استاد حدائق روز چهارشنبه 9 فروردین ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ماه مبارک رمضان به بیان سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

 جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏»[1].

موضوع مجلس ما بدين­جا رسيد که يکی از عوامل مغفرت از نگاه قرآن ايمان است و خداوند يکی از راهکارهای بخشيده شدن مردم را رو به خدا آوردن و رعايت کردن ایمان دانستند.

آيه­ای که امروز قرائت شد و مجلس زينت بخش اين آيه قرار گرفت، آيه 82 از سوره مبارکه طاها است، ترجمه آيه اين است که خداوند می­فرمايد: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ»[2] من خيلی آمرزنده هستم، غفار يعنی بسيار در گذرنده و بخشنده و آمرزنده، اما نه برای همه کس، ما غفار هستيم، کد مشمول غفاريت را شما بايد رقم بزنيد، شما حرکت کنيد حرکت مقدمه برکت است: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[3]من يک طلب صلوات ويژه هم کنم برای اين جوان­ها و نوجوان­ها، خصوصاً اين دوتا قازاده­ای که زحمت می­کشند و آقازاده­های که در مجلس هستند، می­گويند يک بزرگی می­گفت اگر در جمعيت­تان جوان نديديد بدانيد مجالس­تان ديگر عقبه ندارد، عقبه جلسات ما همين نوجوان­ها و جوانان هستند، برای سلامتی و توفيقات جوانان عزيز جامعه ما خصوصاً حاضرين در مجلس ما صلوات ديگری ختم نماييد.

خداوند می­فرمايد من آمرزنده هستم باب رحمت باز است اما شما هم بايد رعايت کنيد اين چيزهایی که ما از شما می­خواهيم: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ»[4] ما می­بخشيم می­گذريم ولی به شرط اين­که توبه کنيد باز گرديد اين يک، چهارتا ويژگی را خدا در اين آيه 82 سوره مبارکه طاها بيان می­کند، اين­ها می­شود شرائط و لوازمی که انسان برای مشمول مغفرت خدا قرار گرفتن بايد در خودش ايجاد کند اول: «تابَ»[5] يعنی پيشيمانی من از کارهايي اشتباهی که سابق می­کردم کاملاً منصرف بشوم، آقا اميرالمؤمنين يکی را ديدند هی می­گفت: «استغفر الله ربّی و اتوب الیه» حضرت فرمود: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ»[6]، مادرت به عزايت بنشيند: «أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ»[7] استغفار می­دانی يعنی چه؟ بعد حضرت شش­تا ويژگی نام بردند اولش ندامت بود، پيشيمانی من اگر آمدم ماه رمضان است می­گويم: «استغفر الله ربّی و اتوب اليه» مؤمن ببين حق کسی گردنت نيست، دل شکسته­ای به دنبال زندگی تو نيست اين­ها را اصلاحش کن، مفاتيح را از اول تا آخر بخوانيم و پيشيمان از لغزش­هايمان نباشيم قافيه را باختيم، قرآن را رو سر بگيريم گاهی اوقات در زندگی­مان زيرپا می­گذاريم، غير از اين است بعضی­ها را ديديد عمل به معارف قرآنی در حاشيه است، قرآن کتاب مقدس است در حد بوسيدن و تکريم کردن اين­که داريم در عصر ظهور وقتی امام زمان ظهور می­کند مردم فکر می­کنند امام زمان کتاب جديدی آورده در روايت داريم اين قدر قرآن متروک شده است و در حاشيه رفته که وقتی امام عصر می­فرمايد اين کاری که من دارم می­کنم ريشه قرآنی دارد مردم تعجب می­کند قرآن در خانه ما: آب در کوزه و ما تشنه لبان می­گرديم، قرآن می­فرمايد اول ما کسانی را می­بخشيم که: «تابَ»[8] توبه کنند، برگردند توبه يعنی ندامت يعنی پيشيمانی از آن کاری که انجام داده، در هر رشته­ای در هر بخشی اگر خطای از ما سر زده عذرخواهی کنم.

خدا رحمت کند آيت­الله والد ما می­فرمودند اين­هايي که به مقامات بالا رسيدند خمره رنگ­ريزی نبوده، بزنند در آورند آيت­الله محمد طاهر قمی شيرازی در بيايد، بزنند در آوردند ملامحسن فيض بيايد، امام بيايد بيرون بابا اين­ها بايد ببينی چه کردند به اين مقامات رسيدند؟ با نفس جهاد کردند، آيت­الله العظمی بروجردی اگر می­شود بروجردی می­درخشد در عالم اسلام زندگی ايشان را ما ورق بزنيم ببينيم چه کارها کرده؟ مرحوم آيت­­الله العظمی بروجردی می­گويند قبل از اين­که قم بيايد در بروجرد بود زمانی که از نجف آمد ايران، شاگردی آخوند خراسانی را می­کرد در نجف ايشان يک اخلاقی داشت در درس اگر کسی بهش ايراد می­گرفت سؤال می­کرد ناراحت می­شد، خب البته اين زيبنده نيست مثلاً وسط سخنرانی کسی رشته کلام را گسسته کند ذهن شنوندگان را پراکنده کند بگويد آقا من يک سؤال دارم اصلاً ذهن­ها پراکنده می­شود ادب اقتضاء می­کند آقا سؤالت را بگذار بعد از جلسه، در درس هم همين است استاد مطالب را رديف کرده مرتب دارد عرضه می­کند يکدفعه ما رشته کلام را گسيسته کنيم، مرحوم آيت­الله بروجردی بدش می­آمد اگر کسی در درس از او سؤال می­کرد تند می­شد، آقا وقت سؤال نيست بگذار بعد از درس، ساکت باش در همين حد، بعد ايشان فرموده بود همين چهار کلمه را هم ديدم حرف درستی نيست آقا او اشتباه می­کند چرا تو اشتباه جواب می­دهی؟ او نمی­فهمد تو چرا با نفهمی پاسخ می­دهی؟

من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرقی ميان من و تو چيست بگو

ايشان می­گويد هرکاری می­کردم که اين اخلاق ترک بشود نشد تا اين­که نذرکردم که خدايا اگر ديگر از اين به بعد به طلبه­ای در درس تند شدم شصت روز پشت سرهم روزه بگیرم، آقايون کسی را تا حالا سراغ داريد بگويد من برای ترک غيبت پنج روز نيت روزه کردم و غيبت را نتوانستم کنار بگذارم هزينه نمی­کنيم، هزينه نمی­کنيم دريافت نمی­کنيم، راه نرفتم من که به مقصد نرسيدم، در نزدم که در به روی من گشوده نشده و الا: «من جدّ وجد»[9] پيغمبر فرمود جوينده يابنده است، ايشان شصت روز پشت سرهم نيت می­کند فرموده بود خيلی ديگر مراقب بودم که حواسم جمع بود، شصت روز روزه را شما يک ماه رمضان با فضيلت ماه رمضان با عظمتی که اين ماه دارد همه هم روزه هستند، گاهی اوقات روزهای آخر هی بعضی­ها گرچه امام سجاد می­فرمايد بندگاه خوب خدا با پايان يافتن رمضان اندوهگين‌اند اما بعضی­ها منتظر هستند که آقا تمام بشود شصت روز پشت سرهم يک روز طلبه­ای در درس خيلی اشکال کرد به آيت­الله بروجردی ايشان عصبانی شد تند شد، فرموده بود که ديدم ای داد و بيداد شصت روز روزه به گردن ما آمد، شصت روز ايشان روزه می­رود بعدها ديگر ايشان آمد قم، شد رئيس حوزه شيعه درس مثلاً هفتاد هشتاد نفری بروجردشان شد چند صد نفری قم، من از چند نفر از شاگرد ايشان سؤال کردم و تصديق می­کردند. خدا رحمت کند آيت­الله والد ما را خدا رحمت کند آيت­الله اديب را و شاگردان ديگر ايشان می­گفتند آقای بروجردی در قم، يک وقتی شاگردها يک سؤالات نامربوطی هم می­پرسيدند اصلاً سؤال ربطی به درس نداشت و قاعدتاً هم ايشان بايد يک تذکر تندی می­داد به آن کسی که سؤال پرسيده گفتند آيت­الله بروجردی يک تبسم می­کرد سؤال را گوش می­کرد بعد درس را ادامه می­داد می­رفت يک کلمه هم نمی­گفت، گفتند يک وقت رفتم خدمت آيت­الله بروجردی گفتند آقا بعضی از اين­ها اين سؤال­های که می­پرسند اصلاً ربطی به درس ندارد شما يک تشری بزنيد، يک نهيبی بکنيد اين­ها اين طور وسط درس وسط درس وارد نشوند ايشان فرموده بود آن شصت روز روزه­ی در بروجرد ما را آدم کرد، غيبت می­کنی؟ اخلاق­مان را هرچه می­خواهيم کنار بگذاريم نمی­شود؟ کار کرديم و نشد: «تابَ»[10] تاب يعنی پيشيمان باش از آن کارها بنده می­خواهم مشمول برکات ماه رمضان که شهر المغفره است بشوم آقا ديگر از آن اشتباهات قبل از رمضان ديگر تکرار نکن.

 من در همين مسجد يادم است يک سالی بود بعد از سخنرانی روايتی از امام صادق خواندم يک آقايي بلند شد آمد گفت آقا شانزده سال است که از بستگانم خواهر و برادرانم در شهرستان خبر ندارم الآن بعد از اين منبر دارم می­روم شهرستان برای صله رحم، گفت نمی­دانستم، خب يک بخشی هم جهالت است ديگر، پيغمبر فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ»[11]بهترين دوست، عقل انسان است و بدترين دشمن انسان جهالت، نادانی، قرآن می­فرمايد ما اولاً می­بخشيم کسانی که توبه کنند يک واقعاً پيشيمان باشند، اين پيشيمانی هم به تنهايي کفايت نمی­کند: «وَ آمَنَ»[12] بعد ايمان بياورد ببينيد ايمان نشانه مغفرت است حالا بنده در يک مسير اشتباهی بودم الآن برگشتم حالا که برگشتم جدی نشان بدهم که برگشتم ديگر آن واجب­های ترک شده از من ترک نشود، ايمان را اطاعت خدا را، ترک نافرمانی الهی را در عمل به عرصه نمايش بگذارم، دو: «عَمِلَ صالِحاً»[13] کار شايسته انجام بدهند سه، نشانه مغفرت يکش کارهای خوب است من اگر می­خواهم ببينم مشمول مغفرت خدا قرار گرفتم ببينم در رفتار اجتماعی­ام حالا عرض می­کنم اين­که بعضی­ها می­گويند آقا چرا در جامعه فقر است؟ چرا در جامعه فساد است؟ چرا در جامعه فحشاء است؟ نظام جمهوری اسلامی نبايد اين طور باشد، همه­مان می­گوييم متدينين هم دغدغه داريد از بدحجابی­ رنج می­بريم از مشکلات اقتصادی رنج می­بريم، حالا من يک روايتی از پيغمبر می­خوانم ادامه بحث که اگر مؤمنين به آن چارچوبی که پيغمبر دارد تبيين می­کند پايبند باشيم وضع ما اين نبود، جامعه هم کار يک نفر و دو نفر است، جامعه همه بايد بيايند سرخط قرآن می­فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[14]جامعه­تان اصلاح نمی­شود مگر همه بياييد پايکار در رأس جامعه ديگر ما بزرگتر از اميرالمؤمنين داريم همکاری باش نکنند علی ابن ابیطالب را می­کشند در محراب و شهادت، در رأس جامعه بزرگتر از سيدالشهداء داريد؟ همراهی نشود کار حضرت می­کشد به مقتل و گودی قتلگاه، بالاتر از امام موسی ابن جعفر داريد همراهی نشد زندان است و سال­ها در زندان به سر بردن، همه بايد کار کنند اين کار کار يک گروه نيست کار يک سنخ نيست کار همه است، همه بايد تلاش کنند حالا اشاره خواهم کرد: «عَمِلَ صالِحاً»[15] کار شايسته انجام دادند نشانه مغفرت است و چهارم: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[16]در مسير هدايت قرار گرفتن، و بعد هم نشان بدهيم در مسير هدايت هستيم اين­که مقام معظم رهبری می­فرمودند ميزان حال فعلی است امام اين را اشاره می­فرمودند ميزان حال فعلی است در گفتار بزرگان هم هست، در روايات ما هم هست، يعنی الآن چه کاره هستيم؟ حال فعلی ما گويای وضع گذشته ماست اگر بنده گذشته تاريک داشتم اما فعل من حال من حال روشنی است معلوم است که مشمول مغفرت خدا هستم، يک جمله از امام عرض کنم خدا رحمت کند امام، امام می­فرمودند الآن هم مردم رو صراط هستند اين خيلی جمله حکيمانه­ای عارفانه­ای است مردم پل صراط جدای از صراط دنيايتان نيست امروز قدم­ها را داريد چگونه بر می­داريد فردا همان جور می­گذاريد زمين، امروز با چه کسانی رفاقت داريد؟ قيامت با همان­ها محشوريد، امروز دل به چه کسانی سپرديد؟ آخرت در گرو آن­ها هستيد پول صراط انعکاس رفتارهای ما در دنياست الآن می­شود صراط را ديد الآن بنده با چه کسانی رفت و آمد دارم؟ در کدام مجالس می­روم قدم­هايم را کجا بر می­دارم؟ کجا زمين می­گذارم؟ قيامت يقيناً همين است، اين­که رسول­الله می­فرمايد دنيا مزرعه­ای آخرت است يعنی حاجی آقا داری کشت می­کنی، قيامت درو می­کنی، می­خواهي ببينی درو قيامتت چيست؟ ببين کشت دنيايت چيست؟ خارک و خاشاک است؟ درو هم همان است نعمت­های الهی است برداشت هم نعمت­های الهی است: گندم از گندم برويد، جو ز جو، خب قرآن می­فرمايد: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[17]در مسير هدايت هم قرار بگيرد، چند نکته من ذيل اين آيه شريفه عرض کنم و روايت را تقديم کنم.

