استاد حدائق روز دوشنبه 7 فروردین ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ماه مبارک رمضان به بیان سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

 جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال رسول­الله صلّی الله عليه و آله و سلّم: «مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَيْهِ بِالاسْتِغْفَارِ»[1].

سخن پيرامون يکی از برکات مهم ماه مبارک رمضان که رسول­الله رمضان را شهرالمغفره ياد نمودند، و پيرامون مغفرت آيه­ای در جلسه گذشته از سوره مبارکه حجر آيه 49 و 50 تلاوت شد و نکاتی ذيل اين آيه شريفه بيان شد، بحث امروز موجبات استغفار از نگاه قرآن، البته تکميل کنم بحث روز گذشته را با يکی دو روايت در اهميت بحث استغفار که از ما سؤال شد، از مواهب ارزشمندی که در ماه رمضان رقم می­خورد برای مردم، يکی همين پاک شدن از آلودگی­هاست، و از لغزش­هاست و برگشتن به آن فطرت پاک است. اصلاً يکی از علت­های که عيد فطر را عيد فطر می­گويند يک جهتش اين است فطر يعنی به فطرت برگشتن همه ما را روزی که خدا خلق کرد پاک خلق کرد، فرعون را خدا پاک آفريد، يزيد را خدا پاک آفريد، اگر کسی بگويد يزيد را خدا يزيد خلق کرد، توهينی به عدالت الهی است.

يک آقايي از پيرمردهای مذهبی خدا رحمتش کند، يک وقت به ما رسيد گفت من حاج آقا به اين باور رسيدم که يزيد خلقتاً يزيد بود گفتم اين توهين به خداست، توهين به عدالت الهی است، اگر اين طور باشد يزيد قيامت حق اعتراض دارد، بگويد خدايا ما را بد آفريدی جز بدی چيزی نديدی، ما را هم مثل بقيه سالم خلق می­کرديد پاک می­آفريديد آن وقت می­ديد ما چه می­شديم؟ شاعر می­گويد:

روزی که آفريد تو را صورت آفرين، بر آفرينش تو به خود گفت آفرين

صورت نيافريده چنين صورت آفرين، بر صورت آفرين و چنين صورت آفرين

خدا همه را خوب آفريده و لذا حالا من يک روايتی هم می­خوانم امروز رسيديم امام صادق می­فرمايد اين نشانه­ ضعف ايمان است که کسی خودش را از ديگری بهتر ببيند اين حالت اگر در ما هست بگوييم «استغفر الله ربّی و اتوب اليه»، چون پول داريم، چون سواد داريم چون رياست داريم، چون شهرت داريم گاهی اوقات به همين کارتون خواب­ها بايد بگوييد التماس دعا به همين­های که تا کمر خم می­شوند در سطل­های زباله زائدات جمع می­کنند بايد به اين­ها گفت التماس دعا:

کس نمی­دانيد در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

حالا آن روايت را من عرض می­کنم در ضمن بحث خواهيم رسيد، لذا خدا همه را به پاکی آفريده، همه را به نيکی آفريده، فطرت­ها پاک است، حالا عواملی سبب می­شود که اين ناپاکی­ها رقم می­خورد، تربيت­ها، لقمه­ها، غذاها، غذا فتيله آدم را می­کشد پايين، يک لقمه چهل شبانه روز آدم را می­برد عقب، لقمان به پسرش گفت پسرم، من چهار صد پيغمبر خدا را ملاقات کردم، خيلی عظيم است اين حديث، اين را می­گويم که آقایان پای هر سفره­ای هم نبايد نشست، هر خوراکی را هم قبول نکنيد و بخوريم، يک وقت دورتان می­کند می­خوري نصف شب می­بينی نافله شبت از دست رفت، می­خوری می­بينی مسجد آمدنت تعطيل شد می­گويي آقا ما نمی­دانيم چه به سرمان آمده، خب چه کردي؟ چه خوردی؟ با چه کسانی گشتی؟ لقمانی که خدا در سوره لقمان می­فرمايد لقمان حکيم است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ»[2] ما به لقمان حکمت آموختيم، ببينيد آقايون يک وقتی ما اين واژه حکمت را به همديگر هديه می­دهيم، می­گويي آقا فلان حکيم است، فلانی علامه است، فلانی عالم است، يک وقت خدا می­فرمايد حکيم است، خدايي که مصدر و منشأ حکمت است به لقمان می­فرمايد حکيم است، يکی از صد و چهارده سوره قرآن به نام همين حکيم تاريخ است، به پسرش می­گويد پسرم: «أنّي خدمت أربعمائة نبيّ»[3] چهار صد پيغمبر را من ملاقات کردم: «و اخذت من کلامهم اربعه کلمات»[4] عصاره چهار صد پيغمبر را کردم چهارتا جمله يعنی اين­ها چکيده چهار صد پيغمبر خداست، اين به تعبير امروزی­ها در واژه­های به روز می­گويند ام پی­ تيری، خلاصه کردن اين خيلی هنر است شما يک کتاب را خلاصه کنيد در يک صفحه، آقا اميرالمؤمنين قرآن را می­فرمايد در يک آيه جمع کردم اين هنر است، کدام آيه: «و اخذت من الفرقان» ، «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[5] قرآن بايد برساند شما را به اين­جا قرآن می­خوانی، مأنوس به قرآنی بايد وصل بشوی به خدا، بايد توکلت به خدا باشد نه به پول در کارتت، نه به اعوان و انصار گاهی اوقات اين قدری که رو ديگران ما حساب باز می­کنيم رو خدا حساب باز نمی­کنيم، آقا اميرالمؤمنين فرمود از قرآن اين آيه را انتخاب کردم: «و اخذت من الفرقان» بخشی از آيه سوم سوره طلاق البته اين را هم عرض کنم عزيزانی که مشکلات اقتصادی داريد، روايت داريم که بعد از نمازهای يوميه­تان اين آيه را تلاوت کنيد گشايش در کارتان می­شود، يک قسمتش در آيه دوم سوره طلاق است: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً­ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً»[6] خب لقمان خلاصه می­کند تبليغ چهار صد پيغمبر خدا را در چهارتا جمله، گفت پسرم حالا من شاهد مثالم يک فرازش بود حالا هر چهارتا را اشارتاً عرض کنم و بگذريم، گفت پسرم: «إذا كنت في الصّلاة فاحفظ قلبك»[7] اين حرف چهار صد پيغمبر خداست، وقتی می­خواهی با خدا ارتباط بگيری نماز بخوانی، قلبت را مديريت کن، با قلبت با خدا باش حضور قلبی داشته باش، خاشع باش نه خاضع، خاضع يعنی ادب ظاهری، ظاهرمان مؤدب است اما فکرمان يک­جاي ديگر است در بازار سات در سفر است، در يک ساعت ديگر يک جلسه­ای که داريم هست، در برنامه­های که فردا می­خواهيم انجام بدهيم هست، نماز داريم می­خوانيم ولی جای ديگری هستيم: «إذا كنت في الصّلاة فاحفظ قلبك و إذا كنت في بيت الغير فاحفظ عينك»[8] پسرم وقتی در خانه­های مردم می­روی چشم­هايت را کنترل کن، چون معمولاً در محيط خانه­ها خيلی بحث حجاب رعايت نمی­شود گرچه عزيزان هم گفتند اشاره­ای بحث حجاب ما در بحث­مان حالا انشاءالله روزهای آينده بحث ايمان يک اشاره­ای خواهيم کرد، معمولاً در محيط­های خانوادگی و فاميلی شماها می­بينيد بعضی­ها رعايت اين اصل را نمی­کنند، گاهی اوقات در جامعه رعايت می­کند اما در خانواده می­گويد آقا اين حالا شوهر خواهر ماست، اين پسر خاله ماست از بچگی باهم بزرگ شديم ديگر همه بالاخره خودشان را محرم می­دانند، ديديد شب­های عروسی­ها!

يک جايي ما را دعوت کردند صيغه عقد بخوانم تا رفتم ديدم همه درهم و برهم خانم­ها حجاب ندارند، آمدم بيرون به اين پدر دامادی که دعوت کرده بود گفتم ببينيد اين خانم­ها با همه­تان محرم هستند ولی با من نامحرم هستند، من آخرتم را برای نيم عروسی نمی­خواهم بدهم، خدا رحمت کند من اين توصيه مرحوم جدم را بارها گفتم اين­جا هم می­گويم ايشان به طلبه­ها می­گفتند شما هم يادتان نرود حفظش کنيد، ايشان می­فرمودند اگر کسی می­خواهد جهنم برود برای خودش برود، خدا وکيلی مردم زور می­برد برای اولاد، برای رفيق، برای شريک، برای همسايه، برای خوشايند ديگران آخرت­مان خراب بشود، بگذاريد نعوذ بالله اگر می­خواهی گير بيفتی برای خودت گير بيفتی، نه اين­که به خاطر ديگری ما را گرفتار کردند، برای ديگران خوشايند ديگران ما را قيامت معطل کنند، گفتم آقا اين­ها همه با هم محرم هستند با من يکی نامحرم هستند من معذرت می­خواهم يا حجاب­ها را رعايت کنند ما بياييم صيغه بخوانيم برويم يا رعايت نمی­کنند فی امان الله يکی که با اين­ها محرم است بيايد بخواند، خب اين­ها در خلوت­ها هست ديگر، لقمان می­گويد وقتی در خانه­ها مردم می­روی، در خانه­ها اين حرمت­ها کمرنگ می­شود فضای خانه را يک فضای امنی می­دانند در جلسات فاميلی گاهی اوقات پای سفره­های افطاری، گفت آن­جا چشم­هايت را بپا: «فاحفظ عينك»[9] دو چشمت را مراقب باش، اين دو کنترل قلب در ارتباط با خدا کنترل چشم در روابط با ديگران و نامحرمان، سوم گفت پسرم: «و إذا كنت على المائدة فاحفظ حلقك»[10] شايد مثالم اين بود وقتی پای سفره غذا می­نشينی حلقت را مراقب باش، هر خوراکی را نخور، هر غذايي را نخور، عزيزان کراراً من اين جمله را عرض کردم آنچه که سبب شد کوفی در قتل امام حسين شرکت کردند نعوذ بالله يک جمله امام سجاد پرده‌برداری کردند، حالا تبليغات دشمن بود بنی‌اميه کار کردند اما همان تبليغات همه را نياورد کربلا، چرا آن جمعيت بيست هزار نفری آمدند، بقيه يک تعدادی نيامدند علت را امام سجاد می­فرمايد اين­های که آمدند قربتاً الی الله آمدند، يعنی گفتند می­رويم امام حسين را می­کشيم برای اين­که به خدا نزديک بشويم، چرا؟ چرايش را سيدالشهداء روز عاشورا اشاره کرد حضرت فرمود علت اين­که حرف­های من در شما مردم کوفه اثر نمی­گذارد: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[11] شکم­ها از حرام پر شده امروز هم من اعتقادم اين است صاحب الزمان بيايد بعضی­ها زيربار صاحب الزمان نمی­روند چون شکم از ربا پر شده، شکم از نزول پر شده، شکم از مال حرام پر شده زيربار ولی خدا نمی­رود، سيدالشهدايش را نپذيرفتند، امام حسين فرمود اين­که شاعر می­گويد سخن چون از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند، اين کليت ندارد، عموميت هم ندارد، ما در تاريخ زياد داشتيم سخن­های که از دل بر خواست ولی در گوش­های مردم و جان­های مخاطبين اثر نگذاشت، مگر حضرت موسی برای خدا حرف نمی­زد، چرا فرعون و غبطی­ها زيربار نرفتند؟ مگر عيسی برای خدا سخن نمی­گفت چرا کار عيسی به جايي رسيد که توطئه قتلش را طراحی کردند خدا او را به ملکوت برد، از بين مردم خارج کرد، مگر پيغمبر برای خدا حرف نمی­زد چرا کار را بر پيغمبر چنان سخت کردند از شهر خودش مکه معظمه شبانه مخفيانه غريبانه هجرت کند به سمت مدينه، مگر اميرالمؤمنين برای خدا حرف نمی­زد مگر سيدالشهداء ساير ائمه؟ لقمه حرام اثر می­گذارد اين است که می­گويند آقا در معاش­تان دقت کنيد و باز داريم از سؤال­های جدی قيامت که لقمان باز به همين فرزندش سفارش می­کند می­گويد دوتا از سؤال­های عمومی که خدا از همه می­پرسد اموال از کجا به دست آورديد، اموالتان را کجا خرج کرديد؟ الآن برويد دنبال جوابش من سؤال را به شما رساندم نگوييد تقلب کرديد، تقلب نيست امام صادق سخن لقمان را بيان فرموده، لدی الورود مردم به محشر اين­ها را می­پرسند می­گويند جواب بده از کجا آوردی و در کجا مصرف کردی؟ اين در کجا مصرف کردی، خيلی سخت­تر از از کجا آوردی است، بعضی­ها از حلال به دست می­آورند در اسراف خرج می­کنند در حرام خرج می­کنند در نافرمانی خدا هزينه می­کنند لذا حضار محترم لقمه تأثير می­گذارد نصيحت چهارم لقمان هم به فرزندش اين بود پسرم: «و إذا كنت بين الخلق فاحفظ لسانك»[12] وقتی هم بين مردم هستی زبانت را مديريت کنيد، کنترل قلب، کنترل چشم، کنترل حلق در خوردنی­ها و کنترل زبان در محاوره و معاشرت با مردم، خب بالاخره عرض شود که اين­ها تأثير می­گذارد در دور شدن انسان­ها از معنويت از فضائل، آيه­ای که تقديم کرديم که آيه نويد بخش مغفرت بود: «نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيم‏»[13]که خداوند می­فرمايد ما بخشنده هستيم ما آمرزنده هستيم ما می­گذريم اما شرط دارد در اهميت استغفار يکی دو حديث باقی ماند من عرض کنم، ببينيد چه خدای مهربان، خدا همه را خوب خلق کرده و از همه انتظار دارد که اين­ها در همين مسير خليفة اللهی حرکت کنند، اسباب خوب شدن را هم خدا برای اين­ها فراهم کرده، يکش همين ماه رمضان، يکش استغفار است استغفار ديگر محدود به ماه رمضان نيست شما در هر وقتی از اوقات زندگی­تان از اين فرصت استفاده کنيد، پيامبر می­فرمايد «الشّيطان قال»[14]، سخن رسول­الله است نقل قول می­کنند از حرف شيطان به خدا: «و عزّتك يا ربّ لا أبرح أغوي عبادك ما دامت أرواحهم في أجسادهم»[15]شيطان به پروردگار عرض کرد به عزتت سوگند پيوسته گمراه می­کنم انسانها را تا روح در بدن دارد، اين خيلی هشدار سختی است، يعنی حاجی آقا نگو ديگر شهوت ندارم، نگو در بستر افتادم، تا نفس آخر شيطان کار می­کند، پمپرزش، سالمش، جوانش، پيرش، آلزايمرش، ديگری همه را شيطان دنبالش است می­گويد تا اين روح در اين بدن است من ولتان نمی­کنم به عزت خدا هم سوگند ياد می­کند، البته در قرآن هم داريم: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‏»[16]گفت همه را گمراه می­کنم جز بندگان مخلص­ات در اين روايت تفصيل می­دهد می­گويد خدايا تا روح در بدن اين مردم است من ولشان نمی­کنم لذا آن لحظه رفتن لحظه سختی است، می­گويند کنار پيکر شخص محتضر که می­آيي آن لحظه شهادتين را يادآوری کنيد، چون شيطان دارد کار می­کند.

مرحوم آقای طبسی يک جريانی را نقل می­کند می­گويد يک آقايي از متدينين و خوبان اين را هم من در پرانتز عرض کنم به هرچه وابستگی­تان شديد است شيطان دست می­گذارد روی همان لحظه مردم، ببينيد چه را در دنيا خيلی دوست می­داريد از مسائل دنيايي، بعضی­ها اموال­شان بعضی­ها خانه­شان بعضی­ها مقام­شان شيطان دقيقاً از همان­جا ورود پيدا می­کند بعضی­ها عاشق خدا و اهل­البيت هستند اهل­البيت کمکش می­کند لذا اين­که بالاخره می­گويند حواستان باشد اين خانه را از غير خدا خانه تکانی کنيد، امام صادق فرمود قلب حرم خداست در حرم خدا غير خدا را راه ندهيد، من اين جمله را از مرحوم امام بگويم مرحوم امام می­فرمودند استاد ما آيت­الله العظمی شاه­آبادی بزرگ يکی از بچه­هايش را خيلی دوست می­داشت اين خيلی يعنی از حد اعتدال برود بالاتر، يعنی بيايد در تراز محبت خدا، در تراز محبت اولياء، بلی بچه­­هايتان را دوست بداريد برای خدا، خودتان را بخواهيد برای خدا، نه بيش از خدا، ثروت، زندگی، دنيا برای او، اگر آمد در تراز خدا قرار گرفت شيطان ورود پيدا می­کند مرحوم شاه­آبادی بزرگ برای امام فرموده بود که من سال­ها التجاء کردم در خانه خدا که خدايا محبت به اين فرزند را در من کاهش بده، که لحظه مردنم لحظه سختی نباشد، التماس کردم، چون شيطان دقيقاً از همان نقطه ضعف وارد می­شود نگاه می­کند می­بيند حاجی آقا چه دوست داري؟ به انگشترت وابسته هستی، به آن شئ عتيقه، ياد بود پدر بزرگ، از همان­جا وارد می­شود مرحوم آقای طبسی می­گويد يکی از متدينين و نيکان بود اين لحظه سکراتی بهش دست داد، حالش سخت شد بچه­هايش دورش جمع بودند ديدند پدر مثلی که حالش حال رفتن است شروع کردند گفتند بابا بگو: اشهد ان لا اله الا الله» اشهد ان محمداً رسول­الله» يک نگاهی به بچه­هايش می­کرد می­گفت نشکن، نمی­گويم، می­گفتند بابا بگو «اشهد ان محمداً رسول­الله» دوباره جواب می­داد نشکن نمی­گويم، نماز شب خوان قرآن خوان، متدين مؤمن، اين همينی که شيطان قسم خورده تا روح در بدن هستند کار می­کنند، مرحوم آقای طبسی می­گويد لطف خدا بود اين آدم نمرد اين از بستر بيماری بعد از مدت­ها بلند شد حالش خوب شد يک روز که سرحال بود بچه­ها گفتند پدر يک سؤالی ما از شما داريم، شما با اين فضائل با اين سوابق، ما آن لحظه مردن شهادتين را به شما می­گفتيم شما يک چيز ديگر می­گفتيد می­گفتيد نشکن نمی­گويم گفت خوب شد يادم آورديد برويد آن ساعت بغلی من را از داخل آن جيب لباس من بياوريد رفتند ساعت را آوردند ساعت را بلند کرد زد زمين خورد کرد، گفت نزديک بود اين ساعت من را عاقبت به شر کند، گفتند چرا؟ گفت اين ساعت را در زندگی از همه چيز بيشتر دوست می­داشتم، گاهی اوقات ديديد پول را از خدا بيشتر دوست می­داريم، گاهی اوقات حواسمان هم نيست، خدا می­فرمايد بگويد ما نمی­گوييم، گاهی اوقات يک وقتی اهل­البيـت می­روند در حاشيه، ائمه را دوست می­داريم ولی يک جاهايي خودمان را مقدم می­داريم گفت اين ساعت را من در زندگی از همه چيز بيشتر دوست می­داشتم آن لحظات سکراتی که سمت من آمد شيطان آمد مقابل من، ديدم در يک دستش سنگ است يک سنگی است در يک دستش هم ساعت من است، گفت اگر جواب اين­ها را دادی و گفتی «اشهد ان لا اله الا الله» اين ساعتی که خيلی دوستش می­داری را می­شکنم، گفت من جواب شيطان را می­دادم می­گفت نشکن نمی­گويم به او داشتم می­گفتم و خدا رحمم کرد که نمردم اگر مرده بودم، ما يک آقايي بود از اصحاب مسجدالنبی خدا رحمتش کند اين بعد از نمازها طلب صلوات که می­کرد اين گونه طلب صلوات می­کرد می­گفت لال از دنيا نرويد بلند صلوات بفرستيد، حاجی آقای اکبرزاده­ای بود خدا رحمتش کند، واقعاً هم بعضی­ها لال می­رفت، ما داشتيم البته شيطان در اين قسمی که می­خورد و پيامبر نقل می­کند به عزت سوگند می­خورد که: «لا أبرح أغوي عبادك ما دامت أرواحهم في أجسادهم»[17]استثناء هم نمی­کند کسانی را عالم جاهل شهری روستايي تحصيل کرده با سواد، بی­سواد، مرد، زن تا زنده هستند، تا روح در بدنش است دارد کار می­کند، بعد اين­جا ببينيد لطف خدا را مهربانی الهی را: «فقال الرّبّ و عزّتي و جلالي»[18] خدا در پاسخ اين سخن شيطان فرمود به عزت و جلالم قسم: «لا أزال أغفر لهم ما استغفروني»[19]پيوسته هم من می­بخشم تا از من طلب استغفار می­کند اگر شيطان آن­گونه دارد کار می­کند خدا می­فرمايد در باز است بيا، خطا کردی برگردد، رو بياور به ما:

ای يکدله صد دله دل يکدله کن، مهر ديگران را ز دل خود يله کن

يک آن به اخلاص برو بر در دوست، گر کار تو بر نيايد آن گه گله کن

يک روايت ديگر هم از رسول­الله بخوانم پيغمبر می­فرمايد: «انزل الله علیّ امانين لامتی» ، پيغمبر می­فرمايد خدا دوتا امان بر من نازل کرد که به امت برسانم اين دوتا امان از طرف خداوند امان اول: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ»[20]خدا به پيغمبر فرمود رسول­الله تا بين مردم هستی، ما مردم را عذاب نمی­کنيم، به خاطر گل روي تو ما مردم را مجازات نمی­کنيم، عذاب نمی­کنيم تا تو هستی، البته الآن هم ما در روايت داريم يک وقت­های بلای سخت می­خواهد بيايد در روايت داريم خدا به يک سری آبدارهای که گوشه و کنار جامعه هستند شايد يک وقت گمنام هستند خدا نظر می­کند به برکت آن­ها دفع بلاء می­کند، خود در رأس همه خوبان عالم امام زمان، آقا می­فرمايد: «بِي يَدْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ»[21]خدا به واسطه من بلاء را دفع می­کند، ما خيلی از مصائب و گرفتاری­ها به گل روی امام زمان خدا از ما دفع می­کند يک بخشی را به خاطر همين متدينين و آبرودارهای که يک عمر آبرو جمع کردند خدا دفع بلاء می­کند، خدا می­فرمايد رسول­الله تا هستی ما عذاب نمی­کنم، بشارت دوم و امان دوم: «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون‏»[22]خدا می­فرمايد تا مردم استغفار می­کنند ما عذاب­شان نمی­کنيم يعنی اگر اشتباهی کرد عذرخواهی بکند و لذا عزيزان دو جا خدا در قرآن می­فرمايد عجله کنيد، و حال آن­که عجله اساساً کار پسنديده­ای نيست، در روايات هم داريم: «الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»[23]عجله در کارهای دنيايي و مسائل مادی اين­ها من الشيطان اين­ها از کارهای است که شيطان پسند است ولی دو جا را قرآن می­فرمايد عجله کنيد يکی در کارهای خير: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[24]دوم در توبه کردن و مغفرت جستن: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ‏»[25]خدا می­فرمايد سبقت بگيريد به سوی آمرزش و بخشيده شدن از درگاه الهی، پيغمبر می­فرمايد: «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون‏»[26]بعد رسول­الله می­فرمايد: «فاذا مضيت»[27] وقتی از بين شما رفتم: «ترکت فيهم الاستغفار الی يوم القيامه»[28] ، آن يکی ديگر می­ماند من اگر نيستم عامل امان دوم که استغفار است تا روز قيامت برای شما باقی است، خب اين ارزش و جايگاه استغفار که حالا روايات متعددی هم داريم کسانی که اندوهگين هستند، ببينيد يک سری داروهای معنوی را من نسخه­اش را بپيچم بعضی­ها می­گويند آقا ما حزن و هم و غم­مان زياد است گاهی اوقات اين­های که می­گويند مثلاً افسردگی پيدا کردند، فاصله می­گيرند از مردم يک مقدار از نظر روحی آسيب ديدند هم و غم اين­ها را دارد اذيت می­کند دارويش استغفار است، رسول­ الله فرمود: «مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَيْهِ بِالاسْتِغْفَارِ»[29] هم و غم­تان اگر زياد شد استغفار زياد بگوييد: «استغفر الله ربی و اتوب اليه» اين را زياد بگوييد اين رفع هم و غم می­کند يعنی روحيه انسان را معتدل می­کند بلاء را اگر می­خواهيد از خودتان دور کنيد باز استغفار است امام صادق فرمود: «ادْفَعُوا أَبْوَابَ الْبَلَاءِ بِالاسْتِغْفَارِ»[30]باب­های بلاء و درهای بلاء را به سوی خودتان ببنديد و دفع کنيد با استغفار کردن، يک جاهای استغفار می­کنيم جلو بلاء را می­گيريم يک سری بلائهای می­خواهد بيايد به خاطر همين گناهی که کرديم خطايي که کرديم تا طرف استغفار می­کند اين ازش دفع می­شود و برطرف می­شود و روايت ديگر از آقا اميرالمؤمنين که حضرت می­فرمايد:  «سِلَاحُ الْمُذْنِبِ الِاسْتِغْفَارُ»[31] اصلاً اسلحه انسان گناهکار استغفار است اگر خطا کرد برگردد رو به خدا بياورد، خب ماه رمضان هم فضای ماه رمضان فضای آمرزش است هم توصيه به طلب استغفار جستن در رمضان شده، بحثی که اين­جا ادامه بحث گذشته است عوامل مغفرت از نگاه قرآن چيست؟ ما می­خواهيم آمرزيده بشويم چه بکنيم؟

يکی از عوامل مغفرت ايمان به خداست، اين­های که می­گويند می­خواهيم مورد مغفرت خدا قرار بگيريم خدا ما را ببخشد البته شيطان کارش اين جوری است بعضی­ها را مأيوس از مغفرت می­کند می­گويد تو ديگر آب از سرت گذشته جهنمی هستی تو ديگر اميدی بهت نيست بعضی­ها را اين‌جوری می­برد بعضی­ها را هم با خوش باوری می­برد می­گويد آقا خدا کريم است خدا ارحم الراحمين است، حالا چهارتا تار مويت هم بيرون بود که جهنمت نمی­برند نماز هم خواندی و نخواندی، متأسفانه الآن يکی از عزيزانی که پای منبر ما از دانش­آموزی است آمد از وضعيت مدرسه عنوان کرد که حالا اگر حاجی آقای طوبايي بعد خدمت­شان برسم گزارشی بدهم که حالا منتقل کنند به مسئولين، دبير سر کلاس به دانش آموز می­گويد نماز چه است؟ روزه برای چه می­روی، اين­ها همه­اش ول است فقط خدا اين حرف­های که می­زنند را قبول نکنيد، می­گويد يک دانش آموز يهودی سر کلاس است آن قدری که از اين يهودی و افکار يهودی دارد تجليل می­کند از دانش آموزان مسلمان تجليل نمی­کند ما گرفتار اين وضع هستيم، حالا اين دانش آموز آمده می­گويد آقا ما چه بکنيم؟ تمام ارزش­های دينی را سرکلاس مسخره می­کند، حالا مدرسه­ای با يک عنوانی به مدير هم مراجعه می­کند مدير هم بی­اعتنايي می­کند مدير هم همکاری با آن می­کند البته من قبول دارم واقعاً مسئولين ما دارند زحمت می­کشند ولی يک اوضاع نابسامانی است که شما مثل يک پدر خانواده می­خواهد کار کند زير مجموعه همکاری نمی­کند، خب حالا توضيحات، توجيهات اين گونه که خدا نيازی به نماز ندارد، خدا نيازی به روزه ندارد، حالا چهارتا تار مو هم بيرون بود، می­گويد رسماً تأييد شرابخوری سرکلاس می­کند مگر شراب چه است؟ می­گويد آقا اين سيبی است که آبش را گرفتند داريد می­خوريد چطور سيب را می­خوريد آبش را نمی­خوريد به اين راحتی دانش آموز را دارد منحرف می­کند خب ببينيد اين همين حرف­های شيطانی است که بعضی­ها می­زنند حالا ما می­خواهيم خدا ما را ببخشد راه بخشيده شدن اول ايمان است، من ايمان را يک روايت از رسول­الله تقديم کنم، پيغمبر می­فرمايد نشانه ايمان: «الإيمان معرفة بالقلب و قول باللّسان و عمل بالأركان»[32] ايمان سه­جا بايد خودش را نشان بدهد، ببينيد من خودم را عرض می­کنم من به خودم می­خواهم نمره بدهم، ببينم تا امروز پنجم رمضان مؤمن هستم يا نيستم؟ ايمان درست است يا نيست؟ ببينم با اين حديث پيغمبر بنده منطبق هستم يا نيستم؟ رسول­الله می­فرمايد نشانه ايمان اول معرفت قلبی است يعنی شناخت درونی باور داشته باشيم آن چيزی را که اسلام دريافت کرديم، قلب­ما پذيرفته باشد ارزش­ها را و دوم: «قول باللّسان»[33] ايمان يعنی در زبان هم بگو آن چه قلبت باور کرده، ما بعضی­هايمان نماز شب­مان تعطيل نمی­شود گناه را می­بينيم حرف نمی­زنيم اين ضعف ايمان است، آقا بزرگ خانواده است، جوان آمده می­گويد حاجی آقا در جمع خانوادگی نشسته بوديم بزرگ خانواده پيرمرد هفتاد و چند ساله نشسته يک کسی توهين به رسول­الله کرد در مجلس همه ساکت پير و جوان، زن و مرد گفت من جوان هجده ساله اعتراض کردم آقا چرا به رسول­­الله توهين می­کنی؟ گفت يک کسی گفت جوان نادان، گفت يک توهين هم به من کرد، گفت بزرگ خانواده نشسته حرف نمی­زند تو تازه سر از تخم در آوری حرف می­زنی؟ وای به حال بعضی از سکوت­ها ما مؤمن هستيم: «قول باللّسان»[34]داريم، حرف می­زنيم بلی خدا را قبول داريم خدا را باور کرديم به جايش هم صحبت می­کنيم زبان ما هم می­گويد مطالب را گاهی اوقات يک بخشی از اين رواج منکرات مال اين است که حرف نمی­زنيم می­بينيم و سخن نمی­گوييم، حداقل در خانه خودمان به بچه­هاي خودمان به بستگان خودمان، من مدير در مجموعه خودم، من مسئول در ابواب جمعی خودم، خب حرف­های من را بهتر زير مجموعه من می­پذيريم ما به مجموعه خودمان حرف نمی­زنيم بعد از زبان ديگران می­شنوند اين­ها موضع می­گيرند مؤمن يعنی: «قول باللّسان»[35] در گفتار هم آن باورهای درونی­اش را بازگو کند: «و عمل بالأركان»[36] در رفتار هم نشان بدهد آن چيزهايي را که می­گويد من باور داريم يعنی گفتارش، رفتارش، درونش اين­ها با هم هماهنگ باشد، من اگر بگويم آقا امام حسين را قبول دارم ولی يک جاهايي دفاع نکنم از امام حسين، سکوت کنم، يک جاهايي می­گويم خدا را قبول دارم ارزش­ها را قبول دارم ولی از ارزشها دفاع نمی­کنم سخن نمی­گويم بارها شده که طرف آمده گفته من يک جمله گفتم تأثير گذاشته طرف حرف را پذيرفته و قبول کردند لذا ايمان پيغمبر می­فرمايد اين سه نکته بايد کنار هم قرار بگيرد هم باورهای درونی، هم اعتراف­ها و گفتارهای لسانی هم در رفتار و عمل، من اگر چيزی را دارم به ديگران توصيه می­کنم اگر به بچه­هايم می­گويم نماز، خودم نماز اول وقت، مادر اگر تو به فرزندانت می­گويي حجاب خودت حجاب را نشان بده، من اگر يک چيزهايي را نهی می­کنم حرمت بزرگ­تر را من می­خواهم  بياموزم به بچه­هايم خب خودت در رفتارت نشان بده در برابر فرزندانت بر دستان پدر و مادرت بوسه بزن من سال­ها قبل يادم هست آقايي بود اختلافی داشت با فرزندش، خدا رحمت کند يکی دو نفر واسطه بودند که آنها هم فوت کردند خود آن آقا هم فوت کرد، چهار ساعت ما وقت گذاشتيم برای رفع اختلاف پدر با پسر اين را البته من بارها گفتم آقايون پدرها مادرها آينده زندگی­تان دست بچه­ هايتان است، زمانی که کار دست­تان است اگر خوب کار نکرديد کار می­افتد دست کسانی که خوب برايشان کار نکرديد لذا برايت خوب کار نمی­کنند، بچه­هايتان را اگر با خدا آشنا کرديد حرمت­تان را نمی­شکند سر از خانه سالمندان در نمی­آوريد انگ نفهمی نمی­زنند به اين پير مرد نمی­گويند ديگر چيزی حالش نيست، بعضی­ها فکر می­کنند اولاد خوب اگر کسی تربيت کرد به جمهوری اسلامی خدمت کرده، بابا به خودت خدمت کردی، آينده­ات را تضمين کردی، دوران زمين­گيريت اين­ها دستت را می­گيرند رهايت نمی­کنند، خب حالا اين آقا يا کوتاهی کرده بود در تربيت اين بچه، از نظر مالی وضع اين آقا خيلی عالی بود، زمين­های زراعی فراوان، شرکتی داشت همه افتاده بود دست اين بچه، اين پدر می­گفت که بابا اين­ها را گزارش به من بده، من دادم دستت البته پدر سالم بود ديگر حالا بيرون نمی­رفت، سنش بالا بود، نوه اين آقا هم نشسته بود نوه دانشجويي بود، دو سه نفر از متدين بازاري­های شيراز هم نشسته بودند ما آمده بوديم که اين پسر را متقاعد کنيم بابا اموال پدرت بابايت هرچه می­گويد حرف شنويي کن، تصرفت در اين اموال بدون رضايت پدر حرام است، ما هرچه می­گفتيم به اين پسر، پسر می­گفت بابای ما پير شده ديگر حالش نيست بنشيند در خانه ما خرجی­اش را می­­دهيم، گفتم خرجی­اش را می­دهيد؟ تو پای سفره اين پدر داری کار می­کنی، با اموال اين داری کار می­کنی؟ با منت داری اين حرف را می­زنی، کار آقايون بعد از چهار ساعت صحبت به جايي رسيد که اين پير مرد شروع کرد گريه کردن، پسر زيربار نرفت گفت اين بابايم بنشيند در خانه، البته مادر اين جوان هم فوت کرده بود پسر، پدر هم پیر مرد تنها گفت ما اداره­اش می­کنيم، حاجی آقا دست جوانت را در دست دين گذاشتی روزگار پيری­ات را تضمين کردی، اين جور سرت نمی­آيد، من ديدم ديگر نه اين جوان زيربار نرفت، هرچه گفتيم مثل ميخ در سنگ: نرود ميخ آهنين در سنگ، پسر دانشجويش هم نشسته بود که نوه اين پيرم مرد بود من ديگر بلند شدم رو کردم به آن پسر، گفتم درس بدی به پسرت آموختی، پسر تو نشسته بود، گستاخی توهين بی­حرکتی به پدر را به فرزندت آموختی، اين را امروز بنويس روزگار با تو همان می­کند که با پدرت کردی، گفتم اين را بنويس و آمديم بيرون، ما يک چيزها را اگر می­­خواهيم به بچه­هايمان ياد بدهيم نشان بدهيم در عمل، صدايت را روی بزرگ­تر بلند نکن، امام صادق به ابی­بلاد خياط فرمود ابی­بلاد در محضر پدر و مادر مثل عبد ذليل بنشين، نگو آلزايمر دارد، نگو نمی­فهمد، بابا اصلت از اين پدر و مادر است در راه رفتن جلو اين­ها راه نيفت، صدايت را بالاتر از صدای آنها نبر اگر چيزی از تو خواستند که خودشان می­توانند انجام بدهند، نگو خودتان بکنيد انجام بده، اين­ها را ما در عمل بايد ياد بدهيم، اين­ها همان: «عمل بالأركان»[37] است، اين­ها نشانه ايمان است آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد: «لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً»[38] اگر فقط ايمان حرف بود، يعنی بگوييم خدا را قبول دارم همين حرفی که امروز بعضی­ها می­زنند دشمن هم فريب­شان داده، می­گويد آقا خدا در دلت باشد اين­ها را بگذار کنار، روزه می­روی بي­کار هستی؟ مسجد می­روی بي­کار هستی؟ فکر می­کند مسجد جای آدم­های بدهکار گرفتار وامانده است بارها گفتم هرچه خدا به هرکسی بيشتر داده بايد عبادتش بيشتر باشد، ببنيد خدا چه لطفی به شما کرده، به ازاء داده­های خدا بايد بندگی بکنی، عبادتی که خدا از ثروتمندان انتظار دارد از فقراء انتظار ندارد، عبادتی که خدا از وزراء انتظار دارد از مدير کل­ها انتظار ندارد، عبادتی که خدا از آيت­الله العظمی­ها انتظار دارد از طلاب انتظار ندارد، عبادتی که خدا از يک انسان هفتاد ساله انتظار دارد از يک جوان بيست ساله ندارد، می­گويند هفتاد سال اداره­ات کرديم، او بيست سال پای سفره ماست، او بيست سال دارد نان ما را می­خورد، تو هفتاد سال خوردی، تا با اين سوادت با اين مقامت با اين جايگاهت ما يک انتظار ديگر از تو داريم و لذا ببينيد گل سرسبد نظام خلقت کيست؟ رسول­الله در عبادت شما عديل پيغمبر پيدا نمی­کنيد، چون پيغمبر برجسته­ترين انسان نظام خلقت است در عبادت هم نظير ندارد اين پيغمبری که در عبادت الگوی علی ابن ابیطالب است، معرفت رسول­الله: «ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك‏»[39]ما نماز شب می­خوانيم آنهايي که موفق هستيد پيغمبر هم نماز شب می­خواند از نماز شب پيغمبر برايتان بگويم، رسول­الله از نيمه شب ديگر بيدار بود حالا ما آقا هنر می­کنيم، يک ساعت به اذان کمتر بيشتر تهجد می­کند، پيغمبر سبک نمازشان اين بود دو رکعت نافله می­خواندند بعد می­نشستند به ذکر گفتن و دعا کردن و استغفار، نيمه ساعتی می­گذشت دوباره بلند می­شدند دو رکعت نافله ديگر می­­خواندند دوباره مشغول می­شدند به ذکر و استغفار اين هشت رکعت نافله از نيمه شب تا اذان صبح طول می­کشيد پيغمبر بين اين­ها به ذکر و دعا مشغول بود، در حالات رسول­الله دارد گاهی اوقات اين قدر در ايستاده نافله دعا می­کردند که وقتی می­نشستند پاهايشان ديگر خواب می­رفت، آيه نازل شد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»[40] رسول­الله قرآن را نازل نکرديم خودت را به مشقت بيندازی، در عبات کسی در تراز پيغمبر نيست چون پيغمبر گل سرسبد هستی است در عبادت هم کوشاترين انسان­هاست عبادت يک پدر بايد با فرزندش فرق کند، يک آقايي آمد گفت آقا يک پسر پانزده ساله­ای دارم شب­ها بلند می­شوم برای نماز شب می­بينم پسرم در قنوت نماز وتر در العفو­هاست يعنی آخر نماز شب است، تازه من می­خواهم بروم وضوء بگيرم نماز شب بخوانم، هنوز نيم ساعت به اذان وقت است اين نماز شبش تمام است گفت اين قدر خجالت می­کشم حاجی آقا می­گويم تو در سن و سال اين بچه که بودی نمازهای صحبت آفتاب می­زد اين بچه در اين سن و سال حداقل در سحرخيزی نيم ساعت از تو جلو است، بالاخره عبادتی که خدا از يک پدر، از يک استاد، از يک مادر، فرق می­کند با عبادتی که از يک دختر انتظار دارد، اميرالمؤمنين فرمود: «لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً»[41]اگر ايمان فقط حرف بود که بگوييم آقا خدا را قبول داريم و بس: «لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ صَوْمٌ وَ لَا صَلَاةٌ وَ لَا حَلَالٌ وَ لَا حَرَامٌ»[42]حضرت فرمود اگر ايمان فقط حرف بود ديگر نه روزه­­ای خدا نازل می­کرد، نه نمازی نازل می­کرد نه حلالی و نه حرامی، اصلاً ايمان يعنی عمل، ايمان يعنی طرف بدرخشد در کارها، در ايام رمضان نشان بدهد که روزه­دار است نماز در اوقات نماز خودش را نشان بدهد، در رويارويي با حرام سربلند عمل کند، در انجام امور حلال کوشا و ساعی باشد يک روايت ديگر هم بگويم آيه­ای را البته از سوره مبارکه طه بود که وقت به پايان رسيد و يک توضيحی دارد اين آيات، اين آيه شريفه مربوط به سحره فرعون است، که عجيب است خدا انشاءالله عاقبت بخيرمان کند، اين دعای عاقبت بخيری اين شعر را من می­گويم تعبير من اين است حالا هرجا هم بگوييد اثباتش هم می­کند اين يک بيت شعر يعنی دعای ابوحمزه ثمالی، اين يک بيت شعر يعنی صحيفه سجاديه يعنی ادعيه ائمه:

خدايا چنان کن سر انجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

اصلاً همه دعاهايي ائمه را شما رصد کنيد می­رسد به همين­جا در آن قسمت­های پايانی دعای ابوحمزه امام سجاد به خدا عرض می­کند: «وَ اجْعَلْ ثَوَابَ مَجْلِسِي وَ ثَوَابَ مَنْطِقِي وَ ثَوَابَ دُعَائِي»[43] خدايا ثواب اين راز و نياز اين شب­زنده­داری اين احياء همه را دو چيز قرار بده: «رِضَاكَ عَنِّي وَ الْجَنَّةَ»[44] تو خشنود باشی: «رِضَاكَ عَنِّي»[45] «وَ الْجَنَّةَ»[46] ما عاقبت بخير بشويم، تو خشنود باشی و ما رستگار، از رستگاران عالم بگويم که در حق­شان رقم خورد حالا اين را بشنويد آيه­اش را فردا می­گويم سحره فرعون وضعيت عجيب پيدا کردند اين­ها در يک صبح تا غروب از جهنمی بهشتی شدند، بعضی از بزرگان می­گويند سحره فرعون صبح کافر بودند، ظهر مؤمن شدند، اصلاً صبح که آمدند در ميدان رو به رو با حضرت موسی کافر بودند، آمده بودند از فرعون حمايت کنند، و اين بساط سحر را هم پهن کرده بودند برای حمايت از فرعون بود، اين­ها صبح­شان عرض شود که با کفر بود، کافر بودند و با ساحر بودند می­گويند چاشت روزشان را اين­ها ساحر بودند صبح کافر، چاشت که وقتی مانور کارهايشان بود با حضرت موسی ساحر، ظهر آن معجزه موسی را که ديدند مؤمن شدند ظهر مؤمن، عصر شهيد، شب بهشتی:

خدايا چنان کن سر انجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

صبح کافر آمدند جلو ولی خدا ايستادند شب بهشتی بودند، حرّ همين طور شد حرّ تا صبح عاشورا جهنمی بود، ظهر عاشورا بهشتی بود، و همه ما با افتخار به حرّ سلام می­کنيم اين عاقبت بخيری، حالا نام حرّ هم آمد من همين­جا عرض ادبی به محضرت اين شهيد بزرگ کنم، گفتند يک توسلی به امام عصر پيدا کنيم، ديگر حالا روضه حرّ باشد طلب­تان، ديگر حالا ظاهراً گفتند به امام زمان يک عرض ادبی، دو سه بيت شعر محضر مبارک ولی­عصر تقديم کنيم، زبان حال همه­مان را به آقا بگوييم:

امام زمان دلبسته­ام مرا ز سر خويش وا مکن، از خود مرا جدا کن و از خود جدا مکن

هرگز مگويمت که بيا دست من بگير، عمری گرفته­ای ز عنايت رها مکن

امروز اين­جا هستيم عنايت مولايمان صاحب­ الزمان است، لطف پروردگار ماست

آقا جان من با تو پيش از آمدنم آشنا شدم، همين امروز يک يادی هم از پدر و مادرهايتان کنيد، اين حب به اهل­البيت دليل بر سلامت پدر و مادرهای ماست:

من با تو پيش از آمدنم آشنا شدم، ای آشنا مفارقت آشنا مکن

آقا جان تنها به نزد تو بود تومار جرم من، نامه اعمال ما را محضر آقا عرضه می­کنند:

تنها به نزد تو بود تو مار جرم من، اين مشت بسته را به روی خلق وا مکن

يابن الحسن، يابن الحسن، يابن الحسن.

 

[1] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏8 ص93.

[2] لقمان12.

[3] تحرير المواعظ العددية ص366.

[4] تحرير المواعظ العددية ص366.

[5] طلاق3.

[6] طلاق2.

[7] تحرير المواعظ العددية ص366.

[8] تحرير المواعظ العددية ص366.

[9] تحرير المواعظ العددية ص366.

[10] تحرير المواعظ العددية ص366.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص8.

[12] تحرير المواعظ العددية ص366.

[13] حجر49.

[14] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.

[15] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.

[16] ص82.

[17] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.

[18] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.

[19] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.

[20] انفال33.

[21] الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين النص ص207.

[22] انفال33.

[23] المحاسن ج‏1ص215.

[24] بقره148.

[25] حديد21.

[26] انفال33.

[27] کنزالعمال ح2081

[28] کنزالعمال ح2081

[29] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏8 ص93.

[30] وسائل الشيعة ج‏9 ص29.

[31] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص284.

[32] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.

[33] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.

[34] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.

[35] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.

[36] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.

[37] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.

[38] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص33.

[39] آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي) ج‏1 ص347.

[40] طه1-2.

[41] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص33.

[42] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص33.

[43] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص76.

[44] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص76.

[45] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص76.

[46] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص76.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه