DSC05668
DSC05572
DSC05631
DSC05681
DSC05622
DSC05579

استاد حدائق روز یکشنبه 1 دی ماه 98 در اولین جلسه از سلسله مباحث مدیریت مهدوی که در بنیاد و مؤسسه حضرت مهدی موعود(عج) فارس برگزار شد، «ویژگی های یک مدیر مهدوی» را بیان نمودند.

 

دانلود

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (268 KB)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق

در بنیاد و موسسه حضرت مهدی موعود (عج) فارس

1 دی 98

قال الصادق (ع): «كُلُّ ذِي صِنَاعَةٍ مُضْطَرٌّ إِلَى ثَلاَثِ خِلاَلٍ يَجْتَلِبُ بِهَا اَلْمَكْسَبَ وَ هُوَ أَنْ يَكُونَ حَاذِقاً بِعَمَلِهِ مُؤَدِّياً لِلْأَمَانَةِ فِيهِ مُسْتَمِيلاً لِمَنِ اِسْتَعْمَلَهُ[1]»

منظور از مدیریت مهدوی این است که در واقع همه‌ی انسان‌ها به‌نوعی مدیر هستند، یعنی در شئون زندگی فردی و اجتماعی به‌عنوان یک عنصر مفید بتوانیم نقش‌آفرینی کنیم اما این مدیریت نوسان دارد، یکی مدیریت وسیع‌تر و یکی محدودتری دارد. یکی مدیر دو فرزند و یکی چهار فرزند است. یکی مدیر مجموعه، یکی مدیر شهر و یکی استان است. یکی رئیس‌جمهور، یکی وزیر، یکی شهردار و یکی نماینده است. یکی هم مثل صاحب‌الزمان مدیر بشریت است.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا[2]، ما به‌اندازه وسع و توانایی انسان‌ها حساب می‌خواهیم. لذا الآن‌همه‌ مدیر هستید ولی مدیریت‌ها نسبی است. در پاره‌ای از موارد من باید مدیریت زندگی فردی خودم و در پاره‌ای دیگر مدیریت خانواده و فامیل خودم را باید درست انجام دهم. یک دسته افراد نیز مسئولیت‌ها‌ی مختلف و گسترده‌تری دارند. قطعاً آسیب‌هایی که مردم می‌بیند، به خاطر این است که برخی توانایی‌هایی که در روایات ضرورت مدیریتی است را ندارند؛ و وارد عرصه‌ای می‌شوند که در آن‌ ضعیف‌اند.

 این حدیث شریف امام صادق (ع) سه ویژگی را به‌عنوان ضرورت‌ها‌ی هرکسی و هر مدیری، نام می‌برند که باید شکل بگیرد تا وی بتواند موفق باشد. گاهی اوقات کارگر ساده شهرداری، در همان کار خودش موفق است. همچنین ممکن است یک پرستار، پرستار موفقی باشد، اما یک نفر نیز دکتر ناموفقی باشد. چون آن در جایگاه دکتری خودش در این موارد واقعاً خوب ندرخشیده است. در کانون خانواده نیز پدر مدیر زندگی خانواده است، مادر مدیر زندگی است و برخی خود مدیریت نمی‌کنند. مهم‌ترین کار در نظام خلقت تربیت است. گاهی اوقات به‌عنوان یک پدر، یا مادر، در تربیت فرزند خودم، ناموفق بوده‌ام و آن مولود پاکی که خدا پاک تحویل داده، درست تحویل جامعه نمی‌دهم. این‌ به کجا برمی‌گردد؟ به این مواردی که در روایات هم اشاره شده است. مخصوصاً در این حدیث شریف که امام صادق (ع) سه نکته را تأکید می‌کنند که: «كُلُّ ذِي صِنَاعَةٍ مُضْطَرٌّ» «هر صاحب حرفه‌ای و صاحب صنعتی و هرکسی که امکانات و فرصت‌هایی در اختیار دارد به این سه ویژگی نیازمند است.»

ویژگی اول: حضرت می‌فرمایند: «حَاذِقاً بِعَمَلِهِ»، «باید تخصص آن کاری که می‌خواهد انجام بدهد را داشته باشد.» در روایت آمده است: «لا حیاء فی الدین» یعنی مثلاً بگویند: آقا! شما فلآنجا فلان کار را قبول کن، وقتی می‌بینم که از من برنمی‌آید. بگویم که من تخصص این کار را ندارم.

سال 85 زمان دولت اول آقای احمدی‌نژاد، در ساختمان دولت، تپه تلویزیون، عصر جمعه­ی ماه رمضان بود، تمام فرماندارها و مدیرکل‌های استان دعوت بودند. همین روایت امام صادق (ع) را آنجا خواندم که اگر واقعاً کسی کاری را نمی‌تواند درست انجام بدهد و آن کار را بپذیرد. خیانت کرده است. جلسه که تمام شد. موقع اذان بود. دیدم که سه تا از فرمانداران استان که از شهرستان‌ها آمده بودند، گفتند: آقای حدائق ما می‌خواهیم همین الآن استعفا بدهیم، این صحبت شما ما را از فرمانداری، پشیمان کرد. گفتم چرا؟ یکی از آن‌ها گفت: ما معلم بودیم و به اصرار گفتند که تو آدم خوش‌نامی در شهرستان هستی و همه تو را قبول دارند، تو فرماندار مردمی هستی. گفتم: این‌طور نیست که هرکسی آدم خوبی هست، مدیر خوبی نیز باشد. آیت‌الله‌العظمی بهجت موردقبول عامه‌ی مردم ایران بود، ایشان اگر کاندید ریاست جمهوری می‌شد، رأی می‌آورد. پس باید آقای بهجت رئیس‌جمهور بشود؟

آقای قرائتی می‌گفتند: از دور اول مجلس دنبالم آمدند که برای مجلس کاندیدا شوم. آقای قرائتی صد شرف داشت به خیلی از این‌هایی که به مجلس رفتند. ایشان اگر یک‌وقتی در جهاتی هم نمی‌توانست کاری را پیش ببرد لااقل ضربه نمی‌زد. ایشان گفتند: تخصص من مجلس نیست. کسی باید به مجلس برود که بتواند کار کند.

امروز یکی از مشکلات جدی جمهوری اسلامی، این است که یک سری از کارها را کسانی که تخصص ندارند، در دست گرفته‌اند. فردی پزشک را در یک ساختار دیگری که اصلاً ربطی به او ندارد گذاشته‌اند. به تعبیر طلبه‌ها آن را «فی غیر ما وضع له» قرار داده‌اند. اول انقلاب هم یادم می‌آید که کفاشی را قاضی کرده بودند. کفاش بود، تخصص نداشت، قضاوت نخوانده بود و حکم‌ها‌ی ترمز بریده می‌داد. مرحوم آیت‌الله والد می‌فرمودند: اوایل انقلاب، مرحوم آیت‌الله محلاتی به من گفتند که می‌خواهم شما حاکم شرع دادگاه‌ باشید. حاج‌آقا با یک جمله ایشان را قانع کرد و گفت: آقا شما این روایت را شنیده‌اید که در «مقام قضاوت نمی‌نشیند مگر شقی یا سعید.» می‌دانید که اینجا، جایگاه خدایی و امیرالمؤمنینی است؟ گفتند بله. گفتم از من برنمی‌آید. آقای محلاتی هم قبول کردند، یک‌وقت کنار رفتن‌ها گریز از مسئولیت نیست، خدمت به جامعه است.

اولین نکته که امام صادق (ع) در بحث مدیریتی، فرمودند: «حاذق بعمله.» تخصص آن کار را باید داشته باشند. الآن ما در نظام تربیتی خودمان این مشکل را داریم، پدری زنگ زده است و می‌گوید: یک دختر در مدرسه شاهد مقطع راهنمایی دارم. حاج‌آقا معلم تعلیمات دینی، سر کلاس برای دانش آموزان نفی حضرت رقیه کرده است، حالا چه ضرورتی دارد؟ خانم شما درستان را بدهید. در کتاب به شما گفتند که تاریخ را جرح‌وتعدیل کن؟ شما درس خودتان را نمی‌دهید و القای شبه در ذهن دانش آموزان می‌کنید؟ بعد هم گفته است: یورش به خانه‌ی ولایت دروغ است و اصلاً چنین چیزی در تاریخ نبوده است. مگر می‌شود در حضور علی بن ابی‌طالب (ع) به حضرت زهرا (س) اسائه‌ی ادب کنند. این صحبت‌ها را برای دانش آموزان مقطع راهنمایی مطرح کرده است. دختر ما هم آمده است و می‌گوید که معلم یک ساعت وقت کلاس را گرفته است. بعد می‌گویم تخصص این معلم چیست؟ می‌گوید این معلم تخصصش رشته‌ی اجتماعی بوده، معلم نداشتند و او را جای معلم تعلیمات دینی گذاشتند. باید به این اوضاع آموزشی گریه کرد، ظاهراً نسبتی نیز با خانواده شهید داشته است، گفتم با شخص پیامبر (ص) هم نسبتی داشته باشد و صلاحیت نداشته باشد باید او را کنار گذاشت. خدا ابولهب را در قرآن لعنت کرده است، نزدیک‌تر از عمو مگر شخص دیگری می‌شود؟ ﴿تَبَّتْ يَدَا اَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ

این‌ها به این دلیل است که شخص تخصص ندارد؛ یعنی کسی را گذاشته‌اند در مدرسی معارف اسلامی که اصلاً معارف اسلامی نخوانده است. بعد یکی از این طلاب که در آنجا نماز می‌خواند، می‌گوید: رفتم با این خانم صحبت کردم، می‌گویم چرا این حرف‌ها را می‌زنید؟ می‌گوید: کتابی خواندم که در این کتاب این مسائل را نوشته است. مگر هر چیزی که خواندید را باید برای دانش آموزان بگویید؟ آن‌هم با یک نظر قطعی؟ این دبیر تعلیمات دینی، دبیر قرآن و هنر نیز هست؛ یعنی مدرسه‌ای را فلج می‌کند. به آن پدر گفتم برو به مدیر مدرسه بگو که تمام دانش آموزان را جمع کند، این القای شبه باید در جمع جواب داده بشود. به قول شهید مطهری: «وقتی شبهه در جمع مطرح شد باید در جمع هم جواب داده بشود.» گفتم: ما هم یکی از طلبه‌ها‌ی فاضل و یکی از دوستان صاحب فضل را می‌فرستیم که جلوی همه‌ی دانش آموزان بحث کنند.

این‌ها همگی ثمره این است که حاذق به عمل نیست. لذا ما روایت داریم که ملعون است کسی که کاری از او برنمی‌آید و قبول مسئولیت ‌کند.

خدا رحمت کند آیت‌الله حائری را وقتی جلسه شورای روحانیت بود، خیلی دوستان اصرار کردند که آقا شما چرا کنار می‌روید؟ ایشان گفت: که من 29 سال امام‌جمعه بودم و بنا نیست که الی یوم القیامه امام‌جمعه باشم. یک عذر شخصی غیرشرعی دارم. در نماز جمعه هم گفتند. حتی بعضی‌ها می‌گفتند رهبری با کنار رفتن ایشان موافق نبودند. نمی‌گفت نمی‌آیم، می‌گفت دیگر از من برنمی‌آید. این‌ها روش‌ها‌ی بسیار خوبی است که وقتی‌که انسان کسی را می‌بیند که از خودش شایسته‌تر و از خودش بهتر است، شرایط را فراهم کند.

مرحوم آیت‌الله حاج سید حسین ترک معروف به کوه کمره ای، از اساتید بسیار مبرز در زمان شیخ انصاری در حوزه نجف بوده است. می‌گویند یکی از درس‌ها‌ی پرسروصدا و پرطرفدار نجف، درس آقای سید حسین ترک بود. ایشان دریکی از مساجد نجف برای سیصد نفر، تدریس می‌کردند. آن زمان شیخ انصاری را کسی نمی‌شناخت و گمنام بودند. شیخ بیان سنگین و لهجه‌ی دزفولی داشت. شیخ انصاری قبل از مرحوم سید حسین کوه کمره ای درس می‌گفتند، یک روز آیت‌الله کوه کمری جایی کار داشتند سپس به مسجدی که می‌خواستند درس بگویند می‌روند. ایشان به یکی از ستون‌ها‌ی مسجد تکیه می‌دهند و استراحت می‌کردند تا اینکه ساعت درس برسد و طلبه‌ها بیایند. در همان حال می‌بینند یک شیخی با سه تا طلبه آمد و یک‌گوشه‌ای نشستند. شیخ انصاری، آیت‌الله کوه کمره ای را نمی‌دیدند ولی ایشان صدای شیخ انصاری را می‌شنید. می‌بیند مثل این است که علم دارد از سخنان آن شیخ می‌جوشد. ایشان خودش مجتهد مسلم بود و می‌فهمید که این آدم، آدم ملا و باسوادی است، ولی بیان او خیلی بیان روانی نیست. درس شیخ انصاری تمام می‌شود و با شاگردانش می‌رود و شاگردان مرحوم آیت‌الله کوه کمری می‌آیند و مسجد که پر می‌شود، آیت‌الله کوه کمری بالای منبر رفته و می‌گوید: بسم الله الرحمن الرحیم آقایان تا امروز احساس تکلیف ‌کردم و باید درس می‌گفتم و امروز استادی از خودم استادتر پیدا کردم. حیفم است که وقت شما تلف شود و از این استاد استفاده نکنید. این استاد را فردا همین‌جا یک ساعت قبل از ساعت همیشگی درس معرفی می‌کنم. فردای آن روز شیخ انصاری برای سه شاگردش درس می‌داد که یک‌دفعه دیدند که یک جمعیت عظیمی از طلبه‌ها وارد شدند. شیخ انصاری جا خورد و گفت چطور شده است و ساعت این‌ها عوض‌شده است یا ما در ساعت خودمان نیامده‌ایم. این‌ها کتابشان را جمع کردند که از مسجد بیرون بروند. در همین حین آیت‌الله کوه کمری آمد و زیر بغل شیخ انصاری را گرفت و گفت: برو روی منبر، جای شما آن بالاست برای سیصد نفر نه پایین برای سه نفر، هرچه شیخ انصاری استنکاف کرد که آقا نه شما خودتان عالم شهر هستید، ما هم قابل نیستیم گفت: این تعارفات را کنار بگذارید! من درس دیروز شما را شنیده‌ام. همان درس را برای این‌ها بگو، همین سبب شد که شیخ مرتضی انصاری شد شیخ اعظم یعنی شناخته شد. این برگرفته از همان تقوایی است که بعد از گذشت، بیش از یک قرن، نام شیخ انصاری و آیت‌الله کوه کمره ای هنوز آورده می‌شود. به دلیل همان التزامی که این‌ها در تقوا و معنویت داشتند آیت‌الله کوه کمره ای تا مدتی در درس شیخ انصاری شرکت می‌کرد که طلبه‌ها سر درس حاضر شوند و درس شکل بگیرد. این حاذق به عمل است.

یکی از نصیحت‌هایی که ابوی ما این بود که اگر شنیدی کسی بهتر از شما سخنرانی کرد و سختت آمد، استغفارکن برای اینکه کارت برای خدا نیست. اگر دیدی کسی بهتر از تو کار می‌کند و گران برایت تمام شد، بدان که اخلاص در کارت نیست و اگر برعکس دیدی کسی بهتر از شما کار می‌کند و شما خوشحال شدید یا بهتر مردم را مدیریت می‌کند و شما خوشحال شدید، این کار برای خداست. ما همه در خط مقدم در یک جبهه هستیم و با دشمن روبرویم و در رأس همه­ی دشمنان شیطان است. در این خط مقدم اگر نیروی کمکی بیاید ما باید خوشحال بشویم، نه ناراحت، نیروی کمکی باید اسباب خوشحالی ما را فراهم کند.

ویژگی دوم: «مُؤَدِّياً لِلْأَمَانَةِ فِيهِ» از ویژگی‌های ارزشمند مدیریتی که امام صادق (ع) می‌فرماید، روحیه‌ی امانت‌داری است که این هم متأسفانه در بخش‌ها‌ی دولتی، نهادها و ارگان‌ها این نگاه امانت‌داری رنگ‌باخته است؛ یعنی گاهی اوقات مردم مال عمومی را مال غارتی و مال خودشان را مال ارزشمند می‌بینند. درحالی‌که باید حساسیت در آنجا بیشتر باشد. ما در مجموعه‌ای مسئولیت را قبول کردیم و امکانات و وسایلی که در اختیار ماست، امانت است. «فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ[3]»

یک‌بار در اتاق یک مدیرکل بودیم، در تماس با شهرستان می‌گفت می‌خواهم بیایم برای بازدید. پشت تلفن به او گفتند: آقای مدیرکل ناهار چه می‌خوری؟ گفت من خوراک خشک می‌خورم. من فکر کردم که شاید به امیرالمؤمنین (ع) اقتدا کرده است و نان خشک می‌خورد، آن شخص از او پرسید که خوراک خشک چیست؟ گفت: جوجه‌کباب یا کباب‌برگ. خورشت و چلوخورشت درست نکنید. خوراک خشک؟! با پول چه کسی؟ با پول بیت‌المال خوراک خشک زقوم جهنم می‌شود. خوراک خشک با پول بیت‌المال و در خانه‌ی خودمان نان و ماست؟! این خیانت است. نگاه امانت‌داری باید شکل بگیرد که مدیر موفق باید هر چیزی که در اختیارش هست را امانت بداند.

وقتی‌که یک مالی امانت شد، بیت‌المال و ملت و خدا و قیامت می‌شود یعنی باید آن موقع زیر بار همه دربیاییم. آن‌وقت طرف حساب ما یک نفر نیست. گاهی اوقات برخی افراد دقت در اموال عمومی ندارند. سابقاً راننده‌ای دنبال ما می‌آمد و به اداره­ای می‌رفتیم. این راننده ماشین را چنان تخته‌گاز می‌برد که صدای ناله‌ی ماشین درمی‌آمد. گفتم: خداوکیلی ماشین خودت را هم همین‌طوری می‌رانی؟ یک مشکل دیگر در جامعه امروز نیز همین است. چون آن نگاه امانت‌داری که باید در جامعه شکل بگیرد، شکل نگرفته است. بچه‌ها‌ی ما وزندگی ما نیز امانت‌اند.

علمای علم اخلاق، امانت‌ها را به امانت‌ها‌ی مادی و امانت‌ها‌ی معنوی، تفکیک می‌کنند، اگر این امانت‌ها‌ی معنوی در ذهن ما قدرت پیدا کند، در ساختار امانت‌ها‌ی مادی هم قوی می‌شویم؛ یعنی خوب کار می‌کنیم. باید باور کنیم که وجود، چشم، زبان، لحظه‌به‌لحظه‌ی عمر، فرزندان، زندگی، قرآن، نماز، همه و همه امانت است، اگر باورمان شد که نماز امانت است که هر طوری که خواستیم نماز نمی‌خوانیم، می‌گوییم امانت است و باید درست امانت‌داری کرد.

زمان امام صادق (ع)، آقای ابی کهمص رئیس گروهی بود که می‌خواستند، برای ملاقات و دیدار با امام صادق (ع) و زیارت قبر رسول خدا از کوفه به مدینه بروند. ابی کهمص بزرگ هیئت بود و به خدمت جناب آقای عبدالله بن ابی یعفور که یکی از شیعیان ناب امام صادق (ع) در کوفه بود، رفتند. آن‌ها به ایشان گفتند که ما به حجاز و مدینه خدمت امام صادق (ع) می‌رویم، شما کاری با امام صادق (ع) ندارید؟ عبد الله ابی یعفور گفت: بعد از زیارت رسول خدا (ص)، خدمت امام صادق (ع) که رسیدید؛ فقط سلام من را برسانید، ‌بگویید عبدالله بن ابی یعفور سلام رساند، همین، چیزی هم نگفت که به امام صادق (ع) چه بگویید و مثلاً تبرکی برای من بفرستند. این هیئت آمدند مدینه و بعد از زیارت قبر رسول خدا به منزل امام صادق (ع) رفتند. آقای ابی کهمص به امام صادق (ع) عرض کرد که عبدالله ابی یعفور «يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ» سلام شما را رساند. تا به امام صادق (ع) این را عرض کرد امام صادق (ع) فرمود: علیک و علیه‌السلام. هم بر تو و هم بر او سلام و درود خدا باد. امام بعد از تأمل کوتاهی سؤالی را مطرح کردند، به آقای ابی کهمص فرمودند: که «اذا اتیت ابن ابی یعفور» در مراجعت وقتی ابن ابی یعفور را دیدی، به او بگو که امام صادق (ع) گفت: «وَ قُلْ لَهُ إِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ لَكَ اُنْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْزَمْهُ» «آقای ابن ابی یعفور، امام صادق (ع) به تو می‌گوید: نگاه کن ببین در علی بن ابی‌طالب (ع) چه بود که در نزد پیامبر آن جایگاه را پیدا کرد.»، پسرعمویی که کسی را به اینجاها نمی‌رساند.

پسر ابوطالب بودن که کسی را علی بن ابی‌طالب (ع) نمی‌کند، ابوطالب پدر است اما یک پسر او عقیل و یک پسرش هم طالب شد. آن‌ها کجا و امیرالمؤمنین (ع) کجا؟ صرف دامادی پیامبر کسی را به این عظمت نمی‌رساند. عثمان دو تا از دختران پیامبر (ص) عیال او بودند. ذوالنورین به او می‌گفتند. این چه ویژگی در علی بن ابی‌طالب (ع) بود که به‌جایی رسید که نفس پیامبر، وصی پیامبر، جانشین پیامبر و دومین شخصیت نظام خلقت شد؟

این سؤالی بود که امام صادق (ع) مطرح کردند. خود حضرت می‌دانستند که این سؤال را کسی جز خودشان نمی‌تواند جواب بدهد. بعد به دنبال آن جواب دادند و فرمودند: به ابن ابی یعفور بگو که «مَا بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْزَمْهُ فَإِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِصِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ[4]» علی بن ابی‌طالب (ع) به این مقامات عالیه نزد پیامبر نرسید مگر به خاطر دو نکته و دو مطلب، یکی به خاطر راست‌گویی و دوم امانت‌داری، لذا راست‌گویی و امانت‌داری این دو معیار بسیار ارزشمند است. ما گاهی اوقات فکر می‌کنیم که در بیان حقیقت شاید مردم از ما متنفر بشوند؛ اما عجیب است که گاهی اوقات انسان راست می‌گوید ولو به ضرر او است. خدا تحبیب قلوب می‌کند یعنی دل‌ها را به سمت انسان منصرف می‌کند.

امام صادق (ع) فرمود: «حَاذِقاً بِعَمَلِهِ مُؤَدِّياً لِلْأَمَانَةِ فِيهِ» امانت‌دار بودن از ویژگی‌های ارزشمند یک مدیر است که قطعاً باید نگاه او نگاه امانت باشد. مدیری که نماز نمی‌خواند، مدیری که در معنویت خودش لنگ می‌زند، نمی‌تواند پیشرفت کند. من به‌طورکلی عرض می‌کنم. از یک پدر بی‌نماز، معجون افلاطون درنمی‌آید و بچه‌ی او مثل خودش می‌شود. یک خانمی به من گفت: پسرم کلاس دوم ابتدایی است تا با او حرف می‌زنم یک‌دفعه کتری آب گرم را به طرفم پرت می‌کند، گفتم پدر او چطور است؟ گفت: پدرش یک آدم بی‌نماز است و صبح که از خانه بیرون می‌رود؛ صغیر و کبیر ما را به ناسزا می‌کشد. گفتم خانم دیگر بیش از این انتظار نداشته باش. این بچه یک مربی بسیار بسیار خطرناکی مثل پدرش جلوی او است. فرد در هر کاری باید تعهدش قوی باشد. «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ[5]». وقتی کسی در برابر خدا تعهد ندارد؛ خدایی که همه‌چیز او از خداست، قطعاً در برابر زیرمجموعه‌ی خودش هم تعهد ندارد.

سابقاً راننده­ی مسنی ما را برای سخنرانی در اداره­ای می‌برد. می‌گفت: آقای حدائق من راننده دو مدیرکل در آموزش‌وپرورش بودم. در مورد اولی گفت: یک روز صبح رفتم درب منزل ایشان که او را به اداره ببرم. سرویس دخترش نرسیده بود. مدیرکل می‌خواست سوار بشود که دید دخترش سر خیابان ایستاده است. گفت بابا چرا نرفتی؟ دخترش گفت: سرویس نیامده است. من گفتم که آقا اجازه بدهید اول دخترتان را به مدرسه برسانیم، بعد شما را به اداره ببریم. گفت تو مأموری من را برسانی نه دخترم را به مدرسه ببری. زنگ زد به آژانس، آژانس رسید و دختر را سوار کرد. بعد سوار شد و به اداره رفتیم. یک مدیرکل دیگری را نیز دیدیم که یک ماشین در اختیار خودش، یکی در اختیار خانواده‌اش و یکی در اختیار خریدهای او بود. می‌خواست با خانواده به مشهد برود و با ماشین برای من مأموریت صادر کردند. ببیند قلم دست ما است ولی قیامت می‌گویند بابت چیزهایی که نوشته‌ای جواب پس بده. این خیانت‌درامانت است. به من گفتند به مشهد برو. هنگامی‌که ما به فرودگاه رسیدیم، شما باید در فرودگاه به استقبالمان بیایی و وسائل‌ ما را با ماشین بیت‌المال بردارید، یعنی با ماشین آموزش‌وپرورش به مشهد رفته است. یک هفته مشهد بودند، من در این مدت آن‌ها را جابه‌جا می‌کردم. بعد هم آن‌ها را به فرودگاه رساندم و برگشتم به شیراز آمدم. تمام مدت اقامت من در مشهد، برایم حکم مأموریت خورده بود که از طرف آموزش‌وپرورش بنده مأمور هستم که به مشهد بروم. آن مدیر تا حد یک سرویس برای دخترش راضی نشد، ولی آن راننده دیگر نیز این این‌گونه عمل می‌کند.

 امام فرمود: «خداوند میزان الاعمال هر کسی را کسی مثل خود او را قرار می‌دهد»؛ یعنی در قیامت مدیرکل‌ها را می‌آورند و می‌گویند یک‌زمان شما مدیرکل بودی، دو دور قبل هم فلانی مدیرکل بود، همین امکانات در اختیار او هم بود، ولی او این طوری استفاده کرد و شما بد استفاده کردی. یکی می‌گوید: آقا من نتوانستم پدری کنم. می‌گویند چرا؟ می‌گوید: زمانه بد بود. اینترنت، واتساپ، تلگرام، تلفن‌ها‌ی همراه بود، در جواب می‌گویند: در همان اوضاع آشفته، فلانی هم در همان شهر شما پدر بود و آن طوری فرزندانش را تربیت کرد، چرا شما آن‌گونه عمل کردید؟ این نگاه امانت‌داری است. اگر ما واقعاً باورمان شود که همه‌چیز متعلق به او هست. ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ[6].

امام فرمودند: منشأ همه‌ی بدبختی‌ها‌ی بشر از انانیت است؛ یعنی از همین وابستگی‌هاست که می‌گوییم خانه‌ی من، زندگی من، شغل من، بچه‌ی من، پول من. اصلاً منی نیست. همه مال او است. همین چشم هم مال او است و باید جواب پس بدهیم. با این زبان چه گفتی؟ ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ[7]، میزان‌ها‌ی عدل و داد را برپا می‌کنند و باید پاسخگو باشید.

ویژگی سوم: «مُسْتَمِيلاً لِمَنِ اِسْتَعْمَلَهُ»، نوع‌دوستی و مهرورزی با کسانی که برای ما کار می‌کنند، ما با آن‌ها درگیر هستیم و در ارتباط هستیم. ما با مخاطبینمان در مجموعه‌ی که هستیم، با آن‌هایی که کار می‌کنیم، رفتار ما باید رفتار مستمیل باشد. این رمز موفقیت است. اگر می‌خواهید مدیرکل‌ها را شناسایی کنید، از آبدارچی‌هایشان سؤال کنید، از نگهبان درب اداره بپرسید که این آقای مدیر چطور آدمی است؟ بعضی‌ها بر تن‌ها حاکم هستند، ولی بر دل‌ها حاکم نیستند. در یک پادگان می‌بینید که همه جلو فرمانده پا می‌چسبانند، ولی این فرمانده چقدر در دل این سربازها نفوذ کرده است؟ این مهم هست. می‌گویند که نان ما دست او است و نان ما را می‌برند. در خانه نیز همین است. بچه می‌گوید که اگر به بابا کم‌وزیاد گفتیم، خرجی ما را نمی‌دهد. زور دست اوست، ما را از خانه ما بیرون می‌کند. این خوب نیست، کسی که واقعاً مستمیل باشد، نوع‌دوست باشد، حاکم بر دل‌هاست. این نوع‌دوستی یکی از ویژگی‌های ارزشمند مدیریتی است.

 

[1] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد 1, صفحه 315

[2] بقره/286

[3]. غرر الحکم و درر الکلم، جلد 1، صفحه 247

[4] مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، جلد 1, صفحه 46

[5] آل عمران/164

[6] بقره/156

[7] انبیاء/47

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه