استادحدائق روز سه شنبه 13 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان اخلاق پیامبری در قرآن پرداختند.

 

دانلود

 

السلام عليکم و رحمت­الله و برکاته

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابی­القاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيه­الله المنتظر حجت­ ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.

قال الله تبارک و تعالی فی کتابه: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

شادی ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلی­الله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای حشدالشعبی، شهدای مقاومت، و در گذشتگان از جمع حاضر تقديم به محضر مبارک سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.

با توجه به اين­که سفرهای زيارتی سفرهای کسب معارف و افزايش معنويت و اخلاق و فضيلت است آياتی مورد بحث قرار گرفت، آيه صد و پنجاه و نه از سوره آل­عمران در تکميل عرايض آيه صد و نود و نه از سوره اعراف که خداوند سه دستور در آيه صد و نود و نه به پيامبر می­دهد که عرض کرديم روز گذشته که امام صادق می­فرمايد ما آيه­ای از اين آيه جامع­تر در مبانی اخلاقی نداريم، هم اخلاق فردی، هم اخلاق اجتماعی، هم زبانی، هم رفتاری، هم مهر و محبت، هم برخورد قاطع و جازم همه چيز در اين آيه هست، خداوند به پيامبر اول توصيه می­فرمايد: «خُذِ الْعَفْوَ»[2] رسول­الله عفو را پيشه خود قرار بده گذشت را اين اخلاق فردی است که روز گذشته هم عرض کرديم و در مسائلی که ما يک حقوقی را از کسانی طلب داريم و آن­ها پيشيمان هستند، عذرخواه هستند، يا می­خواهند جبران کنند يا قدرت جبران ندارند ولی از کرده خودشان نادم هستند بگذريم، و در روايت هم داريم بگذريد تا خداوند سبحان از سر تقصيرات شما بگذرد در يک حديثی آقا امام صادق اين را من در شب­های قدر در جمع مؤمنين عرض می­کنم، امام صادق می­فرمايد اگر می­خواهيد مورد مغفرت الهی قرار بگيريد قبل از اين­که بگوييد خدايا اين­ها را می­خواهم بگوييد خدا هر کسی در حق ما کوتاهی کرده رفتار ناشايستی عمل بدی خدايا هدايتش کن و ما گذشتيم بعد آنگاه از خدا بخواهيم که خدايا آن­هايي هم که بر ما حقی دارند اسباب مغفرتش را فراهم کن، اين کوسه و ريش پهنی نمی­شود من از يک طرف می­گويم حقوق خودم را قيامت تصفيه می­کنم از يک طرف می­گويم يا اباعبدالله شما واسطه بشويد حق الناس­های که گردن ماست ما را حلال کنند، خب بابا حلال کن تا حلال کنند بگذر تا بگذرند، تو نمی­گذری بعد انتظار داری بگذرند، خب اين مسأله عفو، که خدا به پيغمبر می­فرمايد عفو در مسائل شخصی است کسانی که به جامعه آسيب زدند، به مملکت اسلامی آسيب زدند به بيت­المال اين­ها يک بحث ديگر است اين­ها جای بخشيدن هم نيست بايد برخورد بشود: «خُذِ الْعَفْوَ‏»[3] رسول­الله عفو را پيشه کن، شخصی از محترمين و محترمات در مجلس گفتند شما يک روايتی را از رسول­خدا نقل کرديد که دو قسمتش ماند من تلگرافی عرض می­کنم، به احترام آن شنونده­ای که البته به ذهن خودم رجوع کردم روايت را نقل کردم ولی مرور می­کنيم، آقا امام صادق از پدران بزرگوارانش تا از اميرالمؤمنين نقل می­کند که پيغمبر فرمودند: «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَشْبَهِكُمْ‏ بِي»[4] به شما خبر بدهم که شبيه­ترين به من پيغمبر چه کسانی هستند؟ از نظر رفتار، از نظر کردار، اخلاق، ما کدها در ما هست اگر هست الحمدلله حفظش کنيم و اگر نيست تلاش کنيم به دست بياوريم تا فرصت باقی است، يکی رسول­الله فرمود: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[5] هر کسی اخلاق شايسته­ای دارد به نزديک­تر و شبيه­تر است خوش اخلاق­ها البته اخلاق را هم عرض کرديم، جُک تعريف کردن اخلاق نيست، کسی را دست انداختن، آقا فلانی آدم خوش اخلاقی است بنشين نيم ساعت شروع می­کند برايت حرف زدن، مقدسات را هم گاهی اوقات در قالب مزاح به مسخره می­گيرد می­گويند آدم خوش اخلاقی است اين­که خوش اخلاقی نشد، اميرالمؤمنين می­فرمايد چهارچوب اخلاق در اجتناب حرام است، چهارچوب اخلاق در طلب حلال است و چهارچوب اخلاق در توسع علی العيال است، يعنی عزيزان اخلاق يعنی مجموعه رفتارها و کردارهای که در هر زاويه­ای از زوايای زندگی­تان عمل می­کند خدا راضی باشد، يک­جا اخلاق تندی است، يک­جا اخلاق قاطعيت است، يک­جا اخلاق رد کردن اسـت، ما فکر می­کنيم اخلاق يعنی بله گفتن به همه چيز، اين­ غلط است اين­که پيامبر را خداوند به اخلاق عظيمش سوگند ياد می­کند: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[6] همان پيغمبری که در برابر احاد مردم مظهر رأفت و رحمت بود، در برابر کفر و ظلم و استکبار قاطع بود، در ميدان جنگ نفر اول بود، اميرالمؤمنين می­فرمايد ما در جنگ­ها وقتی سخت می­شد جنگ بر ما به رسول­الله پناه می­برديم اخلاقی که پيغمبر می­فرمايد هرکسی دارد به من نزديک است و شبيه است يعنی مردم: «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»[7] حرام انجام ندهيد آدم با اخلاق دروغ نمی­گويد آدم با اخلاق غيبت نمی­کند، آدم با اخلاق آنچه خدا نمی­پسندد را انجام نمی­دهد، اين يک.