نکته­ای که از اين آيه اولاً من محضر عزيزان اشاره کنم اين اميدی که خدا به همه بشريت می­دهد: «إِنِّي لَغَفَّارٌ»[18] من می­بخشم، محدود هم نيست، هرکس اين­های که نا اميد شدند شيطان آن­ها را بردند، ديگر می­گويند ما راهی به جايي ندارم ما ته جهنم جايمان است، اين­ها وسوسه­های شيطانی است اين آيه را برايشان بخوانيد اين­هايي که با خدا قهر کردند با خودشان قهر کردند با رمضان قهر کردند با اخلاق و فضيلت بيگانه شدند بگوييد خدا می­فرمايد: «إِنِّي لَغَفَّارٌ»[19]من بسيار بخشنده هستم، راه بازگشت و توبه برای همه انسان­ها باز است، بعضی­ها برگشتند در آن وقت اضافی زندگی، و خدا دست­شان را گرفت، موارد زيادی داشتيم حالا حرّ را ما اشاره کرديم افراد ديگری هم بودند در تاريخ که اين­ها در آن روزهای واپسين زندگانی خودشان برگشتند و خدا بخشيد، در حالات يکی از زهاد و عباد و بنی اسرائيل، برسيسايي بوده نقل می­کنند که اين شيطان يک وقتی اعوان و انصارش را جمع کرد گفت اين را که می­تواند فريب بدهد، هر کسی يک تزی داد، يکی گفت می­گوييم مثلاً عمل منافی عفت انجام بدهد، ببينيد شيطان نبض­ها را می­گيرد حالات­تان را بررسی می­کند به فراخور موقعيت­تان، جايگاه­تان، امتيازات­تان و روحيات­تان می­بردتان، ديديد بعضی­ها که خيلی متدين هستند می­­اندازد در وسواس­گری طرف می­خواهد نماز بخواند نمی­تواند نماز بخواند کاری سرش می­آورد که از نماز خواندن زجر بکشد و منتفر بشود، متدينين را با وسواس می­برد اين چون تدينش قوی است نمی­تواند نماز را ازش بگيرد يک کاری سرش می­آورد که نماز نفرت بشود نزدش، ما يک وقتی در مسجدالحرام حالا برای رفع خستگی­تان بد نيست نشسته بوديم جمعی، يک آقايي هم ايستاده بود مقابل کعبه اول که در تکبيرة الاحرامش هی کلی: ال، ال، تا گفت الله اکبر بعد که شروع کرد نماز خواندن رسيد به: «و لاَ الضَّالِّين‏»[20]هی می­گفت: ولا الض، ولا الض، يک آقايي گفت مرض مرض، گفت اين چه نماز است تو داری می­خوانی گفت پيغمبر اين جوری نماز می­خواند، ائمه اين جوری نماز می­خواندند اين هم کار شيطان است شيطان متدينين را با حساسيت زياد و وسواسگری در طهارت، در نجاست در نماز، کاری سرشان می­آورد که ديگر خسته می­شوند، زده می­شوند ديگر نظام کار را از اين­ها می­گيرند، آنهايي هم که بی­تفاوت‌اند با بی­تفاوتی آقا خدا کريم است، خدا کوهی را به کاهی می­بخشد نگران نباش برو خوش باش، جهنم کجا بود؟ خدا چه کسی را می­برد جهنم، يک عده آن جوری يک عده به اين طريق خب اين سبک شيطان است، شيطان نظر خواست هرکدام از اين شياطين يک نظری دادند شيطان گفت اين عابد زاهد را با شراب و زنا و حرام نمی­شود خرابش کرد اين از کانال خودش بايد وارد بشويم، متدينين حواس­هايتان جمع، يکی از شياطين گفت من با نماز منحرفش می­کنم، گفت تو خوب فهميدی، تو حريف هستی، اين شيطان به شکل يک جوانی شد، رفت در صومعه آن عابد، وارد شد بر آن عابد به شکل يک جوان روايت داريم: «الشيطان شئ ناری يتشکل باشکال المختلفه حتی الکلب و الخنزير» ، شيطان به همه اشکال در می­آيد حتی سگ و خوک، اينی که می­گويند در رويا رويتان با ديگران يک «اعوذ بالله من الشيطان الرجيمی» بگوييد، يک وقت شيطان به شکل انسان هم می­آيد جلو ماها: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» يا خودش تجسم شيطان است يا تصور شيطانی در ذهن اوست، اين به شکل يک جوانی شد و آمد و بر اين عابد وارد شد و گفت آقا اجازه می­دهی ما چند روزی مهمان­تان؟ گفت بفرماييد عابد ديد اين جوان جا نمازش را پهن کرد گوشه صومعه شروع کرد نماز خواندن، نماز پشت نماز، خب عابد يک ظرفيتی داشت نماز خواند خسته شد، موقع غذا شد ديد اين نه اصلاً غذا نمی­خورد، گفت آقا بيا غذا بخور گفت من ميلی به غذا ندارم شما غذايت را بخور، ديد لاينقطع اين دارد عبادت می­کند عابد وقت خواب شد خوابيد ديد اين دارد عبادت می­کند فردا شد اين اصلاً سجاده را رها نمی­کند، اين عابد زاهد گفت ما فکر می­کرديم از خودمان عابدتر کسی نيست معلوم می­شود از ما هم دست بالای دست بسيار است، به اين جوان گفت آقا من يک سؤال از تو دارم من عابد در اين سن و سال پيری به اندازه تو شوق عبادت ندارم تو چه کار کردی؟ ببينيد شيطان حالا خطوات شيطانی اين است، شيطان می­بيند نماز را دوست می­داری يک جوری ورود می­کند که به اسم نماز دورت بزند، گاهی اوقات به اسم معنويات بتواند از معنويات بگيرد تو را حالا من مصاديق سراغ دارم، حالا فرصت نيست روی منبر، گاهی اوقات در سفرهای زيارتی ضربه فنی می­کند آدم را بايد خيلی مراقب بود قسم خورده گمراه می­کنم، گفت من فکر نمی­کردم از خودم زاهدتر کسی باشد ولی تو خيلی از من کوشاتر هستی، علتش را؟ دوباره ايستاد نماز، عابد تحريک شد که علت را جويا بشود، اصرار به دنبال اصرار گفت آقا حقيقتش را بهت بگويم، من در زندگی­ام يک گناه کردم، هر وقت يادم به اين گناه می­آيد قرار از من گرفته می­شود پا می­شوم عبادت می­کنم، گفت چه گناهی کردی؟ گفت من يک عمل منافی عفت کردم زنا، گفت زنا کردی؟ گفت بلی زنا کردی؟ گفت بلی زنا کردم ولی الآن ببين چقدر عبادت می­کنم؟ شب و روزم شده عبادت گفت تو اگر می­خواهی مثل من بشوی، يک عمل منافی عفت بکن، مثل ما کوشا می­شوی در عبادت آقا اين فکر خلاف را آورد به ذهن عبادت، به چه قصدی؟ به قصد نماز خواندن و نماز زياد خواندن، عابد گفت که خب حالا اگر ما بخواهيم مثل بشويم چه بايد بکنيم؟ گفت من راهش را نشانت می­دهم اين پنج درهم را بگير، داد به اين عابد، گفت از اين صومعه­ات برو بيرون در شهر که رفتی بگو منزل فلان خانم را می­خواهم، يک خانمی بود که مشهوره که بدکاری بود در شهر، بدنام شهر بود، خانه را نشانت می­دهم تو در بزن اين خانم که آمد فقط پول­ها را نشانش بده، آن ديگر خودش می­داند چه کار کند؟ عابد فريب خورد اين­که اولياء الهی پيغمبر می­گويد خدايا يک چشم بهم زدن ما را به خودمان رها مکن: «وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[21] پيری، عابدی، می­گويند مستجاب الدعوه هم بوده زد يکدفعه همه را خراب کرد، اين بلند شد با آن سر و روي سفيد پول در دست آمد در شهر، از مردم پرسيد خانه فلان خانم کجاست؟ مردم فکر کردند اين عابد حالا خوابی ديده، الهامی بهش شده که بيايد اين زن را نصيحت کند، گفتند منزلش در فلان محله است فلان خانه است آدرس گرفت رفت در خانه آن زن در زد آن خانم بدنام آمد دم در، يکدفعه ديد عابد منطقه آمده دم در، زن يک خرده خجالت کشيد گفت ما چقدر ديگر بدی ما شهرت پيدا کرده که اين عابد هم آمده ما را ديگر نصيحت کند، آمده تذکر بدهد نهی از منکر کند، به عابد گفت آقا بفرماييد، عابد آن پنج درهم را نشان داد گفت ما بيشتر از اين پول نداريم، گفت برای چه؟ گفت برای همين کارهايي که مردم می­آيند اين­جا انجام می­دهند، ببينيد خدا کند که انسان­ها برگردند اين­که خدا می­فرمايد غفار هستم می­بخشم يک عمر در فساد غلطيدی برگرد دستت را می­گيريم، اين خانم آن­جا پيشيمان شد، فهميد که اين عابد مشتریش نيست، گفت آقا چه کسی آدرس خانه من را به شما داده؟ داستان را نقل کرد جوانی آمد مهمان ما شد وضعيت اين بود خيلی عبادت می­کرد و گفت يک گناهی کردم هر وقت يادم می­آيد قرار از من گرفته می­شود به عبادت می­پردازم، گفت آن جوان که اين حرف­ها را برايت زد، گفت گناه کردم توبه هم کردم، ببينيد اين لطف خداست:

ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من

گفت آقای عابد شما می­تواني تضمين کنی در حال گناه جان ندهی؟ چه کسی می­تواند تضمين کند، اميرالمؤمنين فرمود از مردن بترسيد که زمانی که سراغ­تان بيايد که در حال گناه هستی در حال غيبت در حال معصيت، گفت آن گناه کرد خدا فرصتش داد، تو در حال گناه اگر مردی، ديگر عابد نرفتی گنهکار رفتی، گفت آن جوان به تو گفت گناه کردم و توبه کردم تو می­توانی قول بدهی، گناه کنی فرصت توبه کردن پيدا کنی، تو می­توانی قول بدهی گناه کنی توبه کنی و خدا توبه تو را بپذيرد، تو الآن پاکی کارنامه داری سياه می­کنی، از کجا معلوم که خدا توبه­ات را قبول کند يکدفعه اين عابد به خود آمد بعد رو کرد به عابد گفت من برای دو درهم تن به ناپاکی می­دهم امروز هم در معاش زندگی­ام معطل هستم، اما حاضر نيستم دامن پاک تو را آلوده کنم برو، اين عابد هم بيدار شد برگشت، می­گويند شب آن روز اين خانم مرد، فردا مردم اين بد نام شهر بود شهره آفاق بود در بدی، ديدند با قلم قدرت الهی رو درب خانه­اش نوشته اين زن صالحه از دنيا رفت، خدا به پيغمبر آن زمان وحی فرستاد مردم را جمع کن بيايند تشييع جنازه اين زن: «إِنِّي لَغَفَّارٌ»[22] اما لازمه مغفرت اين است که پيشيمانی، جبران، ايمان در مسير هدايت قرار بگيرد، لذا بازگشت و توبه برای همه است.

نکته ديگر خدا می­فرمايد اگر برگشتيد ما برکات به­تان می­دهيم غفار هستيم، غفار يعنی به خاطر برگشتن شما مواهب زيادی شامل حال شما خواهد شد و شرط قبولی را هم خدا می­فرمايد همين پيشمانی، تاب، آمن، ايمان، عمل صالح و در مسير هدايت پذيری قرار گرفتن، خب قطعاً ايمان و عمل صالح بدون هدايت پذيری کافی نيست، ما شما می­بينيد امروز بعضی­ها هم می­گويد آقا ايمان داريم کار خوب هم انجام می­دهيم، حالا اين هدايت پذيری چيست؟ من يکی دو روايت را عرض می­کنم، بعضی­ها در اين جهت نيستند لذا مشمول مغفرت هم قرار نمی­گيرند و يک نکته پايانی من ذيل اين آيه محضر جمع محترم عرض کنم، عزيزان مؤمن بودن و مؤمن شدن مهم است، اما از اين­­­­ها مهم­تر می­دانيد چيست؟ مؤمن ماندن است امروز مسجدی، اگر بمانيم با وضعيت هنر است، آينده هم همين باشيم مهم است، بعضی­ها خوب بودند در يک مقاطعی، خرابش کردند، اين برسيسا مؤمن بود اما در يک مقطعی لغزيد مؤمن بودن را از دست داد، ما بعضی­ها با يک سفر خارج از کشور عوض می­شوند با يک نوسان اقتصادی فحش می­دهد، گوجه فرهنگی گران می­شود به مقدسات دينی توهين می­کند، البته مشکلات اقتصادی يک بحثی است قطعاً اسلام نمی­پذيرد قطعاً گرانی، قطعاً مشکلات حالا من روايتش را می­گويم اصلاً مؤمن کسی است که همدردی بايد داشته باشد با ديگران ولی بعضی­ها با يک فراز و فرود زندگی يکدفعه عوض می­شوند اين­که بتوانيم ايمان را حفظ کنيم، امام باقر فرمود نگهداشتن کار از انجام کار سخت­تر است، مسلمانی مهم حفظ مسلمانی مهم­تر، اين پاکی نگهداشتنش خيلی مهم است، شما رمضان امروز روز هفتم بود تا به خودمان بياييم رمضان تمام شد اما می­توانيم نگهش داريم تا روز آخر زندگی، حج نهايت زمانی که از يک حاجی می­گيرد يک ماه است، حاجی می­تواند نگهش دارد! زيارت امام رضا و امام حسين رفتيم می­توانيم خرابش نکنيم، نگهداشتن مهم است، اين­که خدا می­فرمايد: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[23]در مسير هدايت بمانيد، بلی کار خوب کردي، توبه کردی، عمل صالح انجام دادی، اما نگهش هم داشته، اين: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[24] است.

من يکی دو روايت تقديم کنم يکی از آقا اميرالمؤمنين است که حضرت می­فرمايد: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[25] يعنی «إلى ولايتنا»[26]بالاخره شرط مغفرت اين است که ولايت ائمه را هم قبول داشته باشی، کلام اميرالمؤمنين در بحار جلد 36، در سخن ديگری آقای داود ابن کثير رقّی اين هم جلد 27 بحارالانوار محضر امام صادق رسيد، به امام صادق عرض کرد: جعلت فداک» گفت آقا ما قربانت بشويم، فدای شما بشويم، اين آيه شريفه­ای که خدا می­فرمايد: «و إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏»[27] «فَمَا هَذَا الْهُدَى بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ»[28]خب چهار نکته را خدا نام می­برد، «تابَ»[29] توبه، «آمَنَ»[30] ايمان، عمل صالح، گفت اين «ثُمَّ اهْتَدى‏»[31]که در مسير هدايت هم باشد اين بيانگر اين است که بعضی­ها کار خوب می­کنند ولی در مسير هدايت نيستند، مدرسه می­سازد مسجد می­سازد اما معتقد به امام زمان نيست، وای به حال اين­ها، کارهای خير انجام می­دهد اعتقاد به ولايت ندارد اعتقاد به امام معصوم ندارد می­گويد آقا ما کار نيک می­کنيم، از اين خبرها نيست، ما هستيم و قرآن، ما هستيم و اهل­البيت من از مجموعه روايات ذيل اين آيه دو تا حديث را برای شما نقل کردم روايات فراوان داريم که شرط هدايت تبعيت از اولياء معصومين است آقای داود ابن کثير رقی وقتی آيه را برای امام صادق خواند و از امام صادق سؤال کرد که آقا اگر کسی توبه کرد، ايمان آورد، کار خوب دارد انجام می­دهد ديگر: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[32] يعنی چه؟ در مسير هدايت قرار بگيرد و تلاش کند برای هدايت پذيری خوب وقتی مؤمن است وقتی کار خوب دارد انجام می­دهد اين هدايت پذيری به چه معنايي است، امام صادق فرمود: «فَقَالَ مَعْرِفَةُ الْأَئِمَّةِ وَ اللَّهِ إِمَامٍ بَعْدَ إِمَامٍ»[33] «ثُمَّ اهْتَدى‏»[34] يعنی امامت را  بشناس، امام زمان­تان را بشناسيد ائمه را بشناسيد، امام را و ائمه را يک به يک بشناسيد اين مسير هدايت، يک روايتی است مرحوم شيخ انصاری نقل می­کند پيغمبر فرمود اگر کسی خدا عمر دهر به او بدهد عمر دهر يعنی از اولين روز دنيا بيايد دنيا تا آخرين روز دنيا هم زندگی کند، میليون­ها سال­ باشد، کارش چه باشد؟ روزها روزه­داری، شب­ها شب زنده­داری و هرچه خدا به او می­دهد در راه صدقه بدهد و انفاق کند: «صَامَ نَهَارَهُ وَ قَامَ لَيْلَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ»[35] بعد هم بين رکن و مقام در مسجدالحرام مظلومانه کشته بشود، يعنی در يکی از مقدس­ترين اماکين روی زمين که امام زمان وقتی ظهور می­کند از آن­جا خودش را به عالميان و آدميان معرفی می­کند، آن­جا هم کشته بشود ولی ولايت اولياء معصومين را قبول نداشته باشد، کارهايش باطل است: «ثُمَّ اهْتَدى‏»[36]يعنی ولی خدا را هم يادش نرود، ما امروز با امام زمان همسو هستيم، امام زمان از زندگی بنده راضی است، از درآمد من از کسب من از رفتار من، از گفتار من، از جلسات فاميلی­مان ما جلسه فاميلی که می­گوييم رومان می­شود بگوييم آقا تو هم تشريف بياور بيا شرکت کن، در افطاری­ دادن­هايمان اگر امام سرزده بگويد من هم می­خواهم بيايم خجالت نمی­کشيی، در خانه­هايمان حضرت بگويد من سرزده می­خواهم بيايم خانه­ات سر پايين نمی­ندازی، «ثُمَّ اهْتَدى‏»[37] يعنی ولی خدا را فراموش نکنی، اين کلام اهل­البيت در ذيل اين آيه شريفه، اما يک روايتی هم عرض کنم در بايدهای مؤمنين، عرايض را جمع بندی کنيم، اين حديث از رسول­خداست پيغمبر می­فرمايد: «مثل المؤمنين»[38]، بلی حالا مؤمن با اين اوصافی که خدا می­فرمايد، خود ايمان انسان­ها را در مسير مغفرت قرار می­دهد، کدهایی هم مؤمن بايد داشته باشد، اين­ها را هم بايد به خودمان مراجعه کنيم، «مثل المؤمنين»[39] ، حالا اين روايت را عرض می­کنم يک بخشی از مشکلات اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی جامعه ما ريشه حلش اين­جاست اين را ما يادمان رفته: «مثل المؤمنين في توادّهم و تراحمهم كمثل الجسد»[40] مثل مؤمنين در دوستی­هايشان، «توادّهم»[41] در «تعاطفهم» ، عاطفه­هايشان، مهرورزی­هايشان به يکديگر، محبت­هايشان دو «و تراحمهم»[42] در رحم کردن به يکديگر، هم در دوستی، هم در عطوفت و مهربانی و هم در ترحم به يکديگر، پيغمبر فرمود مؤمنين بايد بايد اين جوری باشد: «كمثل الجسد»[43] بايد مثل يک پيکر باشد، چه زيبا رسول­الله مثال می­زند، می­فرمايد: «إذا اشتكى بعضهم تداعى سائرهم بالسّهر و الحمی»[44] بدن انسان­ ديديد حاجی آقا يک دندان درد می­گيری تمام بدنت می­ريزد بهم، نيست اين جوری؟ يک تب کردی تب منشأش عفونت بوده، عفونت در يک قسمتی از بدن بوده همه بدن شما گرفتار بی­خوابی و گرفتار تب می­شود، می­گويي آقا ديگر حال ندارم، يک سردرد گرفته آقا بی خواب و بی­حال تب و بی­خوابی او را می­گيرد، رسول­الله می­فرمايد جامعه مؤمنين بايد مثل بدن­ انسان­ها باشد يک قسمتی از بدن بيمار است تمام بدن در گير همان قسمت بيماری است، بی­خوابی می­آيد به خاطر همان، همه بدن، چشمش بيمار نيست اما چشم می­گويد خواب ندارد، از درد، پای او بيمار نيست، اما اين پا از بی­خوابی و تب آرامش ندارند، ما در جامعه مؤمنين­مان اين وضعيت هست، خدا را شاهد بگيريم، بعد می­گوييم چرا امام زمان نمی­آيد؟ امام زمان بايد چه بکند؟ آقا می­آيد می­گويد آقا ما مشکل داريم، می­گوييم مشکل خودت است به ما ربطی ندارد، خودت می­دانی:

تو کز محنت ديگران بی غمی، نه شايد که نامت نهند آدمی

پيغمبر فرمود اگر کسی صبح کند به مسائل مسلمان­ها بی­توجه باشد مسلمان نيست حالا جامعه را بگذاريم کنار ارحام خودمان، بستگان خودمان، در فاميل­مان آقايي که خدا بهت لطف کرده از شما کاری می­آيد، در فاميل­تان کسانی نيستند که گرفتار هستند بتوانی مشکل­شان را حل کنی، در اين دارالرحمه شيراز تشييع جنازه­ای من رفته بودم داشتند متوفی را دفن می­کردند، يکدفعه ديدم يک آقايي رسيد اين کنار قبر اين خاک­های که ريخته شده بود خاک­ها را ور می­داشت روی خودش می­ريخت، هی صدا می­زد خاک به سر شدم، گفتم جلو اين آقا را بگيرد اين کارهای عوامانه چيست می­کنی؟ خاک بسر شدم، يکی گفت آقای حدائق می­دانيد اين کيست؟ گفتم نه، گفت اين برادر همين ميت است، برادر همين متوفی، حالا گفتم ميت اين را هم بگويم همه­مان بشنوم آقايون اول چيزی از شما می­گيرند عنوان­تان است، مهندسی، دکتری، اول تاجر بازاری، آيت­الله هستی، استاندار و فرماندار و وزيری، ديدی در تشييع جنازه می­گويند جنازه را آوردند، تابوت را آوردند، ديگر نمی­گويند آقای مدير را آوردند نمی­گويند اول تاجر را آوردند، آقای حاجی فلانی را آوردند، می­گويند جنازه يعنی اول چيزی که از ما می­گيرند عناوين ماست، جز شهداء شهيد را ديديد می­گويند شهيد را آوردند، شهيد اين خلعت رفيع عنوان شهادت همراه اوست، گفتم اين آقا چه کار می­کند؟ گفتند آقا اين برادر متوفی بوده سيزده سال اين­ها در يک شهر از هم  بی­خبر، حالا بهش خبر دادند برادرت فوت کرده بيايد دارالرحمه تشييع است حالا آمده دارد خاک می­ريزد رو سر خودش، گفتم واقعاً هم خاک بسر شده، ما می­توانيم بگوييم مؤمنين با اين رفتار، من رمضان برايم بگذرد از ارحامم بی­خبر باشم، رمضان بر من بگذرد از حال همسايه بی­خبر باشم، درد مردم من را دردمند نکند:

بنی آدم اجزای يک پيکر اند، که در آفرينش ز يک گوهرند

چو عضو بدرد آورد روزگار، ديگر عضوها را نماند قرار

ما مرحوم علامه سيدمهدی بحرالعلوم که آقايونی که نجف مشرف شديد، قبر ايشان کنار قبر شيخ طوسی در جامع طوسی باب طوسی است که از باب طوسی حرم اميرالمؤمنين می­رويد خارج می­شويد کنار مقبره شيخ طوسی است، ايشان ارتباط­های متعددی خدمت امام زمان و تشرف­ها داشت، ايشان می­فرمايد يک شب شاگرد ايشان، می­فرمايد شب در خانه بودم سيد جواد صاحب مفتاح الکرامه می­گويد در منزل بودم ديدم که خادم استاد آمد گفت استاد با شما کار دارد گفت بلند شدم رفتم منزل استادم ديدم سيدبحر العلوم خيلی ناراحت است سلام کردم استاد جواب داد فرمود از خدا نمی­ترسی؟ از قيامت نمی­ترسی؟ گفتم چه شده استاد؟ گفت تو يک همسايه ديوار به ديواری داری که اين کاسب وضع کسب هم خراب است، اين يک همسايه­ای داری از کاسب محله معذرت می­خواهم وضع زندگی­اش مختل شده از کاسب محله، هر شب می­رفته يک چيزی قرض می­گرفته برای گذران زندگی امشب که رفته آن آقای کاسب فروشنده گفته تو بدهی­ات بالا آمده ديگر قرضت نمی­دهيم، آقايون به شما بگويم اين­های که دست­تان است مال خداست، اميرالمؤمنين می­فرمايد لخت آمديد، شانس بياوريد با يک دست کفنی می­رويد، از مال خدا برای خدا خرج کنيم، خدا بيشتر به­تان می­دهد مال خودم است، متعلق به خودم است، از کجا آوردی؟ روزی که آمدی دنيا، که لخت آمدی، روزی هم که می­روی با يک دست کفنی، گاهی اوقات ما غرور می­گيردمان، موقعيت­ من، جايگاه من، ثروت من، گفت اين آقا گفته من ديگر قرضت نمی­دهم، و امشب همسايه­شما و خانمش و بچه­ها همه گرسنه­اند آقای حاج سيدجواد می­گويد من به استادم گفتم استاد به خدا قسم نمی­دانستم، گفت سيدبحر العلوم فرمود ناراحتی من از اين است که چرا نمی­دانستی؟ تو اگر می­دانستی و بی­توجه بودی مؤمن و مسلمان نبودی، وای بر کسی که بداند گرسنه­ای هست و شب سر راحت رو زمين بگذارد، گفتم استاد چه کار کنم؟ فرمود من غذايي گفتم آماده کردند، اين غذا را شما می­بری محترمانه در خانه همسايه را در می­زنی، می­گويي امشب آمدم با شما شام بخورم، آدم نبايد ديگران را هم خفت بدهد، ما يک علتی هم که گاهی اوقات در کارهايي خيرمان بالاخره نتيجه نمی­گيريم، سبک می­کنم طرف را، می­گويي آقا چرا حرف نمی­زنی؟ حالا اگر بنده ناقابل بی­تدبير بودم خب تو نبايد به ما بگويي، استاد ما بايد بگويد تو وضعت اين است؟ خب می­گفتی گرسنه هستی، تا برايت غذا بياوريم، ببينيد خرابش می­کنيم: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[45] انفاق­هايتان را با منت گذاشتن و اذيت کردن خراب نکنيد، گفت ببر، بگو امشب شام آوردم با شما بخوريم محترمانه و يک مقدار پول هم بهش بده، مرحوم سيدجواد می­گويد خادم استاد آن مجموعه غذا را روی سر گرفت آمديم در خانه همسايه در زديم، همسايه آمد سلام کردم، گفتم آقا امشب آمديم با هم غذا بخوريم، گفت آمدم داخل آن سينی غذا را گذاشت خادم زمين رفت، اين همسايه ما يک نگاهی به سينی غذا کرد گفت اين غذا کجا پخته شده؟ گفتم حالا هرجا پخته شده ما آمديم با شما، گفت نه تا نگويي از کجا آمده من نمی­خورم دست به غذا نمی­زنم، گفتم چطور؟ گفت اين غذا مال آشپزخانه عجم­هاست تو عربی، عرب­ها اين نوع غذا درست نمی­کنند اين از کجا آمده؟ گفتم درست می­گويي اين غذا مال آشپزخانه علامه بحرالعلوم است و من هم از حال شما بی­خبر بودم امشب استاد به من گفت وضع شما اين است و اين پول را هم استاد داد و خواهش من اين است که ما را در جريان بگذاريد، گفت قدر استادتان را بدانيد من با خانمم عهد بسته بودم که از اين مسأله بين ما و خدا کسی مطلع نشود، آقايون بالاخره در جامعه هستند کسانی که آبرودار هستند، حالا بنده نمی­شناسم، کسانی که شناسايي کردند برود در اختيار آنها قرار بدهيد، شکرانه اين­که داريد، شکرانه اين­که سايه­تان بالای سر خانواده است ما دستگيری کنيم ديگران را پيغمبر فرمود، من لغزش اخلاقی جوان جامعه را بايد لغزش جوان خودم ببينم آن دختری که دارد از ارزش­ها فاصله می­گيرد بگويم دختر خود من است، ديگران را با نگاه خود بودن و به خود منتسب بودن بنگرم اين نگاه متأسفانه در جامعه ما تحليل رفته امروز ما نگاه­مان اين طور نيست به يکديگر، من عرضم اين است که اگر بنده می­ديدم دخترم حجاب رعايت نکرده بود در خيابان با وضع اين جوری می­ديدم چه می­کردم؟ اصلاً دلسوزی داشتم يا نداشتم؟ اگر فرزند خودم مشکل اقتصادی داشت چه می­کردم؟ مشکل خانوادگی داشت چه می­کردم؟ خب همين بايد همه نسبت به هم باشند، مؤمن خروجی­اش اين است، که پيغمبر فرمود مثل عضوی است که همه اعضاء درگير می­شوند امروز قطعاً اين نشانه سلامت ايمان است که بعضی­ها گله می­کنند که آقا ما از وضع اقتصادی، از وضع اخلاقی جامعه رنج می­بريم و اين دليل بر سلامت انسان است، پناه  بر خدا اگر کسی بگويد من گناه را می­بينم خوشم می­آيد اين اصلاً در ايمان خودش تجديد نظر کند، ولی اين رسالت رسالت جمعی است که همه بايد با هم بيايند سرقرار و سر خط، خب يکی از عزيزان اشاره کردند که امروز توسلی به ذيل حضرت ثامن الحجج مولانا ابوالحسن علی ابن موسی الرضا پيدا کنيم، خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ مرتضی حائری يزدی در حالات ايشان نقل می­کنند که ايشان وقتی از دنيا رفت، آيت­الله العظمی مرعشی می­گويند ما باهم همدرس بوديم، آقای حاج شيخ مرتضی پدر عيال آيت­الله آقای حاج سيدمصطفی خمينی بود، می­گويد شب ليلة الدفن من نماز آقای حاج شيخ مرتضی خواندم و از خدا خواستم که عالم برزخ او را به من نشان بدهد، اين مرجع بزرگ آيت­الله العظمی مرعشی می­فرمايد شب نيمه شب خواب بودم، خواب ديدم در يک باغستان بسيار زيبايي دارم قدم می­زنم آقای حاج شيخ مرتضی آمد سمت من خيلی زيبا، جوان، لباس زيبا به قامت اوست، فهميدم عالم عالم برزخ است آقای حاج شيخ مرتضی را در آغوش گرفتم و بوسيدم گفت آقای حاج شيخ مرتضی از مردن چه خبر؟ ببينيد آقايون امام سجاد فرمود سه ساعت جزء سخت­ترين ساعات است، ساعت مردن، ساعت حضور در محشر، ساعت حاضر شدن پای ميزان اعمال، در عمرتان همچون ساعتی را تا حالا تجربه نکردی، حالا آقا يک عمل جراحی می­کند می­گويد خيلی روز سختی بود، روز سخت، روز سخت پيشروست، پيشرو داری ای که دست می­رسد کاری بکن، آقای حاج شيخ مرتضی گفت آقای سيدالشهاب الدين مرعشی مريض شدم، مرض شدت پيدا کرد، حالم سخت شد، حضرت ملک الموت آمد جان ما را قبض کرد، صدای شيون و گريه از اهل منزل و کسانی که کنار بستر ما بودند بلند شد، حالا ما هرچه به اين­ها فکر مردن­تان باشيد، شما هم اين راه را پيشرو داريد شما هم بايد بيايد ولی اين­ها نمی­شنيدند گفت من را  بردند غسل دادند، کفن کردند، تشييع کردند، آوردند مسجد بالای سر پايين قبر پدرش آيت­الله العظمی آقای شيخ عبدالکريم حائری بنيانگذار حوزه دفن کردند، گفت لحد گذاشتند و ديدم يکی افراد رفتند بارها گفتم شما ساعت بگيريد ميت را وقتی دفن می­کنند مخصوصاً وقتی که هوا مساعد نيست، يا هوا خيلی سرد است يا خيلی گرم است دو ساعت نگذشته ديگر کسی سر قبر نيست، اصلاً مثلی اين­که اين آدم در دنيا نبود همه می­روند، ديديد گاهی اوقات زير بغل بازماندگان متوفی را می­گيرند می­گويند اين قدر گريه نکن به خودت رحم کن، اين­ راهی که همه بايد برويم بيا برويم خدا صبرت بده، به زور بچه­ها را بلند می­کنند می­برند، گفت ديدم همه رفتند فرزندانم هم رفتند من و ماندم و تاريکی قبر و تنهايي قبر: «أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي»[46] اين شب­ها اين را کلام امام سجاد آقا زين­العابدين نمی­خواهد ما را بترساند اين سرنوشت پيشروست که قبر تاريک را الآن بايد روشنش کنی، الآن بايد حواله بفرستی، ای که دست می­رسد کاری بکن، ايشان فرمود روح من بالای جسدم زانوی غم را در بغل گرفته بود، صدای پای آمدن دو نفر از پايين قبر به گوش رسيد آيت­الله حاجی شيخ مرتضی از مجتهدين مبرز حوزه علميه قم بود، عرض کردم دامادش آيت­الله حاج آقامصطفی خمينی بود، پسر حاج شيخ عبدالکريم حائری بنيانگذار حوزه بود، گفت صدای پای آمدن دو نفر به گوش رسيد اما اين صداها خيلی وحشتناک، هرچه صدا نزديک­تر می­شد وحشت من بيشتر می­شد صداها آمد آمد تا وارد در قبر شدند ديدم دوتا وجود بسيار وحشتناک اين­ها وارد قبر شدند نکير و منکر گفت زبان من به لکنت افتاد تعبيری که ايشان برای آيت­الله مرعشی کرده بوده اين بود، روح من داشت زهرترک می­شد از وحشت اصلاً زبان بند آمد حرف نمی­توانستم بزنم، در اين آشفتگی و هراس صدای پای آمدن يک نفر هم از بالای سر به گوش رسيد اما آن صدا هرچه بيشتر نزديک­تر می­شد اولاً آرامش من بيشتر می­شد و هرچه نزديک­تر می­شد اين دو نفر از من دور می­شدند آن صدا آمد آمد تا وارد در قبر شد قبر سراسر شد روشنائی و نور، اللهم صل علی محمد و آل محمد، می­گويد آن دوتا وجود وحشتناک هم اصلاً ناپديد شدند، ديدم يک چهره بسيار نورانی در قبر نمايان شد سلام کرد به من، من جواب دادم، فرمود شيخ مرتضی حائری ترسيدی؟ گفتم آقا خيلی ترسيدم فرمود من را شناختی؟ گفتم نه آقا شما را نشناختم، فرمود من علی ابن موسی الرضا هستم، شيخ مرتضی تو در ايام زندگانی­ات سی و هشت مرتبه مشهد آمدی، من هم سی و هشت مرتبه ديدنت می­آيم اين ديدن اول بود، ديگر هم نگران نباش کسی کارت به کارت ندارد، خود آقا هم فرمودند هرکسی بيايد زيارتم می­آيم ديدنش شب اول قبر، گفت آقا يک اشاره کردند بالای سر ديدم دری باز شد اين باغ و اين کاخ و اين خلعت زيبايي که من به تن پوشيدم اين­ها همه­­اش مرحمتی امام رضاست، يک جمله بگويم تمام کنم، روضه بخوانيم عرض ادب کنیم، علامه امينی از دنيا رفت، گفتند آقای امينی از برزخ چه خبر؟ گفت ای کاش بيشتر در دنيا به زيارت ائمه رفته بودم، مردم تا می­توانيد برويد زيارت سيدالشهداء تا می­توانيد برويد زيارت اميرالمؤمنين کار داريد با اين­ها تا می­توانيد رويد زيارت علی ابن موسی الرضا روزی که همه ول­تان می­کنند اين­ها می­آيند سراغتان، علامه امينی فرموده بود حسرت من در عالم برزخ اين است که ای کاش بيشتر رفته بودم، به ازای هر زيارتی که از معصومين کردم آنها يک ديدن از من کردند و ديدن­های آنها مقاماتی به من داد، حالا زبان حال همه را خدمت امام رضا عرض کنيم:

السلام ای شهيد خراسان، ای پناه همه بی­پناهان

تو جگر گوشه­ای مرتضائی، تو علی ابن موسی الرضائی

اين نفس­هايت را سرمايه شب اول قبر بکن، اين چند کلمه­ای که الآن می­گويي:

ای رضا جان، ای رضاجان، ای رضاجان،

حاجت همه ما آقا اين است عرض اين جمع محترم مرد و زن به محضر شما اين است دو شخصيت خيلی امام رضا روشان حساسيت دارد، يکی مادرش زهرای مرضيه، يکی عزيزش جوادالائمه، به هردو قسم بدهيم آقا را:

جان زهرا و جان جوادت، وقتی مردن کن از ما عيادت

ای رضاجان، ای رضاجان، ای رضاجان

اباصلت می­گويد آقا داخل حجره فرمود اباصلت در منزل را ببند ديگر به کسی اجازه ملاقات نده:

تن پور ز زهر و پور درد نه طبيب و نه دوايي، چه کند غريب بی­کس که ندارد آشنائی

آقا داخل حجره بود بی­تاب از درد به خود می­پيچيد اباصلت می­گويد يک وقت ديدم يک آقازاده چند ساله­ای در حياط منزل نمايان شد، آقا شما چه کسی هستيد؟ اباصلت من جوادالائمه هستم آقا درها بسته بود از کجا داخل شديد؟ آقا فرمود اباصلت همان خدايي که از مدينه به طوس آورد قادر است از درهای بسته هم داخل کند، وارد حجره شد سر بابای غريب را به دامن گرفت، اما بگوييم غريب حسين، غريب حسين، جوادالائمه سر بابا را به دامن گرفت، در کربلا راوی می­گويد آمدم کنار گودی قتلگاه، ديگر جوانی نبود، کسی نبود سر را به دامن بگيرد، می­گويد ديدم عزيز زهراء حسين صورت را روی خاک مقتل: الهی رضاً بقضائک، تسليماً لامرک لا معبود سواک يا غياث المستغثين همه بگوييم يا حسين.

يا ربّ الحسين اشف صدر الحسين بظهور الحجه، يا ربّ الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه، اللهم عجل­ لوليک الفرج و سهّل له المخرج و اوسع له المنهج. 

 

[1] طه82.

[2] طه82.

[3] عنکبوت69.

[4] طه82.

[5] طه82.

[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص550.

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص550.

[8] طه82.

[9] محاسبة النفس محاسبةالنفس‏للكفعمي ص57.

[10] طه82.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏1 ص87. از امام رضا(ع) نقل شده نه از پيامبر(ص).

[12] طه82.

[13] طه82.

[14] رعد11.

[15] طه82.

[16] طه82.

[17] طه82.

[18] طه82.

[19] طه82.

[20] فاتحه7.

[21] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص524.

[22] طه82.

[23] طه82.

[24] طه82.

[25] طه82.

[26] البرهان في تفسير القرآن ج‏3 ص792.

[27] طه82.

[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏27 ص198.

[29] طه82.

[30] طه82.

[31] طه82.

[32] طه82.

[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏27 ص198.

[34] طه82.

[35] وسائل الشيعة ج‏27 ص42.

[36] طه82.

[37] طه82.

[38] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[39] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[40] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[41] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[42] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[43] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[44] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص715.

[45] بقره264.

[46] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص591.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه