استاد حدائق روز یکشنبه 24 مرداد 1400 مصادف با ششمین روز از ماه محرم در منزل آقای شهریزی به بیان ادامه مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.

 

دانلود

 جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله «لاتزال امتی بخیر ما تحابوُّا و تهادُّوا و أدُّوا الامانات و اجتنبوا الحرام و فاذا لم‌یفعلوا ذلک بالقحط و السنین»[1]

در ادامه‌ی عرائض در چند جلسه گذشته با محوریت عوامل رحمت از نگاه پرودگار و منظر قرآن، و اشاره به نکاتی از آیات شریفه 155 تا 157 سوره مبارکه البقره نکاتی محضر عزیزان عرض شد، مراتب نسبت به صبر ذکر شد، و اینکه خداوند در آیه 157 انسان‌های بردبار و صبور را در مسائل زندگی، عرض کردیم که صبر تمام ابعاد، تا می‌گویند صبر کن، فکر می‌کنیم در برابر مشکلات اقتصادی می‌گویند صبر کن، در برابر واجباتت هم صبر کن، در برابر گناه هم صبر کن. تبادر ذهنی در برابر مردم، فکر می‌کنند فقط مشکلات مادی و سلامت جسمانی، و حال اینکه آغاز راه است، کلاس‌های بالاتر مراحل دشوارتر، صبر در برابر طاعت، صبر در برابر نافرمانی خدا.

من یک حدیثی را در آغاز سخن تقدیم کردم، این حدیث را یک اشاره‌ای کنم، چند نکته باقی ماند، در آیه 157 سوره مبارکه البقره، این‌ها را هم محضر عزیزان ذکر کنم. پیامبر می‌فرماید امت اسلام پیوسته در خیر و خوشی و خوبی بسر می‌برند، تا چهار مطلب را رعایت کنند.

ما اگر امروز گرفتار این همه مشکلات هستیم داریم اینجا ضربه‌اش را می‌خورم. کارشناسی آسیب، کارشناسی مشکلات، اینجا باید دقت کرد، من حالا روایت را می‌خوانم شما هم تصدیق می‌کنید که واقعا در عمل و پایبندی به این روایات ما سست عمل می‌کنیم. حالا شاید واقعا بعضی‌ها وظیفه‌شان را خوب انجام می‌دهند ولی این بعضی‌ها همه نیستند.

یک جوانی یک وقت آمد پیش من گفت آقا من اگر پاک باشم درست زندگی کنم امام زمان می‌آید؟ گفتم با خوب بودن شما یک نفر، با یک گل بوی بهار نمی‌آید، اما یک گل عطر خودش را به همراه دارد. آقا چرا حضرت نمی‌آیند! خوب شما خوبی، چند تا مثل شما هستند! امام برای یک نفر و یک قبیله که تشریف نمی‌آورند، امام می‌خواهند امام زمان باشد، بشریت باید پذیرا باشد، لذا می‌گوید آقا این خوبی‌ات را منتشر کن، دیگران را هم مثل خودت خوب کن، درستی؟ دیگران را هم به درستی دعوت کن.

پیامبر می‌فرماید تا جامعه‌ی اسلامی به این چهار مطلب پایبند است و عمل می‌کند.

یک: تحابُّوا، محبت کردن به یکدیگر. ما چقدر به یکدیگر محبت می‌کنیم؟ در دارالرحمه تشییع جنازه‌ای بود، میت را دیگر داشتند لحد می‌گذاشتند و خاک می‌ریختند، یک وقت دیدم یک آقایی رسید آمد از این خاک‌هایی که کنار قبر بود کنده بودند هی برمی‌داشت می‌ریخت روی سرش می‌گفت خاک بر سر شدم، خاک بر سر شدم. گفتم جلوی این آقا را بگیرید چرا این کار را می‌کند! یکی گفت حاج آقا این را می‌شناسی؟ گفتم نه، گفت حاج آقا این برادر متوفی است، 13 سال این‌ها در شیراز بودند همدیگر را ندیدند، حالا بهش خبر دادند برادرت مرده برای دفنش آمده، خوش را رسانده می‌گوید خاک بر سر شدم. گفتم واقعا هم خاک بر سر شده. اینجور مسلمانی! در روضه امام حسین بیایید ولی با رحِمتان ارتباطتان متزلزل باشد! در مجلس امام حسین بیاییم در حق دیگران ظلم کرده باشیم و فقط روضه‌ای شرکت کنیم.

«ما تحابُّوا»[2]، امروز در جامعه‌ی اسلامی محبت چقدر دارد اجرا می‌شود. ‌ثروتمندان ما چقدر محبت دارند، مسئولین ما، دانشمندان ما، روحانیت ما، دانشگاهی‌های ما، کارمندان ما، نظامی‌های ما، مالک‌ها نسبت به مستاجرها چقدر محبت دارند! پیغمبر می‌فرماید تا محبت در جامعه اسلامی جریان و سریان دارد جامعه در خوشی بسر می‌برد.

بعضی از ما شعار مسلمانی می‌دهیم ولی از محبت بویی به شامه‌مان نرسیده. این جمله غلط هم گاهی اوقات بر سر زبان‌ها تلفظ می‌شود، آقا مشکل خودت است، خودت می‌دانی، به ما ربطی ندارد. حالا من باز نمی‌خواهم بکنم مصداقی، آدم یک چیزهایی می‌شنود در این اوضاع در این شرایط، گاهی اوقات مصداقی بخواهیم حرف بزنیم، یک گروهی تشکیلاتی زیر سوال می‌روند می‌گویند بی‌حرمتی شد به ما. ولی انصافا محبت به آن شکلی که باید تحقق پیدا کند امروز شکل نگرفته.

پیغمبر فرمود اول محبت، بله محبت کردن صبر می‌خواهد، اینطور نیست که هر کسی بتواند محبت کند، باید نفست را تربیت کرده باشی، روی خودت کار کرده باشی که بتوانی محبت به دیگران کنی. پیامبر فراتر از این محبتی که از ما می‌خواست محبت می‌کرد. رسول الله به دشمن خودش هم نظر لطف داشت. این را بشنوید، این رسول الله را خدا می‌فرماید الگوست، این پیغمبر را خدا می‌فرماید اسوه است. از این رسول الله درس بگیرید. الگوی امیرالمومنین رسول الله بود، الگوی اهلیت رسول الله است.

عزیزان در جریان جنگ احد وقتی جنگ به شکست منتهی شد، پیامبر تا سر حد شهادت پیش رفت! مصعب‌بن عمیر وقتی شهید شد کفار قریش شایعه کردند که پیغمبر کشته شد، جمعی از این مسلمان‌ها فرار کردند رفتند مدینه جبهه را ترک کردند. پیغمبر ماند و امیرالمومنین و چند نفر، وسط میدان، دشمن این‌ها را محاصره کرده بود. زخم‌های متعددی پیغمبر بدنش برداشت، دو دندان پیغمبر شکسته شد، با زحمت رسول الله و امیرالمومنین و چند نفر خودشان را رساندند به دامنه‌ی کوه احد، از دامنه‌ی کوه احد رفتند بالا، من آن غار را دیدم، یک غاری است تقریبا به ارتفاع هشتاد نود متر از سطح زمین، پیغمبر رفتند در آن غار، آنجا پناه گرفتند. مشرکین تا پای آن غار هم آمدند در پای آن کوه. دیدند دیگر نمی‌توانند بالا، این‌هایی که با پیغمبرند تا جان ندهند این‌ها دسترسی به پیغمبر پیدا نمی‌کنند! این‌ها دست از جان شستند. یکی از یاران رسول الله می‌گوید دیدم پیغمبر دهانش خون آلود صورت مجروح. می‌گوید از غار آمدم بیرون، رفتم پشت بام کوه احد، پشت بام کوه احد، تاریخ اینجوری نقل می‌کند که گودال‌هایی داشته که آب باران مدتی می‌مانده در آن‌ها. مثل ظرف‌ها و کاسه‌های سنگی که طبیعی درست شده بود. آن آقا هم می‌دانست پشت بام کوه احد آب است، رفت روی پشت بام کوه احد، در گودی سپرش آب کرد، آمد پایین، آمد در غار، محضر رسول الله، آب را آورد که پیامبر دهانشان را صورتشان با بشویند. احساس کردم که پیامبر دارند یک ذکری می‌گویند، تصورم بر این شد که پیامبر دارد قریش را نفرین می‌کند. می‌گوید نزدیک‌تر آمدم فاصله چهره به چهره شد مثلا تقریبا نیم متر. آب را آوردم در گودی سپر خدمت رسول الله، پیامبر دهان خودشان را شستشو بدهند، این مطلب را شنیدم که پیوسته پیغمبر تکرار می‌کرد. می‌گوید نزدیک رسول الله رسیدم ذکرها را فهمیدم پیامبر چه می‌گوید. مسلمان الگویت این آقاست. فقط شعار ندهیم، پیغمبر بنده‌ی خدا بود رسول بود، شهادت به رسالت می‌‌دهیم، عمل کن و از این اسوه درس بگیر.

می‌گوید پیامبر هی این جمله را تکرار می‌کرد. «اللهم اهدِ قومی فأنَّهم لایعلمون»[3] خدایا قومم را هدایت کن این‌ها نمی‌دانند. چه کسی را پیغمبر دارد دعا می‌کند؟ ابوسفیان، هند جگرخوار، کفار مشرک در صحرای احدی که تا پای قتل پیغمبر ایستاده بودند، وحشی که شکم حمزه را پاره کرد. ما زود دست می‌زنیم به نفرین، واگذارت کردم به خدا.

خدا رحمت کند آیت الله والد ما یادشان کنم، می‌فرمودند همیشه دعا به هدایت مردم کنید، دعا به ضلالت مردم کنید. خدا بزندت، خدا انتقام ما را بگیرد، این یعنی جهنم پر کردن، حاجی جهنم را پر نکن، جهنم را پر کردی شیطان را خوشحال کردی، بهشت را پر کردی پیغمبر را خوشحال کردی. دعای ابوحمزه را خواندی؟

«و ان ادخلتنی الجنة ففی ذلک سرور نبیک، و ان ادخلتنی النار ففی ذلک سرور عدوک، و انا والله اعلم انَّ سرور نبیک احبُّ الیک من سرور عدوَّک»[4] ببینید پیغمبر چه دوست می‌دارد، نفرین کردن و عاقبت به شر شوی و واگذارت کردم به خدا! بگو خدایا هدایتش کن، پیامبر در جریان احد با آن حجم عظیم مصائب می‌گوید خدایا این‌ها را هدایتشان کن. «ما تحابُّوا» این محبت رسول الله است،

کریمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند

یکی محبت، و «و تهادُّوا»[5] کمک کردن به یکدیگر مهرورزی یک طرف، کم رسانی به یکدیگر یک طرف، «و تهادُّوا»[6] کمک کردن، این‌ها همه صبر می‌خواهد. محبت صبر می‌خواهد، کمک کردن به یکدیگر صبر می‌خواهد، از پول گذشتن راحت نیست، بالاخره انسان در شرایطی باشد که از مالش برای خدا هزینه کند، از وقتش برای خدا هزینه کند، از امکاناتش در راه خدا به دیگران کمک کند، «و تهادُّوا»[7] و از حرام فاصله بگیرد. «و اجتنبوا الحرام»[8] از حرام فاصله بگیرند، پیامبر می‌فرماید تا جامعه‌ی اسلامی از حرام فاصله می‌گیرد در خوشی هستیم. این هم صبر می‌خواهد، صبر در برابر گناه. ما در فاصله گیری از گناه چقدر موفق بودیم، جامعه چقدر موفق است خانواده‌ها چقدر موفقند؟

«و اجتنبوا الحرام»[9] و چهارم «و أدُّوا الامانات»[10] امانات را هم ادا کردن، این هم صبر می‌خواهد، چه امانات مادی و چه امانات معنوی، این همان صبر در برابر گناه می‌آید صبر در برابر طاعت می‌آید، مردم هر چه در اختیار شماست امانت است ولو اموال شماست، شما مالک مجازی هستید نه مالک حقیقی. و آنچه در دنیا به شما می‌سپارند آن هم امانت است، امکاناتی که در اختیار شماست امانت است، فرزندانتان امانت هستند، لحظه به لحظه‌ی عمرتان امانت است. قرآن، نماز، امام زمان، اسلام، این‌ها امانت است. امانت‌های یا مادی است یا معنوی است. پیامبر فرمود تا این چهار مطلب را رعایت کرد، جامعه اگر این‌ها را رعایت کرد پیوسته در خوشی بسر می‌برد. الان ما مشکلاتی که داریم ریشه در همین‌ها دارد، این‌ها تحلیل رفته این‌ها رنگ باخته. در محبت کردن در کمک کردن در دوری از گناه، در ادای امانات واقعا امروز جامعه ایده‌آل دارد عمل می‌کند!

پیامبر فرمود «فإذا لم‌یفعلوا ذلک»[11] اگر این کار انجام نشد، جامعه به دو مشکل اساسی مبتلا می‌شود، «اُبتِلوا بالقحط و السنین»[12]‌ خشکسالی و گران شدن قیمت‌ها. نرخ‌ها می‌رود بالا، این‌ها هم به قول ترک‌ها عملینده پاپیچینده! کارهایمان گرفته ما را، هم افزایش نرخ‌ها هم خشکسالی. البته این هم لطف خداست، خدا وقتی بنده‌ای را دوست می‌دارد می‌خواهد هشیارش کند. وای به حال کسی که در بیراهه برود تلنگر بهش نزنند. می‌دانید مثل چی می‌ماند؟ مثل مریضی که مرضش گسترش پیدا کرده دکتر می‌گوید دیگر نه دارو بهش بدهید نه اذیتش کنید بگذارید هر چه می‌خواهد بخورد هر کاری می‌خواهد بکند، این دیگر رفتنی است ماندنی نیست. دیدید بعضی از مریض‌ها را! دکتر دیگر پرهیز نمی‌دهد. پزشک حاذق به کدام بیمار دستور پرهیز و مراقبت در مصرف دارو می‌دهد؟ به آنکه امید به ماندنش است، می‌گوید آقا برو شیمی‌درمانی، برو عمل، این داروها را بخور، امید است که برگردی. ولی وقتی ناامید شد از درمان، می‌گوید دیگر ولش کن اذیتش نکن. بدا به حال کسی که خدا رهایش کرد. اگر یک جایی در زندگی گوشت را می‌پیچانند بدان دوستت دارند، مثل پدری که یک وقتی پسرش کمی پایش را خطا می‌گذارد توبیخش می‌کند. این محبت است. این «اُبتِلوا بالقحط و السنین»[13] لطف است. ‌خدا می‌خواهد بفرماید با این گرانی به خودت بیا، چه کردی که اینطور شد؟ با خشکسالی به خودت بیا، چه راهی رفتی که اینجوری شد؟

من در آیه 157 چند نکته را محضر عزیزان در تکمیل عرائض قبل ذکر کنم. یکی از درس‌هایی که ما از این آیه و آیات فراوانی در قرآن می‌آموزیم این است که خداوند تشویق می‌کند بندگان خودش را و این یک درس برای جذب مردم، رشد مردم، از همین روش الهی استفاده می‌کنند.

لذا عزیزان، همانطوری که از لازمه‌ی شئون خداوند تشویق است، برای هدایت مردم به سمت معنویت ما هم یاد بگیریم. خدا به پیامبر می‌فرماید «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[14] شما شاهدید بر مردم، حاضر ناظر، مبشِّرید، تشویق کن، بشارت بده، نذیرید، جاهایی هم که اشتباه کردند آنها را بیدار کن و متذکر باش. یکی از ضعف‌هایی هم که ما باز در خانواده‌ها و در جامعه می‌بینیم، این است که گاهی کارهای خوب را تشویق نمی‌کنیم. آقا فرزندت نماز اول وقت می‌خواند نگو وظیفه‌اش است، تشکر کن. او وظیفه‌اش است این کار را بکند، ما هم وظیفه‌مان است تشویق کنیم. اگر فرزند شما از نظر اخلاقی جوان ممتازی است، اگر جوانی دیدید کار شایسته‌ای انجام داد تشویق کنیم حداقل تشویق لسانی، این که دیگر خرج ندارد. معنای تشویق این نیست که حتما هزینه‌ی مالی شود. ما با کلاممان، با گفتارمان افراد را تشویق کنیم. ببینید خداوند چگونه تشویق می‌کند صابرین را «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[15] خدا می‌فرماید صلوات خدا، رحمت خدا، شامل حال آن صبور شکیبا، صبور شدی، خدا می‌فرماید رحمت ما به شما می‌رسد، درود ما به شما می‌رسد، و شما در زمره‌ی هدایت یافتگانید.

آقای محترم این کارمند وظیفه‌اش است حقوق دارد می‌گیرد کار کند، وقتی کارش را بخوبی انجام می‌دهد تشویقش کن، حداقل تشویق لسانی. این مامور پلیس راه، پلیس راهنمایی در هوای گرم، وظیفه‌اش است کارش را بخوبی انجام دهد شما هم وظیفه‌ات هست که تشکر کنی. جوان عزیز پدر شما متولی اداره خانه است، وظیفه‌ات است از پدرت تشکر کنی. پدر عزیز جوان تو باید تبعیت و همراهی با پدر و مادر داشته باشد شما هم تشکر کن، نماز مگر وظیفه‌ی ما نیست روزه مگر وظیفه‌ی ما نیست، واجبات مگر تکلیف ما نیست، خدا در برابر همین تکالیف چه پاداش‌هایی که لطف و عنایت می‌کند. ما از خدا یاد بگیریم.

لازمه‌ی رشد انسان‌‌ها تشویق است، این را ما در اخلاق تربیتی‌مان باید اجرا کنیم، تشویق اثر بسیار سازنده‌ای دارد. گاهی اوقات من بعضی‌ها را دیدم می‌‌گوید آقا یک تشویق را فلانی در جوانی به ما کرد، اصلا نگاه ما را روش ما را یک تحولی بخشید.

این مطلبی که در این آیه من حیفم آمد بیان نشود. یک نکته دیگر هم عرض کنم.

عزیزان ما در جامعه با صابران روبرو می‌شویم. صابران انسان‌های پاک، متدین، متقی و در همه‌ی بخش‌های جامعه هم هستند، در عرص اقتصادی عرصه اجتماعی در پزشکی. بله ما در همین شرایط هم داریم کسانی که در قسمت‌های مختلف واقعا دارند جهاد می‌کنند واقعا دارند تلاش می‌کنند. خوب این‌ها را ما در جامعه مورد احترام ویژه قرار دهیم، این‌ها را ببینیم. از مصادیق صابرین جانبازهای دفاع مقدس، این‌ها از مصادیق صابرین هستند. در این قسمت بیمارستانی که محل نگهداری عزیزانی که در دفاع مقدس جانباز شدند و الان بیماری‌های اعصاب و روان دارند، چقدر به این‌ها سر می‌زنیم!

آقای محترم خانم محترمه، کسب امروزت، پول امروزت، آسایش امروزت مدیون تلاش‌های دیروز آنهاست. من در یک جلسه‌ای رفته بودم دیدن آنها، دیدم یکی از این‌ها گفت حاج آقا اصلا کسی از ما سراغ نمی‌گیرد. این پسرفت اخلاقی است. گردش می‌رویم، مسافرت می‌رویم، در شهرمان هستند، در چند نقطه شهر این‌ها دارند نگهداری می‌شوند، این‌‌ها سلامتی‌شان را، اعصابشان را، توانایی‌شان را برای ما گذاشتند و رفتند. این‌ها مورد تکریم هستند؟ خدا که تکریم فرمود «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[16] ما هم از این‌ها یاد می‌کنیم! از کسانی که بیمارند و شکیبا تجلیل کنیم. از کسانی که مشکلات مالی دارندو ایمان را نفروختند تجلیل کنیم. خدا تجلیل کرده از خدا بیاموزیم، این هم مطلبی دیگر.

و نکته‌ی دیگری که من اینجا تقدیم کنم محضر عزیزان، در خیلی از آیات قرآن، خداوند امید به هدایت می‌دهد. مثلا نسبت به روزه‌داری «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[17] ‌شاید امید است که به تقوا برسیم، در بعضی جاها داریم امید است که هدایت شویم. قطعا به صراحت نمی‌گویند این کار روزه‌داری را اگر انجام دادی با تقوایی، امید است با تقوا شوند اگر شرایطشان را حفظ کنند. این آیه آیه‌ی عجیبی است، خدا می‌فرماید اگر صابر شدی هدایت خدا، لطف الهی رحمت الهی شامل حالتان می‌شود «وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[18] قطعا هدایت شده هستند. شما در زمره هدایت یافتگانید. این بشارت بسیار بزرگی است در این آیه شریفه که خداوند عنایت می‌فرماید نسبت به صابرین.

بسنده کنم، در پرتو این شکیبایی در پرتو این صبر در برابر تمام نامیلایمات و وساوس شیطانی، انسان در مسیر هدایت قطعی قرار خواهد گرفت.

خوب امروز حاج آقای کیِخواه، نامی از عزیز سیدالشهدا آورد، جناب آقای یقطین می‌فرمایند روز قاسم‌بن الحسن است، یک سلامی به این عزیز امام حسن که امروز دو امام را در خانه‌ خدا واسطه قرار می‌دهیم، امام مجتبی و سیدالشهدا. حضرت قاسم از سن سه سالگی پدر را از دست داد و پدرش را شهید کردند، تحت کفالت سیدالشهدا قرار گرفت، آقازاده‌ای 13 ساله اما بسیار با معرفت.

من دیشب در مجلسی عرض کردم، امام حسین شب عاشورا وقتی قاسم‌بن الحسن سوال کرد که عمو جان فردا من هم شهید خواهم کرد، امام سوال کردند که شهادت نزد تو چگونه است؟ و این سوال برای این بود که آیندگان عظمت قاسم را بفهمند، من و شما به عظمت این نوجوان پی ببریم، قضاوت ناحق صورت نگیرد بگویند یک نوجوان 19 ساله نمی‌دانست شمشیر زدن یعنی چه، کشته شدن یعنی چه!

آقا فرمودند عزیزم شهادت نزد تو چگونه است؟ فرمود احلی من العسل از عسل شیرین‌تر و گواراتر. دیگر از این جواب زیباتر و جامع‌تر نمی‌شد داد. ببینید این مقام صبر است، صبر در برابر طاعت، از جان بگذر جانان بطلب.

عالی‌ترین جلوه‌ی ایثار از جان گذشتن است. آقا فرمودند تو هم به شهادت می‌رسی اما بعد از یک بلوای سختی.

بعضی از بزرگان می‌گویند تنها شهیدی که در کربلا دو مرتبه بدنش زیر اسب پامال شد قاسم بود. شهدا عمدتاً بعد از شهادت بدن‌ها زیر سم اسب‌ها قرار گرفت، و سیدالشهدا اجازه نمی‌دادند به بدن شهدا جسارت شود، ابدان مطهر این‌ها را می‌آوردند در خیمه می‌گذاشتند، تمام این جسارت‌ها و جنایت‌‌هایی که صورت گرفت، بعد از شهادت سیدالشهدا بود که بدن‌ها را از خیمه‌ها بیرون آوردند، سرها را بدن جدا کردند، بدن‌ها را عریان کردند، زیر سم اسب‌ها کوبیدند، اما برای قاسم یک اتفاق دیگری افتاد.

قاسم وقتی اجازه نبرد گرفت و امام هم مقداری با سختی اجازه دادند، چون یادگار امام حسن بود، نوجوان 13 ساله‌ای بود که راوی می‌گوید وقتی سوار مرکب شد پاهایش به رکاب نمی‌رسید، در مقاتل دارد اینقدر دست و پای امام حسین را بوسید، افتاد روی دست و پای امام حسین در صحرای کربلا، عمو جان اذنم بوده عمو جان اجازه بده، اینقدر بوسه زد که اجازه گرفت. آقا قاسم را در بغل گرفتند هر دو گریه کردند، دارد از شدت گریه‌ی زیاد هر دو بیحال شدند، «حتی غُشیَ»[19] علیهما، آقا پارچه‌ای را دور صورت قاسم درست کردند، خیلی این آقازاده زیباست، مثل پدرش امام حسن که یوسف اهلبیت بود، سوار مرکب بود به میدان رفت. یکی از کوفی‌ها می‌گوید دیدم یک آقازاده‌ای دارد می‌آید ولی دارد گریه می‌کند، گفتم شاید از فشار جنگ دارد گریه می‌کند. می‌گوید دیدم دارد این اشعار را می‌خواند و اشک می‌ریزد، گریه بر غربت عمو، گریه بر مظلومیت امام.

ان تنکرونی فانا ابن الحسن، مردم اگر ما را نمی‌شناسید ما فرزند امام حسنتان هستیم، حسنی که سبط رسول الله بود، سبط النبی المصطفی المؤتمن.

هدا حسینٌ یک اشاره هم به سمت خیمه‌ها کرد، گفت این حسین است که بین شما جمعیت ظالم گرفتار شده، گریه می‌کرد و می‌جنگید. در این اثنا یک وقتی ظالمی شمشیری به قاسم زد، قاسم از مرکب به زیر افتاد، صدا زد عمو به فریادم برس، این‌ها را دارم می‌گوید که دل‌هایتان آماده‌تر بشود. چه شد؟ امام حسین با سرعت خودشان را رساندند وسط میدان، یادگار امام حسن است، جسد و پیکرش مورد اهانت قرار نگیرد، یک ظالمی آمد سر از بدن قاسم جدا کند، امام با شمشیر او را زدند، طائفه‌ی آن ظالم یورش آوردند به سمت امام حسین، جنگ بالا گرفت، گرد و غبار رفت بالا، این‌ها هجوم آوردند، یک وقت امام حسین صدای ناله‌ی قاسم را شنیدند، عمو بدنم، عمو بدنم، بدن زیر سم اسب‌های این ظالم‌ها قرار گرفته بود، دشمن را امم دور کردند، راوی می‌گویند آقا نشستند روی زمین «یعزُّ والله علی عمِّک ان تدعوه فلایجیبوه، او یجبیک فلاینفعُک»[20] بخدا بر عمویت سخت تمام شد قاسم، وقتی صدای حسین زدی که به موقع نیامد، وقتی آمدم که نفعی به حال تو نداشت. یعنی عمو جان وقتی آمدم که بدنت زیر سم اسب‌ها...

همه بگوییم یا حسین

 

[1] وسائل الشیعه ج15 ص254

[2] وسائل الشیعه ج15 ص254

[3] بحارالانوار ج20 ص21

[4] دعای ابوحمزه ثمالی

[5] وسائل الشیعه ج15 ص254

[6] وسائل الشیعه ج15 ص254

[7] وسائل الشیعه ج15 ص254

[8] وسائل الشیعه ج15 ص254

[9] وسائل الشیعه ج15 ص254

[10] وسائل الشیعه ج15 ص254

[11] وسائل الشیعه ج15 ص254

[12] وسائل الشیعه ج15 ص254

[13] وسائل الشیعه ج15 ص254

[14] فتح آیه8

[15] بقره آیه157

[16] بقره آیه157

[17] بقره آیه183

[18] بقره آیه157

[19] بحار الانوار ج45 ص34

[20] بحارالانوار ج45 ص35

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه