چاپ

Namaz-baraye-sag

شخصی در تاریکی شب برای عبادت به مسجد جامع بصره رفت.
بعد از عبادت خواست استراحت کند که دید یک سیاهی، گوشه مسجد آمد. شبستان تاریک بود و نمی دید.
با خودش گفت: یک نفر به مسجد آمده است. بلند شوم و در برابر دیدگان او تا سحر نماز بخوانم تا فردا داستان عبادت مرا برای مردم تعریف کند.
هوا که روشن شد دید یک سگ سیاهی خوابیده است.
با خود گفت: یک‌شب تا به صبح برای سگ نماز خواندم.

دسته: عکس نوشته
بازدید: 482