استاد حدائق روز یکشنبه 4 آذرماه 1403 در حرم مطهر امام حسین(ع) به بیان مبحث محبت اولیای الهی(ع) پرداختند.
السلام عليکم جميعاً و رحمتالله و برکاته
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و صلّی الله علي سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين ابیالقاسم المصطفی محمد(ص) و علی اهل بيته الائمة الهداة المهديين لاسيما بقيهالله المنتظر حجت ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشريف.
قالالله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
تقديم به ساحت مقدس اولياء الهی خاصه وجود مقدس رسول خاتم صلواتی ختم نماييد.
آيهای که تلاوت گرديد آيه نود و هفت از سوره مبارکه نحل ترجمه آيه و نکاتی که ذيل اين آيه انشاءالله مورد توجه بهتر در زندگی ما قرار بگيرد و يک بخشی از اين سر درگمیهای مردم و نابسامانیها ريشه در همين بیتوجهیهای به اوامر الهی دارد، قرآن میفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى»[2] کسانی که کارهای شايسته انجام میدهند چه مرد و چه زن، در صورتی که اينها ايمان هم داشته باشد يعنی خدا را قبول داشته باشد، اعتقاد به پروردگار هم باشد، ما در حق اينها اول حيات طيبه عنايت میکنيم: «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»[3] اين پاداش اول کار اينها لذا اينکه گاهی اوقات میشنوی آقا شما نماز خواندی به کجا رسيدی؟ عبادت کردی چه شد؟ حيات طيبه است، حيات طيبه را عرض میکنم، با دنيا نمیشود مقابلهاش کرد، خدا میفرمايد اين حيات طيبه را ما به شما عنايت میکنيم، اين زندگی شما که میگذرد با اين نگاه میگذرد: «وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»[4] به شايستهترين هم پاداش کارهای شما را خواهيم داد هم در دنيا هم در آخرت، خب چند نکته من اينجا عرض کنم و يکی دو حديث محضر عزيزان در اين وقت مقدر و مقرر، اولاً اينکه در نگاه اسلام، نژاد، قوميت، سن و سال، سواد، ثروت مهم نيست، عموی پيغمبر اگر شدی صالح شدی میشوی حمزه: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ»[5] يک عموی ديگر رسولالله میشود ابولهب: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب»[6] عموی رسولالله هستی بايد آدم باشی، حمزه میشود افتخار سيدالشهداء احد، ابولهب میشود ملعون و مطرود اين ديگر عالیترين مثالی که میشود زد، پسر پيغمبر اولوالعزم خدا هم که باشی فاصله گرفتی: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[7]، نوح اين ديگر فرزند تو نيست، بگذار سيل او را ببرد، و قيامت هم عزيزان قاعده اين است حالا قرآن میفرمايد نسبات را بر میدارد، بابات چه کسی است؟ فرزندت چه کاره بوده؟ طائفه و قبيلهات به کجا منتهی میشدند؟ اينها تعطيل است قيامت: «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُون»[8] نسبها را بر میداريم سؤال هم نمیکنيم، میگوييم آقا خودت چه کارهای؟ اين نکته اول: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً»[9] قرآن کاری به نژاد ندارد، کار به قوميت ندارد، اين نژاد پرستیهای که بعضی از جوامع بشری را درگير کرده، گرفتار کرده ما از فلان طائفه هستيم شما از فلان قبيله هستيد، ما در فلان نقطه زندگی میکنيم شما در فلان نقطه بابا اينها را بگذار کنار، قرآن میفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[10] سياه باش، افريقايي باش، بلال میشوی، اما بعضیها هم در مکه بودند کنار پيغمبر از قريش شد ابوسفيان، شد عتبه، شد شيبه، اينها فاصله گرفتند، اين نکته اول که ارزش در خانه خدا به نژاد و قيافه و رنگ پوست و جايگاه و مقام نيست: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً»[11] هر کسی که کار شايسته انجام داد، من همينجا عرض کنم در محضر حضرت اباعبدالله الحسين هستيم اين شهدای که در جوار امام حسين آرميدهاند اصلاً همين درس است شما ببينيد در بين اين شهداء سادات بنیهاشم هستند، بزرگ قبيله حبيب ابن مظاهر اسدی، به شهادت رسيد، غلام سياه جون به شهادت رسيد، غلام ترک به شهادت رسيد: «غلام تركي كان للحسين عليه السّلام و كان قارئا للقرآن»[12] اينها بودند با امام حسين، غلام بود، ارباب بود، جوان بود، نوجوان بود، ترکيبی از تمام مراحل سنی، و تمام شئونات اجتماعی اما با يک وجه مشترک: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[13] آنچه شهداء کرده اصحاب الحسين رنگ و قيافه و قوم نيست، ايمان است به خداوند و کار شايسته است اين نکته اولی که محضر عزيزان عرض کرده باشم.
يک نکته هم بگويم خواهرها زيادی بشنويد، گاهی اوقات اين تبليغات سوء دشمن برای تخريب اذهان بانوان که آقا اسلام زن را ناديده گرفته، اسلام مقام زن را نديده، اصلاً در اسلام مرد سالاری است که اين حرف غلطی است، اسلام میفرمايد حق سالاری در يک خانواده در يک منزل، در يک جامعه، هر کسی حق میگويد بايد حرفش را پذيرفت، حالا فرد ادنای خانه است کوچکترين فرد خانه دارد حق میگويد آقا پدر بزرگ بپذير، زن حق میگويد بپذيريد، مرد حق میگويد بپذيريد در يک اداره آبدارچی دارد حق میگويد آقای مديرکل تسليم باش در برابر حق، آقای تارج بازار حمال بازار دارد حق میگويد ثروت نشود حجاب، نشود غرور، اين نکتهای است که از نگاه اسلام بايد توجه داشت در بحث خانمها زن و مرد را خدا يکسان ديده از اين جهت که هردو انساناند هردو مخلوق خدا هستند هردو فرصت رشد دارند تبعيضی شما نمیبينيد در بحث ارث، در بحث شهادت اينها را امام رضا به مأمون عباسی جواب دادند، جواب قانع کنندهای امام دادند اما شما تبعيض زمانی است که بگويند آقا زيارت خانمها ثوابش از زيارت آقايون کمتر است اصلاً ما نداريم بگويند نماز خانمها کم ارزشتر، صدقات خانمها ارزش پايينتر اصلاً: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[14] چه مرد و چه زن هر کدام کار شايسته انجام بدهند، ايمان هم داشته باشند خدا میفرمايد ما اجر میدهيم ما کار نه به جنسيت داريم زن و مرد بودن نه به قوميت داريم نه به سن و سال نه به ثروت اين هم يک نکتهای است که ميدان ترقی و تعالی برای بانوان مثل آقايان باز است: «وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ»[15]«و الصالحين و الصالحات» ، «وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ»[16]«و المعتکفين و المعتکفات» ، اصلاً همه زن و مرد در کنار يکديگر خدا ياد نموده، اين عين عدالت الهی است که يک خانم به همان اندازه که میتواند از عبادت کسب فيض کند و رشد کند، همان ميدان برای آقايان هم مفتوح است: «لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[17] مردها همان اندازه ميدان ترقی و تعالی دارند که خانمها ميدان ترقی و تعالی برای آنها باقی است پس اسلام تبعيضی قائل نشده: «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى»[18] همه از يک پدر و مادر، ريشه پيدايش انسانها از يک مرد و يک زن، اين هم نکته ديگر من ذيل اين آيه عرض کرده باشم، اما مطلب ديگر در اين آيه خداوند میفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً»[19] کار شايسته عزيزان بیپاداش نمیماند اما اگر میخواهيد اين پاداشی که خدا میفرمايد دريافت کنيد شرط دارد، من يک مثال عرض کنم، شما کارگری را به کار میگيريد کارگر اصلاً با اعتقادات شما همسو نيست، نه خدا را قبول دارند نه قيامت را، نه اعتقادات دينی شما را باور دارد، اما يک کارگری زحمتکشی است دارد کار میکند آنچه شما ازش انتظار داريد دارد اجرا میکند شما وقتی که مدت قراردادش تمام شد اجرت او را میپردازيد يا نمیپردازيد؟ اگر اجرتش را نپردازيد ظلم کرديد، پيغمبر فرمود: «الا و من ظلم اجر اجير فلعنه الله عليه» ، شما نمیتوانيد بگوييد چون نماز نمیخواند من حقوقش را نمیدهم، چون اين باور نداشته اعتقادات من را زحماتش را ناديده میگيرم ما انسان ضعيف قاعدهمان اين است خدای قادر مقتدر، خدا ذرة المثقالها را جواب میدهد، ولو کننده کار فرعون شما يکی از دانه درشتهای بد تاريخ فرعون است، شما اگر چند نفر را بخواهيد بگوييد در تاريخ بشريت اينها سرآمد در جنايت و ظلم بودند يکش فرعون است مرحوم آيتالله فشارکی در عنوان الکلام مینويسد حضرت موسی کليمالله به خدا عرض کردم پروردگارا چرا به فرعون فرصت دادي؟ اين چرا برای ماها هم است، حالا ما نمیدانيم:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، اين حرف معمی نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو، چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
ما خيلی چيزها را میگوييم کار اگر دست ما بود يک جور ديگر کار میکردم، من يک وقت در مسجدالحرام نشسته بودم حالا برای رفع خستگیتان، يک آدم ديگری که خيلی ادعايش هم میشد از جای ديگری، استان ديگری اين آقا نشسته بود کنار دستما من میدانستم تحصيلات عاليه داشت، يک دفعه رو کرد به ما گفت آقای حدائق من اينجا در محضر خدا در مسجدالحرام میگويم خدا دو ماه قدرتش را بدهد به من نشان میدهم خدايي کردن يعنی چه؟ گفتم آقا چرند نگو، کفر نگو، گفت نه من، گفت همه قدرتها دست خداست فقط ما بايد شعار بدهيم، گفتم مثلاً شما قدرت میآمد دستت چه کار میکردی؟ گفت اول هرچه قدرت ظالمی در تاريخ عالم است سر و ته میکردم، گفتم خب اين کار اولت، ديگر چه میکردی؟ گفت هرچه ثروتمند بود را میکشيدم پايين، ثروتمندها شکر کنيد که کار دست خداست، و الا کار اين دست بشر بود فتيله را میکشيد پايين، هی شروع کرد شعار دادن، گفتم بنشين سرجای خودت، همين به که کار دست تو نيست، و الا تو سنگ روی سنگ نمیگذاری بند بشود گاهی اوقات انبياء در کار خدا شگفت زده میشدند، موسی کليمالله به خدا عرض میکند خدايا چرا فرعون را داری فرصت میدهی؟ اين آدم جنايت پيشه چرا اين همه تأمل در نابودی اين، خطاب آمد موسی فرعون سهتا کار خوب دارد میکند ما داريم فرصتش میدهيم ديگر میخواهيم قيامت حرف برای گفتن نداشته باشد، يک فرعون اطعام طعام میکند، آدم کش است ادعای ربوبيت میکند اما اين کار را هم میکرد سفره میداد، مردم سفره دادن خيلی ثواب درش است آنهايي که خدا به شما داده، بدهيد میدهند امام صادق فرمود حضرت ابراهيم که خليل الرحمن شد، نشد مگر به خاطر دو صفت: «إِلَّا لِإِطْعَامِ الطَّعَامِ»[20]«و افشاء السلام» ، حضرت ابراهيم يکی اينکه طعام میداد، تنهايي غذا نمیخورد پای سفرهاش مهمان دعوت میکرد آقا اين مال خداست خوراندی میخوارند شما را، دادی میدهند، و دوم ابراهيم افشاء سلام میکرد تکبر نداشت به هر کسی میرسد سلام، سلام آشکارا افشاء سلام، اين دوتا خصلت ابراهيم را رساند به مقام خليلالرحمنی، مقام خليلالرحمنی میدانيد چه است؟ ما خليل داريم و صديق، صديق يعنی رفيق شايد شما صدها رفيق داريد اما در بين اين صدها رفيق شايد خليل پيدا نمیکنيد، خليل به چه کسی میگويند؟ خليل به آن دوست صاحب سر میگويند، به آن کسی که حرف مگويت را به او میگويي، به آن کسی که سفره دلت را برايش باز میکنی وکاملاً بهش اعتماد داری، چوب حراج به آبروی تو نمیزند ابراهيم به جايي رسيد که خدا به ابراهيم میفرمود: «يَا خَلِيلَ»[21] خب خدا به موسی فرمود فرعون يکی اطعام طعام میکند، دوم راهها را امن میکرده، خدا امنيت را دوست میدارد، ايجاد امنيت اگر کسی کرد خدا بیاجر نمیگذارد او را و سوم فرعوت مالياتی که از مردم میگيرد خرج میکند، اين سهتا کاری بود که فرعون انجام میداد، خدا جبران اين کارهايش را در دنيا داد شد اين حکومت طولانی: «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيب»[22] ديگر قيامت حرف برای گفتن ندارد، میگويند آقا مزدت را داديم، و لذا امروز اگر يک آدمی بگويد آقا من، يک کسی آمد گفت آقا من فردی را میشناسم نماز نمیخواند، روزه نمیرود اعتقادات اصلاً ندارد، اما وضع مالیاش خوب است زندگیاش به راه هست، هيچ مشکلی ندارد، گفتم بدیهايش را ديدی اين با اين بدیهای که تو فهميدی، يک کارهای خوبی پنهانی دارد که خدا دارد تسويه حسابش میکند، يکدفعه میبينی همين آدم تارک الصلاه به پدر و مادرش احترام میگذارد، همين آدم تارک الصلاه به کميته امداد دارد کمک ماهانه میکند، خدا زيربار منت بشر قرار نمیگيرد دارند اجرش را در همين دنيا میدهند، همين توسعه مالی و وسعت مالی میشود اجر او در دنيا ديگر آخرت اجری ندارد، خب قرآن میفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[23] آقا میخواهی به اين وعده برسی بايد کار خوب بکنی يک، مؤمن باشی دو، کار خوب بدون ايمان به اين وعده نمیرسي، ايمان بدون کار خوب هم فايده ندارد، بعضیها ايمان دارند آدم خوبی هستند اما کار خير نمیکند خدا بهش داده، قدم بر نمیدارد، پولها را بلوکه کرده میگويد آقا ما نماز میخوانيم، ما نماز شبمان، مستحباتمان، بابا اينها خوب اما عمل صالح هم بايد داشته باشی عمل صالح و ايمان اگر درهم عجين شد و تلفيق شد خدا میفرمايد ما حيات طيبه میدهيم، حيات طيبه چه است؟ من يک معنا از حيات طيبه کنم حالا نکات ديگری بماند، فرصت ديگر وقت را بايد در نظر گرفت يکی از کارهای که خدا میکند برای آنهايي که ايمان و عمل صالح دارند حيات طيبه است که پيامبر میفرمايد حيات طيبه: «الْقَنَاعَةُ»[24] و رزق حلال، اينکه انسان روحيه قناعت پيدا کند، اموال دنيا برادران من، خواهران من، وضعش اين جوری است امام صادق میفرمايد دنيا مثل آب شور است آب شور هرچه انسان تشنه نوشيد تشنهتر میکند او را تا اينکه از پا او را در میآورد، مال زياد، امکانات فراوان، دنيای گسترده روح کسی را قانع نمیکند.
من با اين حديث از امام صادق جمعبندی کنم عرايض را آقا امام صادق میفرمايد مردم در دنيا دنبال چهار چيز میگردند يکش را من میگويم سهتايش را پيدا کنيد وقت را بايد در نظر بگيريم، يکی از آن چهار چيزی که همه میخواهند و خواسته همه است بازاری و اداری و روحانی و زن و مرد ندارد بینيازی است شما هر کسی را میبينيد دوست دارد بینياز باشد دستت جلو ديگران دراز نباشد غنی باشد مستغنی از ديگران باشد، گاهی اوقات اين بچههای کوچک هم دوست دارند همين باشد میگويد آقا دلم میخواهد چيزی مال خودم است دست خودم دستم جلو بزرگترها دراز نباشد اين بینيازی کجاست؟ مردم کجا دارند دنبالش میگردند که نمیرسند بهش، امام صادق فرمود: «فَأَمَّا الْغِنَى فَمَوْجُودٌ فِي الْقَنَاعَةِ»[25] اگر میخواهید بینياز بشويد بايد قانع باشيد: «فَمَنْ طَلَبَهُ فِي كَثْرَةِ الْمَالِ لَمْ يَجِدْهُ»[26] آنهايي که فکر میکنند بینيازی در زيادی اموال اتفاق میافتد به اين بینيازی نمیرسد مردم ثروت زياد بینيازتان نمیکند، روح را گداتر میکند، اگر انسان قانع نباشد من يک درسی آموزنده و به استقبال روضه برويم، ما در شهر شيراز اين گروه جهادی عمار که طلاب فاضلی تبليغات دينی دارند در طول هفته و سال يک موکبی نزديک احمد ابن موسی در يکی از مناسبتهای اهلالبيت زده بودند يکی از مناسبتهای مذهبی بود از ما دعوت کردند سری به اين موکب جمعيت زيادی آمده بودند من وقتی رسيدم وقتی توزيع غذای تبرکی موکب بود من بلندگو را دست گرفتم، من يک نکته هم به همه بگويم آقا امام حسين آموخت هرجا مخاطب داريد حرف بزنيد، شما حرکت امام حسين از مدينه به حجاز، از حجاب به عراق هرجا امام حسين مخاطب داشت حرف میزد آقا نگو گوش نمیکنند، نگو نمیپذيرند تو برای خدا بگو:
تو بندگی چون گدايان به شرط مزد مکن، شما ببينيد خطبههای فراوانی که امام حسين از آغاز تا پايان در کربلا تا لحظات قبل از شهادت امام خطبه خواندند، حالا در مردم اثر نکند امام وظيفه را دارد انجام میدهد ما مأمور به تکليف هستيم من ديدم فرصت خوبی است جمعيت زيادی هستند میکرفون را گرفتم دقايقی را صحبت کردم با مردمی که آمده بودند و سخنی از صاحب آن شب، جمعيتی در صف بودند منتظر تحويل غذا بودند آن متصد توزيع غذا يک وقت اشاره کرد گفت آقا به يک کسی اشاره کرد گفت از شما به بعد ديگر نايستد ديگر غذا نيست ديگر بعد از شما کسی در صف قرار نگيرد، جمعيت آمد آمد در بين اينهای که در صف بودند يک جوانی بود، قيافه قيافه همين کارتون خوابی، اينکه امام رضا میفرمايد به قيافه نمره ندهيد، امام رضا میفرمايد، آقا اميرالمؤمنين میفرمايد به هر کسی رسيدی بگو التماس دعا، غرور ورت ندارد، ما ريشمان سفيد است به اين جوانی که هنوز ريش در نياورده بگوييم التماس دعا، من تاجر به حمال بازار، من مدير به آبدارچی، بابا بگذار کنار: «لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ»[27] کلام اميرالمؤمنين است، من ديدم يک جوانی کارتون خوابی هم در صف بود اين آمد آمد نوبت غذا گرفتن اينکه شد همزمان يک پيرمردی رسيد، يک پيرمردی رسيد گفت به ما هم غذا بدهيد خارج از صف آمد گفت، آن متصدی گفت غذا ديگر تمام شد، ديگر ما همينهای که در صف هستند را میدهيم، پيرمرد رفت من حواسم جمع بود اين جوان کارتون خوابی که قيافه را اگر میخواستيم حساب کنيم، میگفتيم شايد واجبات، نماز و اينها همه محروم است، ديدم اين غذايش را گرفت رفت دنبال آن پيرمرد ديدم زد در شانه پيرمرد دور از انظار مردم، من حواسم بهش بود، غذا را داد بهش داشت میرفت به يکی از دوستان گفتم برو آن جوان را صدا بزن بيايد سريع صدا بزن بيايد، جوان را صدا زدند برش گرداندند، تا آمد گفتم آقا مگر تو شام خورده بودی؟ گفت خير، گفت گرسنهام بود، گفتم غذايت را دادی به اين پيرمرد اين قناعت است خدا اين عزت را میدهد گاهی اوقات پول را خجالت میدهد، برنج، طعام، غذا، مقام، ابالفضل، فرات را خجالت داد، فرات را خجالت داد، آب را در دست کرد يادی از لب عطشان برادر: «فرمى الماء»[28] همه را ريخت بزرگ میشود، گفتم چرا غذايت را دادی، گفت آقا اين جای پدر من بود، خدا رازق است، خدا قادر است، گفتم شما بيا بنشين، به دوستان گفتم برايش غذا بدهد در سينی با تکريم از اين پذيراي کنند اين روحيه قناعت است.
خب روز يک شنبه است يک عرض سلامی به آن جوان هاشمی علی ابن الحسين علیاکبر کنيم، مرحوم آيتالله شوشتری مینويسد وجود مقدس سيدالشهداء اين حرف حرف آيتالله شوشتری است میفرمايد فوت و مرگ امام حسين کنار پيکر علیاکبر بود قتلش در گودی قتلگاه بود، امام حسين در حقيقت پيکر علیاکبر تمام کرد، يا اباعبدالله معذرت میخواهم، حضرت زينب وقتی عبدالله ابن جعفر ازش سؤال کرد در مراجعت به مدينه، گفت خانم شما جوانان بنیهاشم را که میآوردند در خيمه شما به استقبال میرفتی اما بچههاي خودت را بيرون نرفتی از خيمه، گفت عبدالله ابن جعفر من نگران اين بودم که يک وقت حسين ابن علی بگويد مادر شهيدی دارد میآيد آثار خجلت در چهره برادر ببينم گفت چرا برای علیاکبر تا وسط ميدان رفتی، فرمود عبدالله ابن جعفر من ترسيدم حسين کنار پيکر علی جان بدهد، آقا آمد وسط ميدان اين عبارت را برای علیاکبر نقل کردند: «فقطّعوه بسيوفهم إربا إربا»[29] بدن چاک چاک شده بود آقا از اسب آمد پايين علامه مجلسی مینويسد هفتبار صدا زد: «ولدی علی» يافت نشد، پسرم علی، پسرم علی، آقا جوابی دريافت نکرد، سر علی را به دامن گرفت: «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا»[30]بابا ديگر بعد از تو خاک بر اين دنيا باد، رفتی و از هم و غم دنيا آسوده گشتی، اما پدرت را تنها گذاشتی، يک وقت ديدند آقا خم شد صورت به صورت علی، همه بگوييم يا حسين.
[1] نحل97.
[2] نحل97.
[3] نحل97.
[4] نحل97.
[5] توبه100.
[6] مسد1.
[7] هود46.
[8] مؤمنون101.
[9] نحل97.
[10] نحل97.
[11] نحل97.
[12] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج17-الحسينع ص273.
[13] نحل97.
[14] مؤمنون101.
[15] احزاب35.
[16] احزاب35.
[17] نساء32.
[18] حجرات13.
[19] حجرات13.
[20] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج16 ص244.
[21] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص561.
[22] شوری20.
[23] نحل97.
[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج68 ص345.
[25] الخصال ج1 ص198.
[26] الخصال ج1 ص198.
[27] وسائل الشيعة ج9 ص424.
[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص41.
[29] تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ج2 ص312.
[30] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج4 ص109.