IMG
IMG

استاد حدائق روز چهارشنبه 21 دیماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان راه های کسب سعادتمندی پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

من مقدمه­ای ورود به بحث را دوتا تذکر را محضر عزيزان اشاره کردم که يادآوری کنم، جناب حاج آقاي يقطين يک پيشنهاد خوبی آقای حاج منصور آقاي يقطين اشاره کردند، گاهی اوقات ما دچار فراموشی و نسيان می­شويم کسانی که بين ما بودند و از جمع ما رفتند اين­ها را به گذر زمان انسان فراموش می­کند يک پيشنهادی که عنوان شد که عزيزانی که از اصحاب محترم اين مسجد، با تاريخ وفات اين­ها افرادی را می­شناسند يک ليستی جمع آوری شود، در اختيار جناب آقای لطفی­کيا قرار داده شود که در يک مناسبتی، يک شب اسم اين­ها آورده بشود، يک وقت من همين پيشنهاد را در هيئت فدائيان ابالفضل کردم گفتم شب پايانی ماه رمضان به من ليست بدهيد بالای صد نفر از يک هيئت، که بعضی از پيرمردهای هيئت می­گفتند ما يادمان رفته بود فلان، آقا حافظه است گاهی اوقات انسان اسم خودش را هم فراموش می­کند ياد کنيد تا يادتان کنند، بالاخره شما می­رويد، به ياد بوديد به يادتان هستند فراموش کرديد فراموش­تان می­کنند، اين پيشنهاد خوبی است حالا عزيزانی که از اصحاب اين مسجد افرادی را می­شناسند از منسوبين­شان هم مسجدی­ها انشاءالله در يک فرصت مقتضی يک مروری بشود بر ياد و خاطره اين­ها اين نکته اول.

نکته دوم هم تحت نظارت صدا و سيمای فارس گروهی دارند يک تحقيقی می­کنند نسبت به کسانی که خاطرات کشف حجاب رضاخانی يادشان است، حالا در اين جمع نمی­دانم کسی آن زمان سال هزار و سه صد و شانزده، هشتاد و پنج سال پيش می­فرمايند، آن زمان حالا يک وقتی طرف از پدر خودش خاطره­ای دارد اين­ها را می­خواهند در تاريخ بياورند نگاشته بشود بماند از آن سال کشف حجاب يک کسی از مادر خودش از پدر خودش از پدر بزرگ خودش خاطره­ای دارد اين­های که علاقمند هستند و مطلب دارند اين هم اگر به شخص من مراجعه کنند من تلفن اين­ها را يادداشت کنم، بگويم از آن مرکز با اين عزيزان تماس بگيرند و از اطلاعات اين­ها استفاده کنند، ما يک خاطره را يک وقتی عرض کردم خدا رحمت کند والده ما خودشان نقل می­­کردند می­گفتند کشف حجاب رضاخانی بود می­گفتند من چهار سالم بود، با مادرمان رفته بوديم حمام عمومی دروازه کازرون، گفتند از حمام آمديم بيرون والده ما می­گفتند من چادر سرم بود با مادرم داشتم می­آمدم يک پليسی رسيد از دور سوت زد که به مادر ما اشاره کرد بايست، گفت مادر ما تا ديد اين پليس دارد می­آيد، خب پلیس آن موقع چادر را بر می­داشتند پاره می­کردند! خانم­ها اين چادر با يک مجاهدت­های دست به دست رسيده به ما، زحمت­ها را گذشته­ها کشيدند گفتند اين سوت زد و دويد، در خود محله دروازه کازيرون، والده می­گفتند قبل از ظهر بود، گفتند تا يک مسافتی مادر ما ما را با خودش برد می­دويد و ما را می­دواند يک وقت مادر ما احساس خطر کرد، ديد پليس دارد می­رسد و من پا به پای مادرم نمی­توانم بدوم من را رها کرد، اين­جا دينداری مشخص می­شود در دو راهی بين دختر و خدا کدامش مهم­تر است، دختر را خرج خدا کن، در دو راهی بين خودت و خدا، ثروت و خدا، مقامت و خدا، فرزندت و خدا، به نوح می­گويند پسرت را ول­کن برو تو، اين پسر نا اهل است ما گاهی اوقات در يک آزمون­های زندگی می­گويم خدايا همه چيزمان هستيد، اما يک چيز ديگر بر ما ترجيح دارد، والده گفتند مادر ما من را رها کرد ديد خودش الآن آسيب می­بيند دويد رفت داخل کوچه­های دروازه کازرون با سرعت رفت، گفتند اين پليس رسيد به من، چادر از سر من برداشت تکه تکه کرد، تکه­های چادر را داد دست من گفت برو، مرحومه مادر ما می­گفتند از دروازه کازرون گريه می­کردم تا منزل، می­گويد مادرم نبود گفتند در زدم، پدرم حاج آقای مؤيد الاسلام آمد دم در، حالا قصر الدشتی­ها حاجی آقای مؤيد را ديده بوديد رجل شجاعی بود، گفتند تا من را ديد گفت دختر چادرت را چه کسی پاره کرده؟ گفتم يک پليسی پاره کرده، مادرت کجاست؟ گفتم مادر من رفت در کوچه پس کوچه­های دروازه کازرون گفتند پدر ما ديگر نرفت داخل منزل عمامه سر بگذارد و لباس بپوشد با همان لباس عربی در منزل دست من را گرفت آمد در دوازه کازرون خطاب کرد به مغازه­دارها گفت غيرت­تان را کجا رفت؟ ديانت­تان کجا رفت؟ از سر يک دختر بچه­ای چادر دارند بر می­دارند شما فقط نگاه کرديد؟ کجاست آن پليس بی­دين، گفتند آن پليس هم ديگر پيدايش نبود، خب اين مسائل اتفاق افتاد اين جريانات امروز پای سفره اسلام بی­زحمت نشستيم زحمتش را ديگران کشيدند، حالا اگر عزيزان خاطرات از آن دوران با واسطه دارند اين­ها را انشاءالله ثبت در تاريخ بشود و بماند، خدا انشاءالله بر علو درجات گذشتگان جمع بيفزايد صلوات غراتری ختم بفرماييد.

من در يک مجلسی عرض کردم چند روز قبل مردم قم با مقام معظم رهبری ديدار داشتند اين آيه­ای که امشب خواندم کتيبه­ای بالای سر رهبری بود، اين آيه اولاً از آيات مهدوی در قرآن است، اگر به ما گفتند امام زمان کجايي قرآن است؟ ده­ها آيه در قرآن داريم که اهل­البيت فرمودند از آيات مهدوی است يکی همين آيه دويست سوره مبارکه آل­عمران آيه پايانی است که خداوند چهار دستور را می­دهد برای رستگاری و عاقبت بخيری، ببينيد سروران عزيز خدا کند ختم زندگی به عاقبت بخيری بشود، شيراز مال شما عاقبت به شر شد قافيه را باختيد، اول ملياردر عالم قارون عاقبت به شر شد، يکی از نوادر قدرتمندان تاريخ فرعون عاقبت به شر شد، اين ختم بخيری

که امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی اشاره می­کنند بزرگترين خواسته است از خدا بخواهيم خدايا عاقبت بخير برويم رستگار بشويم اين رستگاری فلاح عاقبت بخيری اين دعای بسيار بسيار بزرگی است که عصاره دعاهای همه ائمه هم همين دعای رستگاری است عاقبت بخيری است، راهکارش چيست؟ ما چه کنيم رستگار بشويم قرآن در اين آيه چهار دستور را می­دهد روايات فراوانی ذيل اين آيه است من به يک حديث اکتفاء می­کنم از فرمايشات امام باقر عليه­السلام که حضرت يک تفسيری می­کند نسبت به اين فرازهای نورانی اين آيه شريفه، قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا»[2] مؤمنين اول صبوری کنيد و شکيبايي، مجدداً خدا می­فرمايد: «وَ صابِرُوا»[3] دوباره خدا امر به صبر می­کند، سوم:  «وَ رابِطُوا»[4] ارتباط­هايتان را قوی کنيد، چهارم تقوی پيشه کنيد، اين چهار مطلب را اگر رعايت کرديد، رستگار می­شود، در بازار هستيد در دانشگاه هستيد، در آموزش و پرورش هستيد، حوزه علميه هستيد خاندار هستيد، شاغل هستيد باز نشسته هستيد اين­ها را اگر رعايت کرديد رستگاری رقم می­خورد، تفسيری که در ذيل اين آيه شريفه از امام باقر نقل شده آقا امام باقر می­فرمايد، اولاً من يک حديثی را امشب ياد داشت کردم از جبرئيل به پيامبر اين هم از آن حديث­های شنيدنی است يک مقدمه من بر اين حديث عرض کنم يک نکته اخلاقی، ما در نظام خلقت بالاتر از پيغمبر نداريم، گل سرسبد نظام آفرينش رسول­الله است اما می­بينيد همين پيغمبر گاهی اوقات جبرئيل نازل می­شد به جبرئيل می­گفتند نصيحتم کن، آقای مدير به آبدارچی­ات بگو نصيحتم کن، پدر بزرگ به نوه­ات بگو نصيحتم کن، يک وقت می­بينی گره کور زندگی­ات را خدا می­آورد سر زبان همان کارگر، زندگی­ات را متحول می­کند، غرور پيدا نکنيم، باد نشويم، چهار کلمه سواد پيدا کرديم، چهار شاهی مال دنيا، يک موقعيت، ميز رياست، ديديد با بعضی­ها وقتی حرف می­زنی، می­گويد ما اين­ها را بلد هستيم، اين معلوم است هيچی بلد نيست، همين که طرف غرور پيدا کرده، می­گويد من اين­ها را سرمان می­شود، اين­ها را نمی­خواهد به ما بگوييد، خب اگر بلد هستی چرا کار می­کنی؟ اگر بلد هستي چرا به کار نمی­گيری؟ يک درس من می­خواهم امشب از پيغمبر ورود در اين آيه عرض کنم، جبرئيل خادم پيغمبر است اصلاً جبرئيل را نمی­شود جبرئيل می­گويد من عظمت خودم را زمانی فهميدم که بر پيغمبر وحی نازل می­کردم که خدا به عنوان امين از من ياد کرد، فهميدم نزد خدا يک جايگاهی دارم به خاطر رسول­الله اين جبرئيلی که قابل مقايسه با پيغمبر نيست گاهی اوقات پيغمبر به جبرئيل می­گفتند: «يا جبرائيل عظنی»[5] ، نصيحتم کن، آقا اميرالمؤمنين گاهی اوقات به بعضی از ياران­شان می­گفتند ما را نصيحت کنيد، اين درس است يعنی حاجی آقا عناوين، الفاظ، القاب، اعتبارات غرور برايت نياورد:

افتادگی آموز اگر طالب فيض است، هرگز نخورد آب زمينی که بلند است

می­گويند شيخ رجب علی خياط رفت مشهد خدمت آيت­الله العظمی ميلانی آن مرجع بزرگ به شيخ رجب علی گفت آقا يک نصيحتی کنيد به ما، شيخ رجب علی خياط يک حرفی زد تا مدت­ها آيت­الله ميلدنی گريه می­کرد، گاهی اوقات بايد يک کسانی عرق مان را در آورند بالاخره اين نگاهی که بعضی­ها دارند آقا ما رتبه­مان سوادمان مقام­مان قوميت­مان اعتبارمان اين­ها را بگذاريم، جبرئيل بر پيغمبر نازل شد رسول­الله فرمودند جبرئيل صبر را برای ما تعريف کن صبر، من می­خواهم امشب از کلام جبرائيل و نقل پيغمبر اول يک تعريفی از صبر داشته باشيم اين­که خدا می­فرمايد: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا»[6] اصلاً خود صبر يعنی چه؟ صبر به چه حالتی گفته می­شود؟ خب اين را هم من پاسخ بدهم، حالا شايد اين­جا عزيزی سؤال کند آقا پيغمبر نمی­داند صبر يعنی چه؟ سؤال، شما می­گوييد رسول­الله به اذن الهی بر همه علوم آگاه است، پيغمبر می­دانست صبر يعنی چه؟ يا خير؟ بلی می­دانست چرا می­پرسد؟ می­گويند اين استفهام استفهام اقراری است، گاهی اوقات ديديد آقايون يک چيزی می­دانيد بلد هستيد از مخاطب می­پرسيد تا مخاطب را به سخن درآوريد تا گفته او برای ديگران بشود درس، بنده می­دانم اين جوان نمازش را خواند، ديدم و می­دانم عمداً به آن جوان می­گويم آقا نماز خواندی؟ می­گويد آقا بلی خواندم می­گويد آقا شما که ديديد ما خوانديم چرا می­پرسيد؟ می­گويد من شمايي را که خوانده­ايد خطاب قرار داده­ام تا بگويي نماز خوانده­ام تا آن­هايي که نماز نخوانده­اند بروند نماز بخوانند، اين را می­گويند استفهام اقراری گاهی اوقات از مخاطب می­خواهند اقرار  بگيرند که ديگران بيدار بشوند، ديگران بفهمند، نوع سؤالات معصومين استفهام­های اقراری است، اين­ها می­دانستند به اذن الهی پيغمبر به جبرئيل فرمودند صبر را برای ما توضيح بده، جبرئيل سه­تا تعريف نسبت به صبر کرد، عرض کرد: «يَصْبِرُ فِي الضَّرَّاءِ كَمَا يَصْبِرُ فِي السَّرَّاءِ»[7] اصلاً صبر يک نشانه­اش اين است، در سختی­ها آن­گونه عمل کنيد که در آسايش و رفاه عمل می­کنيد آدم­های صبور در آرامش­شان و در اضطراب­شان يکسان هستند خدا يادشان نمی­رود، بعضی­ها وقتی مشکل ندارند رو به خدا و مسجد و عبادت، مشکل پيدا کردند يادشان می­رود، صابر کسی است که: «يَصْبِرُ فِي الضَّرَّاءِ كَمَا يَصْبِرُ فِي السَّرَّاءِ»[8] اين يک.

«وَ فِي الْفَاقَةِ كَمَا يَصْبِرُ فِي الْغِنَاءِ»[9] نشانه صبر اين است که در تهی دستی آن­گونه عمل کنيد که در فراخ دستی عمل می­کنيد، زمانی که خدا بهت داده است چگونه است؟ حالا يک وقتی هم امتحانت می­کند از تو می­گيرند، يک وقتی هم شرائط زندگی تلخ می­شود، سخت می­شود بالاخره روزگار است فراز و نشيب دارد:

روزگار است اين­که گه عزت دهد گه خار دارد، چرخ بازيگر از اين بازيچه­ها بسيار دارد

در توانگری و تهی دستی يکسان باشيد، يعنی تغيير نکنيد بعضی­ها تا يک مقداری مشکلات اقتصادی می­آيد اصلاً، کوجه فرنگی گران می­شود نماز يادش می­رود، آقا دلار گران شد، اصلاً ديگر يادش می­رود که عبادت قرآن خواندنش تعطيل می­شود اين­ها صبر نيست، صبر يعنی در تمام حالات زندگی­تان مخصوصاً در نوسانات اقتصادی نشان بدهيد خدا را برای خدا می­خواهيد نه خدا را برای پول، ببينيد بعضی­ها در تنگدستی رو به خدا می­آورند از ترس فاقت، بعضی­ها در فراخ دستی برای حفظ موقعيت، انسان­های صبور خدا را برای خدا می­خواهند چه در فراخ دستی چه در تهی دستی.

و نکته سوم جبرئيل عرض کرد: «وَ فِي الْبَلَاءِ كَمَا يَصْبِرُ فِي الْعَافِيَةِ»[10] آدم­های صبور در بيماری­ها بليه­ها دشواری­ها مثل زمان سلامتی خدا را می­خواهند، آن دورانی که طرف بيماری سخت پيدا کرده همانی هست که سلامتی داشت، يعنی در سلامتی و در بيماری، در فراخ دستی و تهی دستی، در آرامش و در اضطراب انسان اعتدالش را از دست ندهد، بعضی­ها ديديد در اواج بيماری هم خدا را فراموش نمی­کند مريض است دکتر جوابش کرده، يک آقايي بود از اصحاب مسجدالنبی خدا رحمتش کند، ايشان سرطان کبد داشت نوع اصحاب هم نمی­دانستند يک کسی به ما گفت آقای حاجی فلانی سرطان دارد، حضار محترم جزء نفرات اول بود در مسجد، تا روزی که اين قدم­هايش ياری می­کرد و می­توانست راه برود، من می­ديدم با زحمت می­آمد مسجد، در صف نمازگزاران قرار می­گرفت نمازش را می­خواند نه اين­که آه و ناله­ای سر بدهد حالا آقا باکش نيست می­گويند حالت چطور است؟ می­گويد داريم می­ميريم، خب می­ميری، اوضاع چطور است؟ می­گويد اوضاع خراب است، خب خراب می­شوی، من يک جمله به همه­تان بگويم اداء گداها را درآورديد گدا می­شويد اميرالمؤمنين می­فرمايد: «مَنْ تَفَاقَرَ افْتَقَر»[11]اگر کسی خودش را به گدايي زد گدا می­شود، ديديد به بعضی­ها می­گويند می­گويد آقا ما خودمان هشت­مان گير نه­مان است و همين طور هم می­شوی، بابا ارض خدا را نخور، عرض خدا را ببر، آقا وضعت چطور است؟ الحمدلله ربّ العالمين، اين را که می­توانيم بگوييم خدا را شکر الحمدلله تن سالمی است تا امروزمان را خدا اداره کرده، و به همه­تان عرض کنم خدا همه­تان را دوست می­داشته خلق­تان کرده، نه شما هر کسی روی کره­ای زمين مخلوق است خدا دوست­شان داشته، حالا يک وقت خدا من را دوست می­دارد من در مسير مهر خدا حرکت نمی­کنم من دارم بی­مهری می­کنم، و الا همه محبوب خدا بودند که خدا اين­ها را آفريد، لذا حضار محترم، اين تظاهر به بيماری، تظاهر به فقر، من يک وقت عرض کردم يک آقايي را با اين­که از دانشمندان اين شهر بود، خدا رحمتش کند آدم با سواد يک جايگاه خوبی هم داشت، ايشان اواخر خب يک چندتا مريضی داشت، نبود در اين حد، وقتی به ايشان می­گفتند آقا حالت چطور است؟ اين جمله می­گفت می­گفت: «لا حی فيرجی و لا ميت فينسی» نه زنده هستم که اميد به زندگانی داشته باشم، نه مرده هستم که فراموش بشوم، خيلی حرف بدی است، بابا تو زنده هستی، اين چه حرفی است شما داری می­زنی؟ با آن سوادی که ايشان داشت، آقايون خودم ديدم اين آدم مدت­ها افتاد در جا، شد: «لا حی فيرجی و لا ميت فينسی» نه زنده بود که بهش بگويند زنده، نه مرده بود که دفنش کنند، همانی که عنوان می­کرد شد، يک چيزهايي می­گوييد بعد برايتان اجابت می­شود بعد نق می­زنيد، يوسف در خلوت زليخا گفت، خدايا زندان برايم بهتر است افتاد زندان، امام رضا می­فرمايد جبرئيل آمد، يوسف گفت خدايا ما پاک بوديم گناه نکرديم خودمان را حفظ کرديم بايد بيفتيم زندان، جبرئيل گفت خدا می­فرمايد خودت زندان خواستی، خب تو می­گفتی يک جايي ديگر ما را ببر، خدايا اين را از آن بگير مشکلم حل بشود، خب ازت می­گيرند، خب زبان نمی­چرخد بگوييم که اين بنده­ای خدا در همين شيراز گفت آقای حدائق پسرما معتاد شد شوهر من کارخانه­دار بود گفتم خدايا ما حاضر هستيم تمام زندگی­مان برود اين بچه خوب بشود، گفت تمام زندگی رفت بچه خوب شد، گفتم خانم سرت نمی­شد دعا کنيد، خب می­گفتی خدايا بچه را خوب کن زندگی هم بماند، خب دعايت را مستجاب کردند، حالا حرفت را هم گوش کنند اجابت کنند نق می­زنی خيلی مراقب باشيم در دعاها در حرف زدن­ها در خواستن­ها.

خب قرآن می­فرمايد راه رستگاری اول: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[12] خطاب هم به مؤمنين است: «اصْبِرُوا»[13] «اصْبِرُوا»[14] را امام باقر می­فرمايد: «عَلَى أَدَاءِ الْفَرَائِضِ»[15] در انجام واجبات­تان اگر می­خواهيد عاقبت بخير بشويد صبوری کنيد، واجب نماز، واجب روزه، واجب حج، واجب زکات، واجب خمس، من يک جريانی سه روزی قبل در دفتر مسجدالرسول ديدم می­گويم شماها هم بشنويد امروز در حوزه هم اعلان کردم در جمع طلاب، گفتم من اين صحنه را که ديدم می­گويم خدايا اين آدم را نياورش سر پل صراط خيلی­هايمان سر بايد بيندازيم پايين، يک جوان کارگری سنی شيعه شده، آقای مهندس حسام می­شناسد، آقای عبدالمجيد هوتيپور، اين چندين سال در همين مسجد شيعه شد، اهل سيستان و بلوچستان است، آن­جا هم رفت و خيلی کتکش زدند تا سرحد مردن هم رفت، همه طردش کردند، اين آمده کارگری می­کند، جهرم بود آمد شيراز، آمد در دفتر مسجد اين سه روز قبل آقای مهندس حسام هم شاهدند، اين آمد در دفتر يک آقايي که همه طردش کردند يک جوان مجرد ضعيف اندام هم هست، آمد گفت آقای حدائق آمدم خمسم را بدهم، بترسيم اين هوتيپور در قيامت، يک جوان طرد شده از خانواده تک و تنها با پول کارگری، آمد گفت آمدم خمس بدهم، گفتم آقای هوتيپور چقدر بدهکار هستی؟ گفت يک مليون و صد و خرده­ای، خرده­اش را هم گفت، گفتم من فرصت بهت می­دهم بعداً بده، گفت آقای حدائق حساب کن کارم را، پرداخت بعد دست کرد يک تراول پنجاه هزار تومنی هم داد گفت اين هم برای دانشگاه امام زمان، مردم خواهيد ديد قيامت صاحب الزمان با اين چه خواهد کرد؟ امام زمان می­فرمايد تو از اين جوان سنی شيعه شده کمتر بودی؟ اين نه خانه داشت به من گفت من امشب جایی ندارم در شيراز که به آقای مهندس گفتند يک جايي اگر نگهبان می­خواهند گفت توانايي کار کردن جسمی هم ندارم، يک­جا من را به نگهبانی انتخاب کنند، اين از طلاب اهل سنت بود آدم فاضل مسلط، بخشی از قرآن را حفظ، نهج البلاغه را حفظ، که گفت يک­جايي برايم می­گفت من امشب جايي ندارم بخوابم ولی ببينيد ايمان را: «اصْبِرُوا عَلَى أَدَاءِ الْفَرَائِضِ»[16]امام باقر فرمود، واجبات­تان را انجام بدهيد، ببينيد خدا از شما چه انتظار دارد؟ اين نکته اول می­خواهيد رستگار بشويد راه رستگاری در انجام واجبات شماست، وظايف­تان را نسبت به خدا انجام بدهيد: «وَ صابِرُوا‏»[17] امام باقر فرمود: «وَ صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[18]اين­که خدا می­فرمايد راه رستگاری دوم در برابر دشمنان­تان هم شکيبايي کنيد صبور باشيد بلی قطعاً شما دشمن داريد انبياء دشمن داشتند شما در هر دوره­ای از ادوار گذشته تاريخ بشريت پر دشمن­ترين بندگان خدا انبياء بودند چون شيطان در رأس شيطنت­ها بود، الآن امروز امام زمان بالاخره لبه تيغ انتقاد دشمنان معنويت و فضيلت و انسانيت است، بايد در برابر اين­ها صبر کرد: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[19]دشمنی­ها را شکيبايي کنيد و من همين­جا اين کلام امام راحل را اشاره کنم، مرحوم امام می­فرمودند ما زمانی بايد نگران باشيم که دشمنان ما از ما تعريف کنند، اصلاً ما در آداب دوست شناسی و دشمن شناسی داريم، يکی از روش­هايي که اگر بخواهيد بفهميد چه کسی دوست است؟ چه کسی دشمن است؟ ببينيد با دوستان شما چه کسانی دشمن هستند؟ اين­ها دشمن­های شما هستند، با دوستان واقعی­تان چه کسانی زاويه دارند، آن دوستی که صلاحيت دوستی دارد، و با دشمنان شما چه کسانی دوست هستند؟ چه کسانی با دشمنان شما دوست هستند اين­ها دشمنان شما هستند امروز با اسرائيل چه کسانی دوست است؟ امروز اسرائيل از چه کسانی تعريف می­کند؟ مستکبرين عالم مخالفين امام زمان امروز مدافع چه کسانی هستند؟ اين اصلاً راه شناخت است، دشمن امام حسين چه کسی؟ اگر دشمن امام حسين دوست من باشد من در دوستی­ام دارم خلاف می­گويم اين می­شود همانی که سر مردم کوفه آمد، وقتی که فرزدق با امام حسين رو به رو شد، گفت اين مردم کوفه دل­شان با شماست شمشيرهايشان با بنی اميه است يعنی به عبارت امروزی زير پرچم شما سينه می­زنند پای سفره بنی اميه غذا می­خورند اين نشد دوستی، ما اگر می­خواهيم با اميرالمؤمنين دوست هستيم، با دشمنان اميرالمؤمنين دشمن هستيم، با معاويه صفت­های امروز دشمن هستيم اين دشمن شناسی يک اصل است، يک رکن است، امروز شما حجت خدا امام زمان را می­شناسيد دشمنان امام زمان چه کسانی هستند؟ اين رسالتی است که همه ما داريم دشمنان امام عصر اگر دوستان ما باشند ما در دوستی­مان به امام زمان داريم خلاف می­گوييم، دوستان امام زمان اگر دشمنان ما هستند ما در ارادت­مان به صاحب الزمان خلل داريم، لذا: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[20] آقا امام باقر می­فرمايد در برابر دشمن­ها هم صبور اين دو: «رابِطُوا»[21] ارتباط­تان را قوی کنيد اصلاً عزيزان اسلام دين ارتباطات است پيغمبر فرمود گوشه نشينی در اسلام معنی نمی­دهد: «لا رَهْبَانِيَّةَ فى الإسلام»[22]اينی که بنده آدم خوبی باشم، خودم و خانه­ام و مسجد و کاری به هيچ کسی هم نداشته باشم، اين غلط است صله رحمی که اين همه در اسلام تأکيد شده رو همين اصل است، چرا اين همه برای صله رحم تأکيد کردند می­گويند آقا موجب افزايش رزق است روزی است طول عمر است، خيلی از گرفتاری­ها همين دور و بر هم بودن، روابط خانوادگی اصلاح می­کند: «رابِطُوا»[23]امام باقر می­فرمايد: «رابِطُوا إِمَامَكُمُ الْمُنْتَظَرَ»[24]با امام منتظرتان پيوند داشته باشيد، ارتباط با امام زمان چگونه است؟ می­گويند آقا روزانه يک ارتباطی با حضرت بگير، دعای عهد زيارت آل­ياسين که خود حضرت اين زيارت را تعليم کردند، اين ادبيات امام زمان است دعای فرج دعای سلامتی، حداقل خدا رحمت کند مرحوم جدما مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق ابوی می­فرمودند به طلبه­ها توصيه می­کردند حداقل ارتباط روز صدتا صلوات به دنبال هر صلواتی و عجل فرجهم بفرستيد هديه به محضر حضرت کنيد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، با ارتباط با امام زمان:

امروز امير در ميخانه تويي تو، فرياد رس اين دل ديوانه تويي تو

امروز پيرمردهای ما مثل حبيب ابن مظاهر برای امام زمان هستند، جوان­های ما مثل علی اکبر هستند، نوجوان­های ما مثل قاسم ابن حسن­ها می­درخشند، مادرها مثل ام وهب­ها حضرت زينب ام کلثوم نقش آفرينی می­کنند برای امام زمان: «رابِطُوا إِمَامَكُمُ الْمُنْتَظَرَ»[25] ارتباط­تان را با امام منتظرتان قوی کنيد، البته در روايات ديگر داريم امام صادق می­فرمايد: «رابِطُوا»[26] «رابِطُوا عَلَى الْأَئِمَّةِ ع»[27] با مجموعه ائمه ارتباط داشته باشيد اين ارتباط معنوی با ساحت قدس اولياء معصومين، باز در روايات داريم اين ارتباط يعنی مرزهای جغرافيايي را هم مراقب باشيد ارتباط­های اجتماعی را بپاييد من يک جمله از فرمايشات حضرت زهرای که فردا شب، شب ميلاد حضرت است، حضرت زهراء می­فرمايد در روابط­تان با مردم، مردم از دو دسته خارج نيستند يا موافق هستند يا مخالف؟ غير از اين­که نيستند در اين شيراز بعضی­ها با شما موافق هستند، بعضی­ها با شما مخالف هستند حضرت زهراء می­فرمايد با هردو گروه با چهره باز رو به رو بشويد، با موافق با چهره باز بشر وجه، روی گشاده، حضرت می­فرمايد چهره باز با موافقين و مؤمنين سند بهشتی شدن شماست، با مخالفين اگر با چهره باز رو به رو شديد تضمين جهنم نرفتن شماست، آقا از جهنم می­ترسی چهره را باز کن حداقل کاری که ما می­توانيم انجام بدهيم ببينيد پيامبر فرمود شما با اموالتان همه را نمی­توانيد رازی نگهداريد شما اول ملياردر عالم را بياوريد پای حساب گاهی اوقات خانواده خودش را هم نمی­تواند راضی کند چون بعضی­ها زياده خواهی دارند زياده طلبی دارند اما يک چيز هست که پيغمبر می­فرمايد تمام شدنی نيست، من حديث رسول­الله را بخوانم: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ»[28] شما با اموالتان همه را نمی­توانيد راضی نگهداريد: «فَالْقَوْهُمْ»[29]مردم را می­توانيد با دو چيز راضی نگهداريد اين سرمايه پايان ناپذير و تمام نشدنی است، يک: «بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ»[30]چهره باز، اين چهره باز سرمايه تمام نشدنی است، آقای فروشنده با چهره باز حرف بزن، آقای مدير با ارباب رجوع با چهره باز حرف بزن، يک کسی گفت رفتم در يک اداره­ای کاری داشتم، آن مسئول سرش پايين بود داشت چه می­نوشت؟ گفت سلام کردم، گفتم سلام عليکم، گفت همين‌طور که سرش پايين بود گفت بلی، گفتم آقا معذرت می­خواهم ما اشتباهی آمديم خدا حافظ رفتم، مردم مؤمن تو به برکت خدمت به مردم پشت اين ميز نشستی تو خادمی امام فرمود مسئول در جمهور اسلامی يعنی خادم، خادمی بعضی­ها بلد نيستيم آقا حوصله­اش را نداري ببوس برو کنار، آخرتت را خراب نکن، ما گاهی اوقات در حرف زدن­هايمان در روابط اجتماعی­مان، تا می­بينيم طرف تا می­بيند بايد نماز وحشت بخواند چنان قيافه­ای درهم که آدم يادش می­رود حرف بزند علی عليه­السلام فرمود: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ»[31] مؤمن شادی در چهره او می­درخشد اندوه­ها را در درون نهفته می­دارد، او مشکلات هم دارد، گرفتاری­ها هم دارد ولی با ديگران را تقسيم نمی­کند شادی را با ديگران تقسيم می­کند اين: «رابِطُوا‏»[32] پيوند گيری ارتباط با مردم.

نکته سوم از عوامل رستگاری و چهارمين مطلب: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏»[33]تقواي الهی را پيشه گزيدن قرآن می­فرمايد اين چهار مطلب را اگر رعايت کرديد در انجام واجبات­تان صبور در برابر دشمنی­های دشمن­ها صبور، در روابط­تان بنده گاهی اوقات با فرزند خودم ارتباط خوبی ندارم با فرزند ارتباط ندارم: «رابِطُوا‏»[34] در خانه خودم ارتباط ضعيف است، وقت نمی­گذارم، گاهی اوقات در مجموعه خودم، يک خاطره را از حضرت امام می­خواهم برايتان بگويم حوصله­اش را داريد بشنويد اين در کتاب­ها گيرتان نيامده، اين از آن حکايت­های سينه به سينه است راويش را هم برايتان می­گويم، خدا رحمت کند مرحوم حجة الاسلام و المسلمين آقای حاج سيداحمد کشفی من از خود ايشان شنيدم، ايشان می­گفت ما نجف بوديم، سال می­گفت چهل و هشت يا چهل نه شمسی بود می­گفت استاندار کربلا عوض شد، آن زمان نجف استان مستقل نبود، نجف يکی از شهرهای استان کربلا بود، گفت استاندار کربلا عوض شد استاندار جديدی آمد سرکار استاندار جديد يک آدم اجتماعی بود و حساب کار دستش بود يک آدم سياستمداری بود، آن روزهای اول استانداری که شد استاندار،  يک تقاضای وقتی ملاقاتی کرد از مراجع بزرگ نجف، که آقا من می­خواهم بيايم خدمت شما رهنمود بگيرم خيلی ارزشمند است اين کاری که پيغمبر فرمود وقتی ديديد مسئولين آمدند درخانه علما بگوييد هم خوب مسئولينی هستند هم خوب علمای هستند، اگر ديديد علما رفتند در خانه مسئولين بگوييد هم بد علمای هستند هم بد مسئولينی هستند: «اذا رأيتم الامراء علی ابواب العلماء فقولوا فنعم الامراء و نعم العلماء»[35] گفت اين استاندار حالا به چه سياستی بود زمان حکومت بعثی­ها بود آقای کشفی خدا رحمتش کند گفت يک پنج شنبه­ای بود استاندار کربلا آمد نجف، گفت اولين ملاقاتش با آيت­الله العظمی حکيم بود يک هيئت عالی­ رتبه­ای هم با او آمده بودند گفت مردم هم متوجه شده بودند که استاندار کربلا آمده هرکسی هر مشکلی داشت رو کاغذ نوشته بود بعضی­ها آمده بودند و فهميده بودند که اولين ديدار با آيت­الله حکيم است در خانه آيت الله العظمی حکيم قلقله بود، گفت استاندار با همراهانش که آمد، محافظين مردم را زدند کنار رفت داخل خانه در بسته شد، خب جلسه هم با آيت­الله العظمی حکيم بود با مردم که نبود گفت يک نيم ساعتی استاندار با آيت­الله العظمی حکيم ديدار کرد بلند شد آمد بيرون رفت منزل آيت­الله العظمی شاهرودی يک ديدار هم با ايشان داشتند، ديدار بعدی با آيت­الله العظمی خويي بود ديدار بعدی با آيت­الله العظمی آقای حاج سيدعبدالله طاهری شيرازی بود، گفت آخرين ديدار با حضرت امام بود ساعت يازده صبح، حالا در بحث رابطه می­خواهم عرض کنم، و اين­که يک جوری زندگی کنيم که وقتی می­رويم مردم احساس کنند يک چيزی را از دست دادند، شهر يک چيزی کم دارد، ديديد بعضی­ها وقتی می­روند می­گويند جای فلانی خالی است بود اين مشکل نبود، اگر فلانی نبود اين کار حل شده بود:

بعضی­ها از شمار نظر يکی کمتر، وز شمار خرد هزاران بين

مرحوم آقای کشفی گفت منزل امام بر خلاف بيوت مراجع که در بسته بود در خانه امام باز بود امام در حياط نشسته بودند حالا آقايونی که نجف مشرف شديد منزل امام الآن بازسازی هم شده، در شارع هبيش خيابان قبله بيت امام الآن مردم می­روند می­بينند يک حياطی دارد شايد اين حياط شصت هفتاد متر بيشتر نيست بلی حياط کوچکی است دو طرف هم عمارت هست، گفت امام در حياط نشسته بودند پشتی هم زده بودند، مردم هم مملو در خانه چپيده، در اتاق­ها مردم ايستاده بودند در کوچه هم پر بود امام در خانه را نبسته بودند اين­ها هم کار با امام داشتند نه با مردم، گفت امام نشسته بودند استاندار وارد شد، گفت وارد شد با هيئت همراه آمد داخل امام احترام کردند ايستادند استاندار انتظار داشت که امام بگويند برويم داخل اتاق، خب با امام هم کار داشت، حالا آمده بود عرض کردم آمده بود که حالا يک خرده­ای تحبيب قلوب کند نظر مراجع را به سمت حکومت جلب کند، گفت امام ايستادند استاندار منتظر بود که امام بگويند برويم داخل، امام فرمودند آقا بفرماييد بنشينيد بفرماييد همين­جا، استاندار نشست همراهانش هم بين جمعيت نشستند حالا مردم هم همه ناظر يک سری طلاب هم نشستند، حالا هرکسی هم يک مشکلی داشت، خب يک بخشی طلاب ايرانی مشکل اقامت داشتند که اين­ها عرض شود که مثلاً نامه­ای نوشته بودند به استاندار داده بودند، گفت امام نشستند بعد از احوالپرسی با استاندار، گفت يک چند دقيقه­ای سکوت در مجلس حاکم بود اصلاً باورش نمی­شد استاندار که امام در جمع مردم او را بپذيرد اتاق در بسته نرود اين داستان يک مرجع تبعيدی در نجف است، با گوشه­ اشاره چشم همين استاندار امام را می­توانستند از عراق بيرون کنند، ايمان را ببينيد گفت يک مقداری سکوت بر مجلس حاکم بود بعد استاندار شروع کرد به صحبت کردن، که حضرت آيت­الله ما اخيراً استاندار شديم در کربلا خدمت مراجع رسيدم آقايان نقطه نظراتی داشتند من يادداشت کردم شما هم اگر مطلبی، خواسته­ای، نکته­ای داريد، بفرماييد تا ما اجراء کنيم، حالا نوع مراجع هم خب برای رفع مشکلات مردم سفارش می­کردند گفت امام فرمودند بسم­الله الرحمن الرحيم، آقای استاندار کربلا من حاجتم را به شما عرضه نمی­کنم حاجتم را به خدايي ربّ الارباب عرضه می­کنم و اين آقايان طلاب و مردمی هم که اين­جا هستند به اين­ها توصيه می­کنم که حاجت­شان را به خدا عرضه کنند و در خانه خدا مشکلات خودشان را حل کنند، گفت اين را که امام گفتند اصلاً اين استاندار اين قدر خجالت زده شد که سرش را انداخت پايين، صورت بر افروخته شد گفت يک چند دقيقه ديگر هم مجلس سکوت محض بود استاندار ديد ديگر امام حرف نمی­زنند گفت حضرت آيت­الله مطلب ديگری نداريد ما مرخص بشويم گفت امام فرمودند اما يک نصيحتی هم به شما می­کنم، همه­اش را گفتم برای همين جمله، اين جزء اخير علت تامه است، گفت امام فرمودند آقای استاندار کربلا يک نصيحتی هم به شما می­کنم به گونه­ای زندگی کنيد که وقتی از بين مردم می­رويد مردم عزادار بشوند نه اینکه جشن بگيرند، بعضی­ها ديديد وقتی می­روند می­گويند مردم نجات پیدا کردند، صدام را ديديد وقتی مرد مردم عراق چه می­کردند؟ امام را هم ديديد وقتی رفت مردم چه می­کردند؟ سردار سليمانی را ديديد؟ بعضی­ها رفتن­شان داغی است برای بشريت بعضی­ها رفتن­شان سبب خوشحالی می­شود، گفتند يک جوری کار کنيد که وقتی شما را می­برند مردم عزادار بشوند نه شادمان، گفت استاندار دوباره سکوت کرد بعد گفت اجازه می­دهيد امام فرمودند بفرماييد، گفت بلند شد امام هم ايستادند احترام کردند استاندار و هيئت همراه که داشتند از منزل می­رفتند بيرون آقای کشفی گفت مردم هم دنبال استاندار راه افتادند بروند امام فرمودند مردم بنشينيد تا امام صدا زدند همه سرجايشان نشستند، استاندار رفت امام يک چند دقيقه­ای ايستاده يک نصيحتی کرد، گفتند مردم نجف طلاب روحانيت، همان نصيحتی که به استاندار کربلا کردم به شما هم می­کنم به گونه­ای زندگی کنيد که وقتی از دنيا می­برند شما را مردم عزادار بشوند نه خوشحال بشوند اين نشانه سلامت کار است.

خب حالا حضرت زهرای مرضيه ميلاد اين بزرگ بانو فردا شب است، حضرت زهراء در چهار جمله اين آيه شريفه اسوه است: «اصْبِرُوا»[36] صبر در انجام واجبات، شما در انجام واجبات در نظام خلقت مثل حضرت زهراء کسی را نمی­بينيد، شما تا حالا شنيديد بگويند آقا کسی به خاطر عبادت زياد پايش ورم کرد، سلمان می­گويد اين قدر زهرای مرضيه: «كَانَتْ تَقُومُ»[37] ايستاده مناجات خدا کرد خدا: «حَتَّى تَتَوَرَّمَ قَدَمَاهَا»[38]پاهای مبارک او ورم کرد، آن بانویی که در حجاب در عبادت، در اخلاق در رعايت رضايت الهی سر لوحه زندگی است، در دشمن ستيزی: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[39] حضرت زهراء در دفاع از ولايت خطبه در مسجد پيغمبر خواند در رويارويي عزيزانی سابق، يادتان هست مدينه منوره يکی از جاهايي که زائرها را می­بردند مساجد سبعه بود امشب مداح هم در مجلس داريم؟ آقای لطفی يک لطفی بکن، مساجد سبعه يکی از جاهايي که می­بردند سابق، خدا لعنت کند اين وهابيت را تعطيل کردند اين­جا را هم، يک مسجدی بود دامنه کوه مساجد سبعه آقايونی که اميرالحاج بوديد يادتان هست، خادم الحجاج حاجی آقای يقطين همين عزيزانی که سابق مشرف شده بود يعنی بيست سالی قبل اين مسجد برقرار بود يک مسجدی بود به مساحت دو متر و نيم، در حدود سه متر و نيم اين مصلای حضرت زهراء بود پشت خندق، ما با زائرها که می­رفتيم می­رفتند در اين مسجد هم نماز می­خواندند من از زائرها می­پرسيدم که حضرت زهراء پشت جبهه جنگ اين­جا چه کار می­کردند؟ اين نشانه بصيرت حضرت زهراء بود که در جنگ­ها پشت جبهه به دنبال پدر و شوهرش حضور داشت و ياری می­کرد رزمندگان را: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[40] حضرت زهراء تا آن روزهای آخر در بستر از روشنگری و پرده‌­برداری از ظلم و جنايتی که اتفاق کوتاهی نکرد: «رابِطُوا»[41] پيوند حضرت زهراء با جامعه با مردم، شما ببينيد اين فدک که مصادره شد سال هشتم هجرت پيامبر فدک را به حضرت زهراء هديه دادند سرمايه عظيمی بود و عوائد سنگينی از فدک به دست می­آمد حضرت زهراء گفتند بابا تمام منافع فدک دست شما زير نظر شما خرج جامعه اسلامی بشود، ريالی از پول فدک را حضرت در خانه نياورد، اين درد باوری مهرورزی که در حضرت زهراء بود با اين­که ايشان عزيزانش خانه خودش همسر خودش، سال مجاعه بود سال سختی بود، کجا سراغ داريد يک خانم عروسی شب عروسی قبل از رسيدن به خانه داماد رخت عروسی خودش را تبديل کند و تعويض کند و جامه عروسی را به آن زن نيازمند بدهد، يک وقتی رسول­الله در مسجد نشسته بودند يک فقيری آمد تقاضای کمک کرد پيامبر سال­های سختی بود آن دوران، پيامبر فرمودند من چيزی ندارم اين فقير گفت من دست خالی دارم بر می­گردم حضرت فرمودند سلمان ببرش در خانه فاطمه آن­جا دست خالی بر نمی­گردد، سلمان آمد در زد: «يا بنت رسول­الله» اين آمده به پدر شما مراجعه کرده و پدر شما اين را حواله دادند به شما، تاريخ می­نويسد چيزی که ارزش ماليت داشت در آن خانه يک گردن بندی بود که به گردن حضرت زهراء بود هديه عمه پيغمبر به حضرت زهراء بود حضرت زهراء اين گردنبند را باز کرد و يک پوست گوسفندی بود که بستر شبانه حسنين بود، حضرت هردو را آورد دم در، آن گدا پوست گوسفند را به نظر در نياورد، گفت اين به درد ما نمی­خورد، اين پول نمی­شود ولی گردنبند را قبول کرد که وقتی آمدند داخل مسجد تا رسول­الله اين گردنبند را ديد اشک از چشمان پيغمبر جاری شد اين فاطمه الگوست، گرچه آن­جا يکی از مسلمان­ها پيدا شد گردنبند را خريد پول را به فقير داد و گفت گردنبند را دوباره تقديم می­کنيم به محضر حضرت زهرای مرضيه اين درس است برای ماست: «رابِطُوا»[42]پيوند فاطمه زهراء با جامعه با مردم: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»[43] اسوه پرهيزگاری اين بزرگ بانوی نظام خلقت است، بسنده کنيم انشاءالله که خداوند به عظمت حضرت زهرای مرضيه و اين ايام مبارک توفيق عمل به اين توصيه­های که خداوند شرط رستگاری می­گذارد در اين آيه شريفه در اين فرصت­های باقی مانده زندگانی به همه ما عنايت و کرامت بفرمايد، پروردگارا مهم­ترين عيدی ما را تعجيل در فرج مولايمان صاحب الامر و العصر و الزمان قرار بده.

 

[1] آل­عمران200.

[2] آل­عمران200.

[3] آل­عمران200.

[4] آل­عمران200.

[5] من لایحضره الفقیه ج1 ص471

[6] آل­عمران200.

[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏66 ص373.

[8] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏66 ص373.

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏66 ص373.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏66 ص373.

[11] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص423.

[12] آل­عمران200.

[13] آل­عمران200.

[14] آل­عمران200.

[15] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[16] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[17] آل­عمران200.

[18] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[19] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[20] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[21] آل­عمران200.

[22] النهاية في غريب الحديث و الأثر  ج‏2 ص280.

[23] آل­عمران200.

[24] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[25] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[26] آل­عمران200.

[27] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص81.

[28] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص180.

[29] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص180.

[30] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص180.

[31] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص533.

[32] آل­عمران200.

[33] آل­عمران200.

[34] آل­عمران200.

[35] میرزای شیرازی ص39 (چاپ ارشاد)

[36] آل­عمران200.

[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏43 ص76.

[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏43 ص76.

[39] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[40] الغيبة( للنعماني) النص ص27.

[41] آل­عمران200.

[42] آل­عمران200.

[43] آل­عمران200.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه