استاد حدائق روز دوشنبه 18 تیرماه 1403 مصادف با دومین روز از ماه محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

يکی از بشارت­های که قرآن برای سلامت زندگی دنياي انسان­ها و قطعاً به دنبال آن اگر دنيا دنيای حسنه شد آخرت موفق و حسنه رقم خواهد خورد و در اين فراز و فرودهای زندگی انسان­ها آسيب نبينند مسائل اقتصادی، اجتماعی، سياسی، خانوادگی، اخلاقی اين­ها را از مدار خودش خارج نکند، يک دستورالعملی را خداوند بيان می­فرمايد در آيه سی از سوره مبارکه فصلت که اين را ما در زندگی اولياء الهی به وضوح می­بينيم که در نهايت معنای کلمه شکل گرفته و کسانی که در تاريخ تأثيرگذار بودند و اين­ها موفق زندگی کردند و موفق رفتند پای همين سفره تربيت شده­اند، دو نکته را خدا می­فرمايد رعايت کنيد و اين از درسنامه­های عاشورا هم هست: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»[1] اولاً ولی نعمت­تان را فراموش نکنيد خدا را از ياد نبريد مردم هرچه داريد از اوست، خلقت شما، آبروی شما، امکانات شما بالاخره هرچه در اختيار شماست: «إِنَّا لِلَّهِ‏»[2] از او به شما رسيده: «وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[3]دوباره به سوی او بر خواهيد گشت، فرصت­هايي را به شما داده­اند و اين را من در بعضی از جلسات عرض کردم به نسبت آنچه که به شما داده شده بايد جواب پس بدهيد، خدا انتظاری که از يک مديرکل دارد از يک کارمند ندارد، خدا انتظاری که از يک وزير دارد از يک مديرکل ندارد، خدا انتظاری که از يک آيـت­الله العظمی دارد از يک طلبه ندارد، انتظاری که از يک انسان سالم هست با انتظاری که از يک بيمار، انتظاری که از يک انسان ثروتمند با يک انسان تهی دست، انتظار از يک کسی که چهره زيبا به او داده شده و کسی که اين فرصت را ندارد بالاخره به نسبت آنچه که خدا عطا کرده انسان­ها مسئوليت دارد و هر کسی بامش بيش برفش بيشتر، ما برای اين­که اين ظرفيت­ها درست مديريت بشود فراموش نکردن اين­که همه چيز متعلق به ذات مقدس الهی است اصلاً اين عبادت، اين ايمان اين بندگی ما را بايد در همين جهت بياورد، در همين مسير قرار بدهد من يک حديثی را از امام صادق تقديم کنم، در کتاب الروضه من الکافی مرحوم کلينی نقل می­کند، يک شخصی آمد خدمت امام صادق از عبادت زياد فردی شروع کرد تعريف کردند، گفت يک آقايي است خيلی نماز می­خواند، خيلی عبادت می­کند، کارهای عبادی­اش خيلی زياد است هی گفت گفت، آقا فرمودند: «كَيْفَ‏ عَقْلُهُ‏»[4] عقلش چطور است؟ يک وقت می­بينيد نماز می­خواند به اندازه يک انسان ضعيف برای خدا جايگاه قائل نيست عادت شده اين نماز، معرفت درش نيست گفت آقا اين نماز زياد می­خواند، عبادت زياد می­کند، شما می­فرماييد: «كَيْفَ‏ عَقْلُهُ‏»[5] آقا فرمودند اصلاً عبادت­ها روز قيامت به اعتبار درک انسان­هاست، شما که می­گويي: «مالِكِ يَوْمِ الدِّين»[6]به اندازه پول در کارت­ات برای خدا ارزش قائل هستيد، آقا می­خواهد يک صدقه بدهد می­گويد فردا خودمان گير افتاديم چه کسی به دادمان می­رسد؟ تو ايمان­ات به همين پول بيشتر از وعده خداست گاهی اوقات خودمان را رصد بکنيم ببينيم با خدا چگونه هستيم؟ حضرت فرمودند عقل، درک، عقلانيت اين­ها تأثيرگذار روی عبادت است خدا که کثرت عبادت نمی­خواهد خدا معرفت می­خواهد آقا رسول­الله به اميرالمؤمنين فرمودند يا علی وقتی ديدي مردم به کارهای زياد مشغول­اند شما به کارهای خوب بپرداز: «اذا رأيت الناس يشتغلون بکثره العمل و اشتغل انت بصفوة العمل»، همين نماز واجبت را که می­خواني خرابش نکن اين صفوت عمل است، حالا هزاران رکعت نماز بنده بخوانم ولی نگهش ندارم اين کثرت عمل است کار خوب را از ما انتظار دارند نه کار زياد را، بعد که حضرت اين را فرمودند فرمودند يک جريانی برايت نقل کنم تا اين مطلب برايت جا بيفتد، آقا فرمودند در يکی از جزائر بنی­اسرائيل يک عابدی زندگی می­کرد اين خيلی عبادت می­کرد بالاخره شب و روزش عبادت و ذکر و نماز و دعا، ثواب­ اين کارها وقتی می­رفت بالا فرشته­ها وقتی می­ديدند می­ديدند اين آدم با اين هم عبادت يک ثواب اندکی دارد گيرش می­آيد ولی بعضی­ها خواب­شان عبادت است، شما ببينيد علی ابن ابی­طالب در جنگ خندق يک ضربت شمشير زد، پيامبر در توصيف اين ضربت شمشير فرمود: «لخندق‏ تعدل‏ عبادة الثقلين»[7] از عبادت جن و انس همه يک طرف اين يک ضربت شمشير يک طرف، چرا؟ چون آن شمشير هم در ميدان برای خداست بعضی­ها در ميدان عبادت خدا را ياد نمی­کنند، آقا امام صادق فرمودند آن فرشته وقتی به محضر الهی عرض کرد پروردگارا اين با اين کثرت عبادت اين قلت ثواب، خطاب شد مدتی برو با اين همنشين شو تا دست­ ات بيايد که چرا، اين فرشته به شکل جوانی شد آمد در همان جزيره­ای که اين عابد زندگی می­کرد در بنی­اسرائيل مهمانش شد اجازه گرفت يک چند روزی هم ماند ديد انصافاً اين عابد شب و روز ندارد مختصر غذايي می­خورد همه­اش مشغول راز و نياز و زمزمه و نماز و باز اين فرشته چيزی نفهميد بعد از چند روز همنشينی طرح سؤال کرد به اين عابد گفت که آقا شما از خدا هم چيزی می­خواهی؟ اين همه خدا را می­پرستی، حاجتی هم داری؟ گفت يک حاجت دارم ولی حيف که اين حاجت شدنی نيست، گفت چه حاجتی دارد: «لَيْسَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةٌ»[8] ای کاش خدا يک چارپايي داشت، يک حيوانی داشت: «فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ»[9] اگر خدا الاغی داشت: «رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ»[10]روی اين چمن­ها و سبزها الاغ خدا را می­چراندم که اين چمن­ها خراب نشود و ضايع نشود استفاده بشود: «فَإِنَّ هَذَا الْحَشِيشَ يَضِيعُ»[11]اين فرشته آمد دستگيرش شد که گفت اين اصلاً با يک نگاه ديگر خدارا می­پرستد، معرفت پايين است، به ملکوت رفت از طرف خدا خطاب شد اين کثرت عبادت با آن قلت معرفت بايد عجين بشود ثواب گيرش بيايد اما بعضی­ها می­بينيد می­خوابند خواب­شان عبادت است، سکوت­شان عبادت است سجده­شان عبادت است، معرفت است، اين­که ما فراموش نکنيم همه چيز از خداست: «رَبُّنَا اللَّهُ»[12] اين يک دوم حفظش کنيم: «ثُمَّ اسْتَقامُوا»[13] يعنی آسيب نزنيم خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد ما يک تعبيری داشتند می­گفتند يک بخشی از متدينين مشکل­شان اين است که ولخرج در معنويات هستند هنوز زيارت عاشورايش تمام نشده نرفته بيرون با دوتا غيبت خرابش می­کند، خوب گريه می­کنيم، خوب گناه می­کنيم مفت از دست می­دهيم وقت می­گذاريم ضايع می­کنيم هنوز حاجی از حج بر نگشته حج را در حج می­گذارد و می­آيد من بارها ديدم حاجی در عرفات حجش را پياده کرده، در منی حج را زمين گذاشت، همين امسال ما در منی کنار چادر ما کاروانی بود از يک استان ديگری بالاخره اين محازی کاروان ما خانم­های بودند مال آن کاروان خب يک چادر فاصله است حجابش يک پارچه­ای بود که آن طرف آن­ها بودند من گرفته بودم بخوابم ديدم اين­ها شب داشتند حرف می­زدند ديدم سراسر غيبت دارند می­کنند، من زدم به اين چادر گفتم خانم منی است، غيبتش مکافاتش سنگين­تر از شهر شماست حاجی هستی، اين سرزمين سرزمينی که خوابش عبادت است مرحوم آيت­الله شوشتری می­فرمايد هر زمان و مکانی که قداست ويژه دارد عبادت در آن زمان و مکان ثوابش بيش است، گناه در آن زمان و مکان عقابش ويژه است الآن در اين مکان، اين­جا عبادتش با عبادت داخل خانه­تان فرق می­کند چرا؟ چون اين­جا مزيت مکانی هم دارد گاهی اوقات زمان­ها مزيت دارد دهه اول ذی­الحجه است ماه رمضان است ليلة القدر است روز عرفه است زمان زمان ويژه است گاهی اوقات مکان مکان ويژه است، مسجد است حسينيه است مسجدالحرام است، منی است عرفات است، گفتم خانم بيدار نشستيد داريد غيبت می­کند، من بحثم استماع غيبت نبود می­خواستيم بخوابيم اين­ها نمی­گذارند هم ما بخوابيم، فلانی ديديد ديروز چه کار کرد؟ خانم فلانی اينطور گفت، کجا؟ در حج، خب اين چيزی نمی­بيند، اين برگردد هم بگويد من رفتم حج چيزم نشد، نبايد ادعا بکند، نگذاشت بشود، زحمت کشيده هزينه کرده، خرج کرده وقت گذاشته اما همان­جا همه را می­گذارد زمين عزيزان حفظ کنيد کارهايتان را اگر چهارتا ذکر می­گويي خرابش نکن، با اين چشم آبرو پيدا کرده گناه نکن، با اين پای که در مجلس امام حسين آمد جای ديگر شرکت نکن، همان طوری که قاعده است حسنات، خوبی­ها گناهان را می­شويد، گناهان هم حسنات را می­شويد اين قاعده کلی است فقط يک­جا تبصره خورده، آن يک­جا را کسی می­تواند بگويد؟ آن کدام گناه هست؟ آن کدام نافرمانی است که هيچ حسنه­ای پاکش نمی­کند؟ و آن کدام حسنه است که هيچ گناهی نمی­شويد او را؟ دشمنی اميرالمؤمنين، بغض علی ابن ابی­طالب هيچ حسنه­ای پاکش نمی­کند اين استثناست، امروز مخصوصاً پدر و مادرهايتان را ياد کنيد اين سلامت روح شما ناشی از پاکی آن­هاست، پيغمبر فرمود: «حبّ‏ علىّ‏ حسنة لا تضرّ معها سيّئة»[14]دوستی علی ابن ابی­طالب يک حسنه­ای است که گناهان به او آسيب نمی­زند اين می­ماند حالا اگر محب اميرالمؤمنين آلوده به گناه هم شد پاسخ گناهان را بايد بدهد مکافات را بايد تحمل کند اما اين محبت را نمی­شويد ولی حسنات ديگر شما، نمازتان، روزه­تان، حج­تان، کارهای خيرتان اگر گناه بعدش اتفاق افتاد از بين می­برد اين­ها را و دشمن علی ابن ابی­طالب گناهی است که هيچ حسنه­ای پاکش نمی­کند، يعنی طرف هر کار نيکی بکند اين بغض اين عداوت از بين نخواهد رفت، الحمدلله که اين حبّ در وجود ماست دليل بر بودنش حضور ماست در اين مجلس و در اين محافل و در اين ايام، خب حضار محترم قرآن می­فرمايد ايمان و استقامت يعنی نگهداريد کارها را حفظ کنيد اعمال را نگهداشتن کار بسيار مهم است اگر اين دو تلفيق شد که ما عرض کردم در سيره اهل­البيت اين را می­بينيم ائمه اسوه ايمان و استقامت­اند يعنی اعتقاد به خدا و نگهداشتن کار، لذا ما می­گوييم اولياء معصوم­اند معصوم يعنی نافرمانی خدا نمی­کنند يعنی نه گناه نه فکر گناه، از اين­ها صادر نمی­شود: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[15]اين باور الهی و توجه به اين­که همه کاره خداست، انسان را آرامش می­دهد بريزند در دامن­ات مغرور نمی­شوی، ديگر منيت پيدا نمی­کنی، ثروت من، مال من، قدرت من، آبروی من ديگر همه از اوست و در هزينه کردن اين­ها برای خدا ديگر دستت نمی­لرزد مال خدا را داری برای خدا خرج می­کنی، يک جايي جمع از خيرين جمع بودند کار خيری بود گفتم آقايون خيرين بياييد از پول خدا برای خدا خرج کنيد بابا روزی که آمدی که با ثروت نيامدی، روزی هم که می­رودی که با ثروت نمی­روی، اين­ها يک امانتی است روزی که آمديد که قدرت نداشتيد، روزی که می­رويد اين قدرت با شما نمی­رود به قول يک اهل دلی گفت اول چيزی که از انسان گرفته می­شود به مجرد مردن عنوان­هاست تشييع اموات رفتيد ديديد وقتی که می­خواهند جنازه را بياورند غسل بدهند يا نماز بخوانند چه می­گويند؟ می­گويند ميت را آوردند؟ جنازه را آوردند؟ تابوت آمد؟ نمی­گويند حاج خانم فلانی را آورديد؟ آيت­الله را آورديد؟ آقای مديرکل آمد؟ آقای وزير را آوردند؟ می­گويند جنازه را آوردند يعنی اين عنوان­ها را می­گذاری زمين با رفتنت نمی­گويند آقای حاج بازار تارجر ميلياردر را آوردند، فقط يک گروه­اند که اين عنوان از ايشان گرفته نمی­شود و آن شهيد است شهداء را ديديد نمی­گويند جنازه را آوردند؟ می­گويند شهيد آمد؟ پيکبر شهيد را آرودند؟ خب اين وضع دنياست، فراموش نکنيم اگر فراموش نکرديم داده­های الهی ما را سرگرم نمی­کند اين­ها ايجاد مسئوليت می­کند فرصت­ها، قدرت­ها، امکانات ضريب مسئوليت را می­برد بالاتر و استقامت، استقامت يعنی حفظ کردن اين­ها آقا اميرالمؤمنين به رسول­الله عرض کرد: «يا رسول­الله عظنی»، نصيحتی به من بکنيد پيغمبر فرمود: «قل الله ربّی ثم استقم»، اين نصيحت نصيحت فرد اول نظام خلقت به فرد دوم نظام آفرينش است، اين را بايد با آب طلا تابلو کرد، علی بگو پروردگارم خداست و بر اين باور استقامت داشته باش، اگر بر اين باور استقامت داشتی ديگر سرگرم نمی­شوی، سرطان گرفتی نماز قضاء نداری، بعضی­ها ديديد در اوج سختی­ها با خدا هستند، ما اين مسائل سيدالشهداء را می­شنويم ادب می­کنيم احترام می­کنيم، گريه می­کنيم اما اين­ها سراسر درس است وجود مقدس ابالفضل العباس اسوه ايمان و استقامت است، آيت­الله شوشتری می­نويسد لب تشنه­ترين شهيد کربلا ابالفضل است اين سردار تشنه­ای که وقتی آمد در فرات مشکل را آب کرد يک کفی از آب را پر کرد در دست، يک درسی به بشريت تا ابديت داد، من تعبيرم اين است حضرت عباس فرات را خجالت داد، بعضی­ها پول را شرمنده می­کند بعضی­ها مقام را خجالت می­دهد، بعضی­ها دنيا را خجالت می­دهد ابالفضل دست را پر کرد آورد بالا، حالا بعضی­ها اين تعبير تعبير درستی هم نيست می­گويند آقا آمد بنوشد پيشيمان شد، اين دون شأن ابالفضل است، شخصيت عباس اين نبود ابالفضل يک درسی به بشريت برای هميشه داد کف آب را پر کرد آورد بالا، حالا يک تعبير اخلاقی عاطفی بعضی­ها دارند می­گويند مرکب آقا هم آب نخورد اين حيوان، اين هم لب به آب نزد بعضی­ها می­گويند آقا آب را آورد بالا که اين مرکب احساس کند که راکب و صاحبش آب نوشيد آب بنوشد که ننوشيد، آقا آب را آوردند بالا چهار هزار تيرانداز دارند اين صحنه را می­بينند که اطراف فرات را احاطه کردند يک جمله آقا گفت آب را ريخت روی زمين: «فذكر عطش‏ الحسين عليه السلام»[16] يادی از امام تشنه لبش کرد، يادی از برادر تشنه­اش کرد: «فصبّ الماء من يده»[17]آب را روی آب ريخت اين سردار تشنه:

به دريا پا نهاد و خشک لب بيرون شد از دريا، مروت بين جوانمردی نگر غيرت تماشا کن

امروز ما رضايت امام زمان اين قدر برايمان مهم است، می­بينيم به خاطر امام زمان اين کار را نمی­کنيم، به خاطر امام زمان اين کار را انجام می­دهيم، ابالفضل آموخت امام زمانتان را فراموش نکنيد، رضايت امام زمان در زندگی­ها بشود اصل، و لذا همين سردار استقامت را ببينيد درست راستش را زدند کمين گرفته بودند از نخلستان آقا حرکت کرد که سريع­تر برسد، دست راست اين سردار را زدند:

«و اللَّه ان‏ قطعتموا يمينى، انى احامى ابدا عن دينى»[18]

به خدا قسم دست راستم را گرفتيد دينم را نمی­توانيد بگيريد، دست چب را زدند:

«يا نفس لا تخشى من الكفار»[19] چه استقامتی؟ ما يک خار در بدن­مان می­رود گاهی اوقات يک چيزهايي يادمان می­رود دو دست او را زدند با زبان دارد دفاع می­کند و همين­جا هم من در پرانتز يک درس بگويم ابالفضل آموخت تا دست داری از امامت دفاع کن، دستت را گرفتند زبان که داری حرف بزن، ما نمی­زنيم، ما در جمع فاميلی­مان نشستيم چيزی که بايد بگوييم نمی­گوييم، در جمع دوستان نشستيم اين قدری که ملاحظه خلق خدا را می­کنيم ملاحظه امام زمان­مان را نمی­کنيم، ملاحظه خدا را نمی­کنيم، عباس آموخت تا اين خون در بدن جريان دارد تا زبان به کام داری دفاع کن، سخن بگو حمايت کن از دين: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»[20]قرآن می­فرمايد شما اگر اين­ها را رعايت کرديد ما فرشتگان را بر شما نازل می­کنيم سه­تا اتفاق مبارک برای شما می­افتد، اتفاق اول خوف را ما از شماها بر می­داريم، ديديد بعضی­ها اصلاً نگران نيستند فراز و فرودهای دنيا در اين­ها اثر نمی­گذارد خدا رحمت امام در زمان معاصر يکی از چهره­های که مصداق اين آيه بود مرحوم امام بود، امام را سال چهل و دو بعد از آن سخنرانی نيمه شب ريختند در منزل امام امام را گرفتند امام با لباس در منزلشان هم بودند اين­ها ريختند در بيرونی خانه امام امام را دستگير کردند با يک ماشينی سريع بردند به طرف تهران از جاده بی­راهه بردند که مردم قم در تعقيب امام نيايند امام را پس بگيرند، خود امام فرموده بودند من داخل ماشين بودم يک افسر بود يک سرباز بود يک راننده، اين­ها از جاده بی­راهه داشتند ما را می­بردند تهران، معلوم نبود سرنوشت چه خواهد شد امام را اعدام می­کنند نمی­کنند؟ ايشان فرموده من به خودم که رجوع کردم ديدم ذره­ای هراس ندارم، اما اين سرباز، افسر، راننده هر سه می­ترسيدند و می­لرزيدند و من اين­ها را دلداری می­دادم که چرا می­ترسيد؟ چرا ناراحت هستيد؟ خبری نيست، اسير در دست دشمن، دشمن در دست او اسیر، بعد امام فرمودند وقت صبح شد به اين راننده گفتم ماشين را نگهدار من يک نماز صبح بخوانم بعد حرکت کنيم گفت آقا نمی­شود ما نمی­توانيم نگهداريم، گفتم نگهداريد من يک تيمم کنم بعد حرکت کنيم، گفتند آقا ما نمی­توانيم گفتم حداقل نگهداريد من از ماشين پياده نمی­شوم خم می­شوم حاشيه جاده، روی اين خاک حاشيه جاده يک تيمم کنم بعد حرکت کنيد، امام فرمودند به همين اندازه ماشين را نگهداشتند من يک پا را از ماشين گذاشتم بيرون خم شدم حاشيه جاده دست را روی خاک زدم يک تيمم کردم نماز صبح را در راه خواندم امام فرمودند من را بردند تهران در يک سلول انفرادی آرامش را می­خواهم بگويم، اين­که خدا می­فرمايد خوف ديگر نداريد، آينده­مان چه می­شود؟ چه می­گذرد؟ بر ما چه خواهد گذشت؟ خدای امروز شما خدای فردای شما هم هست، امام فرمودند رفتم در سلول انفرادی اول کسی که آمد ديدن من سرهنگ مولوی ملعون بود سرهنگ مولوی همان بود که دستور حمله به فيضيه را داد، اين را من از مرحوم آيت­الله اديب ابوالزوجه شنيدم، گفتند ما در فيضيه بوديم سربازها ريختند در فيضيه يک عده از طلبه­ها رفتند طبقه پشت بام فيضيه، گفتند اين سربازها آمدند رو پشت بام طلبه­ها را می­گرفتند سر و ته می­کردند با سر رها می­کردند کف فيضيه، که خود ايشان ضربه خورده بود تمام اين دندان­های جلو ايشان در آن جريان يورش به فيضيه شکسته بود و دندان­ها را از دست داده بودند، امام فرمودند که سرهنگ مولوی دستور حمله داده بود يک سخنرانی امام کرده بودند که آن آقايي که دستور حمله به فيضيه را داد که به وقت خودش دستور خواهم داد گوشش را ببرند، منظور امام سرهنگ مولوی ملعون بود امام می­فرمودند من در سلول بودم ديدم مولوی با اسلحه کمری آمد در سلول با طعنه گفت حضرت آيت­الله اخيراً دستور نداديد گوش کسی را ببرند، خبر بهش رسيده بود، وقتی با خدا هستی هراس نداری، سرهنگ مولوی کيست؟ دنيا بيايد در برابرت صف­آرايي کند زانو به زمين نمی­زنی، اينی­که گاهی اوقات می­ترسيم، می­لرزيم فراز و فرودهای زندگی عوض می­کند بعضی­ها را، يا ايمان ضعيف اسـت، يا استقامت نيست؟ يا هردو نيست؟ يا هست عجين نشده؟ گفت امام فرمودند وقتی مولوی اين حرف را زد حالا ما می­گفتيم اشتباه به سمع­تان رساندند مگر ما گوش بر هستيم، راويش خلاف گفته است، امام فرمودند من گفتم وقتش نرسيده وقتش که رسيد، دستور خواهم داد گوشش را ببرند، مرحوم امام فرمودند من يقين داشتم اگر مولوی همان­جا اسلحه در می­آورد ما را می­کشت شاه ترفيع درجه­اش می­داد، گفتند سرش را انداخت پايين رفت، اين در آن ادبار دنيا به امام، اقبال دنيا امام داشتند می­آمدند ايران، هواپيما رو آسمان جمهوری اسلامی قرار گرفت يکی از خبرنگارها اين را گاهی اوقات سيمای جمهوری اسلامی نشان داد، الآن سال­هاست ديگر نشان نمی­دهند، يک خبرنگاری آمد از امام يک سؤال بکند که البته بعد اين غربی­ها سوء استفاده کردند از اين حرف امام چون نمی­فهميدند اين حرف را، مترجم کنار دست امام بود سخن را ترجمه کرد به امام گفت اين خبرنگار می­گويد شما بعد از گذشت پانزده سال داريد بر می­گرديد به مملکت ميليون­ها نفر آمدند استقبال شما در تهران از فرودگاه تا بهشت زهراء الآن چه حالی داريد؟ ما يک هفته می­رويم مسافرت می­خواهيم برگرديم دست و پايمان می­لرزد گاهی اوقات می­گوييم شوق زده شديم می­خواهيم بستگان ببينيم دوستان ببينيم، در پوست نمی­گنجيم، گفت وقتی به امام گفتند الآن چه حالی داريد؟ امام فرمودند هيچی، چون وقت فهميدی آبرو مال خداست بدهند طغيان نمی­کنی، بگيرند از تو احساس شکست نمی­کنی، که البته عرض کردم از اين سوء استفاده شد گفتند امام به عواطف مردم بی­اعتنايي کرده، و حال آن­که امام حال خودش را فرمود، فرمود من حال خودم اين استقبال برای من فراز و فرودی ندارد، اين­ها نتيجه همان ايمان و استقامت است خوف ديگر نداريد نسبت به آينده نگران نيستيد دلار برود بالا سکه بيايد پايين خدا هست، خدايي که شما را آفريده، خدا به حضرت شعيب فرمود شعيب تمام مردم روی زمين بشوند سوزن فروش همه­شان را اداره می­کنم:

تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند

حزن را هم خدا می­فرمايد بر می­داريم يعنی ديگر نگران گذشته­تان هم نيستيد چون معيار حال فعلی است ميزان حال فعلی است الآن که با خدا هستی دليل بر اين است که گذشته شما هم اصلاح شده، الآن ما می­خواهيم بفهميم نزد خدا چه داريم؟ شيطان خدا لعنت کند شيطان را يکی از کارهايی که شيطان می­کند نا اميد کردن کسانی است که می­خواهند به سوی خدا بر گردند، می­گويد شما با اين کارنامه زشتی گذشته­ات اين کارها را کردی حالا رو به خدا آورديد؟ قرآن می­فرمايد الآن حالت چطور است؟ الآن خوبی؟ گذشته­ات را ما بخشيديم، تراز حال فعلی است نعوذ الآن قافيه را باختی، خوبی­های گذشته­ات را ضايع کردی، بعضی­ها با يک کارنامه درخشان از گذشته تباه کردند و رفتند، بعضی­ها در گذشته خوب زندگی نکردند اما به خود آمدند و اصلاح کردند و با سربلندی رفتند قرآن می­فرمايد اين نگرانی­های آينده، نگرانی­های گذشته که خيلی از مردم می­بينيد درگير اين مسائل هستند آينده می­شود؟ دختر ما چه سرش خواهد آمد؟ بچه­­ای ما؟ شغلش، خانه­اش، مسکن­­اش؟ بابا تو وظيفه­ات را امروز خوب انجام بده، خدايي که او را آفريده، خدايي را که او را خلق کرده آن خدا مدير است و مدبر است و اداره خواهد کرد تو بندگی و وظيفه را خوب انجام بده، و سوم هم قرآن می­فرمايد بشارت بهشت هم داده خواهد شد بشارت به عاقبت بخيری، به سربلندی، سرافرازی اين­که ختم زندگی­ها به خوبی صورت بپذيرد ما در سيره امام حسين وقتی دقت می­کنيم، اين: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[21] در تمام شهداء جمع شده، آقا شب عاشورا خطبه خواندند يک نفر از حضرت جدا نشد، ريزش ياران امام حسين در سعلبيه بود، و در منزلگاه زباله بود وقتی که خبر شهادت مسلم رسيد آن­هايي که برای مقاصد دنيايي آمده بودند تا فهميدند سفير امام حسين را در کوفه شهيد کردند و آقا خبر شهادت همراهان و خودش را داد آن­هايي که بايد می­رفتند رفتند، از منزلگاه زباله هر کسی به امام حسين پيوست ماند تا شهيد شد، ما شب عاشورا نداريم کسی از حضرت جدا شده باشد آقا خطبه خواندند، سخنرانی کردند:

گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما، ره گيرد و برون رود از کربلای ما

نا داده تن به خواری نا کرده ترک سر، نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما

تمام اين شهداء با بصيرت کامل و اطلاع کامل ايستادند، شب عاشورا شروع کردند به اظهار ارادت کردند، سخنران اول ابالفضل آقا فرمودند برادر دست برادرهايت را بگير و برو، به امام حسين می­گويند ابالفضل گريه کرد: «لا أرانى‏ اللَّه‏ ذلك اليوم‏»[22] خدا نبيند عباس را در حالی که حسين را تنها گذاشته، زهير صحبت کرد، مسلم ابن عوسجه صحبت کرد، قاسم ابن الحسن اين نوجوان سيزده ساله اين شهيدی که آيت­الله شهيد مطهری می­فرمايد عقبه جمعيت در خيمه نشسته بود سر کاسه­های زانو نيمه ايستاده گردن می­کشيد و امام را نگاه می­کرد گفت عموجان من هم شهيد می­شوم به آقا می­گويند تب کردی خواب از سرش می­پرد آزمايش مشکوک است ديگر هراس پيدا می­کند به اين­ها دارند می­گويند فردا شهيد می­شوی سر از پا نمی­شناسند، يکی از ياران امام حسين پيرمردی بود می­گويند اين آقا اهل شوخی هم نبود شب عاشورا خيلی مزاح می­کرد بعضی از اصحاب گفتند امشب شب شوخی کردن نيست، تو شوخی داری می­کنی؟ شب آخر عمرت است؟ گفت خدا شاهد است من در زندگی اهل شوخی نبودم اما چون می­دانم فردا روز وصال است فردا روز رفتن است در پوست نمی­گنجم اين­ها همان چيزهايي است که می­گويند يدرک و لايوصف.

خب امروز کاروان عشق به سرزمين عشق رسيد دوتا اتفاق همزمان صورت پذيرفت اتفاق اول نامه­ای از ابن زياد ملعون به حرّ رسيد که به مجرد رسيدن اين نامه ادامه حرکت امام حسين را مانع شو، و هرکجا اين نامه رسيد حسين ابن علی را متوقف کن، حرّ در شراف با امام حسين رو به رو شد از شراف همراه حضرت آمد، گفت آقا من نمی­گذارم برويد کوفه، مسيرتان را، حرکت­تان را منحرف کنيد، لذا امام از منزلگاه شراف جهت­شان از کوفه رفت سمت کربلا، همزمانی که اين نامه رسيد مرکب امام حسين هم متوقف شد حرکت نکرد، آقا از کسی سؤال کردند اين سرزمين چه نام دارد؟ گفتند آقا به اين سرزمين نينوا می­گويند، حضرت فرمودند نام ديگری دارد، گفتند قازريات، امام فرمودند اسم ديگری هم دارد؟ گفتند شاطی­الفرات، سرزمين عقر، يک پيرمردی آمد گفت من از نياکان و گذشتگانم شنيدم به اين صحری کرب و بلاء هم گفته می­شود، آقا فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ‏ الْكَرْبِ‏ وَ الْبَلَاء»[23]خدايا از هر رنج و سختی به تو پناه می­برم، در سختی­ها هم رو به او بياوريد تا خدا مديريت کند اين رنج­ها را آقا پيدا شدند مقدار خاک کربلا را در دست گرفتند آوردند بالا بوئيدند، فرمودند چه تربتی؟ چه خاکی؟ چه عطری؟ خاک را روی زمين ريختند اين خاک بايد بشود شفاء اين خاک آبرو پيدا می­کند که در عالم هستی هيچ خاکی مثل اين خاک تأثير ديگر ندارد اين خاک نمازهايتان را رشد می­دهد سجده بر تربت امام حسين حجاب­ها هفتگانه را پشت سر می­گذارد، آقا فرمودند:

بار بگشاييد اين­جا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست

خيمه­ها را برپا کنيد وقتی که شروع کردند به برپا کردند خيمه­ها حضرت زينب شتابان آمد سمت امام حسين، گفت برادر چرا اين­جا دستور توقف داديد؟ اين صحری يک مقداری دلگير است جای ديگری، چون دستور هم دادند که نزديک آب خيمه­ها را برپا نکنيد، عزيزانی که کربلا مشرف شديد خيمه­گاه تا شريعه فرات خيلی فاصله دارد البته اين­ها تا روز هفتم هم اجازه می­دادند که آب بردارند از روز هفتم آب جيره­بندی محاصره شد، آقا فرمودند خواهرم زينب را آماده کردند زينب می­خواهد بشود قافله سالار زينب بعد از امام حسين بايد سکانداری اين کاروان را بکند، بخشی از رسالت را زينب بايد به دوش بگيرد اين خواهر بايد بداند کجاست؟ و در اين سرزمين چه اتفاقاتی خواهد افتاد چندتا نکته را امام حسين از وقايع اين صحرا گفتند و خواهر را آماده کرد: «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ‏ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[24]خواهرم اين صحرا همان­جای است که ديگر ادامه سفر نداد توقف کرد، خواهرم اين صحری همان صحرای است که مردها در اين صحرا شهيد می­کنند، خواهرم اين صحری همان صحرای است که بچه­های ما را سر می­برند در اين صحرا سر قاسم بريده شد، در اين صحرا سر عبدالله ابن حسن بريده شد، سر علی­اکبر بر فراز نيزه رفت، سر سيدالشهداء بريده شد، آقا گفتند گفتند بهتر خواهر را آماده کردند، خواهرم: هاهنا... حرّقت‏ خيامنا»[25] خواهرم اين خيمه­های که الآن داريم برپا می­کنيم در آينده نزديک به آتش کشيده می­شود خيمه­ها را می­سوزانند، زينبم: «سبيت نسائنا»[26] در اين صحرا زن و بچه­ها را به اسارت می­گيرند يعنی خواهرم آماده باش برای اسارت همه بگوييم يا حسين.

 

[1] فصلت30.

[2] بقره156.

[3] بقره156.

[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص12.

[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص12.

[6] فاتحه4.

[7] عوالم العلوم و المعارف والأحوال-الإمام علي بن أبي طالب عليهما السلام حديث‏الغدير ص18.

[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص12.

[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص12.

[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص12.

[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص12.

[12] فصلت30.

[13] فصلت30.

[14] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى ص92.

[15] فصلت30.

[16] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج‏3 ص192.

[17] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج‏3 ص192.

[18] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.

[19] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.

[20] فصلت30.

[21] فصلت30.

[22] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص102، اين جمله از زهير نقل شده نه ابالفضل.

[23] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.

[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص383.

[25] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

[26] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه