استاد حدائق روز سه شنبه 15 فروردین ماه 1402 هم زمان با ایام ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1]
صدق الله العلی العظیم
مسئلهی شرعی را عزیز روزهداری سوال کردند و من اشاره کنم. مد طعامی که فقها و مراجع میفرمایند برای افرادی که در ماه رمضان موفق به روزه گرفتن نشدند و بیمار بودند یا توانایی جسمی نداشتند، مثلا سنشان بالاست و ظرفیت ندارند کشش ندارن دو خدا هم انتظار ندارد. اینها ما بإزای هر روزی که روزه نگرفتند باید یک مد طعام بپردازند. مد طعام هم عبارت است از 750 گرم گندم یا 750 گرم برنج یا 750 گرم خرما. یا خود اینها را بگیرند به نیازمند بدهند یا اگر کاملا اطمینان به نیازمند دارند، پولش را بدهند به آن نیازمند و به او بگویند نان یا برنجت را از این پول تهیه کن. در صورت اطمینان میتوان اینکار را کرد. حال سوال این بود که آیا تعیُن دارد در نان؟ خب قطعا کسی که خدا به او لطف کرده و میلیاردی از خدا گرفته اینجا نباید گندم حساب کند و باید برنج حساب کند. این کارمند ضعیف بیاید گندم بدهد و آن آقای میلیاردر هم گندم بدهد! پول را از خدا یکجور میگیریم و موقع خرج کردن یکجور دیگر عمل میکنیم! این را هم کمی انصاف بخرج بدهیم. کسی که خدا به او لطف کرده و تمکن مالی دارد ولی ظرفیت جسمیاش کفاف روزهداری نمیکند و دارد، این بیاید مد طعامهایش را برنج حساب کند. روزی 750 گرم برنج، یک ماه روزه نگرفتم، بیست و دو کیلو و نیم برنج بگیرد و بدهد به یک خانوادهی نیازمند. این گندم کف کار است و حداقل کار است. لذا این را هم عزیزان توجه داشته باشید که به تناسب ظرفیتها و امکاناتمان عمل کنیم. خدا اگر لطف کرده و دستمان باز است، اینجا هم در پرداخت کفارهها همین نگاه را انشاءالله داشته باشیم.
یک بحث دیگر هم عرض کنم، آنهایی که افطار عمد کردند یعنی کفاره گردنشان آمده نه مد طعام، اینها به ازای هر روزی شصت روز باید بدهند، یعنی طرف سالم بود باید روزه میگرفت و عمدا روزهاش را خورد، بدون هیچ عذری. این تخلف از امر خداست و ما بإزای هر روز شصت روز مد طعام باید بپردازد، حالا یا از برنج یا از گندم یا از خرما.
انشاءالله که خداوند توفیق اجتناب از گناه و معصیت را در این باقیمانده از عمر ما به همه ما عنایت کند صلوات غراتری ختم بفرمایید.
سخن پیرامون عوامل مغفرت از دیدگاه قرآن بود. این جلسه آیه 11 از سوره صف تلاوت شد. از عوامل مغفرت در آیه 10 و 11 سوره مبارکه صف خداوند چند چیز را اشاره میفرماید. یکی دو مورد قبلا اشاره شد در آیات دیگر، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر. حالا جلسه گذشته ما بحث محبت به پیغمبر بود. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي»[2] اصلا خود دوست داشتن پیغمبر و اطاعت از پیغمبر سبب میشود که لغزشهای پیغمبر بخشیده شود. فردی در گذشته در بیراهه بود و الان در مسیر است و دارد اطاعت میکند. همین اطاعت الان او نشانه این است که طبق آیات مشمول رحمت و مغفرت خداوند قرار گرفته است. در آیه دهم خداوند یک طرح سوالی میکند و در آیه یازدهم جواب میدهد.
طرح سوال این است که خدا از مومنین میپرسید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»[3] ای مومنین میخواهید شما را به یک تجارتی راهنمایی کنیم که در آن تجارت سود محض است و منفعتش هم این است که از عذاب الیم نجات پیدا میکنید. میخواهید عاقبت بخیر شوید و از عذاب دردناک الهی نجات پیدا کنید؟ این آیه دهم و طرح سوال بود. آیه یازده پاسخ به این سوال است. قرآن چند راهکار را بیان میکند برای نجات از عذاب الیم.
اول: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[4] یکی از برکات ایمان به خدا و پیغمبر تضمین به آینده زندگی است. آخرت سخت و دشوار مخصوص کسانی است که ایمانشان ضعیف است، آنها اعتقادشان به خداوند و رسول الله اعتقاد قوی نبوده یا اصلا ایمان نداشتند! قرآن میفرماید «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[5] این دو نکته: ایمان به خدا و رسول که همین دو هم از عوامل مغفرت است؛ همچنین «وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[6] جهاد در راه خدا با اموالتان و انفستان! هر کسی میخواهد خدا او را ببخشد و خدا او را بیامرزد، یکی از راههای مغفرت تلاش با داراییتان است. مردم این اموال برای خداست. بنده کراراً عرض کردم انسان شانس بیاورد یک دست کفنی با خودش ببرد. من در همین شیراز سراغ دارم کسانی را که کفنی که از کربلا آورده بود نتوانست خودش استفاده کند. بچههای آقایی آمدند و گفتند پدر ما کفنی از کربلا خریده بود و حرم امام حسین هم تبرک کرده بود، بُرد از مکه آورده بود، تربت را گذاشته بود در خلعتی که زیر صورتش قرار بدهند، آب زمزم آورده بود که در قبرش بپاشند. گفت پدر ما هی سفارش میکرد یادتان نرود این کفنی من است، من رفتم کار دست شماست، شما درست به وظیفهتان عمل کنید. پسر متوفی گفت بابای ما مرد اینقدر پدر ما روی این کفنی حساس بود ما کسی را کردیم مامور اینکار، گفتیم وظیفه داری همراه جنازه باشی تا غسالخانه، غسال که او را غسل داد مسئولیت تو همین است که این را برسانی بدست غسال. پسر متوفی گفت ما در حال و هوای تشییع بودیم که غسال پدر را غسل داده بود و شست، گفت کفنی را بیاورید، حالا در جمعیت نگاه میکنیم میبینیم آن آقا نیست! بیرون غسالخانه دیدیم نیست، هر چه صدا زدیم پنج دقیقه، ده دقیقه، ربع ساعت، گفت غسال گفت بابا نجات بدهید این میت بیچاره را که لخت روی سنگ غسالخانه افتاده است. اموات دیگر در نوبت هستند و میخواهیم غسل بدهیم. گفت مجبور شدیم و رفتیم از دارالرحمه یک دست کفنی گرفتیم. این است که میگویم معلوم نیست کفنیهایتان را هم با خودتان ببرید. گفت رفتیم از غسالخانه یک دست کفنی گرفتیم و پدر را کفن کردیم و حرکت دادیم بردیم در قبر و باز هم پیدایش نشد، تلقین گفتیم لحد گذاشتیم خاک ریختیم پر شد و قبر پوشیده شد و تازه سر و کله آقا پیدا شد. مرد مومن تو کجا رفتی! به تو گفتیم این کفنی دستت باشد دنبال جنازه، گفت من آمدم تا غسالخانه کفنی را گذاشتم در آن تاقچه مقابل غسال و به همهتان هم گفتم، گفتم دارم میروم، یک زنگی زدند به من کار واجب پیش آمده، کفنی در این طاقچه است، گفت من به همه اعلام کردم ولی هیچکس نشنید. گفت حالا کفنی را چه کنیم؟ گفتم رزق پدرت نبوده است.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، وین حرف معما را نه تو دانی و نه من
گفت حالا میشود پایین قبر را بشکافیم و در قبر بگذاریم؟ گفتم مگر شما عقل ندارید؟ این بدهید به کسی که پول ندارد، این اصراف است، رزق پدرت همان بود که برد.
اینکه در دعاها میگویند خدایا رزق ما را زیاد کن، پول زیاد معلوم نیست رزق شما باشد. رزق فراوان به ما بده که خدایا بتوانیم استفاده کنیم، اگر داریم بهرهبرداری کنیم.
یک عزیزی هم سوال پرسیده این کفنیهایی که از کربلا و مکه میآورند برای میت فایده دارد؟ میت اگر کار درست باشد این خوب است؛ و الا کفنی بپیچ دور یزید، دور هارون الرشید، هارون الرشید کجا دفن است؟ چسبیده به قبر امام رضا، دیوار به دیوار قبر علیبن موسی الرضا قبر هارون است. برای هارون نفعی دارد؟ عمل خود فرد مهم است. بله، یک موقع کسی کمبودی دارد، مثل بعضی دانشآموزان که همه نمرههایش بیست نوزده هجده هفده، یک نمره هشتی هم دارد، اینجا هشت این را میکنند ده. بله آقا کفنی آورده و متبرک کرده، یک کاستیهایی در نامه عملش است، این کفنی موثر است، این دعا موثر است، این تربت موثر است. ولی اگر این آدم صد در صد آدم گناهکار و خلافکار و تبهکار است، حالا یک امتی هم بر او نماز بخوانند، خب عمل او ناصالح است. لذا اینها موثرند برای کسانی که در مسیرند میشود ترفیع درجه، ترفیع مقام. بله این آدم مومن کفنی متبرک میشود ترفیع درجه برایش، اما اگر یک آدم مفسدی باشد اینها نفعی به حال او ندارد. حالا بیایند در یک حرمی هم دفنش کنند. باید خود فرد قابلیت داشته باشد، بعد هم آنهایی که اجازه شفاعت هم دارند، با اجازه شفاعت میکنند. «لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»[7] اجازهی شفاعت با اذن خداست، شفاعت میکنند از کسانی که خدا راضی است. لذا یک وقتی ما بسنده نکنیم به اینکه نماز نخوانم و روزه نگیرم و واجباتم را انجام ندهم و دلخوش کنم که یک کفنی متبرک دارم و یک قبری در جای خوب خریدهام که مرا انجا دفنم کنند «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»[8] ، ما در گرو اعمالمان هستیم، اینها برای کسانی که در مسیرند تضاعف درجات هستند، برای کسانی که در مسیر نیستند خدای ناکرده همینها ممکن است شود باعث عذاب. میگویند در زندگی دنیایی تو اعتقادی به امام حسین نداشتی حالا کفن امام حسین را دورت پیچیدند و در حرم امام حسین بردند تو را! میگویند یک عارفی رفت بالای قبر کسی که تازه قبرش کردند همه داشتند قرآن میخواندند، این عارف متوفی را میشناخت، گفت نخوانید نخوانید که هر چه دارید میخوانید میشود عذاب برای کسی که در زیر خاک است. این اصلا به این چیزها معتقد نبود، حالا میخوانید در قبر عذابش میکنند میگویند ببین این آیات قرآن بود چرا عمل نکردی چرا نشنیدی! بله تلاوت قرآن برای چه کسی میشود روضة من ریاض الجنة؟ کسی که عمل میکرده، کسی که پایبند بوده، کسی که در مسیر بود، الان این تلاوت قرآن هم تضاعف درجات آن محسوب میشود.
«تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ»[9] قرآن میفرماید میخواهید مشمول مغفرت قرار بگیرید؟ از اینکه خدا داده در راه خدا استفاده کنید. عزیزان یکی از جلوههای جهاد جهاد مالی است. امروز نقش ثروت در پیشبرد دین خیلی کارایی دارد. چهار گروه را پیغمبر نام میبرد و میگوید اینها ارکان اصلاحات هستند.
مسئولین
ثروتمندان
دانشمندان و علما
مذهبیه و هیئتیها
حالا یک وقتی کسی امکان دارد چند تایش را داشته باشد، هم متدین است هم ثروتمند است هم مسئول است و هم عالم. یک کسی امکان دارد دو تایش را داشته باشد. مذهبی هست، ثروتمند هم هست، ثروتمندِ متدین، این مثل یک میز چهارپایه است. این چهارپایه اگر سالم بود جامعه قوام پیدا میکند. امروز نقش ثروت در تبلیغ دین در ترویج دین و در رفع مشکلات مردم خیلی زیاد است. قرآن میفرماید «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[10] این فی سبیل الله هم نکته دارد. هر کجا فی سبیل الله عنوان پیدا میکند کار ارزش پیدا میکند. قیمت و ارزش کار به اعتبار فی سبیل الله بودن است. شما شهدا را ببینید، شهدا اگر شهید حساب میشوند بخاطر فی سبیل الله بودنشان است. هر کشتهای که شهید نیست. قرآن میفرماید «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا»[11] آن کسی که در راه کشته شد شهید است و الا شما در جنگ بین سیدالشهدا و کوفیها ببینید، آنطرف هم خیل کشته شدند اما آنها رفتند برزخی شدند. هر خون ریخته شدهای ارزش ندارد، خونی که برای خدا ریخته شود، خونی که برای خدا خرج بشود گناه را میبخشد. لذا یکی از عوامل مغفرت انفاقهایی است که مردم میکنند. همین دستگیری و انفاق به نیازمندان میشود سبب مغفرت.
در این «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ»[12] یک بحث این است که مسئولیت مالی که خداوند به ما سپرده، ما از این ظرفیت و از این امکانات خوب استفاده کنیم. من بارها عرض کردم بیش از 90 مورد خدا در قرآن بشارت داده که اگر برای من خرج کردید جبران میکنم و میدهم. شما یک نفر را پیدا نمیکنید که فی سبیل الله برای خدا داده باشد و خدا جبران نکرده باشد! اصلا پیدا نمیکنید. کسی برای خدا هزینه کند خدا جبران نکرده باشد! بله شرطش فی سبیل الله است، یعنی اخلاص. اگر کاری میکنم برای رضای او انجام دهم. دنبال تجلیل و تمجید دیگران نباشم.
«وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[13] نکته دیگر اینکه ما یک جهاد داریم بنام جهاد نفسی. بعضیها پول ندارند به آنها باید گفت تن که داری، بدنت که سالم است، با بدنت خدمت کن، با زبانت حرف بزن، با دستت با وجودت، این میشود جهاد انفس. حالا جهاد انفس یکی از مصادیقش حضور در جبهه و جهاد است. شهدا! شهدا با جانشان جهاد کردند. از مصادیق جهاد انفس این است که با این بدنتان در مسیر خدا حرکت کنید. کار را یک جوری استفاده کن که قیامت وقتی شهادت میدهد شرمنده نباشی، قرآن میفرماید «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ»[14] دستانتان را به حرف در میآوریم «وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»[15] پاهایتان را به سخن میکشانیم «بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[16] اینها شهادت میدهند حرف میزنند و میگویند کجا رفتی با این پا. دیگر آنجا شما نگاه میکنی و اعضا و جوارحت دارند گزارش میدهند. جزء جزء امروز مسجدالرسول شما را گزارش میدهند. خب تا این ظرفیت در اختیار ماست، از این ظرفیت و از این سلامتی و از این توانایی تا میتوانیم استفاده کنیم. بالاخره از بدنمان از سلامتیمان در راه او استفاده کنیم. «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»[17] خدا میفرماید این برای شما بهتر است «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[18]. خب طبق آیه قبل که خداوند میفرمایند شما را میبخشم و مورد مغفرت قرار میگیرید و از عذاب الیم شما را نجات خواهیم داد، شرطش این است که از مال خدا برای خدا هزینه کنید.
من چند تا نکته ذیل این آیه محضر عزیزان عرض کنم. طبیعت انسان طبیعت منفعت طلب است. این بد نیست، این منفعت طلبی اگر مدیریت شد انسان را میبرد اعلی علیین. منفعت طلبی اگر لجام گسیخته شود انسان را میکشاند تا اسفل السالفین. خدا به همه انسانها طبع منفعت طلب داده است. یعنی مرز قائل نیستند، حد یقف ندارند، دنبال کسب منافع هستند. اما اگر مدیریت شد، این منفعت طلبی در جهت فی سبیل الله قرار گرفت، انسان در مسیر خدا از دادههای خدا از ثروت خدا از امکاناتی که خدا به او داده، از آبرویی که خدا به او داده در مسیر خدا استفاده کرد...، در روایت داریم که اگر آبرو را در راه خدا استفاده کنیم خدا آبرو را بیشتر میکند.
مرحوم علامه نوری را نقل میکنند که ایشان خیلی اهتمام میداد به خدمت به مردم. مرحوم آیت الله حاج شیخ حسن فاضلی بود از علمای برجسته و اوتاد در قم از اصدقای مرحوم آیت الله العظمی بروجردی. این را من با دو واسطه نقل میکنم. حضرت آیت الله شیخ علیرضا الهی که الان در قم در قید حیات هستند و خدا به ایشان سلامتی و عافیت بدهد، از علمای برجسته، داماد آیت الله العظمی اراکی. میگفتند آیت الله العظمی اراکی نقل کرده بود که مرحوم آیت الله حاج شیخ حسن فاضل که از علمای برجستهی قم و هم عصر با آیت الله العظمی بروجردی بودند، شبهای ماه رمضان در لیالی قدر در منزل خودش یک مجلس احیایی میگرفت. تعدادی حدود 25 نفر یا سی نفر از بزرگان علما میآمدند منزل ایشان، مجلس عمومی نبود، یک مجلسی بود از اهل دل و یک تعداد از علما میآمدند، خود آقای فاضل دعای ابوحمزه میخواند، بعد ختم قرآن و قرآن بر سر میگرفتند و بعد جلسه تمام میشد. همه هم به شوق استفاده از محضر ایشان میآمدند. آیت الله العظمی اراکی میفرمودند من طلبه جوانی بودم و در مجلس پذیرایی میکردم. شب احیایی بود، گفتند آیت الله فاضل داشت دعا میخواند، علما هم نشسته بودند، از مبرّزین قم همه در اتاقی بودند که آقا هم حضور داشتند. ایشان به خادمشان توصیه کرده بود که هر کسی با من کار داشت، هر وقتی از شبانهروز بود، من بیدار بودم من را صدا کن. نگو که آقا خسته است و استراحت میکند، اگر بیدار بودم بگو کسی با شما کار دارد. روی این توصیه آقا، خادم حساب دستش بود که آقا اگر بیدار بودند باید به ایشان بگویند ولو وسط دعای ابوحمزه. آیت الله اراکی میگفتند من داشتم وسط مجلس پذیرایی میکردم. خادم آمد آهسته در گوش آیت الله شیخ حسن فاضل چیزی گفت، گفت آقا وسط دعا کتاب دعا را بست، گفت آقایان اگر میخواهید دعا را ادامه بدهید من برمیگردم. ایشان از مجلس بلند شد و رفت. گفت همه فکر کردند شاید یک اتفاقی افتاده در اندرونی، خبری بوده که آقا بلند شدند و رفتند. گفت همه به احترام ایشان نشستند که خود ایشان برگردند و دعا را تمام کنند. آیت الله اراکی گفتند من دیدم پنج دقیقه شد آقا نیامد ده دقیقه شد آقا نیامد، از اتاق آمدم بیرون ببینم چه اتفاقی افتاده! میگوید دیدم هوا سرد است و آقا گوشه حیاط روی سکو نشسته و یک پیرزن قمی هم کنار دست ایشان نشسته است. آن پیرزن انشا میکند چیزی را و آقا هم دارد برایش مینویسد. آیت الله اراکی میگوید آمدم نزدیک دیدم پیرزن میگوید سلام به دختر خاله من برسانید، احوال فلانی را هم بپرسید، یکی یکی با آرامی میگوید و آقا هم با اخلاق دارد مینویسد. آیت الله اراکی میگوید من فهمیدم این پیرزن قمی به دلش رسیده که یک نامه به دختر خالهاش در یکی از شهرستانها بنویسد، با خودش گفته بود من که سواد ندارم. به چه کسی بگویم که الان برایم نامه بنویسد! به ذهنش آمده بود که آیت الله فاضل بیدار است. آمده بود به خادم گفته بود من با آقا کار دارم و خادم هم آقا را وسط دعا صدا میزند! مردم ببینید! حالا من یک جمعبندی روی همین قضیه بکنم که بعضیها کجا هستیم و کجاها حواله میگیرند بعضیها! خادم میگوید آقا یک پیرزنی با شما کار دارد و آقا از جلسه دعا میآیند بیرون. پیرزن میگوید آقا من میخواهم یک نامه برای دختر خالهام بنویسم در شهرستان و سواد ندارم شما مینویسید؟ حالا اگر من و شما بودیم چه میگفتیم؟ حداقل میگفتیم خانم برو دعایت را بخوان و فردا بیا، وقت گیر آوردی؟ الان وقت نامه نویسی است، الان وقت ارتباط با خداست. تو هم بیا بنشین دعا گوش کن. آیت الله فاضل مینشینند و یکی یکی سر استراحت نامه را نوشتند. نامه که تمام شد و پیرزن رفت، آیت الله اراکی ایراد گرفتند و گفتند آقا اینکار را میدادید به یک طلبهای انجام دهد. شب احیا! شما از مجلس بلند شدید آمدید بیرون، یک نامه برای یک پیرزن قمی مینویسید، خب به او میگفتید فردا بیاید و یک طلبهای برایش بنویسید، وقت شما گرانبهاست! آیت الله شیخ حسن فاضل رو میکند به آیت الله اراکی میگوید آقا شیخ محمد علی اراکی، مراسم احیا برای چیست؟ دعای ابوحمزه میخوانیم که چه بشود؟ خدا از ما راضی شود، تو از کجا میدانی که دل این پیرزن بدست آوردن بار زمین ماندهی ما را از زمین بلند نمیکند! این کلام کلامِ امیرالمومنین است. امیرالمومنین میفرماید مردم رضایت خدا در طاعت خداست، هیچ طاعتی را سبک نشمارید، یک وقتی همان طاعتی را که شما سبک میشمارید رضایت خدا درون آن است و شما خبر ندارید. ما میگوییم آقا این خیلی به جایی بند نیست، این بابا کارتن خواب است، به این بگوییم التماس دعا! یک وقت نفس همین زندگیات را زیر و رو میکند.
کس نمیداند در این بحر عمیق، سنگریزه قرب دارد یا عیقیق
آیت الله فاضل میگوید از کجا معلوم که من این نامهای که برای این نوشتم از همین دعای ابوحمزه بیشتر برایم کار نکند، من دل این را در شب قدر بدست آوردم. این همان «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[19] است. آقا سواد داری، از قلمت بر میآید، با بدنت میتوانی کار کنی، وجودت میتواند مشکلی را حل کند، یک وقتی پادرمیانی میکنی برای خدا و یک اختلاف را حل میکنی.
آقا امام حسن مجتبی در طواف واجب بود، حضرت داشت طواف میکرد، یک کسی امام حسن را دید آمد سمت امام حسن، گفت آقا یک مشکلی دارم شما الان بیایید مشکل من با آمدن شما حل میشود. حالا حداقلش امام باید میگفتند بنشین من این طوافم انجام شود و نماز طوافم را هم بخونم بعد با تو میآیم. عدهای از یاران امام حسن هم با ایشان بودند. یکدفعه دیدند امام حسن از مطاف آمد بیرون و رفت بطرف سمت خروجی مسجدالحرام. آمد به امام گفت آقا طواف واجب! امام فرمود من برمیگردم و این طواف را از سر میگیرم اما کار این مسلمان را که روی زمین مانده انجام میدهم. ما چقدر کارهایی را که میتوانیم راه بیندازیم نمیکنیم. میگوید آقا گیر افتادم، میگوید مگر زمانی که میخواستی اینکار را بکنی با ما مشورت کردی؟ حالا ما را شناختی! حالا او نیامد، نشناخت، الان گیر افتاده و آمده سمت شما. یک آقایی میگفت یکی از بستگان ما در فلان اداره مسئول است و برای کار ما تلفن نمیزند. به آن آقا گفتم چرا آن کار را نمیکنی؟ گفت آقا من آبرویم را برای هیچ کسی خرج نمیکنم. گفتم این آبرویت را ببر در قبر. این را بگویم که آبرو اگر برای خدا ریختید خدا جواب میدهد، خدا جمعش میکند. اینهایی که خدا آبرو بهشان داده، آبرو را خرج کردند که خدا بهشان داده. هزینه کردند که دارند دریافت میکنند. بعضیها بخیل هستند در مالشان در جانشان، در راه خدا هزینه نمیکنند.
خب بشر آن روحیه منفعتطلبیاش اگر مدیریت شد، ثروت که به او بدهند دیگر مرز برایش قائل نیست. از انفاق از رسیدگی از کمک کردن به دیگران هراسی ندارد چون خدا به او لطف میکند خدا هم جواب میدهد. با آبرویش با جانش در راه خدا «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[20] این هم نکته دیگر. بعضیها در این منفعتطلبی خوب دریافت میکنند، به اضعاف مضاعفه دریافت میکنند. تجارت فقط در امور دنیوی نیست، خداوند میفرماید یک بعد تجارت هم تجارت معنوی است. شما میخواهید اگر از عذاب الیم الهی نجات پیدا کنید این تجارت معنوی است. راهکار موفقیت در تجارت اخروی ایمان به خدا و رسول، و جهاد و تلاش با اموال و انفس است. با همین مالمان با همین جانمان در راه خدا فی سبیل الله تلاش کنیم.
مطلب دیگری که من عرض کنم در ذیل این آیات شریفه این است که ایمان علاوه بر باور قلبی و اعتقاد به خدا، حضور در عرصههای اجتماعی است. بنده نباید بسنده کند به اینکه فقط یک نمازی بخوانم مسجد بیایم و کار به خیر و شر هیچ کس نداشته باشم. این همان وضعیتی است که شما امروز در دنیا میبینید. خوبها به کنار و منفعل و بدها هم متظاهر به فسق! ما در کنار ایمان به خدا و ایمان به رسول باورهای قلبی و تلاش و جهاد باید کنیم، این لازمه کار است، باید زحمت کشید. من اگر میگویم معتقد به خدا هستم زمینه را باید برای انس با خدا فراهم کنم، برای ارتباط با پیغمبر باید زمینهسازی کنم. خب قطعا این ایمان و این اعتقاد و این جهاد را قرآن میفرماید باید دائمی باشد. تومنون فعل مضارع است و از فعل مضارع استمرار فهمیده میشود. قرآن میفرماید «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[21] جهاد مالی و جهاد جانی کار به یک مقطع ندارد، در تمام مقاطع زندگانیتان تا میتوانید از دادههای خدا و برای خدا هزینه کنید. اینکه میگویند حالا آقا افتاده در بستر، در همان بستر هم اگر میتواند باید تبلیغ دین کند. آقای مسلمبن عوسجه در لحظه آخر زندگیاش با یک کلمه و یک اشاره...! حبیب کنار مسلم ایستاده بود، آقای مسلمبن عوسجه اشاره کرد به سیدالشهدا، گفت یا حبیب «اوصیک بهذا»[22] و شهید شد. این جهاد با مال و جان. با مالش دارد جهاد میکند، این جان را هدیه کرده، در آستانه شهادت است، در آن دقیقه پایانی از ولی خدا دفاع میکند. هم با اشاره و دست، هم با کلام و زبان. این هم مطلب دیگر. خب قطعا در کارها ایمان بر عمل مقدم است، اول باید اعتقادت پاک باشد، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[23] بعدا «تُجَاهِدُونَ»[24] ببینید کارهایی هم که بعضیها میکنند و میگویند ما کار خیر میکنیم ولی ایمانی به خدا و پیغمبر نداریم اینها هم نتیجه بخش نیست. البته من یک توضیحی عرض کنم در پاسخ به این سوالی که آقا اگر کسی امروز کار خیری انجام داد خدا کار خیرش را جواب نمیدهد! خدا میفرماید ما ذرة المثقال را هم جواب میدهیم. امروز اگر یک لائیک مطلق، کسی که کافر محض است، اگر کار خوبی انجام دهد، خدا در همین دنیا تسویه حساب میکند. ذرة المثقال را خدا میفرماید ما جواب میدهیم. ذرة المثقالها را بیپاسخ نمیگذاریم. ما بدتر از فرعون که در نظام خلقت نداریم. فرعون خدا را قبول نداشت، موسی را قبول نکرد، جنایت زیاد کرد، اما خدا به موسی فرمود این فرعون کارهای خوب هم میکند، اطعام طعام میدهد، امنیت در جادهها ایجاد کرده، و مالیاتی که از مردم میگیرد خرج مردم میکند. لذا بعضیها سوال میکنند ما کسی را میشناسیم نماز نمیخواند روزه نمیگیرد، اعتقادی به حلال و حرام ندارد، جنایتی نیست که انجام ندهد ولی زندگیاش روز به روز بهتر میشود. من میگویم بگردید یکسری کارهای پنهانی خوبی دارد که شماها نمیبینید، آنها را پیدا کنید.
دیشب یک مجلسی بودیم، یک کسی داشت صحبت میکرد، گفت حاج آقا من همه زندگیام از ادب در برابر پدر و مادرم است. گفت بارها میشد من پای اینها را میبوسیدم در برابر بچههای خودم، آنها میدیدند این صحنه را، ادب میکردم، خوب خدا پاداش میدهد به احترام به والدین، احترام به مردم، نوعدوستی، اینها را خدا بیجواب نمیگذارد ولی اینکه فرعون باشد. فرعون اطعام طعام میکرد، الان ماه رمضان است «و ارزقنی ... اطعام الطعام»[25] این را از خدا میخواهیم در ماه رمضان، پیغمبر به ما آموخت. خوشا بحال شما که موفقید به این سنت نبوی. حالا اطعام طعام در ماه رمضان که فضیلت دارد، در ایام دیگر هم خود این اطعام طعام انسان را رشد میدهد. یعنی از همان چه که برای خودتان میپسندید و میخواهید انفاق کنید، این را خدا بیپاسخ نمیگذارد، حالا فرعون است خدا جواب فرعون را هم میدهد. میگوید فرعون یک حکومت طولانی مزد اینکارهای توست. دیگر قیامت دستت کوتاه است، دیگر قیامت فرعون نمیتواند چیزی بگوید. و خدا نکند خداوند کسی را در دنیا کاملا از نظر کارهای خوبش تسویه حساب کند. بگویند اینقدر برای مسجد دادی، در دنیا به تو برگرداندیم. فلان کار کردی برای کمیته امداد جوابش را دادیم، خدمات عامالمنفعه داشتی اینها را ما تسویه کردیم با تو، ما ذرهای زیر دین تو قرار نگرفتیم، امام نسبت به واجبات ترک شده، و گناهان مرتکب شدهات باید پاسخ بدهیم. لذا هر کسی که کار خوب بکند، بیپاسخ نمیماند، اگر مومن باشد هم در دنیا هم در آخرت، اگر کافر باشد در دنیا خدا تسویه حساب میکند و زیر دین انسانهایی که کاری کردند که مطلوب خداست ولو طرف خدا را قبول ندارد، خدا را باور ندارد. خدا میفرماید اینکار تو را میپسندم و اجر تو را در همین دنیا به تو خواهم داد. این هم نکته دیگر.
یک مطلب دیگر را هم اشاره کنم. گاهی اوقات تلخیهایی در زندگی پیش میآید که به نفع ماست ولی ما نمیفهمیم! من روایتی را امروز صبح جایی خواندم، گاهی اوقات سختیها که پیش میآید میگوییم ما مومن، ما نمازخوان ما متدین چرا سختیها سر ما میآید! امام خمینی هم سرطان گرفت چرا؟ رسول الله میفرماید خداوند میچشاند به مومن بلا را «کما تغذِّی الوالد الوالدة ولدها باللبن»[26] چطور یک مادری وقتی بچهاش را دارد شیر میدهد، چگونه با دقت و شوق و علاقه شیر میدهد، مومن اگر مومن هستی، مریضی تو مصلحتِ توست. مومن اگر مومن هستی مشکلات اقتصادیات مصلحت توست. ما اگر حسابمان با خدا صاف است، یقین بدانیم مشکلات و امتحانات ترفیع درجه است. یک آقایی آمد گفت من خجالت میکشم، عمری روزه میگرفتم الان نمیتوانم بگیرم. گفتم بنظر من همین خجالتی که داری میکشی از روزههایی که میگرفتی و وجد داشتی ثوابش بیشتر است. در خانهی خدا تواضع و انکسار، فروتنی و حالت ذلت میخواهند نه غرور و تکبر. این حدیث در بحارالانوار است که خدا میفرماید ما به مومن بلا را میچشانیم، تمثیل است که ما بفهمیم، مادر چطور با رغبت به بچه شیر میدهد، خدای مهربان این بلایی که دارد میدهد یعنی بشر مصلحت توست. یک مدتی هم مریض شوی بیفتی در بستر، این مصلحت توست خبر نداری. یک زمانی وضع اقتصادیات بهم بریزد این مصلحت توست خبر نداری. امام صادق فرمود مومن اگر مومن باشد در هر حالی باشد خیر و صلاحش است. سلامتی یا بیماری، فقر یا غنا، شهرت یا اُزلت یا گمنامی، محبوبیت یا در حاشیه جامعه بودن و گمنامی، در هر حالی باشد این خیر و صلاح اوست. لذا چون این فلسفه سختیهای زندگی را نمیدانیم گاهی اوقات بدمان میآید. یک خانمی پدر و برادرش در کرونا مردند آمد با انتقاد گفت این چه خدایی است که اینجور سر ما آورد! من نماز شب میخواندم، دیگر نه اعتقادی به نماز شب دارم نه به خدا دارم! گفتم چه شده؟ گفت خدا پدر و برادرم را در کرونا برد، زورش به ما رسیده! گفتم اول برو از نمازهایت استغفار بکن که اصلا نماز نبوده. تو خدا را در نماز رحمان و رحیم توصیف میکردی بعد حالا نسبت ظلم به خدا میدهی! تو از پشت پرده چه خبر داری؟ همین رفتن پدر و برادرت ترفیع درجه است هم برای تو و هم برای آنها.
بله بعضی از حوادث و مسائل سخت است برای ما، ولی قطعا خیر است اگر مومن باشیم. عرضم را تمام کنم، پیغمبر فرمود سه خصلت است که اگر در کسی قرار گرفت ایمانش کامل نیست: «الذی اذا رُضِی لمیدخِله رضاه فی إثمٍ و لاباطل»[27] صفت اول اینکه وقتی از جماعتی یا افرادی راضی است بخاطر رفاقت دوستی قرابت رضایت در باطل و گناه بخاطر آنها نمیرود. بعضیها را دیدید میگوید از خودمان است چیزی نگو، میگویی دارد ظلم میکند، میگوید چیزی نگو پسرم است. این خانم حجاب ندارد، میگوید دخترخالهام است چیزی نگو. این ایمان نیست! ما یک وقتی رفاقت و قرابت سبب میشود حق نگوییم، دهانمان را میبندیم، رسول الله میفرماید آن کسی که بواسطهی رضایتش از دیگران به گناه و باطل کشیده نشود، این ایمانش کامل است. آقایی آمدند گفتند یک جایی ما را بردند گفتند اینجا را امضا کن و شاهد باش، ما هم در رودربایستی قرار گرفتیم و امضا کردیم. گفتم چی امضا کردی؟ گفت اینکه او طلبی داشته از فلانی! من یک نصیحتی اینجا کنم، خدا رحمت کند پدربزرگ ما را، مرحوم آیت الله آقا شیخ ابوالحسن حدائق. ابوی میفرمودند ایشان به طلاب سفارش میکردند آقایان طلاب اگر میخواهید بروید جهنم بخاطر خودتان بروید. خداوکیلی زور میدهد برای پدر برای فرزند برای همسر برای مادر برای رفیق جهنمی شوید. لذا اگر کسی میخواهد برود جهنم بخاطر خودش برود. بنده بیایم بخاطر رفاقت و سلامی که با هم داریم شهادتی بنویسم که اطلاع ندارم از آن! یک وقتی این شهادت شهادتِ دروغ باشد، ما داریم شهادت دروغ میدهیم. قرآن میفرماید «وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ»[28] اگر میدانی بگو، میگوید اقا در رودربایستی قرار گرفتم حالا چکار کنم استغفار کنم؟ گفتم اینکه استغفار ندارد، یک وقتی شهادت شما حق کسی را ضایع کرده است، مال کسی را از کسی برد، اینکه با استغفار نمیشود حلش کرد، باید حق بیچاره را برگردانی. پیغمبر میفرماید مومن کامل کسی است که بخاطر دوستیها در گناه کشیده نمیشود «لایدخله رضاه فی اثم و لاباطل»[29].
دوم «و إذا غضب لمیخرجه غضبه من الحق»[30] بعضیها را دیدید در عصبانیت یکدفعه عنان از کف میدهند، یکدفعه در عصبانیت دهان باز میکند و چیزی که نباید بگوید میگوید، یکدفعه در عصبانیت تصمیم غلطی میگیرد. عصبانی میشود میگوید فرزندم را از ارث محروم کردم، عصبانی میشود و میگوید من دیگر نمیخواهم روی فلانی را ببینم! بابا در عصبانیت به باطل کشیده نشوید.
سوم «و اذا قدر لمیتعاطَ ما لیس له»[31] و هر گاه قدرت به چیزی پیدا کرد که متعلق به او نیست به زور نستاند، اگر میداند این متعلق به او نیست، از چیزی که تعلق به او ندارد صرفنظر کند. خب بسنده کنیم، روز سهشنبه است، عرض سلامی خدمت آقا امام صادق داشته باشیم.
بقیع رفتهها
اینجا بقیع و بقعه دلهای کباب است، اینجا چراغش روزها هم آفتاب است
آقا امام صادق مسموم شدند. یکی از یاران حضرت در روزهای پایانی عمر حضرت، آمد محضر امام صادق، میگوید دیدم تمام بدن حضرت مثل اینکه ذوب شده بود در اثر سم، فقط سری بر این اسکلت باقی مانده بود. میگوید خیلی گریه کردم. آقا فرمودند چرا گریه میکنی؟ گفتم یابن رسول الله شما با این عظمت باید این را بر سر شما بیاورند، مسمومتان کنند و در بستر بیفتید. آقا امام صادق فرمودند بنده مومن خدا در هر حالی و در هر وضعی که در دنیا قرار بگیرد این خیر اوست که خدا برای او مقرر کرده است.
آقا امام صادق وقتی شهید شدند شیعیان حضرت ادب کردند احترام کردند تجهیز کردند غسل دادند این پیکر را و تشییعه نمودند، شاگردان حضرت آمدند و در قبرستان بقیع در جوار پدر بزرگوار و جد بزرگوارش حضرت زینالعابدین وآقا امام مجتبی حضرت را به خاک سپردند. خود امام صادق وقتی اول محرم میشد جامهی عزا میپوشید، مجلس عزای سیدالشهدا را خیلی امام صادق تجلیل میکردند، بگوییم آقا امام صادق شما را مسموم کردند شهید کردند، اما به پیکر شما توهین نشد، حریم خانه شما را نشکستند، سلام بر آن بدنی که «مُلقی فی الارض جثة بلا رأس و لاغسل و لاکفن»[32] سه روز بدون غسل و کفن روی زمین رها شده بود. وجود مقدسهی حضرت زینب آمد
چون مشام جان زینب تازه شد از بوی یار، گفت یا رب بوی معشوق من آید زین دیار.
عجب دنیایی است! «یومٌ صدر المصطفی»[33] برادر روزی روی سینهی پیغمبر قرار داشتی «و یومٌ علی وجه الثری»[34] الان بدنت روی خاک تفتیدهی کربلاست!
نشست دستی زیر این پیکر قطعه قطعه برد، مقداری این زمین را حرکت داد، سر به آسمان بلند نمود، «اللهم تقبل هذا القربان»[35] خدایا این قربانی را از ما بپذیر
الا لعنة الله علی القوم الظالمین ولا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم
[1] صف آیه11
[2] آلعمران آیه31
[3] صف آیه10
[4] صف آیه11
[5] صف آیه11
[6] صف آیه11
[7] انبیا آیه28
[8] مدثر آیه38
[9] صف آیه11
[10] صف آیه11
[11] آلعمران آیه169
[12] صف آیه11
[13] صف آیه11
[14] یس آیه65
[15] یس آیه65
[16] یس آیه65
[17] صف آیه11
[18] صف آیه11
[19] صف آیه11
[20] صف آیه11
[21] صف آیه11
[22] مثیرالاحزان ص63
[23] صف آیه11
[24] صف آیه11
[25] دعای روز هشتم ماه رمضان
[26] بحارالانوار ج78 ص195
[27] الکافی ج2 ص234
[28] معارج آیه33
[29] الکافی ج2 ص234
[30] الکافی ج2 ص234
[31] الکافی ج2 ص234
[32] بحارالانوار ج45 ص191
[33] مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر ج4 ص192
[34] مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر ج4 ص192
[35] شهادت نامه امام حسین علیهالسلام ج1 ص59