دوم: «طَلَبُ‏ الْحَلَالِ»[8] علی عليه­السلام می­فرمايد اخلاق يعنی طلب حلال حلال به دست بياوريد، درآمدتان در هر رشته­ای در هر بعدی از ابعاد اجتماعی داريد زحمت می­کشيد دقت کنيد، اين چيزی که داريد در يافت می­کنيد اين دريافت­تان دريافت حلال باشد، آدم با اخلاق پول حرام در سفره زندگی­اش نمی­گذارد اميرالمؤمنين فرمود بدترين گناه گناهی است که گوشت بروياند يعنی بيايد در فيزيک انسان­ها يک آقايي يک وقتی آمد گله کرد، گفت آقا فرزند ما چنين و چنان، چطور شده؟ گفتم آقا درآمدهايت را هم دقت کردی؟ گفت چه ربطی به درآمد ما دارد، گفتم ربط مستقيم دارد، يک لقمه حرام چهل شبانه روز لذت عبادت را می­گيرد، يعنی ديگر نماز شب هم می­خوانم حال نمی­کند نماز می­خواند لذت نمی­برد اخلاق يعنی مديريت اقتصادی، اخلاق يعنی آقای مسئول، آقای مدير، تاجر بازار خدا را در نظر بگير، حواست باشد در معامله­ات حرام شکل نگيريد، گاهی اوقات قسم به خلاف نخوريم، دروغ نگوييم. يک آقای بود از متدينين مؤمنين برای من نقل کرد گفت آقای حدائق من در بازار بودم، يک آقايي بود به دروغ قسم می­خورد و مشتری هم باور می­کرد حالا برای مال دنيا، می­گفت اين وقتی که مشتری می­آمد می­گفت که آقا اين مثلاً چقدر می­دهی جنس را، می­گفت به جان برادرم من اين قدر خريدم، دروغ هم می­گفت نخريده بود اين مبلغ را، می­گفت کنار مغازه­اش بودم اطلاع داشتم، گفت يک وقت بهش گفتم بابا جان برادرت را چرا قسم می­خوری، می­گفت من نمی­گويم به جان برادرم، می­گويم به جان برابرم، ولی چنان به اصطلاح خودش زيرکانه می­گفت که مخاطب برادر می­شنيد، خودش برابر می­گفت می­گفت من به جان خودشان قسم می­خورم بابا عالم صاحب دارد: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏»[9]

گيرم که خلق را بفريبت فريفتی، با دست انتقام طبيعت چه می­کنی

آن آقا خدا رحمتش کند، آن پيرمردی که برای ما نقل کرد از منطقه صفاشهر بود از مؤمنين بود، گفت حاج­آقا اين آدم سه­تا پسر خدا بهش داده، اين بچه­ها می­رفتند در سن هشت سالگی يک بيماری خاصی می­گرفتند، حدود ده سال می­افتادند در رختخواب برابرش، بعد هم می­مردند پسر اول، پسر دوم، پسر سوم به جان برابرت قسم می­خوری، خدايي است که از اين­جا نزديک­تر است: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[10] اخلاق يعنی درآمدها حلال باشد خدای ناخواسته اگر بنده خودم را عرض می­کنم، خطاب به شخص خودم است، من در اين سفر يک مقداری در آمدهايم دقت نداشتم اين­جا عهد ببنديم با پروردگار در اين مکان مقدس که خداوندا کمک­مان کن ديگر طلب حلال بشود برنامه زندگی ما، چيزی که حق ما نيست چيزی که نبايد در زندگی داخل بشود داخل نشود و سوم اميرالمؤمنين فرمود اخلاق يعنی: «وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيَال‏»[11] اخلاق يعنی خانواده را در مشقت اقتصادی نگذار، خب مؤمن خدا برايت داده، يک بخشی از اين امکاناتی که در اختيارت است حق اين زن و بچه است چرا اين­ها را به زحمت می­اندازی: «التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيَال‏»[12]يعنی در کانون خانواده مديريت خوب، در روابط اقتصادی­تان مديريت خوب، در مسائل اخلاقی هم مديريت خوب، از حرام فاصله اين را می­گويند اخلاق حالا يک جايي بايد دست رد بزنی به سينه بعضی­ها چون آن­ها آلوده­اند، اموال مشکل دارد خب برگردم پيغمبر فرمود چهار ويژگی در هر کسی است به ما شبيه است: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ أَعْظَمُكُمْ حِلْماً وَ أَبَرُّكُمْ بِقَرَابَتِهِ»[13] آن­هايي که به نزديکان­شان مهربان­تر هستند سوم و چهارم پيامبر فرمود: «وَ أَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ إِنْصَافاً»[14] آن­هايي که از نفس خودشان انصاف دارند يعنی مردم را جدا نمی­بينند مردم را از خود بيگانه نمی­بينند طرف مقابل را خودش می­داند، بالاخره نگاهش به ديگران همان نگاهی است که به خودش هست، جوان مردم را جوان خودش، ناموس مردم را ناموس خودش مشکل ديگران مشکل خودش می­بيند اين شباهت به پيامبر دارد پيامبر اين گونه، ما بی­تفاوت نسبت به مسائل جامعه و مسلمانان نباشيد رسول­الله فرمود اگر کسی صبح کند به مسائل مسلمين بی­توجه باشد مسلمان نيست خوب اين حديثی که گفتند دو قسمتش گفته نشد من اشاره کردم، اما برگرديم به مطالب و عرايضی که ذيل آيه صد و نود و نه از سوره مبارکه اعراف، توصيه اول خدا به پيغمبر می­فرمايد گذشت در مسائل شخصی و نسبت به کسانی که پيشيمان هستند: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[15] خدا می­فرمايد رسول­الله مردم را به نيکی­ها و خوبی­ها امر کن، دعوت کن يعنی آقا حرف بزن، ما بعضی­هايمان ساکت هستيم گاهی اوقات بنده در کانون خانواده خودم آنچه که بايد بگويم نمی­گويم، در محيط کارم تذکر نمی­دهم، در محيط کسبم برای خدا بگوييم حالا می­گوييم آقا اثر نمی­کند فايده ندارد، حضار محترم زائران سيدالشهداء يکی از درس­های مهمی که امام حسين به بشريت آموخت و اين را بايد جدی بهش توجه داشت درس عمل به تکليف است امام حسين آموخت به تکليف عمل کنيد، دنبال نتيجه نباشيد آن­هايي که نتيجه را دنبال می­کردند با امام حسين نيامدند می­گفتند آقا نتيجه درش نيست شکست است اسارت است، شهادت است ما نمی­آييم، اما سيدالشهداء دنبال عمل به تکليف بود آموخت کارتان را انجام بدهيد ولو در يک مقطعی هم به حسب ظاهر نتيجه ندهد اما خدا پاداش می­دهد خدا بی­اثر نمی­گذارد خيلی­ها به امام حسين گفتند آقا نرويد اين مسير را يکی از کسانی که اين تذکر را داد ام­السلمه بود عيال رسول­الله، ام­السمه می­گويد روزی رسول­الله قبل از ظهر بود آمدند به من گفتند ام­السلمه می­خواهم ساعتی استراحت کنم، وارد حجره ام­السلمه شدند فرمودند به کسی اجازه ورود نده، من يک ساعتی استراحت کنم ام­السلمه می­گويد رسول­الله داخل حجره شدند من آمدم بيرون آن بالاخره چادر جلو در، پرده جلو در را انداختم که کسی سراغ پيغمبر را اگر گرفت بگويم رسول­الله استراحت کردند مزاحم نشويد می­گويد همين طوری که داشتم مراقبت می­کردم حسين ابن علی که در سنين سه­سالگی بود سراغ جدش رسول­الله را گرفته بود، آقا امام حسين متوجه می­شوند که جدشان در حجره ام­السلمه است برای ديدن رسول­الله سيدالشهداء می­آيند سمت حجره، ام­السلمه می­گويد يک لحظه من توجهم رفت، حسين ابن علی از زير دست من با سرعت پرده را کنار زد وارد حجره شد می­گويد وارد شدم که حسين را از حجره خارج کنم، ديدم حسين خود را انداخت روی سينه پيغمبر، اف بر اين مردم، جای اين آقا روی سينه پيغمبر بود، حرفی که زينب روی تل زينبيه زد: «يوم علی صدر المصطفی»، برادر رو سينه پيغمبر جای تو بود حالا روی خاک تفتيده کربلا عريان قرارت دادند، ام­السلمه می­گويد دويدم که حسين را از روی سينه پيغمبر بلند کنم، ديدم پيغمبر بيدار شد دست­ها را آورده دور حسين می­بوسد و می­گريد و صدا می­زند: «وَلَدِي‏ قَتَلُوكَ‏... وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ»[16] عزيزم می­کشند تو را، آبت هم نمی­دهند، تشنه شهيدت می­کنند، ام­السلمه می­گويد آمدم حسين را بلند کنم، پيغمبر فرمود آزاد بگذار حسين را بگذار روی سينه باشد، می­گويد گفتم يا رسول­الله چه کسی حسين را می­کشد پيغمبر از سال­های آينده و کربلا سخن گفت که اين جريان اتفاق می­افتد برای حسين، ام­السلمه گفت يا رسول­الله از خدا بخواهيد اين جريان اتفاق نيفتد، پيغمبر فرمود ام­السلمه مقامات خدا برای حسين ابن علی در نظر گرفته که رسيدن به اين مقامات عبور از اين آزمون بزرگ است تربت حسين شفاست، دعا تحت قبه سيدالشهداء به اجابت می­رسد زائر امام حسين يک ويژگی­ خاص دارد اين­ها همه الطافی است که خداوند به امام حسين نظر کرده و از برکت سيدالشهداء شامل حال ما شده است، خب ام­السلمه هم از کسانی بود که وقتی آقا امام حسين می­خواستند حرکت کند گفت مادر نرو من شنيدم از جدت رسول­الله که شما را شهيد می­کنند سيدالشهداء فرمود: «يا اماه ان اعلم انی مقتول مذبوح ظلما و عدوانا»[17]، مادر خودم می­دانم من را شهيد می­کنند، سر من را می­برند ذبحم می­کنند از روی ستم، از روی ظلم، خب اي حسين چرا می­روی؟ عمل به تکليف، من همين­جا يک استفاده کنم، حاج­آقا حرفت را بزن، نگو گوش نمی­کنند اگر منطق امام حسين اين بود آقا کربلا نبايد می­آمد ما امروز حرف نمی­زنيم می­گوييم فايده ندارد بابا فايده کجا ندارد، خدا اجر می­­دهد به شما، شما تذکرت را بده، ارشاد را بکن، با آن چهارچوبی که دين می­فرمايد: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[18] آداب هم دارد با اخلاق حرفت را بزن، تذکر برادرانه و مشفقانه و خواهرانه­ات را بده، حالا شنيد شنيد، نشنيد خدا سميع است، خدا عليم است، خدا بصير است و خدا پاداش را می­دهد اين درسی است که ما بايد از سيدالشهداء بياموزيم: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[19] خدا به پيغمبر می­فرمايد خوبی­ها را تذکر بده بازگو کن بی­تفاوت نباش در اخلاق فردی­ات: «خُذِ الْعَفْوَ»[20] در اخلاق اجتماعی­: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[21] در روابط­ات با کسانی که جاهل­اند نابخردند، آن­هايي که با دين عناد دارند از اين­ها فاصله بگير، ببينيد اسلام دين کاملی است خداوند در توصيف ياران پيغمبر دو ويژگی را نام می­برد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[22] آن­هايي که با پيغمبر هستند اول هم شديد اند با ظالم با داعش بايد شديد بود، با اسرائيل بايد شديد بود، آقايي آمد بعد از چهل سال زيارت عاشورا خواندند، می­گويد آقای حدائق ويل کنيد هی مرگ بر اسرائيل، مرگ بر اسرائيل، به کار خودمان بپردازيم، گفتم چهل سال زيارت عاشورا می­گويد تعطيل نشد؟ گفت بله، گفتم در زيارت عاشورا دقت کرديد لعن بر سلام مقدم است، اول صد لعن بعداً صد سلام، بابا در قرآن تبری بر تولی مقدم است در آيت­الکرسی: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»[23] اول تبری: «وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى»[24] در زيارت عاشورا همين است در اين آيه­ای که تلاوت شد، خدا می­فرمايد ياران پيغمبر اول به کفار شديد هستند بعداً به مؤمنين رحم هستند، يعنی اين خصلت دوری جستن از هر منش و روش و فکری که دشمنان دين می­پسندند اين اخلاق اسلامی است لذا: «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[25]يعنی از انسان­هايي که عناد دارند انسان­هايي که عقلانيت و خردشان را استفاده نمی­کنند از اين­ها اعراض کنيد حالا نکاتی در ذيل همين ادامه آيه انشاءالله فرصت ديگر به شرط حيات تقديم کنم.

وعده کردم چون ايام ايام فاطميه است و در آستانه شهادت بزرگ بانوی عالم هستيم يک جريانی را من از يکی از خطبای به نام يزدی ساکن در شيراز مربوط به حدود، نود و پنج سال قبل در شيراز مرحوم آقايي سيديحيي يزدی که نوادگان ايشان در شيراز هم مجلس روضه دارند و مجالس مفصلی دارند و راه پدر بزرگ را ادامه می­دهند، آقای حاج سيديحيي يزدی در آن زمانی که در شيراز از خطبا و سخنران­های مطرح بود زمانی بود که بهائيت جولان می­داد و اين­ها تبليغات گسترده­ای داشتند خب حکومت هم حکومت رضاخان قلدُر بود با بهائيت هم حکومت زاويه نداشت ميدانی داده بودند به اين بهائی­ها اين آقای حاج سيديحيي يزدی حسب تکليف هر منبری که می­رفت از ضلالت و گمراهی بهائيت حرف می­زد و مردم را برحذر می­داشت از اين­که با اين بهائيت مراقب باشيد ارتباط نگيريد و فريب نخوريد: «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏»[26] می­گويند يک شبی آقای حاج سيديحيي يزدی در منزل بود آن موقع برق هم نبود ديگر با غروب آفتاب تقريباً به نوعی آن امنيت اجتماعی هم غروب می­کرد کسی ديگر بيرون نمی­آمد ايشان در خانه بود، ديد ساعت از شب گذشته، در خانه­اش را در زدند پشت درآمد کيستی؟ آن شخصی که پشت در بود گفت آقای سيديحيي يزدی ما از ارادتمندان شما هستيم يک بيماری داريم حالت سکرات موت گرفته بين مرگ و زندگی است، می­خواهيم شما بياييد به نفس شما معتقد هستيم سيدی، اولاد پيغمبری، سخنرانی، يک سوره قرآنی، دعايي بخوانيد که اين شخص راحت جان بدهد در بين مرگ و زندگی است آقای حاج سيديحيي يزدی می­گويد برويد فردا بياييد اين­ها می­گويند آقا حال مريض الآن سخت است ما خواهش می­کنيم زحمت بکشيد محبت کنيد بياييد خيلی اصرار می­کند، ايشان ديگر لباس را می­پوشيد و می­آيد بيرون، می­بيند يک آقايي چراغ فانوسی دستش است و همراهی می­کند دنبال اين آقا می­رود در کوچه پس کوچه­های شهر که خودش ايشان می­فرمايد من نفهميدم کجا ما را بردند در اين تاريکی، رسيديم در يک خانه­ای در زد وارد خانه شدم در را که بست و من رفتم به سمت حيات منزل ديدم بلند صدا زد گفت آوردمش از اين آوردمش فهميدم که اين يک حساب ديگر است، نه به آن التماس­ها و آقا بياييد و نفس­تان بالاخره شفاء هست گفتم رفتيم داخل اتاقی بود ديدم تمام سران بهائيت نشستند گفت بزرگ بهائي­ها گفت سيد ديگر آبرو برای ما رو منابرت نگذاشتی، ما را رسوای خاص و عام کردی، امشب آورديم که جبران کنيم، و هيچ کس هم نمی­دانست ايشان گفت که من کجا هستم و در دست اين فرقه ضاله و منحوس گرفتار هستم گفت ديدم بساط کشتن من را آماده کردند، برنامه قتل ما را دارند گفت در آن استيصال و درماندگی يک دفعه يادم آمد ما يک عمر درخانه اهل­البيت صدا زديم، ما روضه­خوان امام حسين بوديم روضه­خوان اهل­البيت بوديم امشب فاطمه زهراء دست نگيريد کی دستگيری کنيد، گفت به اين­ها گفتم فقط به من اجازه بدهيد دو رکعت نماز بخوانم بعد هر کاری خواستيد بکنيد، گفتند گوشه حياط برو نمازت را بخوان، گفت آمدم گوشه حياط اين دو رکعت نماز استغاثه به حضرت فاطمه زهراء، نماز که نمام شد سرم را روی مهر گذاشتم، اين اذکاری: «يا مولاتی يا فاطمه اغيثنی»، ولی با يک توجهی می­گفتم، گفت اذکار که تمام شد تا سر از خاک برداشتم ديدم در خانه را محکم دارند می­کوبند صدایی بلند شد، سيديحيي يزدی را بدهيد، گفت اين بهائي­ها به وحشت آفتادند سراسيمه آمدند سمت من، دست بوسيدند آقا ببخشيد ما قصد اسائه ادب نداشتيم گفت سريع من از خانه خارج شدم، ديدم دو نفر شخص رشيد بلند قامت ايستادند چراغی هم در دست­شان است، گفت من را اگر آن­جا رها می­کردند خانه خودم را پيدا نمی­کردم، من را آوردند تا در منزل آمدم بروم داخل، يک دفعه به ذهنم آمد يک سؤال بپرسم گفتم معذرت می­خواهم کسی نمی­دانست من امشب در دست اين بهائي­ها گرفتار هستم چه کسی شما را فرستاد؟ گفتند سيديحيي يزدی ما از طرف فاطمه زهراء آمديم:

دختر ختم رسل مشکل گشاست، همسر و کفو علی مرتضاست

فاطمه ام­ابيها نور حق، حرمتش از ما سوا برده سبق

روضه من همين دو بيت و عرضم تمام:

يا رسول­الله زهراء را ببين، پشت در افتاده بر روی زمين

از فشار در شکسته پهلويش، تازيانه زد عدو بر بازويش

همه بگوييم يا زهراء.

 

[1] اعراف199.

[2] اعراف199.

[3] اعراف199.

[4] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص370.

[5] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص370.

[6] قلم4.

[7] مجموعة ورام ج‏1 ص90.

[8] مجموعة ورام ج‏1 ص90.

[9] علق14.

[10] ق16.

[11] مجموعة ورام ج‏1 ص90.

[12] مجموعة ورام ج‏1 ص90.

[13] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص370.

[14] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص370.

[15] اعراف199.

[16] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص196.

[17] بحارالانوار ج44 ص336

[18] اعراف199.

[19] اعراف199.

[20] اعراف199.

[21] اعراف199.

[22] فتح29.

[23] بقره256.

[24] بقره256.

[25] اعراف199.

[26] اعراف199.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه