استاد حدائق روز چهارشنبه 17 فروردین ماه 1401 مصادف با چهارمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان مبحث «شاخصه های حکومت مهدوی» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»[1]
بحثی که محضر عزيزان نکاتی تقديم شد پيرامون ويژگیهای در عصر ظهور صاحبالزمان که يکی از اتفاقهای مبارکی که میافتد استقرار کامل دين و آئين الهی است يعنی آنچه خدا میپسندد جامعه عمل میپوشد در عصر ظهور ديگر شما اين شيطنتها و فريبکاريها و دغلبازیها را نمیبينيد در عصر ظهور چون دين استقرار پيدا کرده امنيت آسايش رفاه که حالا اين موضوعاتش را هم از نگاه قرآن و هم روايات به آنها پرداخته خواهد شد اين بیدينی است که شما اين جريانات را میبينيد ظلم و جنايت و قتل و حالا عزيزی اشاره کردند ديروز در صحن آقا علی ابن موسی الرضا اين جنايت همه اينها شما يک مورد من اين را کلی عرض کنم، يک مورد آدم متخلف را نمیتوانيد نام ببريد که ديندار باشد راوی به امام صادق عرض کردم يابن رسولالله مؤمن دروغ میگويد امام فرمود مؤمن وقتی دارد دروغ میگويد ديگر مؤمن نيست ملکه ايمانش رفته آن همان لحظه بميرد مؤمن نمرده است مؤمن که دروغ نمیگويد آقا فلانی نماز شب میخواند فلان کار خلاف هم کرده زمانی که دارد اين کار خلاف را میکند ديگر آدم درستی نيست در همان حال ببرنش گنهکار بردنش اينکه آقا زين العابدين در دعای ابوحمزه عرض میکند: «وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ»[2]خدايا عاقبت بخير برويم غافلگير نشويم در گناه، يک جوری ما را نبرند که شرمنده در پيشگاه الهی بشويم آقا اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم بترس از اينکه مرگ زمانی به سراغ تو بيايد که در حال نافرمانی خدا هستی لذا نوع ظلمها جنايتها تدليسها گناههان همه ريشه در بیدينی دارد در عصر ظهور وقتی دين استقرار پيدا کرده شما ديگر اين جريانات را نمیبينيد. بحثی ديروز مطرح شد من ادامه آيه ديگری را امروز نکاتی را عرض کنم ما مردم عصر غيبت برای زمينهسازی و کمک کردن به دولت مهدوی چه وظيفهای داريم ديروز آيهای تلاوت شد از قرآن و مطالبی عرض شد که بايد صالح زيست و پاک زندگی کرد يکی از آيات ديگری که خدا راهنمايي میکند اتفاقاً اين آيه هم از آيات مهدوی در قرآن است آيه 41 از سوره مبارکه حج، خداوند چهار دستور بيان میکند که در روايت داريم اين برنامهها هم برای عموم بشريت درس است هم در عصر ظهور اجرای میشود اگر بگوييم استقرار کامل دين به اينها عمل میشود قرآن میفرمايد: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[3] کسانی که ما به آنها فرصت داديم و تمکن داديم روی زمين.
اولاً من تمکن را يک اشارهای کنم تمکن نسبتی است يک آقای ملياردر است يک آقای مليونر است يک آقای زندگیسادهتری يکی گستردهتر يک آقا را میگويند مدير کل يکی را میگويند آبدارچی يکی آيتالله العظمی است يکی طلبه است يکی فرمانده است يکی سرباز، همه متمکن اند اما با نسبتها و اين را فراموش نکنيم سروران عزيز به نسبتی امکاناتی که خدا داده قيامت حساب میخواهند يک فرمانده را میکشند حساب در حد کلاس فرماندهش يک آيتالله را در حد آيت اللهی يک ثروتمند را در حد ثروتمندی پيغمبر فرمود: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الرِّزْقِ»[4] اين برای آنهای که دستشان خالی است و فقير اند مايه اميدواری است، «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِيَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْعَمَلِ»[5] آنهای که در دنيا به پول کم ساختند و زندگی ساده خدا قيامت به عمل کمشان رضايت میدهد میگويد برويد بهشت ما همين هفده رکعت نمازت را قبول کرديم برو، تو به کم مال ساختی ما هم به کم عملت رضايت میدهيم از ما زياد گرفتی زياد بايد جواب بدهی، هرکه بامش بيش برفش بيشتر، لذا عبادتی يک جمله آقا زين العابدين در دعای مکارم الاخلاق دارد مؤيد عرضم محضر عزيزان عرض کنم امام زين العابدين از خداوند پول میخواهد اما کدام پول؟ از خدا مقام میخواهد اما چه مقامی؟ عرض میکنم: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً»[6] خدايا ما را در جامعه بالا مبر مگر اينکه هرچه میرويم بالاتر: «إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[7] در خودمان بياييم پايينتر مقام و موقعيت خوب میدانيد کدام است؟ آقا وقتی شد مسئول تازه تواضعش بيشتر بشود من عرض کردم اميرالمؤمنين در بازار کوفه داشتند رد میشدند خليفه عالم اسلام شش کشور اسلامی امروز تحت فرمان حضرت بود آقا ديدند يک کسی میخواهد اين بارش را از زمين بلند کند بگذارد روی مرکب توانايي ندارد خليفه عالم اسلام آمد گوشهای اين بار را گرفت فرمود کمکت میکنم بلند کن، ما عارمان نمیشود کسر شأنمان نمیشود اين مقام مقام خوبی است هرچه انسان عزت پيدا میکند در وجودش ذلت نفسی پيدا کند اين دعا را هم من میگويم از دعاهای حضرت زهراست در قنوت نماز شب اين را خوانديد دعا کنيد اين فرمايش صديقه طاهر است: «اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِي فِي نَفْسِي»[8] خدايا خودم را در خودم پايين بيار، خيلی به خودتان حساب باز نکنيد آقای فلانی مهندس آيتالله دکتر بابا فتلت را میکشند پايين آلزايمر میگيری راه خانهات را هم گم میکنی نديدید، همين ديروز شخصی زنگ میزد از يکی از محترمين داشت نقل میکرد گفت آقا اين آقا گاهی اوقات يک توصيههای میکند بعد فراموشش میشود ما چه کار کنيم؟ میگويد اين کار را بکنيد بعداً دچار نسيان میشود اين بشر است بشر قرآن میفرمايد: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»[9] يک نقطهای آغاز دارد يک نقطهای اوج داری دوباره میآيي پايين میآيي پايين میآيي پايين میرسي به نقطه صفر بچههای شيرخواره را ديديد قنداقشان میکنند کهنسالهای پمپرزی را هم ديدهايد بچههای شيرخواره را ديديد امر و نهیشان میکنند نخور حرف نزن بشين بعضی از کهنسالها را هم ديد حرف نزن حاجی خريفت شده پناه بر خدا از خدا بخواهيد هرچه عزتتان میدهند در خودتان بياييد پايين رو خودتان حساب باز نکنيد من يکی را دهتا میکنم، دهتا را صدتا میکنم، بابا ولت کنند خودت را هم نمیتوانی جمع کنی، «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»[10] و حضرت زهراء عرض میکند: «وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[11] خدايا يک چيز را در خودم ببر بالا، عظمت خودت را در من بالا ببر، يعنی آقايون هرچه به رفتن نزديکتر میشويد عظمت خدا بايد نزدتان بالاتر برود، خدا رحمت کند آيتالله والد ما را میفرمودند مرحوم آقای حاج شيخ جد ما مرحوم آيتالله حاج شيخ ابوالحسن حدائق ابوی میگفتند يکی دو سال آخر عمر که ايشان از نظر جسمی شرائط رفتن بيرون از منزل را نداشتند ضعيف شده بودند دکتر هم توصيه کرده بود آقا ديگر بيرون نرويد يک وقت زمين میخوريد آسيب میبينيد، ايشان نماز را در منزل میخواندند يک چند نفر از خصصين ايشان میآمدند پشت سر ايشان اقتداء میکردند نماز جماعت در منزل، حاج آقا میگفتند من میديدم نماز مغرب و عشاء را که ايشان میخواندند شامشان را میخوردند قبل از خواب میرفتند وضوء میگرفتند میرفتند رو سجاده میايستادند نافله شب میخواندند هشت رکعت نافله دو رکعت شفع يک رکعت وتر، میگفتند من از تسبيحی که در دستشان بود العفو العفوها میفهميدم نماز شب کی؟ بعد از شام شب قبل از خواب، بعد ايشان گفتند، صبح میخواستم بروم مسجد علمدار برای نماز صبح، از جلو در اتاق ايشان که رد میشدم ديدم ايشان رو سجاده ايستادند باز تسبيح به دست العفو العفو، گفتند يک روز سؤال کردم گفتم آقا شما مثلی که اين شبها دوبار نماز شب میخوانی، يک مرتبه سر شب يک مرتبه وقت سحر گفتند بابای من ديگر به حال خودم اطمينانی ندارم از خدا بخواهيم اين جوری بشويم حالا بعضیها هرچه پيرتر میشوند عبادتها ولتر بندگان خوب خدا هرچه به رفتن نزديکتر جدیتر کوشاتر قویتر گفتند بابای من ديگر به حال خودم اطمينانی ندارم میگويم دلم میخواهد اگر امشب شب آخر زندگی من است نماز شب نخوانده به محضر خدا نروم نماز شب را میخوانم سحر بيدار میشوم میبينم هنوز زندهام يک نماز شب ديگر هم میخوانم نماز شب نه نماز واجب نماز نافله اين همان: «عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[12] خدايا خودت را در خودم بالا ببر خودم را در خودم پايين بيار، خب قرآن میفرمايد نشانه ياران امام زمان در عصر ظهور و بندگان خوب خدا، تمکن عرض کردم بحث تمکن بود اين امکاناتی که خدا به ما داده نسبی است و به همان نسبت هم از ما حساب میخواهند کما اينکه شما ببينيد در مدارس از يک دانش آموز کلاس اول ابتدايي در حد خودش استاد سؤال میپرسد از يک دانش آموز کلاس پنجم در حد خودش از يک دبيرستانی يک دانشجو، هرکسی در حد ظرفيت خودش ازش میپرسند لذا اينکه قرآن میفرمايد آنهای که ما بهشان امکانات داديم امکانات يعنی ظرفيتهای که در اختيارتان است به نسبت آنچه در اختيارتان داده شده بايد در اين چهار جهت خودتان را نشان بدهيد يک: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[13]خدا خلقتان کرده، خدا پول داده خدا قدرت داده خدا حافظه داده اول وظيفه شما اقامه نماز است بندگی است، يک نکته من اينجا باز اضافه کنم، قرآن میفرمايد: ««الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[14]هرجای زمين که هستيد نماز مربوط به شيراز نيست، سومين حرم اهلالبيت نماز مربوط به مشهود و ايران نيست نماز در کفرستان هم که انسان باشد: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[15]هرجايي عالم که هستيد خدای شرق عالم خدای غرب عالم هم هست، در هر نقطهای که هستيد«أَقامُوا الصَّلاةَ»[16]بايد نماز را برپا بداريد اين نکته اول، ما میخواهيم کمک کنيم به دولت مهدوی میخواهيم زمينهساز باشيم برای ظهور حضرت برای استقرار کامل دين اول ما از خودمان شروع کنيم نماز را برپا داريم، «أَقامُوا الصَّلاةَ»[17] و اينجا درسی است مسئولين ما پدران ما مربيان ما متوليان جامعه ما اول خودشان بايد نماز اول وقت بخوانند، پدر نماز اول وقتخوان اولاد نماز اول وقتخوان تربيت میکند من در يک جلسهای عرض کردم به يکی از بزرگان گفتند چه شد شما نماز شب خوان شدی گفت من يک بار در زندگی پدر و مادر به من نگفتند نماز شب بخوان از دوران طفوليت وقتی بيدار میشدم نيمههای شب گرسنه و تشنه بودم میديدم اين سمت اتاق پدر مشغول مناجات با خداست آن سمت اتاق مادر مشغول راز و نياز است اين ارتباط معنوی شبانه پدر و مادر ما را نماز شب خوان کرد، پدرها مادرها الگو هستيد بنده خودم نماز نمیخوانم به فرزندم میگويم نماز، برو نمازت را بخوان: دو صد گفته چون نيمکردار نيست، شما ببينيد اداراتی که مديران آن مجموعهها مقيد به نماز اول وقتند زير مجموعهها نماز اول وقت میخوانند، من بارها اين را میگفتم مردم بترسيم از اينکه نماز ظهر عاشوراي امام حسين را خدا قيامت نشان بدهد سر خجالت بايد بيندازيم پايين میگويند حاجی مشتری داشتی آقای مدير ارباب رجوع داشتی حاج خانم جلسه بود، فاميل آمده بودند منزلت نماز رفت در حاشيه، میگويند سيدالشهداء روز عاشورا زير تيربار دشمن ابوتمامه صيداوی وقتی از نماز يادت کرد امام جنگ را متوقف کردند پياده شدند اقامه نماز کردند شما امروز در اين شهر که را میتوانيد پيدا کنيد بگويد من وضعيتم سختتر از وضعيت امام حسين ظهر عاشورا بود که میتوانيد توجيه کند نسبت به تأخير نمازش من سابق اين را میگفتم بعد از اينکه فيلمی از سردار سليمانی نشان داده شد که در جبهه جنگ با داعش با هفت، هشت نفر زير تيربار داعشیها ظهر اين سردار نماز جماعت اول وقتش را اقامه کرد، میگويند بابا سيدالشهداء که ما عددی نست به تراز حضرت سنجيده بشويم سردار سليمانی در جبهه جنگ با داعش، سوريه نماز اول وقت آقای مدير از پشت ميز بلند نمیشوی بيايي، آقای تاجری که کرکرهای مغازهات را پايين نمیکشی بگويي خدا با کمال تأسف عرض کنم چندسال قبل يک جوان سنی در راهرو بازار وکيل ما را خجالت داد روز هشتم محرم بود، از منبر آمدم پايين داشتم میآمدم از بازار بيرون ديدم يک جوانی دنبال سر من آمد گفت آقا من مال فلان شهرستان هستم امروز شيراز بودم در مجلس روضه شما پايين منبر بودم اهل سنت هستم، گفت شما الآن روی منبر از نماز علی ابن ابی طالب در جنگ صفين وسط ظهر جنگ علیابن ابی طالب جنگ را يک طرفه متوقف کرد پياده شد نماز را اقامه کرد گفت اين را مگر شما رو منبر نگفتيد؟ گفتم بلی گفت اين بازار اينها شيعه هستند؟ گفتم انشاءالله شيعه هستند، گفت شما سه ربع ساعت ديگر در بازار بمانيد وقت آذان است ببينيد چند درصد اينها حاضر اند از کسب و کار دست بکشند و رو به سمت مسجد بياورند من سر خجالت انداختم پايين آمدم، میگويند حرف حساب جواب ندارد، ما چگونه میخواهيم زمينهساز دولت امام زمان باشيم و حال آنکه نماز در زندگی رنگ باخته شما مساجد را ببينيد بازار و خيابانها را هم ببينيد چند درصد مردم نماز اول وقت چقدر اهتمام به مساجد حالا ماه مبارک رمضان است توفيقات مضاعفی عزيزان داريد گرچه جمعی که ما در خدمتتان هستيم ايام ديگر سال هم مساجد را تنها نمیگذاريد حالا اينجا سخنرانی است تشويق میفرماييد حضور پيدا میکنيد بحث ديگری است اما در جامعه مثل شما چند درصد نگاهشان اقامه نماز است: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[18]قرآن میفرمايد از اين ظرفيتها از اين فرصتهايتان اول در راستای بر پايي نماز استفاده کنيد گسترش فرهنگ الهی چون بنده اگر خدايش را شناخت، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ»[19] خدا را اگر شناختی همه مشکلات حل است، خدا را اگر کسی فراموش کرد میگويند با خدا باش پادشاهی کن، بیخدا باش و هرچه خواهی کن، بترس از کسی که از خدا نمیترسد داعشی از خدا نمیترسد او اگر از خدا میترسيد جنايت نمیکرد افرادی که از خدا نمیترسند دست اندازی به مال مردم، به ناموس مردم به جان مردم، هراسی ندارند، «أَقامُوا الصَّلاةَ»[20] برپايي نماز اين حالت را در انسان ايجاد میکند با آن آثاری ارزشمندی که خدا در قرآن درباره نماز نام برده، نماز مشکلات اقتصادیتان را حل میکند: «وَ الَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»[21]ما امروز چرا اين قدر مشکلات اقتصادی داريم چون فرهنگ نماز تحقق پيدا نکرده نمازگذار واقعی باور دارد که «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»[22] خداست، مالک زندگی او خداست وابسته به اين امکانات نيست اينها را امانت خدا میبيند اعتقادش بر اين است لذا در رسيدگی و در رفع مشکلات ديگران کوتاهی نمیکند، «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ»[23].
دو «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[24]ما میخواهيم به يک جامعهای ايدهال کمک کنيم حقوق الهی را بايد پرداخت کنيم ذکات حق مستمندان اداء بشود رسيدگی به امر فقراء و ضعفاء فراموش نشود، ما در فضيلت اطعام طعام داريم، اطعام طعام را امام صادق میفرمايد از بيست حج مستحبی ثوابش بيشتر است، اطعام نه پول دادن، اطعام يعنی همان خوراکی که خودت میخوری بخورانی، در همين ماه رمضان از خدا میخواهيم و ارزقنی اطعام الطعام خدايا توفيق اطعام طعام را به ما بده، حجت هم بر همه تمام است میگويند آقا نداری دستت خالی است، يک دانه خرما نمیتوانی اطعام کني، يک دانه خرما پيغمبر فرمود: «اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ»[25]در ماه رمضان مردم انفاق کنيد ولو به يکدانه خرما، دانه خرما هم ازت نمیآيد يک ليوان آب، «بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاء»[26]يک ليوان آب بده دست روزدار اين میشود سپر برای تو در برابر آتش حالا آنهای که خدا لطف کرده که بايد به آن نسبتی که خدا محبت کرده هزينه کنند و اين هزينه کردن برای خودشان است اميرالمؤمنين میفرمايد مردم اگر میدانستند که کار خير وقتی به کسی دارد انجام میپذيرد قبل از اينکه اثر اين کار به آن شخص مخاطب برسد آثارش به خودشما دارد بر میگردد من قبل از اينکه صدقهام به دست فقير برسد منفعتش دارد در حساب من بر میگرده، قبل از اينکه اين اطعام طعام را آن فرد بهره ببرد پاداشش را من دارم دريافت میکنم با اين نگاه مردم اگر وارد بشوند با رغبت با شوق، با تکبر کار نمیکند با تواضع خدمت میکند، «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[27]ما حقوق فقراء را فراموش نکنيم رسولالله فرمود اگر ديديد فقيری گرسنه ماند اگر ديديد فقيری برهنه ماند اگر ديديد فقيری دينش را از دست داد: «فبمنعهم الاغنياء» چون بخشی از ثروتمندها به وظيفهشان عمل نمیکنند حالا دلشان برای خودشان هم نمیسوزد سال شصت و هشت سی و دو سال قبل آقای در همين شيراز بازار شيراز فوت کرد يکی از متدينين بازار شيراز برای من نقل کرد، گفت آن آقا من چون دوستانش بودم به بچههايش سفارش کرده بود در مسأله تقسيم اموال حاجی را صدا بزند آن آقای حاجی که برای من نقل کرد الآن زنده است، گفت آقای حدائق من رفتنم خانهشان دفترها و مسائل را آوردند گفت اين آقا در سال شصت و هشت بيش از هشتصد مليون تومن فقط جنس در انبار داشت، من سال را گفتم که آقايونی که اهل ارزيابی و حسابرسی هستيد برگرديد به سی و دو سال قبل ببينيد هشتصد مليون سی و دو سال قبل چقدر بوده، گفت اين هشتصد مليون تومن فقط جنس در انبار داشت نوشته بود پنجاه سال نماز نخواندهام و برايم نماز بخوانيد راه گم کردهها اينها هستند، پول به چه قيمتی، حج واجبش را به جا نياورده بود، مردم دلتان برای خودتان بسوزد شخصی آمد به رسولالله عرض کردم يا رسولالله میخواهم خدا رحمم کند چه کار کنم، پيغمبر فرمود به خودت رحم کن من گاهی اوقات برای خودم دلسوزی ندارم فکر خانواده و بچههايم هستم بابا نماز خودت واجب خودت تکليف خودت خدا میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[28]مردم مؤمنين اول خودتان را نجات بدهيد بعداً خانوادهتان را ما خودمان را فراموش کرديم خانواده را فراموش کرديم پرداختيم به ديگران خدا اين را نمیخواهد بابا نماز قضاء نداری واجب زمين مانده نداری ذکات اداء نشده نداری خمس پرداخت نشده نداری اينها را انجام دادی، يک آقای تماس گرفت با ما حالا خيرين يک رقمی واجبی بدهی دين واجب داشت از کارهای مستحبیاش گفت گفتم حاجی من يک چيزی میگويم که قيامت نگويي آقای حدائق سرت میشد و نگفتی، گفتم از روی دلسوزی بهت میگويم پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: «يا علی اذا رأيت الناس يشتغلون بالنوافل و اشتغل انت باتمام الفرائض» علی وقتی ديدی مردم به مستحبات سرگرم اند تو واجباتت را انجام بده، مؤمن مرد حسابی تو خمس واجبت را ندادی میگويي دارم برای امام حسين فلان کار میکنم امام حسين هم قيامت جلوت را میگيرد آقا میفرمايد با پول خمس نداده ما از تو اين را میخواستيم تو اول واجبت را بايد انجام میدادی تو تکليف شرعیات را بايد انجام میدادی اول «قُوا أَنْفُسَكُمْ»[29] به داد خودت برس بعداً به داد ديگران اين منطق قرآن است: «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[30] ذکات يعنی اگر دين واجبی در اموالتان است رد کنيد بديد به صاحبانش فرصت عمر میگذرد به همين سرعتی که تا به امروز گذشت، چند سال از عمر ما گذشت، تا به خود بياييد بقيه هم تمام است، الآن روز چهارم رمضان است به خود میآييم رمضان تمام شد به خود میآييم عمر به پايان رسيد:
ای که دستت میرسد کار بکن، پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار
هی آقا مینويسد شرح بسط مینويسد آقا در وصيت نامه نوشتيم يکی را دهتا کند، دهتا را صدتا کنند، از کجا معلوم عمل بشود فردی آمد گفت آقا پدر ما فوت کرد پسر ارشد وصيتنامه را خواند بعد هم پاره کرد گفت ما به اين عمل نمیکنيم میخواست خودش عمل کند، صدايش هم در نياريد، آن پدر مسئول است آن پدر بايد خودش اين کار را میکرد نمیگذاشت برای ورثه، رسولالله فرمود مؤمن مؤمنات اگر کسی تا زندی است يکدانه خرما با دست خودش در راه خدا بدهد ثوابش از کل زندگی او که بعد از او بماند و من پيغمبر را وصی خودش قرار بدهد برای اجراء بيشتر است، يعنی حاج آقا يکدانه خرما خودت بدهی قابل مقايسه نيست با کل اموالت که به دست پيغمبر برسد بعد از شما زير نظر پيغمبر خرج بشود، برابری نمیکند ديگر حالا باشد شيطان هم هی وعده امروز و فردا میدهدعلی عليهالسلام میفرمايد: «وَ لَا تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَدٍ»[31]، هی نگوييد فردا و فرداها شيطان بعضیها را فريب داد با همين آمال و آرزوها بيدار میشوند کی؟ روی تخته تابوت به سمت قبرستان: «فَنُقِلُوا عَلَى أَعْوَادِهِمْ إِلَى قُبُورِهِمُ الْمُظْلِمَةِ الضَّيِّقَةِ »[32] روی تخته تابوت بيدار میشود که رو دوش مردم است دارند میگويند: «لا اله الا الله»، آن ساعت بيداری ديگر نفعی ندارد، «وَ آتَوُا الزَّكاةَ»[33].
«وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[34] دو نکته ديگر خدا میفرمايد ما به هرکه امکانات داديم ضمن اينکه بنده خدا را انجام میدهد، حقوق فقراء را میپردازد معروف را امر میکند، بیتفاوت نسبت به نگاه خدا نيست امر به معروف: «وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[35]و باز میدارد مردم را از منکرات اينجا هم استفاده اخلاقی کنم از اين آيه در امر به معروف و نهی از منکر طبق اين آيه انتظار الهی از مردم متفاوت است انتظاری که خدا از امار و به معروف و نهی از منکر يک مدير کل دارد از يک کارمند ندارد، انتظاری که خدا از يک وزير دارد از يک راننده ندارد انتظاری که خدا از يک تاجر بازار دارد از يک کارگر بازار ندارد چون او تمکنش بيشتر است میگويند بابا تو امکاناتت بيشتر بود تو بايد بيشتر میدرخشيدي در دعوت مردم به سوی خوبیها تو حرفت را بهتر میپذيرفتند تو شاگرد زير دستت بود شاگردان تو حرف تو را قبول میکردند تو استاد بودی تو تاجر بودی تو مدير بودی تو عالم بودی تو بهتر ازت پذيرفته میشد تا يک کسی که اين موقعيت تو را نداشت تو پدری حرف پدر را فرزند بهتر میخرد تا حرف ديگری برای اين فرزند، «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ »[36].
من جمعبندی کنم عرايض را يکی دو نکته ديگر هم من اشاره کنم محضر عزيزان در بيست و هشتجايي قرآن نماز و ذکات باهم ذکر شده اينها کنار هم آمدند در هر بيست و هشت مورد اول خدا میفرمايد نماز اين يک پيام دارد يعنی مردم کار اقتصادی زمانی موفق است که کار اعتقادی قبل از آن شکل گرفته باشد پولی که درش دين و اعتقاد نباشد میشود قارون میشود همين وضعی که شما میبينيد همين تکاثر اموالی که بعضیها آلوده شدند به آن، اجحاف میکند دست اندازی در اموال مردم حاضر است جنس از بين برود خراب بشود ولی ارزان به دست مشتری ندهد اين چون نماز نيست، تقدم بر کار اقتصادی کار فرهنگی است اين پيام برای همه ما دارد ما امروز اگر بخواهيم اقتصادمان را از اين سردرگمیها نجات بدهيم بايد رو کار فرهنگی کار کنيم امروز تمام کسانی که قدرت دست آنهاست چه قدرت اجرايي چه قدرت اقتصادی چه قدرت اجتماعی چه قدرت علمی چه قدرت سياسی اگر بخواهند به داد جامعه برسند بايد اول فرهنگ جامعه را ببرند بالا، من يک خاطرهای را شايد سالهای قبل ماه رمضان هم اينجا عرض کردم اين هيچگاه از اين حافظه من خارج نمیشود.
داستان مربوط به سال شصت و هفت، مجله کيهان فرهنگی حالا اشتباه نکنم اين مجله را هم نگهداشته بودم حالا در آرشيف عزيزان میتوانند رجوع کنند از طريق همين فضاهای مجازی ببينيد نقش ايمان اين است، يک جريانی را به عنوان خبر در يکی از صفحات اين کيهان فرهنگی پخش شده بود و نقل شده بود جريان اين بود که در محله غرب تهران آن قسمتی که محل تجميع زبالههای شهر تهران منطقه غرب که زبالهها را آنجا تخليه میکردند از آنجا بارگيری میکردند میبردند برای خارج از تهران يک کارگری قراردادی شهرداری لا به لای زبالهها يک بسته تراويل به ارزش يک مليارد تومن سال شصت و هفت، اين لايه زبالهها پيدا کرده بود آن زمان تراويلهای پانصد هزار تومنی بود اين پيدا کرده بود کارگر قراردادی خبرنگار باش مصاحبه کرده بود گفته بود من ماه نوده سه هزار تومن حقوق میگيرم آن سال خانهاش در حومه تهران در خانه اجارهای دوتا فرزند داشت يک جوان سی و چهار و پنج ساله اين پول را که پيدا میکند به مسئولين مافوق گذارش میدهد که من يک بستهای پيدا کردم تراويل هست اطلاع رسانی شد صاحب پول يکی از ملياردرهای تهران بود پيدا شد خب اين آقای ملياردر آمد و بالاخره در يک مراسمی پول را میخواستند تحويل بدهند خبرنگار خوش ذوق يک کار زيبای کرده بود هم با ملياردر مصاحبه کرده بود هم با آن کارگره، به ملياردر گفته بود که آقا شما باورتان میشد که اين پول به دست شما برسد، يک مليارد آن سال، آنهم پول نقد تراويلی که در بازار میشد خرجش کند، گفت اصلاً من فکرش را نمیکردم که اين پول برگردد، گفته بود اين آقای کارگری که پيدا کرده خبرنگار گذاشته بود دهان آن ثروتمند اين يک خانهای دارد اطراف تهران مال خودش هم نيست اجارهای است در اطراف تهران بالاخره همسری دارد دوتا فرزند دارد حقوق مختصری دارد شما به پاس اين کارش میخواهی چگونه تشکر کنی اين را خبرنگار پرسيده بود، من در پرانتز يک جمله بگويم میدانيد چرا کارهای خوب توسعه پيدا نمیکند چون از کارهای خوب تجليل صورت نمیگيرد نماز میگوييم وظيفهاش است، ذکات میگوييم وظيفهاش است پيامبر خدا به پيامبر میفرمايد اينهای که ذکات میدهند: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[37] درود بفرست بر اينها وظيفهاش است تو هم دعا کن ما اگر کسی کار خوب کرد میگوييم وظيفهاش است خلاف کرد مچش را میگيريم بابا در برابر کار خوب تشويق بايد کرد رسولالله اول مبشر بود بعداً نذير، « إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[38] فرزندت اگر به پاکی دارد زندگی میکند نگو بايد باشد شما هم تجليل کن آقايون مگر نماز وظيفه نيست مگر روزه وظيفه نيست روزه وظيفه است واجب است بايد برويد اما خدا در برار همين روزه چه میکند پيغمبر در آن خطبهای شعبانيه نسبت به روزه رمضان چه فرمود چقدر خدا امتياز میدهد نسبت به همين نمازی که بايد بخوانی نسبت به همين خمسی که بايد بدهيد نسبت به همين ذکاتی که بايد پرداخت کنيد، ما از خدا میآموزيم خبرنگار گفته بود اين آقا يک مليارد پول شما را برگرداند وضعی هم ندارد شما میخواهيد چه کار کنيد؟ آقايون شما بوديد چه کار میکرديد؟ خدا وکيلی راستش را بگوييد، يک دفعه شب خواب میبينيد يک جور ديگر در خواب در میآيد، ده درصد آفرين آقا میگويد ده درصد، ده درصد صد مليون را آقا میداده، آفرين به اين همت، حالا حد اقل همان خانهای درش زندگی میکرد برايش میخريدند حداقل میگفت آقا بيا تو کارگر قراردادی هستی بيا در تشکيلات من ملياردر يکجای کار میدهم دستت زندگیات را اداره میکنم اينها آن حداقلها بود اين آقای ملياردر گفته بود من به پاس تشکر يک مليون تومن بهش میدهم، يعنی يک هزارم پول پيدا شده واقعاً بعضیها که پولشان که گم میشود گم بشود، با اين همت کوتاه، اما آقايان بعضیها خانمها بعضیها پول را خجالت میدهند عباس فرات را خجالت داد، آبی که ابالفضل در دست گرفت آورد بالا حالا بعضیها به غلط میگويند حضرت میخواست بنوشد پيشيمان شد اين دون شأن ابالفضل است يادی از لب تشنه امام که کرد آب را روی آب ريخت يعنی مردم جنگ ما برای آب نيست، تشنهام نه به بهايي اينکه رفع عطش بشود و امام تشنه بماند لذا بعضی از بزرگان میگويند فرات تا قيام قيامت خجالت زده ابالفضل است بعضیها پول را خجالت میدهند آفرين بر اين کارگر قراردادی وقتی گفت اين يک مليون را ايشان میخواهد بهت بده گفته بود من قبول نمیکنم من خودم اين خبر را خواندم آدرس هم دادم آقايونی که اهل تحقيق هستید رجوع کنيد گفته بود چرا؟ حالا شايد خبرنگار در ذهنش اين بود که پول کمی است کم دارد میدهد گفت بود من به وظيفه شرعیام عمل کردم من مسلمانم و خدا را سپاس میگويم که مسئوليتی که به دوش من رسيد به شايستهترين وجه عمل شد، اصلاً مثل يک آدمی که دورهای معارف عاليه اسلامی ديده ببينيد آقايون معرفت هم کار به سواد ندارد طرف بیسواد ولی با معرفت گفته بود من اين پول را قبول نمیکنم اجر من را ضايع نکنيد من به تکليفم عمل کردم پول برای چه به من میخواهيد بدهيد، و خبرنگار نوشته بود هرکاری کردند به اين کار نپذيرفت و اين پول را قبول نکرد، ببينيد اين نگاه تربيت دينی که عرض کردم تقدم با فرهنگ دينی است فرهنگ دينی آمد کارگر خانه استجاری است قراردادی است پاش روی پوست خربزه است ثبات شغلی ندارد يک مليارد به دستش میرسد دست نمیزند بر میگرداند جايزه را هم قبول نمیکند میگويد من جايزه از خدا میخواهم دين آدم را اين جوری تربيت میکند حالا طرف هم امروز زنگ زده میگويد آقای حدائق به دادمان برسيد در فلان اداره هرچه میرويم دنبال حقمان حقمان را جواب نمیدهند يک کسی گفت آقا يک پولی ازت میخواهند يک چولی ده تا حقت را بدهد، حالا استاندارتان هم آدم خوب چه کار میتواند بکند، مسئولين هم آدمهای دلسوز وقتی بخشی از اينها همراهی نمیکنند، يک ناخالیهای در کار هستند کارشکنی میکنند علیبن ابی طالب فرد اول در زمان خودش همکاری با حضرت نکردند آنی که تربيت دينش ضعيف است اهل رشوه است اهل زياده طلبی است اهل زير کار در رفتن است اين چهار نکته را قرآن به عنوان نکاتی که در عصر ظهور تحقق پيدا میکند من نکته پايانی و عرض را تمام کنم.
قرآن میفرمايد: «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ»[39] از اين: «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ»[40] استفاده میشود امر به معروف و نهی از منکر هم قدرت میخواهد يعنی اول مسئولين بايد بيايند سر خط بنده در اداره اول بايد مدير حرف بزند، اول بايد معاون حرف بزند اول اين آقای حاجی تاجر بازار حرف بزند بعد آن حمال بازار اول من عمامه بسر حرف بزنم بعداً آن طلبه، اول آن آقای استاد دانشگاه حرف بزند بعداً دانشجو همه مسئوليم: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه»[41] ولی آن کسی که قدرت بيشتر موقعيت بالاتر دارد مسئوليتش بيشتر است اينها زمينهساز دولت مهدوی میشود، «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[42] پايان آيه هم يک هشدار است «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»[43] مردم خيلی هم خوش باور آقا ما نمازهامان را خوانديم کفشهامان جفت است ببينيد قبول اعمال را کسی خبر ندارد خوب هم اگر بودی باز مغرور نباش، بگو: «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»[44].
خب روز چهار شنبه است عزيزی گفتند توسل به حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا پيدا شود مقدمه توسل دلها آماده بشود نکتهای را تقديم کنم از يک فقيه و عالم بزرگ و عنايت علی ابن موسی الرضا و توسل خدا رحمت کند حضرت آيتالله آقای حاج شيخ مرتضی حائری يزيدی پدر عيال آيتالله آقای حاج سيدمصطفی خمينی و فرزند فقيه بزرگ بنيانگذار حوزه علميه قم آيتالله العظمی حاج شيخ عبدالکريم حائری عزيزانی که قم مشرف میشويد قبر آقای حاج شيخ پايين قبر حاج شيخ قبر آيتالله حاج شيخ مرتضی است در حالات حاج آقای شيخ مرتضی نقل میکنند وقتی ايشان رحمت خدا رفت ايشان خيلی مقيد بود به زيارات امام رضا زيارت امام رضا را سال يکبار اگر میشد دوبار ايشان از دست نمیداد مقيد بود وقتی که رحمت خدا رفت و آيتالله العظمی مرعشی میفرمايد ما به حسب رفاقت و دوستی و همدرسی و همکلاسی باهم بوديم شبی که آقای حاج شيخ مرتضی را فدن کردند ليلة الدفنش بود مرحوم آيتالله العظمی مرعشی نجفی میفرمايد من نماز ليلةالدفن را خواندم برای آقای حاج شيخ مرتضی سوره قرآنی هم خواندم و از خدا خواستم خدايا حال برزخی ايشان را به من نشان بده الآن وضعش چگونه است میفرمايد من خوابيدم اين را نقل قول از اين مرجع بزرگ آيتالله العظمی مرعشی نجفی اعلیالله مقامه الشريف، میفرمايد شب خواب ديدم در يک باغستان بسيار زيبايي دارم قدم میزنم از دور آقای حاج شيخ مرتضی حائری آمد همدرس ما ولی سيما سيمای جوانی شاداب با نشاط ولی متوجه شدم که اين برزخ است و حاج شيخ هم فوت کرده گفت آمد نزديک باهم رو به رو شديم احوال پرسی و سلام گفتم آقای حاج شيخ مرتضی از مردن چه خبر؟ گفت آقای حاج سيدشهاب الدين مرعشی کسالتم وقتی شدت پيدا کرد حالم سخت شد، ببينيد امام زين العابدين میفرمايد سه ساعت است سخترين ساعات زندگی همه است، هيچ کدام از ما هنوز بهش نرسيديم از خدا بخواهيد به آسانی بگذرد: «ساعة يموت» لحظه مردن خيلی سخت است، «ساعة يبعث حياً» لحظه حضور در صحرای قيامت، «و ساعة عند الميزان» زمانی که میآوردند آن پای ميزان حساب برای حسابرسی، بنال چه کارهای؟ چه کردی؟ هفتاد هشتاد سال زندگی کردی امکانات بهت داديم چه کردي؟ اينها خيلی سخت ساعات سختی است، و لذا برای همين ساعات امام سجاد گريه میکند، «أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَاناً ذَلِيلًا حَامِلًا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي»[45] گفت آقای حاج سيدشهاب الدين آن لحظات آخر ديدم حضرت قابض الارواح آمد به من گفت شيخ مرتضی حائری چهات است؟ گفتم بدنم خيلی درد میکند گفت شروع کرد از پايين پا دست کشيدن همين طور که دست میکشيد درد از اين قسمتها از بين میرفت بدن آرام میشد کشيد تا رسيد به حلق من گلی را به من داد بوييدم ديدم يک دفعه صدای شيون اهل منزل بلند شد، شاگردها دوستان خانواده همه دارند شيون میکنند روح من دارد نظاره میکند حالا هرچه روح من به اينها خطاب میکرد به ياد خودتان باشيد شما اين راه را پيش رو داريد شما مردنی دارد ولی اينها متوجه نبودند، گفت من را غسل دادند کفن کردند تشييع کردند نماز خواندند در قبر سپردند تلقين دادند لحد گذاشتند خاک ريختند ديدم يکی يکی افراد از سرقبر برخواستند و رفتند همه رفتند نوبت به خانواده و بچهها و بستگان رسيد يکی يکی اينها را بلند کردند ديديد گاهی اوقات بستگان متوفی نمیخواهند بلند شوند ديگران بلند شان میکنند میگويند اين قدر گريه نکن فکر خودت باش، خدا صبرت بدهد اين راهی است که همه بايد بروند گفت همه رفتند همه رفتند و تنها ماندم من اين شرح حال يک مجتهد حوزه است فرموده بود آقای سيدشهاب الدين مرعشی، من شيخ مرتضی حائری روحم بالای جسدم زانوی غم به بغل گرفته بود، در آن تاريکی قبر تنها تنها همه هم رفته بودند يک وقت صدای پای آمدن دو نفر از پايين پای من شنيده شد گفت اين قدر اين صدها وحشتناک بود که هرچه اين صداها نزديکتر میشد وحشت من بيشتر و بيشتر آمدند آمدند تا رسيدند به فضای قبر ديدم دوتا وجودی که آمدند برای حسابرسی از اين هيئت اينها و هيبت اينها میخواستم زهری ترک بشوم، ايشان فرمود روح من میخواست زهری ترک بشوم، زبانم بند آمد از من پرسيدند خدای تو کيست؟ پيغمبر تو کيست؟ از وحشت نمیدانستم به اينها چه بگويم؟ يک وقت صدای پای آمدن کس ديگری از بالای سر به گوش رسيد اين صدا هرچه نزديکتر میشد آرامش من بيشتر میشد و اين صدا هرچه نزديکتر میشد اين دوتا وجود وحشتناک فاصله میگرفتند آمد و آمد تا رسيد به قبر آن دوتا وجود را ديگر من نديدم ديدم يک وجودی سراسر نور زيبايي قبر ما را نورانی کرد فرمود شيخ مرتضی حائری سلام عليکم، سلام کردی میآيند سلامت میکنند گفت جواب دادم فرمودند شيخ مرتضی ترسيدی؟ گفتم آقا خيلی ترسيدم فرمودند شيخ مرتضی حائری من را شناختی؟ گفتم نه آقا من شما را نشناختم، فرمودند من علی ابن موسی الرضا هستم؟ اللهم صل علی محمد و آل محمد، آقا فرمودند شيخ مرتضی تو در ايام زندگانیات سی و هشت مرتبه آمدی زيارت من سی و هشت مرتبه در بزرخ میآيم ديدنت، ديگر نگران نباش کسی به تو کاری ندارد گفت آقا يک اشاره کردند بالای قبرم دری باز شد گفت اين باغ و اين کاخ و اين لباس مرحمتی علی ابن موسی الرضا.
السلام ای شيهد خراسان، ای پناه همه بیپناهان
کربلا رفتيد کربلا رفتهها انشاءالله عزيزمان حاج آقای مشکين قدم به فيض کامل میرسانند شيعههای عراق را که آدم میبيند مثل شيعههای ايران که دلشان پر میزند برای امام حسين آنها هم دلشان پر میزند برای علی ابن موسی الرضا میگويند مشهد رفتيد ما را دعا کنيد به ياد ما سلام کنيد.
تو جگر گوشهای مرتضائی، تو علی ابن موسی الرضايي،
اين يک بيت زبان حال جمع حاضر به محضر آقا بگوييم آقا چهارم رمضان درخانه شما آمديم خواسته همه از محضرت همين است همين بيت آقا يک آقايي کن، يک توجهی يک توسلی.
جان زهراء و جان جوادت، کارد اگر به استخوانت رسيده امام رضا روی اين دو عزيز خيلی حساس است، مادرش فاطمه زهراء عزيزش جواد الائمه آقا را به اين دو بزرگوار قسم بده.
جان زهراء و جان جوادت، وقتی مردن کن از ما عيادت
ای رضا جان ای رضاجان.
[1] حج 41.
[2] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص70.
[3] حج 41.
[4] تحف العقول النص ص58.
[5] تحف العقول النص ص58.
[6] الصحيفة السجادية ص92.
[7] الصحيفة السجادية ص92.
[8] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.
[9] يس 68.
[10] هود آیه88
[11] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.
[12] مهج الدعوات و منهج العبادات ص141.
[13] حج 41.
[14] حج 41.
[15] حج 41.
[16] حج 41.
[17] حج 41.
[18] حج 41.
[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص337.
[20] حج 41.
[21] معارج 24- 25.
[22] فاتجه 4.
[23] حج 41.
[24] حج 41.
[25] الأمالي( للصدوق) النص ص94.
[26] الأمالي( للصدوق) النص ص94.
[27] حج 41.
[28] تحريم 6.
[29] تحريم 6.
[30] حج 41.
[31] الكافي (ط - الإسلامية) ج2ص136.
[32] الكافي (ط - الإسلامية) ج2ص136.
[33] حج 41.
[34] حج 41.
[35] حج 41.
[36] حج 41.
[37] توبه 103.
[38] احزاب 45.
[39] حج 41.
[40] حج 41.
[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج72 ص38.
[42] حج 41.
[43] حج 41.
[44] حج 41.
[45] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص591.