يکی از آيات ديگری که خدا راهنمايي می­کند اتفاقاً اين آيه هم از آيات مهدوی در قرآن است آيه 41 از سوره مبارکه حج، خداوند چهار دستور بيان می­کند که در روايت داريم اين برنامه­ها هم برای عموم بشريت درس است هم در عصر ظهور اجرای می­شود اگر بگوييم استقرار کامل دين به اين­ها عمل می­شود قرآن می­فرمايد: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[3] کسانی که ما به آن­ها فرصت داديم و تمکن داديم روی زمين.

اولاً من تمکن را يک اشاره­ای کنم تمکن نسبتی است يک آقای ملياردر است يک آقای مليونر است يک آقای زندگی­ساده­تری يکی گسترده­تر يک آقا را می­گويند مدير کل يکی را می­­گويند آبدارچی يکی آيت­الله العظمی است يکی طلبه است يکی فرمانده است يکی سرباز، همه متمکن اند اما با نسبت­ها و اين را فراموش نکنيم سروران عزيز به نسبتی امکاناتی که خدا داده قيامت حساب می­خواهند يک فرمانده را می­کشند حساب در حد کلاس فرماندهش يک آيت­الله را در حد آيت اللهی يک ثروتمند را در حد ثروتمندی پيغمبر فرمود: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الرِّزْقِ»[4] اين برای آن­های که دست­شان خالی است و فقير اند مايه اميدواری است، «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِيَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْعَمَلِ»[5] آن­های که در دنيا به پول کم ساختند و زندگی ساده خدا قيامت به عمل کم­شان رضايت می­دهد می­گويد برويد بهشت ما همين هفده رکعت نمازت را قبول کرديم برو، تو به کم مال ساختی ما هم به کم عملت رضايت می­دهيم از ما زياد گرفتی زياد بايد جواب بدهی، هرکه بامش بيش برفش بيشتر، لذا عبادتی يک جمله آقا زين العابدين در دعای مکارم الاخلاق دارد مؤيد عرضم محضر عزيزان عرض کنم امام زين العابدين از خداوند پول می­خواهد اما کدام پول؟ از خدا مقام می­­خواهد اما چه مقامی؟ عرض می­کنم: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً»[6] خدايا ما را در جامعه بالا مبر مگر اين­که هرچه می­رويم بالاتر: «إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[7] در خودمان بياييم پايين­تر مقام و موقعيت خوب می­دانيد کدام است؟ آقا وقتی شد مسئول تازه تواضعش بيشتر بشود من عرض کردم اميرالمؤمنين در بازار کوفه داشتند رد می­­شدند خليفه عالم اسلام شش کشور اسلامی امروز تحت فرمان حضرت بود آقا ديدند يک کسی می­خواهد اين بارش را از زمين بلند کند بگذارد روی مرکب توانايي ندارد خليفه عالم اسلام آمد گوشه­ای اين بار را گرفت فرمود کمکت می­­کنم بلند کن، ما عارمان نمی­­شود کسر شأن­مان نمی­شود اين مقام مقام خوبی است هرچه انسان عزت پيدا می­کند در وجودش ذلت نفسی پيدا کند اين دعا را هم من می­گويم از دعاهای حضرت زهراست در قنوت نماز شب اين را خوانديد دعا کنيد اين فرمايش صديقه طاهر است: «اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِي فِي نَفْسِي»[8] خدايا خودم را در خودم پايين بيار، خيلی به خودتان حساب باز نکنيد آقای فلانی مهندس آيت­الله دکتر بابا فتلت را می­کشند پايين آلزايمر می­گيری راه خانه­ات را هم گم می­کنی نديدید، همين ديروز شخصی زنگ می­زد از يکی از محترمين داشت نقل می­کرد گفت آقا اين آقا گاهی اوقات يک توصيه­های می­کند بعد فراموشش می­شود ما چه کار کنيم؟ می­گويد اين کار را بکنيد بعداً دچار نسيان می­­شود اين بشر است بشر قرآن می­فرمايد: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»[9] يک نقطه­ای آغاز دارد يک نقطه­­ای اوج داری دوباره می­آيي پايين می­آيي پايين می­آيي پايين می­رسي به نقطه صفر بچه­های شيرخواره را ديديد قنداق­شان می­کنند کهن­سال­های پمپرزی را هم ديده­ايد بچه­­های شيرخواره را ديديد امر و نهی­شان می­کنند نخور حرف نزن بشين بعضی از کهن­سال­ها را هم ديد حرف نزن حاجی خريفت شده پناه بر خدا از خدا بخواهيد هرچه عزت­تان می­دهند در خودتان بياييد پايين رو خودتان حساب باز نکنيد من يکی را ده­تا می­کنم، ده­تا را صدتا می­کنم، بابا ولت کنند خودت را هم نمی­توانی جمع کنی، «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»[10] و حضرت زهراء عرض می­کند: «وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[11] خدايا يک چيز را در خودم ببر بالا، عظمت خودت را در من بالا ببر، يعنی آقايون هرچه به رفتن نزديک­تر می­شويد عظمت خدا بايد نزدتان بالاتر برود، خدا رحمت کند آيت­الله والد ما را می­­فرمودند مرحوم آقای حاج شيخ جد ما مرحوم آيت­الله حاج شيخ ابوالحسن حدائق ابوی می­گفتند يکی دو سال آخر عمر که ايشان از نظر جسمی شرائط رفتن بيرون از منزل را نداشتند ضعيف شده بودند دکتر هم توصيه کرده بود آقا ديگر بيرون نرويد يک وقت زمين می­خوريد آسيب می­بينيد، ايشان نماز را در منزل می­خواندند يک چند نفر از خصصين ايشان می­آمدند پشت سر ايشان اقتداء می­­کردند نماز جماعت در منزل، حاج آقا می­گفتند من می­ديدم نماز مغرب و عشاء را که ايشان می­خواندند شام­شان را می­خوردند قبل از خواب می­رفتند وضوء می­گرفتند می­رفتند رو سجاده می­ايستادند نافله شب می­خواندند هشت رکعت نافله دو رکعت شفع يک رکعت وتر، می­گفتند من از تسبيحی که در دست­شان بود العفو العفو­ها می­فهميدم نماز شب کی؟ بعد از شام شب قبل از خواب، بعد ايشان گفتند، صبح می­خواستم بروم مسجد علمدار برای نماز صبح، از جلو در اتاق ايشان که رد می­شدم ديدم ايشان رو سجاده ايستادند باز تسبيح به دست العفو العفو، گفتند يک روز سؤال کردم گفتم آقا شما مثلی که اين شب­ها دوبار نماز شب می­خوانی، يک مرتبه سر شب يک مرتبه وقت سحر گفتند بابای من ديگر به حال خودم اطمينانی ندارم از خدا بخواهيم اين جوری بشويم حالا بعضی­ها هرچه پيرتر می­شوند عبادت­ها ول­تر بندگان خوب خدا هرچه به رفتن نزديک­تر جدی­تر کوشاتر قوی­تر گفتند بابای من ديگر به حال خودم اطمينانی ندارم می­گويم دلم می­خواهد اگر امشب شب آخر زندگی من است نماز شب نخوانده به محضر خدا نروم نماز شب را می­خوانم سحر بيدار می­شوم می­بينم هنوز زنده­ام يک نماز شب ديگر هم می­خوانم نماز شب نه نماز واجب نماز نافله اين همان: «عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[12] خدايا خودت را در خودم بالا ببر خودم را در خودم پايين بيار، خب قرآن می­فرمايد نشانه ياران امام زمان در عصر ظهور و بندگان خوب خدا، تمکن عرض کردم بحث تمکن  بود اين امکاناتی که خدا به ما داده نسبی است و به همان نسبت هم از ما حساب می­خواهند کما اين­که شما ببينيد در مدارس از يک دانش آموز کلاس اول ابتدايي در حد خودش استاد سؤال می­پرسد از يک دانش آموز کلاس پنجم در حد خودش از يک دبيرستانی يک دانشجو، هرکسی در حد ظرفيت خودش ازش می­پرسند لذا اين­که قرآن می­فرمايد آن­های که ما به­شان امکانات داديم امکانات يعنی ظرفيت­های که در اختيارتان است به نسبت آن­چه در اختيارتان داده شده بايد در اين چهار جهت خودتان را نشان بدهيد يک: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[13]خدا خلق­تان کرده، خدا پول داده خدا قدرت داده خدا حافظه داده اول وظيفه شما اقامه نماز است بندگی است، يک نکته من اين­جا باز اضافه کنم، قرآن می­فرمايد: ««الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[14]هرجای زمين که هستيد نماز مربوط به شيراز نيست، سومين حرم اهل­البيت نماز مربوط به مشهود و ايران نيست نماز در کفرستان هم که انسان باشد: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[15]هرجايي عالم که هستيد خدای شرق عالم خدای غرب عالم هم هست، در هر نقطه­­ای که هستيد«أَقامُوا الصَّلاةَ»[16]بايد نماز را برپا بداريد اين نکته اول، ما می­خواهيم کمک کنيم به دولت مهدوی می­­خواهيم زمينه­ساز باشيم برای ظهور حضرت برای استقرار کامل دين اول ما از خودمان شروع کنيم نماز را برپا داريم، «أَقامُوا الصَّلاةَ»[17] و اين­جا درسی است مسئولين ما پدران ما مربيان ما متوليان جامعه ما اول خودشان بايد نماز اول وقت بخوانند، پدر نماز اول وقت­خوان اولاد نماز اول وقت­خوان تربيت می­کند من در يک جلسه­ای عرض کردم به يکی از بزرگان گفتند چه شد شما نماز شب خوان شدی گفت من يک بار در زندگی پدر و مادر به من نگفتند نماز شب بخوان از دوران طفوليت وقتی بيدار می­شدم نيمه­های شب گرسنه و تشنه بودم می­ديدم اين سمت اتاق پدر مشغول مناجات با خداست آن سمت اتاق مادر مشغول راز و نياز است اين ارتباط معنوی شبانه پدر و مادر ما را نماز شب خوان کرد، پدرها مادرها الگو هستيد بنده خودم نماز نمی­خوانم به فرزندم می­­گويم نماز، برو نمازت را بخوان: دو صد گفته چون نيم­کردار نيست، شما ببينيد اداراتی که مديران آن مجموعه­ها مقيد به نماز اول وقتند زير مجموعه­ها نماز اول وقت می­خوانند، من بارها اين را می­گفتم مردم بترسيم از اين­که نماز ظهر عاشوراي امام حسين را خدا قيامت نشان بدهد سر خجالت بايد بيندازيم پايين می­گويند حاجی مشتری داشتی آقای مدير ارباب رجوع داشتی حاج خانم جلسه بود، فاميل آمده بودند منزلت نماز رفت در حاشيه، می­گويند سيدالشهداء روز عاشورا زير تيربار دشمن ابوتمامه صيداوی وقتی از نماز يادت کرد امام جنگ را متوقف کردند پياده شدند اقامه نماز کردند شما امروز در اين شهر که را می­توانيد پيدا کنيد بگويد من وضعيتم سخت­تر از وضعيت امام حسين ظهر عاشورا بود که می­توانيد توجيه کند نسبت به تأخير نمازش من سابق اين را می­گفتم بعد از اين­که فيلمی از سردار سليمانی نشان داده شد که در جبهه جنگ با داعش با هفت، هشت نفر زير تيربار داعشی­ها ظهر اين سردار نماز جماعت اول وقتش را اقامه کرد، می­­گويند بابا سيدالشهداء که ما عددی نست به تراز حضرت سنجيده بشويم سردار سليمانی در جبهه جنگ با داعش، سوريه نماز اول وقت آقای مدير از پشت ميز بلند نمی­شوی بيايي، آقای تاجری که کرکره­ای مغازه­ات را پايين نمی­کشی بگويي خدا با کمال تأسف عرض کنم چندسال قبل يک جوان سنی در راهرو بازار وکيل ما را خجالت داد روز هشتم محرم بود، از منبر آمدم پايين داشتم می­آمدم از بازار بيرون ديدم يک جوانی دنبال سر من آمد گفت آقا من مال فلان شهرستان هستم امروز شيراز بودم در مجلس روضه شما پايين منبر بودم اهل سنت هستم، گفت شما الآن روی منبر از نماز علی ابن ابی طالب در جنگ صفين وسط ظهر جنگ علی‌ابن ابی طالب جنگ را يک طرفه متوقف کرد پياده شد نماز را اقامه کرد گفت اين را مگر شما رو منبر نگفتيد؟ گفتم بلی گفت اين بازار اين­ها شيعه هستند؟ گفتم انشاءالله شيعه هستند، گفت شما سه ربع ساعت ديگر در بازار بمانيد وقت آذان است ببينيد چند درصد اين­ها حاضر اند از کسب و کار دست بکشند و رو به سمت مسجد بياورند من سر خجالت انداختم پايين آمدم، می­گويند حرف حساب جواب ندارد، ما چگونه می­خواهيم زمينه­ساز دولت امام زمان باشيم و حال آن­که نماز در زندگی رنگ باخته شما مساجد را ببينيد بازار و خيابان­ها را هم ببينيد چند درصد مردم نماز اول وقت چقدر اهتمام به مساجد حالا ماه مبارک رمضان است توفيقات مضاعفی عزيزان داريد گرچه جمعی که ما در خدمت­تان هستيم ايام ديگر سال هم مساجد را تنها نمی­گذاريد حالا اين­­جا سخنرانی است تشويق می­فرماييد حضور پيدا می­کنيد بحث ديگری است اما در جامعه مثل شما چند درصد نگاه­شان اقامه نماز است: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[18]قرآن می­فرمايد از اين ظرفيت­ها از اين فرصت­هايتان اول در راستای بر پايي نماز استفاده کنيد گسترش فرهنگ الهی چون بنده اگر خدايش را شناخت، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ»[19] خدا را اگر شناختی همه مشکلات حل است، خدا را اگر کسی فراموش کرد می­گويند با خدا باش پادشاهی کن، بی­­خدا باش و هرچه خواهی کن، بترس از کسی که از خدا نمی­­ترسد داعشی از خدا نمی­­ترسد او اگر از خدا می­ترسيد جنايت نمی­کرد افرادی که از خدا نمی­ترسند دست اندازی به مال مردم، به ناموس مردم به جان مردم، هراسی ندارند، «أَقامُوا الصَّلاةَ»[20] برپايي نماز اين حالت را در انسان ايجاد می­کند با آن آثاری ارزشمندی که خدا در قرآن درباره نماز نام برده، نماز مشکلات اقتصادی­­تان را حل می­کند: «وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»[21]ما امروز چرا اين قدر مشکلات اقتصادی داريم چون فرهنگ نماز تحقق پيدا نکرده نمازگذار واقعی باور دارد که «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»[22] خداست، مالک زندگی او خداست وابسته به اين امکانات نيست اين­ها را امانت خدا می­­بيند اعتقادش بر اين است لذا در رسيدگی و در رفع مشکلات ديگران کوتاهی نمی­کند، «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ»[23].

دو «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[24]ما می­­خواهيم به يک جامعه­­ای ايده­ال کمک کنيم حقوق الهی را بايد پرداخت کنيم ذکات حق مستمندان اداء بشود رسيدگی به امر فقراء و ضعفاء فراموش نشود، ما در فضيلت اطعام طعام داريم، اطعام طعام را امام صادق می­فرمايد از بيست حج مستحبی ثوابش بيشتر است، اطعام نه پول دادن، اطعام يعنی همان خوراکی که خودت می­خوری بخورانی، در همين ماه رمضان از خدا می­­خواهيم و ارزقنی اطعام الطعام خدايا توفيق اطعام طعام را به ما بده، حجت هم بر همه تمام است می­­گويند آقا نداری دستت خالی است، يک دانه خرما نمی­توانی اطعام کني، يک دانه خرما پيغمبر فرمود: «اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ»[25]در ماه رمضان مردم انفاق کنيد ولو به يکدانه خرما، دانه خرما هم ازت نمی­آيد يک ليوان آب، «بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاء»[26]يک ليوان آب بده دست روزدار اين می­­شود سپر برای تو در برابر آتش حالا آن­های که خدا لطف کرده که بايد به آن نسبتی که خدا محبت کرده هزينه کنند و اين هزينه کردن برای خودشان است اميرالمؤمنين می­فرمايد مردم اگر می­دانستند که کار خير وقتی به کسی دارد انجام می­پذيرد قبل از اين­که اثر اين کار به آن شخص مخاطب برسد آثارش به خودشما دارد بر می­گردد من قبل از اين­که صدقه­ام به دست فقير برسد منفعتش دارد در حساب من بر می­گرده، قبل از اين­که اين اطعام طعام را آن فرد بهره­ ببرد پاداشش را من دارم دريافت می­کنم با اين نگاه مردم اگر وارد بشوند با رغبت با شوق، با تکبر کار نمی­کند با تواضع خدمت می­کند، «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[27]ما حقوق فقراء را فراموش نکنيم رسول­الله فرمود اگر ديديد فقيری گرسنه ماند اگر ديديد فقيری برهنه ماند اگر ديديد فقيری دينش را از دست داد: «فبمنعهم الاغنياء» چون بخشی از ثروتمندها به وظيفه­شان عمل نمی­کنند حالا دل­شان برای خودشان هم نمی­­سوزد سال شصت و هشت سی و دو سال قبل آقای در همين شيراز بازار شيراز فوت کرد يکی از متدينين بازار شيراز برای من نقل کرد، گفت آن آقا من چون دوستانش بودم به بچه­هايش سفارش کرده بود در مسأله تقسيم اموال حاجی را صدا بزند آن آقای حاجی که برای من نقل کرد الآن زنده است، گفت آقای حدائق من رفتنم خانه­شان دفترها و مسائل را آوردند گفت اين آقا در سال شصت و هشت بيش از هشتصد مليون تومن فقط جنس در انبار داشت، من سال را گفتم که آقايونی که اهل ارزيابی و حسابرسی هستيد برگرديد به سی و دو سال قبل ببينيد هشتصد مليون سی و دو سال قبل چقدر بوده، گفت اين هشتصد مليون تومن فقط جنس در انبار داشت نوشته بود پنجاه سال نماز نخوانده­ام و برايم نماز بخوانيد راه گم کرده­­ها اين­ها هستند، پول به چه قيمتی، حج واجبش را به جا نياورده بود، مردم دلتان برای خودتان بسوزد شخصی آمد به رسول­الله عرض کردم يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کند چه کار کنم، پيغمبر فرمود به خودت رحم کن من گاهی اوقات برای خودم دلسوزی ندارم فکر خانواده و بچه­هايم هستم بابا نماز خودت واجب خودت تکليف خودت خدا می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[28]مردم مؤمنين اول خودتان را نجات بدهيد بعداً خانواده­تان را ما خودمان را فراموش کرديم خانواده را فراموش کرديم پرداختيم به ديگران خدا اين را نمی­خواهد بابا نماز قضاء نداری واجب زمين مانده نداری ذکات اداء نشده نداری خمس پرداخت نشده نداری اين­ها را انجام دادی، يک آقای تماس گرفت با ما حالا خيرين يک رقمی واجبی بدهی دين واجب داشت از کارهای مستحبی­اش گفت گفتم حاجی من يک چيزی می­گويم که قيامت نگويي آقای حدائق سرت می­شد و نگفتی، گفتم از روی دلسوزی بهت می­گويم پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: «يا علی اذا رأيت الناس يشتغلون بالنوافل و اشتغل انت باتمام الفرائض» علی وقتی ديدی مردم به مستحبات سرگرم اند تو واجباتت را انجام بده، مؤمن مرد حسابی تو خمس واجبت را ندادی می­گويي دارم برای امام حسين فلان کار می­کنم امام حسين هم قيامت جلوت را می­گيرد آقا می­فرمايد با پول خمس نداده ما از تو اين را می­خواستيم تو اول واجبت را بايد انجام می­دادی تو تکليف شرعی­ات را بايد انجام می­­دادی اول «قُوا أَنْفُسَكُمْ»[29] به داد خودت برس بعداً به داد ديگران اين منطق قرآن است: «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[30] ذکات يعنی اگر دين واجبی در اموال­­تان است رد کنيد بديد به صاحبانش فرصت عمر می­­گذرد به همين سرعتی که تا به امروز گذشت، چند سال از عمر ما گذشت، تا به خود بياييد بقيه هم تمام است، الآن روز چهارم رمضان است به خود می­آييم رمضان تمام شد به خود می­آييم عمر به پايان رسيد:

ای که دستت می­رسد کار بکن، پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار

هی آقا می­­نويسد شرح بسط می­نويسد آقا در وصيت نامه نوشتيم يکی را ده­تا کند، ده­تا را صدتا کنند، از کجا معلوم عمل بشود فردی آمد گفت آقا پدر ما فوت کرد پسر ارشد وصيت­نامه را خواند بعد هم پاره کرد گفت ما به اين عمل نمی­کنيم می­­خواست خودش عمل کند، صدايش هم در نياريد، آن پدر مسئول است آن پدر بايد خودش اين کار را می­­کرد نمی­گذاشت برای ورثه، رسول­الله فرمود مؤمن مؤمنات اگر کسی تا زندی است يکدانه خرما با دست خودش در راه خدا بدهد ثوابش از کل زندگی­ او که بعد از او بماند و من پيغمبر را وصی خودش قرار بدهد برای اجراء بيشتر است، يعنی حاج آقا يکدانه خرما خودت بدهی قابل مقايسه نيست با کل اموالت که به دست پيغمبر برسد بعد از شما زير نظر پيغمبر خرج بشود، برابری نمی­کند ديگر حالا باشد شيطان هم هی وعده امروز و فردا می­دهدعلی عليه­السلام می­فرمايد: «وَ لَا تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَدٍ»[31]، هی نگوييد فردا و فرداها شيطان بعضی­ها را فريب داد با همين آمال و آرزوها بيدار می­­شوند کی؟ روی تخته تابوت به سمت قبرستان: «فَنُقِلُوا عَلَى أَعْوَادِهِمْ إِلَى قُبُورِهِمُ الْمُظْلِمَةِ الضَّيِّقَةِ »[32] روی تخته تابوت بيدار می­­شود که رو دوش مردم است دارند می­گويند: «لا اله الا الله»، آن ساعت بيداری ديگر نفعی ندارد، «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[33].

«وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[34] دو نکته ديگر خدا می­فرمايد ما به هرکه امکانات داديم ضمن اين­­که بنده خدا را انجام می­دهد، حقوق فقراء را می­پردازد معروف را امر می­­کند،  بی­تفاوت نسبت به نگاه خدا نيست امر به معروف: «وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[35]و باز می­دارد مردم را از منکرات اين­جا هم استفاده اخلاقی کنم از اين آيه در امر به معروف و نهی از منکر طبق اين آيه انتظار الهی از مردم متفاوت است انتظاری که خدا از امار و به معروف و نهی از منکر يک مدير کل دارد از يک کارمند ندارد، انتظاری که خدا از يک وزير دارد از يک راننده ندارد انتظاری که خدا از يک تاجر بازار دارد از يک کارگر بازار ندارد چون او تمکنش بيشتر است می­گويند بابا تو امکاناتت بيشتر بود تو بايد بيشتر می­درخشيدي در دعوت مردم به سوی خوبی­ها تو حرفت را بهتر می­پذيرفتند تو شاگرد زير دستت بود شاگردان تو حرف تو را قبول می­کردند تو استاد بودی تو تاجر بودی تو مدير بودی تو عالم بودی تو بهتر ازت پذيرفته می­شد تا يک کسی که اين موقعيت تو را نداشت تو پدری حرف پدر را فرزند بهتر می­­خرد تا حرف ديگری برای اين فرزند، «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ »[36].

من جمع­بندی کنم عرايض را يکی دو نکته ديگر هم من اشاره کنم محضر عزيزان در بيست و هشت­جايي قرآن نماز و ذکات باهم ذکر شده اين­ها کنار هم آمدند در هر بيست و هشت مورد اول خدا می­فرمايد نماز اين يک پيام دارد يعنی مردم کار اقتصادی زمانی موفق است که کار اعتقادی قبل از آن شکل گرفته باشد پولی که درش دين و اعتقاد نباشد می­شود قارون می­­شود همين وضعی که شما می­بينيد همين تکاثر اموالی که بعضی­ها آلوده شدند به آن، اجحاف می­کند دست اندازی در اموال مردم حاضر است جنس از بين برود خراب بشود ولی ارزان به دست مشتری ندهد اين چون نماز نيست، تقدم بر کار اقتصادی کار فرهنگی است اين پيام برای همه ما دارد ما امروز اگر بخواهيم اقتصادمان را از اين سردرگمی­ها نجات بدهيم بايد رو کار فرهنگی کار کنيم امروز تمام کسانی که قدرت دست­­ آن­هاست چه قدرت اجرايي چه قدرت اقتصادی چه قدرت اجتماعی چه قدرت علمی چه قدرت سياسی اگر بخواهند به داد جامعه برسند بايد اول فرهنگ جامعه را ببرند بالا، من يک خاطره­ای را شايد سال­­های قبل ماه رمضان هم اين­جا عرض کردم اين هيچگاه از اين حافظه من خارج نمی­شود.

داستان مربوط به سال شصت و هفت، مجله کيهان فرهنگی حالا اشتباه نکنم اين مجله را هم نگهداشته بودم حالا در آرشيف عزيزان می­توانند رجوع کنند از طريق همين فضاهای مجازی ببينيد نقش ايمان اين است، يک جريانی را به عنوان خبر در يکی از صفحات اين کيهان فرهنگی پخش شده بود و نقل شده بود جريان اين بود که در محله غرب تهران آن قسمتی که محل تجميع زباله­های شهر تهران منطقه غرب که زباله­ها را آنجا تخليه می­کردند از آن­جا بارگيری می­کردند می­­بردند برای خارج از تهران يک کارگری قراردادی شهرداری لا به لای زباله­ها يک بسته تراويل به ارزش يک مليارد تومن سال شصت و هفت، اين لايه زباله­ها پيدا کرده بود آن زمان تراويل­های پانصد هزار تومنی بود اين پيدا کرده بود کارگر قراردادی خبرنگار باش مصاحبه کرده بود گفته بود من ماه نوده سه هزار تومن حقوق می­گيرم آن سال خانه­اش در حومه تهران در خانه اجاره­ای دوتا فرزند داشت يک جوان سی و چهار و پنج ساله اين پول را که پيدا می­کند به مسئولين مافوق گذارش می­دهد که من يک بسته­­ای پيدا کردم تراويل هست اطلاع رسانی شد صاحب پول يکی از ملياردرهای تهران بود پيدا شد خب اين آقای ملياردر آمد و بالاخره در يک مراسمی پول را می­خواستند تحويل بدهند خبرنگار خوش ذوق يک کار زيبای کرده بود هم با ملياردر مصاحبه کرده بود هم با آن کارگره، به ملياردر گفته بود که آقا شما باورتان می­شد که اين پول به دست شما برسد، يک مليارد آن سال، آن­هم پول نقد تراويلی که در بازار می­شد خرجش کند، گفت اصلاً من فکرش را نمی­کردم که اين پول برگردد، گفته بود اين آقای کارگری که پيدا کرده خبرنگار گذاشته بود دهان آن ثروتمند اين يک خانه­ای دارد اطراف تهران مال خودش هم نيست اجاره­­ای است در اطراف تهران بالاخره همسری دارد دوتا فرزند دارد حقوق مختصری دارد شما به پاس اين کارش می­خواهی چگونه تشکر کنی اين را خبرنگار پرسيده بود، من در پرانتز يک جمله بگويم می­­دانيد چرا کارهای خوب توسعه پيدا نمی­­کند چون از کارهای خوب تجليل صورت نمی­گيرد نماز می­گوييم وظيفه­اش است، ذکات می­گوييم وظيفه­اش است پيامبر خدا به پيامبر می­فرمايد اين­های که ذکات می­دهند: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[37] درود بفرست بر اين­ها وظيفه­اش است تو هم دعا کن ما اگر کسی کار خوب کرد می­گوييم وظيفه­اش است خلاف کرد مچش را می­گيريم بابا در برابر کار خوب تشويق بايد کرد رسول­الله اول مبشر بود بعداً نذير، « إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[38] فرزندت اگر به پاکی دارد زندگی می­کند نگو بايد باشد شما هم تجليل کن آقايون مگر نماز وظيفه نيست مگر روزه وظيفه نيست روزه وظيفه­ است واجب است بايد برويد اما خدا در برار همين روزه چه می­کند پيغمبر در آن خطبه­ای شعبانيه نسبت به روزه رمضان چه فرمود چقدر خدا امتياز می­دهد نسبت به همين نمازی که بايد بخوانی نسبت به همين خمسی که بايد بدهيد نسبت به همين ذکاتی که بايد پرداخت کنيد، ما از خدا می­آموزيم خبرنگار گفته بود اين آقا يک مليارد پول شما را برگرداند وضعی هم ندارد شما می­خواهيد چه کار کنيد؟ آقايون شما بوديد چه کار می­کرديد؟ خدا وکيلی راستش را بگوييد، يک دفعه شب خواب می­­بينيد يک جور ديگر در خواب در می­آيد، ده درصد آفرين آقا می­گويد ده درصد، ده درصد صد مليون را آقا می­داده، آفرين به اين همت، حالا حد اقل همان خانه­ای درش زندگی می­کرد برايش می­­خريدند حداقل می­گفت آقا بيا تو کارگر قراردادی هستی بيا در تشکيلات من ملياردر يکجای کار می­دهم دستت زندگی­ات را اداره می­کنم اين­ها آن حداقل­ها بود اين آقای ملياردر گفته بود من به پاس تشکر يک مليون تومن بهش می­دهم، يعنی يک هزارم پول پيدا شده واقعاً بعضی­ها که پول­شان که گم می­شود گم بشود، با اين همت کوتاه، اما آقايان بعضی­ها خانم­ها بعضی­ها پول را خجالت می­دهند عباس فرات را خجالت داد، آبی که ابالفضل در دست گرفت آورد بالا حالا بعضی­ها به غلط می­گويند حضرت می­خواست بنوشد پيشيمان شد اين دون شأن ابالفضل است يادی از لب تشنه امام که کرد آب را روی آب ريخت يعنی مردم جنگ ما برای آب نيست، تشنه­ام نه به بهايي اين­که رفع عطش بشود و امام تشنه بماند لذا بعضی از بزرگان می­­گويند فرات تا قيام قيامت خجالت زده ابالفضل است بعضی­ها پول را خجالت می­دهند آفرين بر اين کارگر قراردادی وقتی گفت اين يک مليون را ايشان می­خواهد بهت بده گفته بود من قبول نمی­کنم من خودم اين خبر را خواندم آدرس هم دادم آقايونی که اهل تحقيق هستید رجوع کنيد گفته بود چرا؟ حالا شايد خبرنگار در ذهنش اين بود که پول کمی است کم دارد می­دهد گفت بود من به وظيفه شرعی­ام عمل کردم من مسلمانم و خدا را سپاس می­گويم که مسئوليتی که به دوش من رسيد به شايسته­ترين وجه عمل شد، اصلاً مثل يک آدمی که دوره­ای معارف عاليه اسلامی ديده ببينيد آقايون معرفت هم کار به سواد ندارد طرف بی­سواد ولی با معرفت گفته بود من اين پول را قبول نمی­کنم اجر من را ضايع نکنيد من به تکليفم عمل کردم پول برای چه به من می­­خواهيد بدهيد، و خبرنگار نوشته بود هرکاری کردند به اين کار نپذيرفت و اين پول را قبول نکرد، ببينيد اين نگاه تربيت دينی که عرض کردم تقدم با فرهنگ دينی است فرهنگ دينی آمد کارگر خانه استجاری است قراردادی است پاش روی پوست خربزه است ثبات شغلی ندارد يک مليارد به دستش می­رسد دست نمی­زند بر می­­گرداند جايزه را هم قبول نمی­کند می­گويد من جايزه از خدا می­خواهم دين آدم را اين جوری تربيت می­کند حالا طرف هم امروز زنگ زده می­گويد آقای حدائق به دادمان برسيد در فلان اداره هرچه می­رويم دنبال حق­مان حق­مان را جواب نمی­دهند يک کسی گفت آقا يک پولی ازت می­خواهند يک چولی ده تا حقت را بدهد، حالا استاندارتان هم آدم خوب چه کار می­تواند بکند، مسئولين­ هم آدم­های دلسوز وقتی بخشی از اين­ها همراهی نمی­کنند، يک ناخالی­­های در کار هستند کارشکنی می­­کنند علی‌بن ابی طالب فرد اول در زمان خودش همکاری با حضرت نکردند آنی که تربيت دينش ضعيف است اهل رشوه است اهل زياده طلبی است اهل زير کار در رفتن است اين چهار نکته را قرآن به عنوان نکاتی که در عصر ظهور تحقق پيدا می­کند من نکته پايانی و عرض را تمام کنم.

قرآن می­فرمايد: «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ»[39] از اين: «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ»[40] استفاده می­شود امر به معروف و نهی از منکر هم قدرت می­­خواهد يعنی اول مسئولين بايد بيايند سر خط بنده در اداره اول بايد مدير حرف بزند، اول بايد معاون حرف بزند اول اين آقای حاجی تاجر بازار حرف بزند بعد آن حمال بازار اول من عمامه بسر حرف بزنم بعداً آن طلبه، اول آن آقای استاد دانشگاه حرف بزند بعداً دانشجو همه مسئوليم: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه‏»[41] ولی آن کسی که قدرت بيشتر موقعيت بالاتر دارد مسئوليتش بيشتر است اين­­ها زمينه­ساز دولت مهدوی می­شود، «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[42] پايان آيه هم يک هشدار است «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»[43] مردم خيلی هم خوش باور آقا ما نمازهامان را خوانديم کفش­هامان جفت است ببينيد قبول اعمال را کسی خبر ندارد خوب هم اگر بودی باز مغرور نباش، بگو: «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»[44].

خب روز چهار شنبه است عزيزی گفتند توسل به حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا پيدا شود مقدمه توسل دل­ها آماده بشود نکته­ای را تقديم کنم از يک فقيه و عالم بزرگ و عنايت علی ابن موسی الرضا و توسل خدا رحمت کند حضرت آيت­الله آقای حاج شيخ مرتضی حائری يزيدی پدر عيال آيت­الله آقای حاج سيدمصطفی خمينی و فرزند فقيه بزرگ بنيانگذار حوزه علميه قم آيت­­الله العظمی حاج شيخ عبدالکريم حائری عزيزانی که قم مشرف می­شويد قبر آقای حاج شيخ پايين قبر حاج شيخ قبر آيت­الله حاج شيخ مرتضی است در حالات حاج آقای شيخ مرتضی نقل می­کنند وقتی ايشان رحمت خدا رفت ايشان خيلی مقيد بود به زيارات امام رضا زيارت امام رضا را سال يکبار اگر می­شد دوبار ايشان از دست نمی­داد مقيد بود وقتی که رحمت خدا رفت و آيت­الله العظمی مرعشی می­فرمايد ما به حسب رفاقت و دوستی و همدرسی و همکلاسی باهم بوديم شبی که آقای حاج شيخ مرتضی را فدن کردند ليلة الدفنش بود مرحوم آيت­الله العظمی مرعشی نجفی می­فرمايد من نماز ليلةالدفن را خواندم برای آقای حاج شيخ مرتضی سوره قرآنی هم خواندم و از خدا خواستم خدايا حال برزخی ايشان را به من نشان بده الآن وضعش چگونه است می­فرمايد من خوابيدم اين را نقل قول از اين مرجع بزرگ آيت­الله العظمی مرعشی نجفی اعلی­الله مقامه الشريف، می­فرمايد شب خواب ديدم در يک باغستان بسيار زيبايي دارم قدم می­زنم از دور آقای حاج شيخ مرتضی حائری آمد همدرس ما ولی سيما سيمای جوانی شاداب با نشاط ولی متوجه شدم که اين برزخ است و حاج شيخ هم فوت کرده گفت آمد نزديک باهم رو به رو شديم احوال پرسی و سلام گفتم آقای حاج شيخ مرتضی از مردن چه خبر؟ گفت آقای حاج سيدشهاب الدين مرعشی کسالتم وقتی شدت پيدا کرد حالم سخت شد، ببينيد امام زين العابدين می­فرمايد سه ساعت است سخترين ساعات زندگی­ همه است، هيچ کدام از ما هنوز بهش نرسيديم از خدا بخواهيد به آسانی بگذرد: «ساعة يموت» لحظه مردن خيلی سخت است، «ساعة يبعث حياً» لحظه حضور در صحرای قيامت، «و ساعة عند الميزان»  زمانی که می­آوردند آن پای ميزان حساب برای حسابرسی، بنال چه کاره­ای؟ چه کردی؟ هفتاد هشتاد سال زندگی کردی امکانات بهت داديم چه کردي؟ اين­ها خيلی سخت ساعات سختی است، و لذا برای همين ساعات امام سجاد گريه می­کند، «أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَاناً ذَلِيلًا حَامِلًا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي»[45] گفت آقای حاج سيدشهاب الدين آن لحظات آخر ديدم حضرت قابض الارواح آمد به من گفت شيخ مرتضی حائری چه­ات است؟ گفتم بدنم خيلی درد می­کند گفت شروع کرد از پايين پا دست کشيدن همين طور که دست می­کشيد درد از اين قسمت­ها از بين می­رفت بدن آرام می­شد کشيد تا رسيد به حلق من گلی را به من داد بوييدم ديدم يک دفعه صدای شيون اهل منزل بلند شد، شاگردها دوستان خانواده همه دارند شيون می­کنند روح من دارد نظاره می­کند حالا هرچه روح من به اين­ها خطاب می­کرد به ياد خودتان باشيد شما اين راه را پيش رو داريد شما مردنی دارد ولی اين­ها متوجه نبودند، گفت من را غسل دادند کفن کردند تشييع کردند نماز خواندند در قبر سپردند تلقين دادند لحد گذاشتند خاک ريختند ديدم يکی يکی افراد از سرقبر برخواستند و رفتند همه رفتند نوبت به خانواده و بچه­ها و بستگان رسيد يکی يکی اين­ها را بلند کردند ديديد گاهی اوقات بستگان متوفی نمی­خواهند بلند شوند ديگران بلند شان می­کنند می­گويند اين قدر گريه نکن فکر خودت باش، خدا صبرت بدهد اين راهی است که همه بايد بروند گفت همه رفتند همه رفتند و تنها ماندم من اين شرح حال يک مجتهد حوزه است فرموده بود آقای سيدشهاب الدين مرعشی، من شيخ مرتضی حائری روحم بالای جسدم زانوی غم به بغل گرفته بود، در آن تاريکی قبر تنها تنها همه هم رفته بودند يک وقت صدای پای آمدن دو نفر از پايين پای من شنيده شد گفت اين قدر اين صدها وحشتناک بود که هرچه اين صداها نزديک­تر می­شد وحشت من بيشتر و بيشتر آمدند آمدند تا رسيدند به فضای قبر ديدم دوتا وجودی که آمدند برای حسابرسی از اين هيئت اين­ها و هيبت اين­ها می­خواستم زهری ترک بشوم، ايشان فرمود روح من می­خواست زهری ترک بشوم، زبانم بند آمد از من پرسيدند خدای تو کيست؟ پيغمبر تو کيست؟ از وحشت نمی­دانستم به اين­ها چه بگويم؟ يک وقت صدای پای آمدن کس ديگری از بالای سر به گوش رسيد اين صدا هرچه نزديک­تر می­شد آرامش من بيشتر می­شد و اين صدا هرچه نزديک­تر می­شد اين دوتا وجود وحشتناک فاصله می­گرفتند آمد و آمد تا رسيد به قبر آن دوتا وجود را ديگر من نديدم ديدم يک وجودی سراسر نور زيبايي قبر ما را نورانی کرد فرمود شيخ مرتضی حائری سلام عليکم، سلام کردی می­آيند سلامت می­کنند گفت جواب دادم فرمودند شيخ مرتضی ترسيدی؟ گفتم آقا خيلی ترسيدم فرمودند شيخ مرتضی حائری من را شناختی؟ گفتم نه آقا من شما را نشناختم، فرمودند من علی ابن موسی الرضا هستم؟ اللهم صل علی محمد و آل محمد، آقا فرمودند شيخ مرتضی تو در ايام زندگانی­ات سی و هشت مرتبه آمدی زيارت من سی و هشت مرتبه در بزرخ می­آيم ديدنت، ديگر نگران نباش کسی به تو کاری ندارد گفت آقا يک اشاره کردند بالای قبرم دری باز شد گفت اين باغ و اين کاخ و اين لباس مرحمتی علی ابن موسی الرضا.

السلام ای شيهد خراسان، ای پناه همه بی­پناهان

کربلا رفتيد کربلا رفته­ها انشاءالله عزيزمان حاج آقای مشکين قدم به فيض کامل می­رسانند شيعه­های عراق را که آدم می­بيند مثل شيعه­های ايران که دلشان پر می­زند برای امام حسين آن­ها هم دلشان پر می­زند برای علی ابن موسی الرضا می­گويند مشهد رفتيد ما را دعا کنيد به ياد ما سلام کنيد.

تو جگر گوشه­ای مرتضائی، تو علی ابن موسی الرضايي،

اين يک بيت زبان حال جمع حاضر به محضر آقا بگوييم آقا چهارم رمضان درخانه شما آمديم خواسته همه از محضرت همين است همين بيت آقا يک آقايي کن، يک توجهی يک توسلی.

جان زهراء و جان جوادت، کارد اگر به استخوانت رسيده امام رضا روی اين دو عزيز خيلی حساس است، مادرش فاطمه زهراء عزيزش جواد الائمه آقا را به اين دو بزرگوار قسم بده.

جان زهراء و جان جوادت، وقتی مردن کن از ما عيادت

ای رضا جان ای رضاجان.

 

[1] حج 41.

[2] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص70.

[3] حج 41.

[4] تحف العقول النص ص58.

[5] تحف العقول النص ص58.

[6] الصحيفة السجادية ص92.

[7] الصحيفة السجادية ص92.

[8] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.

[9] يس 68.

[10] هود آیه88

[11] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.

[12] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.

[13] حج 41.

[14] حج 41.

[15] حج 41.

[16] حج 41.

[17] حج 41.

[18] حج 41.

[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص337.

[20] حج 41.

[21] معارج 24- 25.

[22] فاتجه 4.

[23] حج 41.

[24] حج 41.

[25] الأمالي( للصدوق) النص ص94.

[26] الأمالي( للصدوق) النص ص94.

[27] حج 41.

[28] تحريم 6.

[29] تحريم 6.

[30] حج 41.

[31] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2ص136.

[32] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2ص136.

[33] حج 41.

[34] حج 41.

[35] حج 41.

[36] حج 41.

[37] توبه 103.

[38] احزاب 45.

[39] حج 41.

[40] حج 41.

[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏72  ص38.

[42] حج 41.

[43] حج 41.

[44] حج 41.

[45] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص591.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه