استاد حدائق روز شنبه 10 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث محبت اولیای الهی(ع) پرداختند.
السلام عليکم جميعاً و رحمتالله و برکاته
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابیالقاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين المکرمين لاسيما بقيهالله المنتظر حجت ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.
قالالله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين»[1].
شادی ارواح طيبه علما، شهداء، روح ملکوتی حضرت امام اعلیالله مقامه، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای حشدالشعبی، شهدای جبهه مقاومت، و ذویالحقوق جمع حاضر تقديم به پيشگاه با عظمت سالار شهيدان حضرت ابیعبدالله الحسين صلوات غراتری ختم نماييد.
آيهای که تلاوت شد در روز پنجشنبه قسمتی از اين آيه محضر عزيزانی که در مجلس حضور داشتند عرض شد، آيه در سوره مبارکه آلعمران آيه صد و پنجاه و نه، خداوند نکاتی را به پيامبر اکرام توصيه میفرمايد بعد از اتمام جنگ احد، قسمت اول آيه در اين قسمت بوديم که عرض کرديم دستمايه ما از اين سفرها بايد تخلق به اخلاق نبوی و اولياء باشد اين سفرها آمدن و زيارت کردنها انشاءالله يک پالايشی و يک دگرگونی در ما ايجاد کند که آمد ما و رفت ما متفاوت باشد، خدا به پيامبر میفرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»[2] رسولالله اگر انسانی خشينی بوديد و سختگيری بوديد همه از دور شما پراکنده میشدند اين نرمی شما و اخلاق شايسته شما مردم را جمع کرده تا حدی که جان بر کف گرفتهاند و در راه اهداف شما مضايقه نکردند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[3] اينجا يک نکته من اشاره کنم، روز شنبه است اختصاص به رسول معظم اسلام دارد يک حديثی را که چند دستور ارزشمند در اين حديث از پيامبر هست هديه امروز محضر عزيزان ذيل اين آيه قرار بگيرد، در اين آيه خداوند میفرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ»[4] يعنی حاجآقا اگر با اخلاقی نگويي من، آقای مدير اگر کاری از دست میآيد، نگوی من، عالم، استاد، مربّی، پهلوان، هر کسی هستی، هرچه داريد از خداست، خدا به پيامبر میفرمايد اين اخلاقت را هم ما لطف کرديم، ما اين کار را کرديم ما خوش اخلاق هستيم، چه کسی هستيم؟ ولت کنند بداخلاق ترين مردم میشوی، تلاش کنيد ذرهای و لحظهای اتصالتان با خدا قطع نشود، اين دعای امام صادق در قنوت نماز حضرت، تاريخ نقل کرده: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ»[5] خدايا يک چشم بهم زدن، نه کمتر نه بيشتر ما را به خودمان رها نکن، لحظهای اگر کسی رها بشود تمام است، اينکه آقا ما اين کار را کرديم، ما در اين امتحان سر بلند بيرون آمديم، همه و ما: «وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه»[6]همه موفقيتها از خداست: «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيب»[7] به خدا بايد توکل جست، لذا هر کسی دارای هر جايگاهی، دارای هر موقعيتی که هست، همه لطف اوست، خدا به پيغمبر میفرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[8] رحمت خدا شامل حال شما شده با مردم نرم هستيد، همان حديثی که اين حديث را آقا امام صادق از آباء گرامشان نقل میکنند تا میرسد به وجود مقدس اميرالمؤمنين و شخص رسولالله، مرحوم علامه مجلسی در جلد هفتاد و هفت بحار اين روايت را نقل کرده، چه کسانی شبيه پيغمبر هستند، من اين روايت را امروز محضرتان ذکر میکنم و تقديم میکنم، در خلوتمان به خودمان نمره بدهيم، با پيامبرمان چقدر شباهت داريم، چقدر همسويي داريم، مردم را ول کنيد مردم يک نگاه به ما دارند، خودمان از حال خودمان مطلع هستيم: «الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَة»[9] در اين روايت که امام صادق از پدر بزرگوار و از جدشان تا میرسد به وجود مقدس اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين از رسولالله نقل میفرمايد که رسولالله فرمودند: «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَشْبَهِكُمْ بِي خُلُقاً»[10]به شما بگويم چه کسانی به من شبيهاند از نظر اخلاق، خلق، منش اينها با من شباهت دارد، اميرالمؤمنين عرض میکنند: «بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ»[11]مشتاق هستيم بدانيم، چهارتا ويژگی را پيغمبر نام میبرد که حضرت میفرمايد هر کسی اين چهار ويژگی را به من شباهت دارد، اول: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[12]آنهايي که اخلاق شايسته دارند البته اخلاق من عرض کردم، يک محاسن اخلاق داريم در اين روابط ظاهریمان با ادب با هم حرف بزيم، با چهره باز رو به رو بشويم، نرمخو باشيم اينها محاسن اخلاق است معالی اخلاق اين يک بحثی است بماند اما خود اين اخلاق بايد يک جاهايي بدرخشد خودش را نشان بدهد، در يک سخنی آقا اميرالمؤمنين میفرمايد انسانهايي که با اخلاق هستند، سهجا ظهور و بروزشان ديده میشود يکی در «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»، آدمهايي با اخلاق در حرام حرام انجام نمیدهند، ما گاهی اوقات میگوييم خوش اخلاق است چهارتا غيبت میکند، همه میخندند، آقا يک جُک دست اول برايت بگوييم جُک آذر ماه، اين اخلاق است، هر کسی را ديدید با گناه مردم را به خنده و تبسم در میآورد اين ضد اخلاق است، اميرالمؤمنين فرمود اخلاق نمود اولش اين است که شما در حرام اجتناب کنيد از حرام، دوم حضرت فرمود: «وَ طَلَبُ الْحَلَالِ»[13] آدمهای با اخلاق درآمدهای حلال دارند پول از هر جايي جمع نمیکند ثروت از هر جايي کسب نمیکند، لقمان به پسرش گفت پسرم لدی الورود در قيامت چهارتا سؤال از همه میپرسند اجازه عبور، حرکت نمیدهند تا اينها را پاسخ بدهيد، از همين الآن جواب پيدا کنيد عمرتان را چگونه گذرانديد جواب پيدا کنيد، جوانی را چگونه سپری کرديد، پاسخ آماده کنيد، بله اگر حالا بنده اشتباه کردم جوانیام، عمرم يک بخشی خطا و اشتباه، تا فرصت هست با توبه و با استغفار اينها را پاک کنم، آلودگیها را با خودم به آن دنيا نبرم، سوم و چهارم لقمان گفت پسرم سؤال میکنند درآمدهايتان از کجا بود؟ «مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبْتَ»[14] و از آن سختتر: «و فی اين صرفت» ، از کجا آوردی اين پولها را زندگی را به چه طريقی به دست آوردی، آدم با اخلاق در آمد، اميرالمؤمنين میفرمايد دقت میکند: «وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيَال»[15]آدمهای با اخلاق نسبت به خانواده خودشان هم خانواده را در مضيقه و سختی و تنگنا نمیگذارد بعضیها ديديد خدا به ايشان داده، ادای گداها را در میآورد، زياد دارد میگويد ندارم، بابا عرض خدا را نخور، عِرض خدا را ببر، بعضیها عرض را میخورند نان را میخورند نمکدان میشکنند، آقا وضعت چه طور است؟ نداريم، حالت چطور است؟ حال نداريم، بابا حالا يک سردرد گرفته، اين بدن سالمت ميلياردها سلول زنده دارد کار میکند اين جوری شکرگزاری میکنی، اميرالمؤمنين میفرمايد اينجا بايد انسانهای با اخلاق بدرخشد، اما اين روايتی که من از فرمايشات رسولالله پيغمبر فرمود چهارجا اگر خودتان را خوب نشان داديد به من شبيه هستيد، يکی در بحث اخلاق: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[16]دوم: «أَعْظَمُكُمْ حِلْماً»[17]که باز از منشعبات اخلاق حلم است، تا آقا يکی بهت گفتند پاسخ نده، راوی آمد خدمت امام صادق گفت آقا يک نصيحتی کنيد به ما، آقا فرمودند يکی از سفارشهايي برايت میکنم اين است اگر کسی برايت گفت اگر يکی گفتی دهتا میشنوي، تو به او بگو دهتا بگويي، يکی نمیشنوی، شيعه امام صادق شيعه کسی است که بدی را با بدی پاسخ نمیدهد:
من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرقی ميان من و تو چيست بگو
حلم حلم يعنی تسوط در امور، آيتالله العظمی آقای حاج سيدابوالحسن اصفهانی که عزيزانی که نجف مشرف بوديد زيارت کرديد، آنهايي که نکرديد میرويد، در آن حجرهای که مقابل ايوان و قبر مرحوم آيتالله العظمی آخوند خراسانی هم همانجاست در حالات آيتالله العظمی آقای سيدابوالحسن اصفهانی نقل میکنند ايشان ماهی يکبار کربلا که میرفتند يک دستمالی پر از نامه، میرفتند در مسير حرکت به سمت کربلا کنار فرات اينها را میريختند داخل آب، يک وقتی يکی از علما میگويند همراه ايشان بود گفت آقا اين کاغذها چه است؟ نوشتهها شما ماه يکبار يک مشت نامه میدهيد دم آب میرود، آقا مرجع شدن خمره رنگرزی نيست بزنند، در آورند آيتالله العظمی سيدابوالحسن بيرون بيايد، کار کردند:
تا شب نروی روز به جايي نرسی، تا غم نخوری به غمگساری نرسی
حالا بنده ناقابل میگذارمش پای حساب بیشانسی میگويد آقا ما شانس نداريم، ما پيشانیمان بلند نيست فلانی اين شد ما نشديم بابا ببين چه کرد؟ گفت به مرحوم آقای حاج شيخ ابوالحسن وقتی سؤال کردند، اصرار که کرده بودند میگفت در طول ماه نامههای به من نوشته میشود که نوشتار نامه تند و بیادبانه است، بعضیها با تندی بله به ائمه هم تندی میکردند به آقا اميرالمؤمنين حضرت میفرمايد: «و لقد أمر على اللئيم يسبني»[18] عبور میکردم يک آدم پستی داشت من را سب و لعن میکرد: «فَمَضَيتُ [ثَمَّةَ] قُلتُ لا يَعنِينِي»[19]من عبور کردم گذشتم، گفتم با من نيست به يک علی نام ديگری است، ما هنوز گير به ما ندادند، گير میدهيم چرا نگاه میکنی؟ با من بودی؟ بلندتر حرف بزن بابا: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراما»[20]دستور خداست، آقای حاج ابوالحسن اصفهانی اين مرجع بزرگ فرموده بود، اين نامههای که با يک ادبيات تندی بیادبانهای ناسزا نوشتند به ما من اينها را جمع میکنم که دست کسی هم نيفتد، هر ماه دارم میآيم کربلا در مسير ماهی يکبار اين نامهها جمع شده میريزم در مسير آب فرات که آب ببرد:
تو نيکی میکن و در دجله انداز، که ايزد در بيابانت ده باز
ما عزت میدهيم پيغمبر فرمود حلم داشته باشد اين سفر بايد ضريب حلم ما را ببرد بالا، تحمل ما را بالا ببرد، نکته ديگر که پيغمبر فرمود اين ويژگی دوم که به ما شبيهاند: «أَبَرُّكُمْ بِقَرَابَتِهِ»[21] آنهايي که به خانواده و نزديکانشان نيکوکارتر هستند حاجآقا اول خانوادهات، فرزندانت، خانمات، خواهر من همسر و شوهرت، ما نکند يک وقتی اخلاق اجتماعیمان خوب، اخلاق خانوادگیمان منفی، توهين نکنيم، ناسزا نکنيم، بداخلاقی نکنيم، اين سفر اگر بنده يک وقتی مشکلی دارم بايد در مراجعت مشکل را حل کنم، پيامبر فرمود کسانی به ما شبهاند که به نزديکان خودشان نيکوکارترين افراد هستند، به ارحاممان، به بستگانمان به خويشاوندانمان: «أَبَرُّكُمْ بِقَرَابَتِهِ»[22]در آن روزهای پايانی امام صادق حضرت توصيههای میکردند يک وقت فرمودند اين مقدار از پول من را برويد بدهيد به فلانی، يکی از بنی اعمام امام بود، که اين در تاريخ دارد يک وقتی حمله کرده بوده به امام صادق در کوچههای مدينه، حسن افتس از بنی اعمام بود، اما يک آدم تند، و میگفت امام صادق نبايد سکوت کند، در برابر منصور دوانيقی بايد قيام کند، اين بالاخره تندروتر از امام بود، اميرالمؤمنين میفرمايد: «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ»[23] مردم نگاهتان به اهل بيت پيغمبر باشد: «لَا تَسْبِقُوهُمْ»[24] از اهل بيت پيغمبر سبقت نگيريد که گمراه میشويد: «فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ»[25] از اهلالبيت عقب نمانيد که هلاک میشويد سبقت و پيشی گرفتن بر ائمه میشود ضلالت و گمراهی، عقبماندن هلاکت همراهی سعادت اين آقا تندرو بود، يک نگاه تندروانهای داشت به امام صادق هم نگاهش منفی بود يکبار هم آمد امام را ترور کند، آن لحظات پايانی عمر حضرت آقا فرمودند اين قدر بدهيد به فلانی حسن افتس، يکی گفت يابن رسولالله اين میخواهد شما را ترور کند، آقا فرمودند آن اشتباه کرد من نمیخواهم قاطع رحم باشم، بابا به قرابتتان، به بستگان، خويشاوندان، زيارت، بايد درس احسان به خانواده را در ما تشديد کند، در مراجعت نکند با برادر، نکند با خويشاوندان، من روز پنج شنبه خدمت عزيزان عرض کردم علمای که در محضرشان بوديم، در همين صحن اباعبدالله الحسين بعد از منبر کنار قبر آيتالله صافی يکی آمد پای منبر گفت من با شما کار دارم، پيرمرد محترمی بود آمد تا آنجا گفت خصوصی کار دارم، اين آقا نقل میکرد میگفت ساليان متمادی است من با برادرم قهر هستم، گفت بيش از چهل سال ما قهر هستيم با برادر، بابا با اين اخلاق میآيي کربلا، گفت دخترم در اين سفر زنگ زد گريه میکرد و التماس میکرد که برادرت را ببخش، عمويمان را ببخش، حلالش کن بگذر، گفت نگذشتم، آن قسمت ايستاده بود، گفتم کجا آمدی؟ گفت کربلا، گفتم سيدالشهداء حر را بخشيد ياد بگير از امام حسين بابا يک درس اين زيارت درس گذشت است، درس عفو است، و اين شخص محترم شروع کرد گريه کردن، گفت به احترام امام حسين و حرف شما بخشيدم دل را پاک کردم بايد اين بشود، دل پر کينه نياوريم و دل پر کينه را برگردانيم، پيغمبر به قرابهای خودش و نزديکانش خودش و چهارم حضرت فرمود: «وَ أَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ إِنْصَافاً»[26] آنهايي با ما شبيه هستند و شباهت دارند که در روابط و رفتارشان با مردم انصاف بالای دارند، انصاف يعنی نگاهت با ديگران همانی باشد که برای خودت است، آقای فروشنده جنسی که خودت نمیپسندی دست مشتری نده، برادر و خواهر ادبياتی که دوست نداری نسبت به تو به کار ببرند، نسبت به ديگران به کار نبر، اگر از يک واژهای رنج میبری به ديگران خطاب نکن اين را میگويند انصاف، ما در گفتارمان در رفتارمان، در اقتصادمان، در زيارتمان انصاف داشته باشيم، آقا يک جايي خوبی است حالا يک بنده خدايي هم آمد جا میخواهد شما انصاف داشته باش بگو حالا بيا بايست، هدف تقرب است، من يک خاطرهای درس زندگی را يادم آمد محضر عزيزان عرض کنم، عرايض را جمع بندی کنم در همين بحث انصاف ساليان قبل بود توفيقی داشتيم عمره مشرف بوديم، در کاروانی که ما مشرف بوديم چندتا افراد کهنسال بودند که اينها همراه نداشتند، در فرودگاه داده بودند تحويل مدير کاروان اينهای برای اعمال عمرهشان بايد ویلچر میگرفتند، هزينه میکردند، خرج میکردند که اعمال عمره اينها انجام بشود، مدير کاروان خب آمد سرآوری میکرد هزينههای مربوطه را میگرفت از افراد، همه دادند جز يک پيرمردی بود که اين آقا گفت من پول برای اين کارها ندارم، مدير گفت آقا میخواهند اعمالت را انجام بدهد میخواهی محرم بشوی برای طوافت، برای سعیات، گفت من پول آوردم برای خريد سوغاتی، يک مقدار پول آوردم مختصری است اين را هم میخواهم سوغاتی بخرم، من گفتم پدرجان خب میخواهم طواف کنی تو دو قدم راه به زحمت میروی خب چطور میخواهی طواف کنی و سعی به جا بياوری؟ گفت من را بگذاريد کف مسجدالحرام، به قول حالا شيرازیها چهار دست و پا میروم، گفت من چهار دست و پا طواف انجام میدهم، ديديم هرچه میگوييم نمیشنوند به مدير کاروان گفتم که خصوصی چند نفر را در کاروان پيدا کن که افراد متمکن هستند اسم اين را هم نياور، بگو يک بنده خدايي است، میخواهيم پول برايش جمع کنيم برای اعمال عمرهاش و نگو هم چه کسی است؟ که آبرويش هم حفظ بشود، مدير کاروان شروع کرد سراغ افرادی که میدانست وضع اينها را که خوب است، آقا يک بنده خدایي است هزينهای میخواهيم جمع کنيم، اولی، دومی، سومی، يکی ده ريال میداد، يکی بيست ريال میداد، اين دويست و پنجاه ريال مجموعاً بايد جمع میکرد، تا رفت سراغ يک آقايي بود که اين آقا را گاهی اين امام رضا میفرمايد به قيافه نمره ندهيد، گاهی اوقات شما قيافهاش را میبينيد پول دارد ولی انصاف مثلاً ندارد، رفت سراغ اين آقا گفت آقا داريم برای يک بنده خدايي پول جمع میکنيم، گفت چقدر؟ گفت دويست و پنجاه ريال میخواهيم حالا يک مقدار هم دادند، يک مقدار کم داريم، گفت پولهای بقيه را برگردانيد همه را من میدهم، گفت حالا بقيه دادند شما هم شريک باشيد، گفت نه من کاری را نمیکنم يا کار را چه کسی کرد آنکه تمام کرد؟ هرچه بهش اصرار کرديم بابا شما هم يک بخشش، گفت من نه، من خواسته من همه را میدهم نخواستيد، به مدير گفتم آقا پول بقيه را پس بده، اين يکجا دارد میدهد يکجا از اين بگير، گفتند آقا بده، گفت من هستم با شما، میدهم به شما، آمديم مسجد شجره ظاهرها همه محرم شدند خب اينهايي که جزء معذورين بودند گفتند فردا بيايند برای اعمال اينها در هتل استراحت کنند فردا، اين آقا آمد گفت آقای حدائق گفتم بله، گفت آنیکه من بانی شدم پولش را بدهم بايد امشب بياوريد، امشب اگر آورديد پول میدهم، نياورديد من نيستم، گفتم او معذور است فردا بايد بيايند، گفت نه اين را امشب بياوريد، ديديم خب پول دستش است ديگر چارهای هم نبود، گفتم آقا اين يکی را استثناءً امشب بياوريد، حالا بشنويد تا ببينيد چه شد؟ انصاف انصاف، آن زائر را آوردند و بالاخره با ولچير در مسجدالحرام آن پيرمرد محترم همه زائرها پشت عرض شود حجر، پشت مقام حجرالاسود همه جمع بودند آماده بودند برای نيت کردن و شروع طواف مدير گفت آقا اين تخت روان را اجاره کن، اين را سوار سريرش کنيم، اول پولی که بايد بده اينجاست، سرير بود آن موقعها دور کعبه طواف میدادند، گفت چشم، آمد به پيرمرد گفت پدرجان گفت بله؟ گفت خسته نمیشوی من کولت کنم، طوافت بدهم، گفت نه، گفت بيا رو کول من، نشست روی زمين پيرمرد را انداخت روی دوشش ايستاد گفت آقا برويم برای طواف حاجآقا سرير بگير، گفت نه من خودم، آقايان همانجا من ديدم بعضی از زائرها در لباس احرام شروع کردند غيبت کردن، ای وای عجب آدم پولکی است اين، اين میخواهد بالاخره يک قولی داده، دست از کمرش نيندازد، پول نمیدهد، مردم حسابی پول را ذليل کن، تن را عزيز کن، اين نق نقها شنيده شد، پيرمرد را هفت دور طواف داد، نماز پشت مقام ابراهيم خوانده شد، رفت سعی و صفا و مروه روی ولچير گذاشت، خودش برد و آورد دوباره طواف نساء را داد، ديگر نزديک اذان صبح بود اين شده بود زير عرق پيرمرد را داد تحويل مدير کاروان و گفت آقا با من کاری نداريد رفت گوشهای مسجدالحرام نشست تمام لباسش خيس نفس زنان گفت برويد من خودم میآيم هتل، من دنبال اين بودم که اين پول داشت چرا خودش کول کرد اين را! انصاف را میخواهم بگويم انصاف، آقا روز اول نديدم، روز دوم اين آدم را نديديم، به مدير گفتيم مدير گفت مريض است، تب و لرز کرده افتاد بود در جا، روز سوم سر ميز غذاخوری ديدمش گفتم آقای فلانی چه شد؟ تو قرار بود پول بدهی، يکدفعه خودت کوله کرده بعد هم مريض شدی گفت آقای حدائق من پول در کمربند احرامم گذاشته بودم آورده بودم تا کنار حجرالاسود تا آمدم پول در بياورم يک لحظه ذهنم آمد، اگر بابای خودت بود چگونه آن را طواف میدادی، بابااين پيرمرد را بابايت ببين، اين پيرزن را نگاهی مادرت کن، اين خانم را بگو خواهرم، اين انصاف است پيغمبر اين گونه بود، زيارت امام حسينی آمديد که امام حسين در منزلگاه شراف تمام سربازان حرّ را سيراب کرد انصاف:
کريمان با بدان هم بد نکردند، آقا فرمود مرکبهايشان را هم آب بدهيد، درس کربلا درس انصاف است درس مهرورزی است گفت آقای حدائق گفتم اگر بابايت بود چه کار میکردی؟ گفت با خودم گفتم بابايم را باید کولش میکردم، گفت همين کار را با اين پيرمرد بکن، گفت به خدا قسم حاضر بودم هزار ريال بدهم اين توفيق را از من نگيريد، گفت به نيت بابايم دوش گرفتم اين را به نيت پدرم سعی بردم آن را، آن روز تب کردم شب آن روز در آتش تب میسوختم، خوابم برد يک لحظه بابايم را خواب ديدم در لباس احرام آمد گفت پسرم خدا خيرت بدهد عمره خوبی ما را بردی، درس کربلا درس انصاف است.
صلّی الله عليک يا اباعبدالله، ايام هم ايام فاطميه و ايام عزای مادرش زهراست:
فاطمه امابيها نور حق، حرمتش از ماسوا بود بیسبب
انصاف زهرای افطاری خودشان را که يک نانی بود دادند به نيازمند سه شب:
دختر ختم رسول مشکل گشاست، همسر و کفو علی مرتضاست
زد عدو آتش به درب خانهاش، سوخت درب خانه و کاشانهاش
همه بگوييم يا زهراء.
[1] آلعمران159.
[2] آلعمران159.
[3] آلعمران159.
[4] آلعمران159.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص581.
[6] هود88.
[7] هود88.
[8] آلعمران159.
[9] قيامت14.
[10] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[11] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[12] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[13] مجموعة ورام ج1 ص90.
[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج4 ص39.
[15] مجموعة ورام ج1 ص90.
[16] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[17] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[18] صافى در شرح كافى (مولى خليل قزوينى) ج1 ص368.
[19] صافى در شرح كافى (مولى خليل قزوينى) ج1 ص368.
[20] فرقان72.
[21] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[22] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.
[23] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص143.
[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص143.
[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص143.
[26] من لا يحضره الفقيه ج4 ص370.