استادحدائق روز جمعه 15 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز با توجه به انتخابات ریاست جمهوری نکاتی در این خصوص بیان نمودند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

من آيه­ای را که امروز تلاوت کردم يک جمع­بندی هم از مناسبت­های ذی­الحجه باشد، اتفاق­های بزرگی که افتاد ولی متأسفانه در تاريخ به فراموشی سپرده شد، يکی از اين اتفاقات بسيار مهم جريان غدير بود، يکی از اين اتفاقات بسيار مهم آيه مباهله بود، يکی از اين اتفاقات بسيار مهم آيه ولايت بود که روات اهل سنت نقل کردند: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»[2] که محدثين و راويان اهل سنت هم نقل کردند که اين در بيان شخصيت والای اميرالمؤمنين نازل شده، آيه تطهير در همين ماه ذی­الحجه نازل شد: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[3] از ناحيه خداوند لطف تمام شد، پيامبر هم حق را بيان کرد و در روز غدير رسول­الله فرمود مسلمان­ها خدا را شاهد می­گيرم، ريز و درشت، خرد و کلان، جزئی و کلی نيازهای جامعه را گفتم، حالا چرا سرنوشت جامعه اسلامی به آن سمت رفت، شخصيتی که بايد حضور در صحنه داشته باشد، بيست و پنج سال بايد کنار گرفته شود و ديده نشود در آن مدت کوتاهی هم که حکومت به دستش رسيد سه­تا جنگ داخلی راه انداختند يعنی مسلمان­ها آمدند به جنگ اميرالمؤمنين، کفار که نيامدند صهيونيست که به ميدان نيامد، آن­هايي که رو به قبله نماز می­خواندند، آن­هايي که شعار توحيدی می­دادند، دم از مسلمانی می­زدند قرآن را جلو اميرالمؤمنين قرار دادند با قرآن به ستيز آمدند، سه­تا جنگ داخلی کاری کرد که اميرالمؤمنين را در اهدافش معطل کرد، و امام به جای اين­که بتوانند بپردازند به اصلاح جامعه، رشد جامعه رفع مشکلات مردم، افکار امام را بردند به سمت جنگ و نبرد و بعد هم نتيجه اين جنگ­ها شد شهادت حضرت، من يک آيه­ای را آيه پنجاه و سه سوره انفال، هشدار مهمی خدا می­دهد به همه مؤمنين حواس­هايمان جمع باشد، قرآن می­فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ‏»[4] خداوند اگر نعمتی را به جمعيتی يا فردی، شخصی يا گروهی عنايت کرد اين نعمت را نمی­ستاند مگر اين­که خود مردم سبب سلب نعمت می­شوند اينی­که بعضی­ها گرفتار می­شوند مشکلات پيدا می­کنند در هر بخشی، خداوند می­فرمايد ما بشر را برای اين مشکلات و گرفتاری خلق نکرديم: «ذلِكَ»[5] اين مصيبت­ها، اين سختی­ها، اين مشکلات: «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏»[6] اگر می­خواهيد مشکلات حل بشود، بايد خودشان تلاش بکنند، بايد خودشان کوشش کنند: «وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»[7] خداوند هم شنواست و هم آگاه است و دانا است و عليم، اين آيه چند نکته درش است که من خدمت عزيزان عرض کنم، يکی از نعمت­ها جمهوری اسلامی است، نعمت يکیش سلامتی است، نعمت يکش خانواده است، نعمت يکیش ثروت است، اين­ها نعمت الهی است، اين­هايي که خدا لطف کرده خدا می­فرمايد اگر اين­ها گرفته می­شود خودتان سبب شديد، خودتان کرديد، شما تأثيرگذاشتيد رو زوال نعمت، نعمت ولايت چرا گرفته شد؟ چرا علی ­ابن ابی­طالب بايد بيست و پنج سال خانه بنشيند شماها کرديد، شما بيعت کرديد و پای کار نيامديد هفتاد روز بعد از غدير يادتان رفت آن­چه را که با علی­ ابن ابی­طالب در غدير عهد بسته بوديد اين­ها درس تاريخ است، ما فراموش نکنيم حالا اين تاريخ اسلام واقعاً درس است گاهی اوقات بعضی­ها گذر سال­ها ده سال بيست سال، سی سال از انقلاب می­گذرد آن روحيه انقلابی­اش را از دست می­دهد، زمان پيغمبر هفتاد روز بعد از غدير روحيه­ ولايت پذيری يادشان رفت، رفتند شدند سه نفر، صدهزار نفر شد سه نفر، اميرالمؤمنين ماند و سه نفر که در کنار او بودند نتيجه شد چه؟ نتيجه شد اين آسيبی که عالم اسلام ديد و هم­اکنون هم همين آسيب متوجه عالم و مسلمان­ها هست تا آن شخصيتی که شايسته ولايت است بيايد و زمام امور را به دست بگيرد.

من چند مطلب را محضر عزيزان عرض کنم، نکته اول اين زوال نعمت­ها دست خود انسان­هاست، ما روايت داريم اگر می­خواهيد نعمت برايتان بماند حفظش کنيد، يک حديثی را من از فرمايشات حضرت زين­العابدين عرض کنم، ديشب شب جمعه بود دعای کميل خوانديد، در طليعه دعای کميل امام چند نکته سر بسته ذکر می­کنند، تفصيل اين­ها را آقا زين­العابدين بيان فرموده: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِيَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ، تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، تقطع الرّجاء، تهتك العصم اللّهمّ»[8] اين­ها يعنی چه؟ يعنی خدايا به من ببخش خطاهای که من مرتکب شدم و آن خطا نعمت را از من گرفت، آن اشتباه بلاء نازل کرد آن گناه سبب شد که پرده حياء من دريده شد، ديديد گاهی اوقات بعضی­ها بی­حياء می­شوند سابق رعايت می­کرد حرمت خدا را سابق با حياء بود، حالا راحت حرف­هايي می­زند که انسان تعجب می­کند، سخنانی می­گويد که انسان، نماز شب می­خواند من در يک جلسه­ای عرض کردم جوانی آمد به من گفت، حاج­آقا پدر بزرگ ما نماز شبش تعطيل نمی­شد گفت الآن شده لامذهب مطلق، در جمع فاميلی که می­نيشيند شروع می­کند شبهه ايجاد کردن و منحرف کردن و اين­ها همه­اش باطل است و دکان است و سر پيری معرکه­گيری، از خدا بخواهيد عاقبت­ها ختم بخير بشود بعضی­ها در يک مقطعی خوب درخشيدند، خوب کار کردند، خوب زحمت کشيدند موقع بهره­برداری زدند همه را خراب کردند همه را آسيب زدند: «وَ اخْتِمْ‏ لِي‏ بِخَيْرٍ»[9] در دعای ابوحمزه ثمالی که امام وقتی می­خواهند شروع کنند خواسته­ها را از خدا تقاضا کنند طليعه خواسته­ها ختم به خير شدن است، خب آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد اين مشکلات دست بشر است، بشر تو داری مشکل ايجاد می­کنی، خدا که بلاء نازل نمی­کند، موجب بلاء تو هستی، خدا که نعمت را دگرگون نمی­کند، موجب تغيير تو هستی، از همين کلام اميرالمؤمنين و از اين آيه­ای که تلاوت شد استفاده می­شود خدا انسان را بر پاکی، بر نيکی، بر درستی، بر رفاه، بر آسايش آفريده هرجا مشکل است بايد منشأش را پيدا کرد علت را جستجو کرد، خب آقا اميرالمؤمنين می­گويد خدايا به ما ببخش گناهی که ما مرتکب شديم نعمت را تغيير داد، گناهی که ما مرتکب شديم باران را حبس کرد جلو نزول باران را گرفت، گناهی که ما مرتکب شديم حياء­ها دريده شد بی­حيائی رواج پيدا کرد، اين­ها منشأش دست خود بشر است من يک فرازش را عرض کنم: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِيَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ»[10]مردم می­خواهيد آبرو برايتان بماند، می­خواهيد نظام بماند، می­خواهد سلامتی­تان بماند، می­خواهی پولی که در دست­ات است دستت تهی نشود، می­خواهی اينی که داری از دست ندهی، چه چيزهای سبب تغيير نعمت می­شود؟ ببينيد امام سجاد چه گناهانی را نام می­برد؟ امام پنج­تا گناه را نام می­برد می­فرمايد اين­ها را اگر کسی مرتکب شد، نعمتش گرفته می­شود آنی که به شما دادند از شما می­گيرند، يک وقت­هايي حواسمان نيست، متوجه نيستيم يک­جاهای کم گذاشتيم حالا داريم نق می­زنيم، حالا داريم شکوه می­کنيم، چرا اين جوری سرمان آمد؟ من که نماز اول وقت می­­خوانم، می­گويند نماز اول وقت می­خواني آن­جا کارت را نکردی، وظيفه­ات را انجام ندادی اين سبب شد اثر وضعی گذاشت در تغيير نعمت، اين پنج نکته­ای که حضرت می­فرمايند در ذيل کلام اميرالمؤمنين سخن آقا زين­العابدين: ‏«الذُّنُوبَ‏ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمِ»[11]: «الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ»[12] يکش ظلم به مردم است، آقايون اگر زور گفتيد، اگر ظلم کرديد چوبش را می­خوريد، دلم می­خواهد، می­توانم به کسی مربوط نيست، حالت را می­گيرند دلت می­خواهد يعنی چه؟ داری زور می­گويي، آقای مدير داری زور می­گويي، مديری پشت ميز رياست نشستی نبايد زور بگويي، تاجر بازاری پول دست­ات هست نبايد به اين حمال بی­چاره بازار زور بگويي، موقعيتی اگر پيدا کرديم حواسمان باشد: «الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ»[13] نکنيم ستم به مردم صورت نپذيرد، مرحوم آيت­الله العظمی آخوند خراسانی من يک قسمت را می­خواهم بگويم حالا همه اين داستان وقت ما را می­گيرد، يک طلبه­ای تازه وارد شده­ای در نجف، می­گويد من تازه يک چند ماهی آمده بودم نجف، آخوند شخص اول عالم شيعه بود در زمان خودش، در نجف اشرف، گفت يک شب خانم­ما باردار بود، درد زاييدن او را گرفت، نيمه شب ما کسی را نمی­شناسيم تازه وارد اين شهر شديم، قابله نمی­شناسم، دکتر نمی­شناسم، رفيق ندارم که بگويم خانم­ من در د زاييدن گرفته کمکش کنيد، گفت فقط ذهنم يک­جا رفت خانه اين شخصيت اول روحانيت شيعه را بلد بودم در اين مدت کوتاهی که نجف بودم می­ديدم مردم می­روند می­آيند، مسأله دارند علماء رفت و آمد دارند می­گفتند اين­جا خانه آخوند خراسانی شخصيت اول روحانيت شيعه است البته اين آخوند را عرض کنم اين­ها هم به تعبير شيرازی­ها الکی نيست، کسی به اين مقامات نمی­رسد آخوند امام زمان نيمه غذای خودشان را گذاشتند جلوشان گفتند برخوريد:

تا شب نروی روز به جای نرسی، تا غم نخوری به غمگساری نرسی

اين طلبه می­گويد آمدم شب از نيمه گذشته بود، در زدم در خانه اين فقيه  بزرگ را می­گويد بعد از لحظاتی منتظر بودم گفتم حالا ايشان خادم دارد، خدمت­کار دارد، يکی می­آيد در را باز می­کند از آن می­خواهم که کمکم کند خانه قابله­ای را به من نشان بدهد، گفت وقتی در کوبيدم برخلاف انتظارم يکدفعه ديدم در باز شد شخص آخوند پيشروی من است، من انتظارم اين بود که آقا خوابيده، نگهبان و خادم می­آيد در را باز می­کند، گفت ديدم آقا يک لباس عربی سفيد تنش است، يک عرقچين سفيد هم سرش بود، يک مدادی هم پشت گوش ايشان بود گفت فهميدم که ايشان بيدار بود، مشغول مطالعه و کتابت بود، گفت با کمال شرمندگی سلام کردم، آقا جواب داد، فرمود بفرماييد، حالا بنده ناقابل باشم می­گويم اين وقت در زدن است؟ چه خبر است اين وقت شب؟ ساعت در دستت هست؟ گفت آخوند با روی خوش فرمود بفرماييد، گفتم آقا من معذرت می­خواهم با شما کار ندارم، با خادم­تان کار دارم اين خدمت­کارتان را بگوييد بيايد حالا مردم اين را زيادی بشنويد، ای کسانی که کار دست­تان است، ای کسانی که گماشته داريد، خدمت­کار می­آيد در منزلت ظلم نکن، زور نگو، به کارگری که به کار گماشته­ای زور نگو، زور گفتی زور­ت می­گويند، ستم کردی ستمت می­کنند، نظام دنيا نظام غريبی است، دست بالای دست بسيار است، گفت آقا اين کارگر اين خدمت­کارتان را صدا بزنيد بيايد، آقا فرمود خدمت­کار ما وظيفه خدمتش روز است، شب وقت اوست، رفته استراحت کرده، شب ديگر برای ما نبايد کار کند آن وقت استراحتش است اگر به او کار داری فردا بيا، گفتم آقا نمی­شود بيدارش کنيد؟ فرمود خير، اگر کاری از دست من بر می­آيد به من بگو برايت انجام بدهم، ولی آن را من بيدار نمی­کنم، گفت ديدم آخوند خيلی مصر است که بيدار نمی­کنم، گفتم آقا بيدارش کنيد جان انسانی در خطر است، تا گفتم جان انسانی در خطر است، آقا فرمود جان چه کسی در خطر است؟ گفتم آقا من يک طلبه­ای هستم، تازه آمدم نجف خانم­ام حامله است در زاييدن گرفته او را هيچ جايي بلد نيستم خادم­تان را صدا بزنيد بيايد اين زن من دارد از بين می­رود کمکم کند خانه قابله­ای را به من نشان بدهد گفت آقا فرمود خب چرا زودتر نگفتی؟ صبرکن صبرکن، گفت من فکر کردم آقا رفتم خادم را بيدار کند، گفت لحظات گذشت ديدم اين فقيه اول عالم اسلام عمامه به سر گذاشته لباس پوشيده يک چراغ فانوسی دريايي هم دست گرفته گفت برويم خانه قابله را من به تو نشان می­دهم، گفتم آقا من جسارت نمی­کنم به شما، مسئول يعنی اين، شهيد رئيسی را ديديد رئيس جمهوری انتخاب کنيد که اين گونه عمل کنيد، به سراغ مردم بيايد نه مردم بسراغش بروند، اميرالمؤمنين از صفين برگشته بود خسته جنگ تا وارد کوفه شد حضرت رفت داخل بازار يکی از ياران حضرت گفت آقا شما ماها­ در جنگ بوديد، برويد استراحت کنيد، خانواده­تان را ببينيد، آقا فرمود می­ترسيم در اين مدتی که کوفه نبودم کسی مشکلی داشته و با حضور من مشکل او حل بشود و بروم مشکلات مردم را، مردم ببينند من را حرف­شان را بزنند: «طَبِيبٌ‏ دَوَّارٌ بِطِبِّه‏»[14] اين جور گزينشی کن حالا بنده در انتخابم اشتباه می­کنم بعد نق می­زنم آقا اين نظام اسلامی است، تو غلط انتخاب کردی، تو غلط گفتی، تو غلط رأی دادی، آقای آخوند خراسانی گفت هرچه گفتم آقا حداقل اين چراغ را بدهيد دست ما من چراغ را دست بگيرم، يک طلبه­ مبتدی و يک فقيه بزرگ عالم اسلام، گفت آقا فرمود نه چراغ دست خودم، بزرگی يعنی اين، بزرگ منشی يعنی اين، «سَيِّدُ الْقَوْمِ‏ خَادِمُهُمْ‏»[15] آقاترين مردم خدمت­گذارترين انسان­ها به مردم­اند، ببين چقدر روحيه خدمت­گذاری داريد به همان اندازه آقا هستيد، از تلفن­های خسته نمی­شويد، از مراجعات خسته نمی­شويد اگر خسته نمی­شويد، يک فيلمی نيم ساعت قبل از شهادت آيت­الله رئيسی را ديشب يک کسی به ما نشان داد، می­خواستند اين­ها پرواز کنند، الله اکبر اين­ها سند است و حجت، آيت­الله رئيسی گفتند نماز شده وقت نماز؟ گفتند يکی دو دقيقه ديگر وقت نماز، گفت اول نماز می­خوانيم بعد پرواز، پروازی هم که خب بالاخره عرض شود که بعدش گفتند اول نماز و بعداً حرکت، يکی آمد دست ايشان را ببوسد گفتند آقا من را با آتش نسوزان، دست من را چرا می­خواهی می­بوسي؟ اين آقا می­شود حجت اين آقا می­شود تراز اين آقا می­شود ميزان، خدا را در نظر گرفتن، مردم را برای خدا خدمت کردن، مرحوم آخوند همراه اين فرد رفت تا در خانه قابله، در زدند آقايي آمد دم در گفتند به خانم­ات، احترام کرد ديد آخوند خراسانی آمده شخصيت اول حوزه، آن مرد گفت حاج­آقا امری داريد؟ گفتند خانم­ات را بيدار کن زن اين طلبه درد زائيدن او را گرفته کمک کند در امر زايمان، رفت و خانم­اش را بيدار کرد خانم آمد اين طلبه می­گويد من به آخوند گفتم آقا من ديگر زحمت بيش از اين نمی­دهم شما برويد من اين خانم را می­برم منزل خودمان، گفتند نه تا دم در خانه­ات را می­خواهم بدرقه­­ات کنم، جايگاه آخوند را گفتم شخص اول روحانيت شيعه است با اين روحيه، گفتم همراه آخوند آمديم، گفتم آقا حداقل چراغ را بدهيد دست من، چراغ دست شماست بی­ادبی است، گفتند چراغ هم دست خود من است، گفت آمديم تا در منزل ما، ما وارد شديم داخل شديم مرحوم آخوند رفت گفت يک نيم ساعتی نگذشته بود، ديدم در خانه را در می­زنند آمدم دم در در خانه ما يک طلبه گمنام اين وقت نيم شب ديدم آخوند خراسانی است يک مقدار پارچه آورده بود، پول آورده بود، فرمود آن ساعتی که با شما بودم من پول همراهم نبود، اين پارچه را هديه به خانم­ات بده، اين پول را هم پدر شدی خرج زندگی­ات کن، کاری داشتی ما در خدمت هستيم، نه قرابتی بين اين­ها بود، نه شاگرد آخوند بود نه آخوند اين را می­شناخت، اما آخوند خدا را می­شناخت، بله ستم به مردم اين سبب سلب نعمت می­شود: «الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ»[16]حالا اگر کسی موقعيتی پيدا کرد از اين موقعيت سوء استفاده کرد، ستم کرد حالا موقعيت مالی، موقعيت اجتماعی، سلامتی جسمانی دارد، با اين سلامتی­اش دارد ظلم می­کند: «الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ»[17]ظلم به مردم، يک خانمی آمد يک وقت از من مسأله­ای پرسيد گفت حاج­آقا شوهرم سکته کرده و مثل چوب خشک افتاده در بستر، من گاهی اوقات اين تشنه می­شود می­گويد آب ساعت­ها می­گذارم التماس کند تا آبش بدهم، اين روضه همين شهر است اين مال داخل کتاب­های برايتان نمی­خوانم، اين موردی است که به من مراجعه کرد، می­گذارم خوب التماس بکند بعداً مثلاً يک مقدار آبش بدهم مردم از خدا اول همه­تان بخواهيد زن و مرد کارتان به غير خدا نيفتد اين شعر مادرمان که عرض کردم از طفوليت ايشان می­خواندند در گوش ما زمزمه می­کردند:

ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من

به خودمان هم رها نشويم: «لَا تَكِلْنِي‏ إِلَى‏ نَفْسِي‏»[18]، به خودمان هم رهايمان نکند، گفتم خانم از خدا بترس از قيامت­ات بترس، محبت به مريض بندگی خداست، رضايت الهی است گفت حاج­آقا نمی­داني اين مرد چه بر سر ما آورد؟ گفت بيست و چند سال سالم بود جز ظلم و بدی از اين ما نديديم، گفت حالا سکته کرده مثل چوب خشک افتاده رغبت نمی­کنم کمکش کنم، وقتی می­گويد تشنه­ام يادم می­افتد به آن حرف­ها، رفتارها، کردارهای ظالمانه اصلاً دستم نمی­رود بهش کمک کنم، گفتم خانم تو مسلمانی؟ گفتم پيغمبر فرمود: «أَحْسِنْ‏ إِلَى‏ مَنْ‏ أَسَاءَ إِلَيْكَ‏»[19] به آن کسی که به تو بدی کرد تو خوبی کنی، هنر اين است اخلاق پيغمبری اين است، گفتم اتفاقاً می­خواهی خدا رشدت بدهد، اين دوره امتحان تو است، يک مقطعی شوهرت امتحان پس داد يک مقطعی تو داری امتحان پس می­دهی، می­خواهی قيامت سر بلند باشی می­گويي خدايا وقتی کار دست من رسيد من شوهرم هنوز نگفته تشنه­ام آبش دادم، هنوز نيازش نگفته کمکش کردم، گفتم اين گونه باش محبت کن، اين ستم قطعاً اثر وضعی دارد: «وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِي الْخَيْرِ‏»[20] آقا زين­العابدين می­فرمايد از گناهانی که سلب نعمت می­کند، تغيير نعمت می­دهد عادت­های خوبی­تان را ترک کنيد، آقا ما دور قبل رأی داديم ديگر رأی نمی­دهيم منتظر باش، ببين اين­جا کجای زندگی­ات شکوفا می­شود اين زوال از عادت خير را، مردم هر روزتان بايد بهتر از ديروزتان باشد، امروز انتخابات­تان بايد کوشاتر از هفته قبل باشيد، امروزتان بايد جدی­تر از اول انقلاب باشيد اگر کسی پس رفت کند در کارهای خير منتظر باشد که تغيير نعمت اتفاق می­افتد، من يک وقتی در يک جمعی از علما بوديم يک بحثی مطرح شد يکی از بزرگان مطلبی گفت، من همين روايت را خواندم گفتم آقا اگر اين کار را می­خواهيد بکنيد امام سجاد می­فرمايد نعمت را خدا می­گيرد شما اين کار خير را انجام می­داديد چرا می­خواهيد تعطيلش کنيد؟ يعنی جامعه بايد رو به رشد و شکوفای خير باشد نه رو به تنزل، من ديروز اگر کار خيری انجام دادم امروز بهتر از آن را بايد انجام بدهم نه پسرفت کنم به طور کل کسانی که کارهای خير را تعطيل می­کنند خود اين تعطيلی کار خير سبب تغيير نعمت می­شود، قبلاً دست دهند داشت قبلاً زبان گشاينده داشت در رفع مشکلات مردم، قبلاً وقت می­گذاشت همت داشت برای رفع شبهات اخلاقی اعتقادی، حالا می­گويد به ما چه؟ به ما چه؟ ببين کجا اين شکوفا می­شود اين تغيير نعمت لذا آقا اميرالمؤمنين که اين ايام خيلی از مناسبت­ها به حضرت بر می­گردد، اميرالمؤمنين فرمود: «من‏ ساوى‏ يوماه‏ فهو مغبون»[21] اگر کسی دو روزش مثل هم باشد ضرر کرده يعنی اگر شما آدمی باشيد که ديروز بوديد بدون هيچ کم و زيادی ضرر کردی، مثل آب راکد است، امروزت بهتر از ديروزت، فردايت بهتر از امروزت، بنده به عنوان يک مسلمان در همه وظايف­ام وظايف فردی­ام، وظايف اخلاقی­ام، وظايف اجتماعی­ام، اقتصادی­ام، من سعی کنم روز به روز رو به رشد، رو به شکوفايي، و ترقی باشم زوال از عادت خير سبب سلب نعمت می­شود حالا هر عادت خيری که داشتيد، هر کار نيکی که انجام می­داديد گاهی اوقات در معنويات است، اذکاری، اورادی، برنامه­هايي من گاهی اوقات بعضی­ها می­گويند آقا ما قبلاً مجلس می­گرفتيم حالا ديگر حوصله­اش را نداريم، می­گويم اين نکبت بی­حوصلگی يک­جايي خودش را در زندگی­­ات نشان می­دهد و موارد من سراغ دارم که افرادی کارهای نيکی می­کردند و ترک کردند و يک چيزهاي از ايشان گرفته شد و خودشان سبب گرفته شدن شدند قاعده الهی است خدا می­فرمايد اين ظرفيت را من به تو دادم استفاده کردی، افزايش می­دهم استفاده نکردی خودت سبب می­شوی که نعمت از تو ستانده خواهد شد.

نکته ديگر: «وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[22] از کارهای خوب صرف نظر کردن، اين خيلی بد است، آقا به ما ربطی ندارد، ما کاری نداريم مشکل خودت است گاهی اوقات اين حرف را هم می­زنيم ما گفتيم برو بدهکار شو، ما گفتيم برو زن بگير که حالا می­گويي ندارم، حالا گرفته، کار کرده گير افتاده راهکار می­خواهد: «وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[23]مردم کارهای خوب را صرف نظر نکنيد از کار خوب اگر کاری از دست­تان بر می­آيد حداقلش اين است که دعا کنيد طرف را خدا رحمت کند آيت­الله والد ما می­گفتند من در دوران جوانی­ام گاهی اوقات کسانی می­آمدند پيش مرحوم جد ما آقای حاج شيخ حالا يک چيزهايي می­خواستند که واقعاً از عهده ايشان خارج بود، و اين نه در توان ايشان بود، نه در محدوده ايشان بود ايشان با کمال احترام حرف­های طرف را می­شنيدند بعد که حرف­ها را می­شنيدند می­گفتند بابای من اين مطالبی که شما گفتيد از من ساخته نيست، يک وقتی آقا کلامت مؤثر است، نامه­ات مؤثر است، حضورت تأثيرگذار است بايد اثر بگذارد، يک وقت می­بينی اصلاً شما نمی­توانی کاری کني برای اين، اين کار از تو می­آيد يا نمی­آيد؟ اين کاری که آقای حاج شيخ می­گفتند، می­گفتند بابای من اين کاری که تو از ما می­خواهی از من ساخته نيست اما يک کار از من بر می­آيد و برايت می­کنم من دعايت می­کنم و از خدا می­خواهم که خدا مشکل تو را حل کند، بالاخره اين­که ديگر از ما می­آيد حداقل با دل شکسته نرود حداقل اميدوارش کنيم، حداقل اين زبانی که خدا داده دعا کن، آقا دعا کنيم خدايا آنچه مصلحت است رقم بزن، خدايا آنچه تقدير است بله ايام هم ايام دعاست خيلی از دوستان می­گفتند آقا دعا کنيد بالاخره در بحث انتخابات، در بحث نظام، اين کار که از ما می­آيد آقا ما کاره­ای نيستيم ما دست­مان به هيچ جا بند نيست زبانت به خدا بند است، دعا کن، بگو خدايا ما را قيامت شرمنده شهداء قرار نده، شرمنده امام قرار نده، خدايا اين امانتی که دست ماست يک وقت نرود به سمت و سوی که بعدها  شرمنده بشويم در پيشگاه کسانی که اين امانت را به ما سپردند: «وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[24] از کار خوب صرف نظر کردن، آقا من اين کار را نمی­کنم به من ربطی ندارد اين سبب می­شود که نعمت تغيير پيدا می­کند، دو نکته ديگر هم امام می­فرمايند: «كُفْرَانُ النِّعَمِ»[25] کفران نعمت سبب سلب نعمت می­شود بعضی­ها ديديد خدا لطف کرده می­گويی آقا چطوری؟ می­گويد آقا وضعی نداريم، حالی نداريم، زندگی­ات چطوره؟ چه زندگی­؟ چه وضعيتی؟ «كُفْرَانُ النِّعَمِ»[26] الله اکبر بعضی­ها چگونه­اند در بندگی خدا؟ که وقتی حضرت موسی عرض کردم خدايا يکی از بندگان شاکرت را به ما نشان بده، گفتند يک خانمی است، فلج در بيابان در چادر سياهی، يکی بندگان شاکر ماست، ديگر حالا برای همه ما درس است موسی کليم­الله رفت در بيابان آن زن را پيدا کرد، يک خانمی افتاده بود در بستر، دست فلج، پا فلج، دست و پا نداشت، ده­ها حشره و مگس دور صورت و لب و چشم اين ويزويز می­کردند و اين قدرت حرکت اين­ها را نداشت، حضرت موسی کليم­الله نشست ديد اين زن پيوسته دارد می­گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[27] اسپيلت بالای سرش روشن نبود، در اتاق­های آن چنانی و تخت­های آن چنانی نخوابيده بود، داخل چادر سياه در بيابان: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[28]موسی با عظمت تعجب کرد، گفت خانم حمد خدا را می­کنی؟ گفت بله، گفت مگر خدا چه به تو داده؟ حضرت موسی می­خواست امتحانش کند، ببيند اين حمد عادت است يا عبادتی برگرفته از معرفت است؟ گفت خدا چه به من داده؟ خدا چه نداده؟ مردم اين را نمی­بينيم من حرف­های اين زن را می­زنم مرور کنيد در زندگی­تان، ببينيد خدا چه کرده با شما؟ خدا اين قدر دوست­تان می­داشته که خلق­تان کرده، اين قدر مورد توجه خدا بوده­ايد که آفريده شديد، خدا اگر شما را دوست نمی­داشت خلق­تان نمی­کرد آقا امام حسين در روز عرفه همين­ را عرض می­کند، خدايا حمد می­کنم تو را که من را از نبودن به هستی آوردی و خلق کردی اين نعمت نيست، در يک مجلسی يک عده دعوت­اند يکی از نشانه­های محبت صاحب مجلس حضور طرف در مجلس است من اهل اغراق نيستم، اهل تملق هم نيستم خدا را شاهد می­گيرم اگر نظر امام زمان نبود شما اين­جا نبوديد، اهل اغراق نيستم اگر آن صاحب مجلس توجه نداشت ما توفيق حضور نداشتيم چرا اين را نمی­بينی؟ چرا اين را نمی­بينيد بگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[29] در مجلسی آمديم که مجلس امام زمان است و دعای ندبه اين را نبايد شکر کرد آقا ما را قابل دانستی صدايمان زدی، گاهی اوقات چشم می­بنديم روی داشته­ها گفت خدا را من را آفريده، خدا من را رزق داده تا به اين لحظه، شروع گفتن از الطاف الهی، خدا معرفتش را به من داده، اين نمازی که می­خوانی الحمدلله ندارد بعد نماز نبايد بگويي خدايا شکرت که توفيق نماز خواندن را شما به ما دادی، خدايا توفيق اين کار خير را شما به ما دادی، حالا بعضی­ها غرق در نعمت­اند کفران نعمت می­کنند، چه زندگی که ما داريم؟ اين چه وضعی است که ما داريم؟ بابا چه داری می­گويي تو سلامتی تنهايت خلقت را قدرت شکر ندارد خدا رحمت کند سعدی را سعدی می­گويد شما فقط تنفست را نمی­توانی شکر کنی؟

هر نفسی که فرو می­رود ممد حيات است، و چون بر می­آيد مفرح ذات

پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب

از دست و زبان که برآيد که از عهده شکرش به در آيد

بنده همان به که ز تقصير خويش، عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندی­اش کس نتواند که به جای آورد

کفران نعمت نکنيم، بعضی­ها امروز گرفتار کفران نعمت شدند، دارند خدا لطف کرده ما هم شکر ولايت، شکر اين­که ائمه را می­شناسيم امام زمان را می­شناسيم، اين شکر ندارد و عجيب من يک جمله به شما بگويم از اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين می­فرمايد وقتی يک نعمتی را شکر کرديد اين را هم انجام بدهيد ببينيد خدا کمک­تان می­کند آقا می­فرمايد يک شکر دومی هم بکنيد يعنی دنبال يک الحمدلله برای هرچه گفتی يک الحمدلله دومی هم بگو با چه قصدی؟ با قصد اين­که خدايا شکر می­کنم که توفيق شکرگزاری را به من دادی، شکر می­کنيد برای اين­که در مسير اهل­البيت هستيد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[30] يک الحمدلله ديگر: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[31] که توفيق سپاسگذاری شامل حال ما شد، کفران نعم سلب نعمت می­کند.

و نکته پايانی هم حضرت می­فرمايد: «تَرْكُ الشُّكْرِ»[32] اگر کسی سپاسگزاری را کنار بگذارد بعد حضرت به آن خانم شروع کرد نعمت­ها را گفتن، يک خانمی که در بستر دست و پا ندارد، حضرت موسی فرمود خانم، چه کسی به تو رسيدگی می­کند؟ گفت يک دختری دارم در آن قبيله اطراف است روزی سه بار می­آيد به من رسيدگی می­کند حالا خوراکش، تر و خشک کردن اين مادر، نه نگهبانی، نه کسی، تک و تنها در بيابان حضرت موسی فرمود مادر از خدا حاجتی هم داری؟ گفت يک حاجت دارم، گفت چه حاجتی؟ گفت دلم می­خواهد خدا اين دختر را ببرد پيش خودش، يعنی به تعبير عاميانه ما دخترمان بميرد، موسی تعجب کرد، گفت خانم، تو يک دختر داری، دارد برايت می­رسد و دختر بسيار خوبی هم هست خيلی مادر تعريف کرد از دختر، گفت دختر با ايمانی است دختر با محبتی است، خيلی پر مهر است اما دلم می­خواهد خدا ببردش اين­ها چيزهايي است که مرحوم امام می­فرمايد: «يدرک و لايوصف» بايد درکش کني، نمی­شود تعريفش کرد، بايد برسد انسان به آن­جا حضرت موسی فرمود چرا؟ گفت اين دختر خيلی خوب است خوبی­هاي بی­شمار او رفته رفته دارد مهر اين دختر را در دل من پر می­کند و من ترسم از اين است که مهر به اين دختر جای مهر خدا را پر کند، مردم بچه­هايتان را برای خدا بخواهيد مردم خودتان را برای خدا بخواهيد، مردم مقام را برای خدا بخواهيد، مردم در رأی دادن­تان برای خدا رأی بدهيد، مردم در تصميمات­تان برای خدا تصميم بگيريد اين می­شود همانی که سيدالشهداء همين بود امام حسين علی­اکبر را برای خدا می­خواست، علی­اصغر را برای خدا می­خواست، وقتی علی­اصغر شهيد شد در آغوش امام حسين آقا فرمودند خدايا تحملش آسان است برای من، چون برای شماست؟ چون برای شما دادم، زينب امام حسين را برای خدا می­خواست، ابالفضل دست­هايش را برای خدا می­خواست، دست را می­زنند:

«و اللَّه‏ ان‏ قطعتموا يمينى‏، انى احامى ابدا عن دينى‏»[33]

اميرالمؤمنين زهراء را برای خدا می­خواست، لذا يکی از روزهای آغازين غصب خلافت يک وقت حضرت زهراء فرمودند علی شما صاحب ذوالفقار بودی، در ميدان کسی جلو شما قرار نمی­گرفت ذوالفقار را در غلاف کردی خانه نشستی، آقا رفتند ذوالفقار را برداشتند که بروند سمت مسجد، صدای اذان بلند شد فرمودند دختر رسول­­خدا اگر می­خواهی اين اذان بماند بايد سکوت کرد، بايد اين رنج­ها و دردها را تحمل کرد و شکيبايي کرد خب اين درسی که بعد حضرت موسی می­فرمايد از آن خيمه آمدم بيرون يک مسافتی رفتم ديدم دختر جوانی در صحری نقش زمين شده و از دنيا رفته می­گويد برگشتم آمدم گفتم مادر دعايت مستجاب شد دخترت هم رفت پيش خدا، حالا چه کسی بهت رسيدگی می­کند؟ گفت خدا، خدايي که تا به امروز من را ادارده کرده از اين به بعد هم بچه­هايمان را برای خدا بخواهيم، اگر يک وقت زاويه گرفت فرزندت با خدا، از خدا زاويه نگيرید، بعضی­ها برای بچه­هايشان دست از دين می­ کشند، دست از اهل­البيت می­کشند برای بعضی از منويات­شان از ارزش­ها می­گذرند اين­ها درس است: «وَ تَرْكُ الشُّكْرِ»[34] ترک ناسپاسی، من بسنده کنم.

امروز هم يکی از روزهای حساس و مهم در تاريخ انقلاب ماست، من خواهشم از همه سروران عزيز و حضار محترم برادران عزيز، خواهران محترمه حاضر در مجلس اين است که اولاً ما خودمان حضور حداکثری را در خانواده، عزيزان­مان، بچه­هايمان، بستگان­مان، زنگ بزنيم حداقل اين کار که از ما می­آيد، دخترم، پسرم، دامادم عروسم بابا ردی داديد، برويد رأی بدهيد، اسلام است، نظام است، انقلاب است، اين حضور شما مشت محکم در دهان تمام آن ياوه سرايانی است که همانند اسرائيل، صهيونيست، امريکا چشم دوخته­اند و ببينند اين مردم به اسلام و دين و انقلاب بی­تفاوت شدند يا نشدند؟ اين نکته اول حضور حداکثری بنده در خانواده خودم تذکر بدهم ده­تا تلفن می­شناسم، بيست­تا تلفن می­شناسم. ديروز ما يک جلسه­ای بود يک جوانی گفت آقا من بيش از صد مورد تلفن کسانی که نمی­شناختم زنگ زدم با احترام، با ادب، دعوت کردم، گفت حالا بعضی از اين­ها هم شايد يک حرف­هايي نامربوط می­زدند ولی اکثريت می­پذيرفتند اين تماس ما را خب اين کار از ما می­آيد که ديگر حجت بر ما تمام است آقا نشستی حالا غريب به کنار، فاميل خودت را يک تذکری بده، برای خدا، برای خدا بگوييم بابا اين نعمت انقلاب را بالاخره خدا در اختيار ما قرار داده بستگان خودمان، برادران­مان خواهران­مان خويشاوندان­مان را دعوت به حضور حداکثری و دعوت به رأی به اصلح که انشاءالله رأيي هم که می­دهيم رأيي باشد که در پيشگاه خدا و اهل­البيت و شهداء شرمنده نباشيم در بين اين دو نفری که در عرصه هستند اصلح را انشاءالله رأی بدهيم و اين هم بشود يک برگ زرينی انشاءالله در اوراق زندگی ما در روز قيامت که ما شرمنده نشويم در پيشگاه شهداء من عرضم را تمام کنم چند سال قبل بود، در اين مرکز نگهداری جانبازان قطع نخاعی در بلوار مدرس، ما رفتيم يک بازديدی عزيزی در بستر افتاده بود، اين حرف مربوط به سال تقريباً سال هزار و سيصد، هزار و چهارصد بود حدود سه سال قبل مسئول آن مجموعه گفت آقای حدائق ايشان از سال شصت قطع نخاع شده و افتاده در بستر تا الآن، يعنی حدود چهل سال يک اسکليتی بود، خوابيده بود در بستر، گفت شرائط ايشان شرائطی است که خانواده و بستگانش نمی­تواند ايشان را نگهداری کنند، من رفتم پيشانی اين را بوسيدم آقای بود ديگر اسکليتی ازش مانده بود، اما جمله­ای گفت که من خجالت کشيدم و آن حرفش را به شماها هم می­زنم، گفت آقای حدائق ما که برای اسلام و انقلاب نتوانستيم کاری بکنيم، چهل سال در  بستر افتاده، ولی به مردم بگوييد در برابر اين نظام مسئول هستيد، در برابر اين انقلاب مسئول هستيد، پاسداری کنيد از اين انقلاب من هرگاه اين صحنه يادم می­آيد می­گويم خدايا روز قيامت اين جانباز عزيز جلو ما را نگيرد، بگويد من چهل سال در بستر با درد ساختم و زبانش به حمد خدا آشنا بود، الله اکبر ما يک سردرد می­گيريم، طرف گاهی اوقات يک مريضی می­گيرد نماز يادش می­رود بچه­اش مريض می­شود نمازش قضاء می­شود چه ايمانی دارند بعضی­ها مردم مراقب باشيم اين جانبازها قيامت جلو ما را نگيرند، شهداء مدعی ما نشود آن­هايي که شرائط داريم برويم با قاطعيت با حضور حداکثری آقا قبلاً داديم چه شد؟ عمل به وظيفه­ات کن، تو به تکليف­ات عمل کن، خدا رحمت کند امام را می­فرمودند ما مأمور به تکليف هستيم وظيفه هستيم نه نتيجه، وظيفه­ات را انجام بده، که بگويي خدا از ناحيه من کوتاهی نشد، من تعللی نکردم، من يک پيامی ديدم ديروز يک کسی فرستاده بود، پيام زيبايي بود نوشته بود وقتی که يوسف را می­خواستند بکشند اين را خوب زيادی بشنويد حرف خوب را بايد گفت، آقا امير المؤمنين می­فرمايد: «انْظُرْ إِلَى‏ مَا قَالَ‏ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»[35] سخن ببينيد چيست؟ گوينده را کار نداشته باشيد، پيام داده بود که وقتی يوسف را خواستند بکشند برادرها اجتماع کردند برای کشتن يوسف همه رأی به قتل دادند جز يک نفر، يکی از برادران يوسف گفت نه، لاوی گفت نکشيد گفت اين يوسف را نکشيد، بقيه گفتند بکشيد رأی او اثر گذاشت و از کشتن مستقيم عدول کردند به انداختن يوسف در چاه، آن يک رأی سبب شد يوسف زنده ماند، آن يک رأی سبب شد يوسف از بازار برده فروش­ها آمد خانه عزيز مصر، آن يک رأی سبب شد که يوسف شد عزيز مصر و مصر را نجات داد، گاهی اوقات نگوييد من يک نفر هستم رأی من که اثر ندارد، يک وقت حاج­آقا می­بينی رأی تو همان کار را می­کند، همان يک رأي­ات اين گونه تأثير می­گذارد هفته گذشته هم اشاره کرديم، انشاءالله از فردا صبح از ساعت شش الی هفت و نيم صبح مجلس توسل به ذيل عنايت حضرت سيدالشهداء در اين سيزده، چهارده روز اول محرم هر روز اين­جا مجلس منعقد است انشاءالله حضور شما عزيزان مايه رونق و رواج مجلس است، محرم است ديگران را هم تشويق کنيم حالا اين مطالبی که گفتيم امروز بحث انتخابات، مجالس دينی، کارهای ارزشی را انشاءالله تذکر بدهيم يادآوری کنيم، هم خودمان هم ديگران را دعوت به حضور و شرکت در اين محافل و مجالس بنماييم، خب روز جمعه است ما از آقا امام زمان که پدر مهربان امت است، خواهش می­کنيم آقا خودتان پدری کنيد، شما به ايران نظر داريد، می­گويند در جنگ جهانی اول مرحوم نائينی خوابی ديده بود، وقتی که ايران در معرض سقوط بود متوسل به حضرت شد خواب ديد در عالم خواب ايران را با همين نقشه فعلی و حصارهای اطراف بود می­گويد ديدم آقا کنار حصار ايران ايستاده بودند می­گويد شبش من متوسل به آقا شدم که آقا اين­ها شيعيان شما هستند شما پدری کنيد، شما دفاع کنيد حمايت کنيد، می­ گويد ديدم ديوار مرزهای ايران شروع کرد به لرزش و جنبش، ترک برداشت از لا به لای اين ترک­ها خاک شروع کرد ريختن، يواش يواش ديوار رو گذاشت به فروپاشی ديدم آقا دست آوردند به سمت ديوار ديوار را برگرداندند به جای خودش فرمودند نائينی لرزه بر می­دارد، ترک بر می­دارد در آستانه فروپاشی هست ما حافظ هستيم، می­گوييم آقا شما پدر شيعه هستيد خودتان يک عنايتی کنيد امروز هم با دل­های پاک­تان شما مؤمنين، برادران عزيز خواهران محترمه، از خدا بخواهيم که از حضرت بخواهيم از ولی­عصر تقاضا کنيم آقا شما مددی کنيد، شما عنايتی کنيد، شما پدری کنيد:

يا اباصالح مددی مولی، يا ابا صالح مددی مولی

اين اشعار را انشاءالله ببينيم­تان صحرای عرفات، من غروب عرفات در صحرای عرفات جمعی جمع می­شويم پای جبل­الرحمه می­خوانيم امسال هم به نيابت شما خوانديم من يکی دو بيتش را بخوانم و التماس دعا:

همه­جا بروم به بهانه تو، که مگر برسم در خانه تو

همه دنبال تو می­گردم، که تويي درمان همه دردم

يا اباصالح مددی مولی،

گل زيبايي شجر طاها، به کجايي ای پسر زهراء

تو به سان يوسف کنعانی، که نام از ديده انسانی

يا اباصالح مددی مولی،

يک دعوتی کنيم از آقا يک عنايتی هم به اهل مجلس ما بنمايد:

قدمی گر نهی تو به مجلس ما، ز کرم تو جواز مدينه ما

قسم بدهيم آقا را اين مورد قسم خيلی برای آقا مهم است و با ارزش:

به رخ نيلی گل طاها، به غريبی علی و زهراء

يا اباصالح مددی مولی

در همين ماه ذی­الحجه بود خبر شهادت مسلم را به امام حسين رساندند در منزلگاه زباله بود آقا وقتی خطبه­ای خواندند اعلان کردند مسير مسير رو به شهادت است وقتی جمعيت از خيمه آقا خارج شدند، مسلم ابن عقيل يک دختر هشت ساله­ای به نام حميده داشت در کاروان بود، امام حسين دايي اين دختر بودند آقا فرمودند دختر مسلم را بياوريد اين دختر را آوردند بچه­های شهداء را فراموش نکنيم، دختر هشت ساله را روی زانوی خودشان نشاندند شروع کردند بوسيدن و نوازش کردن، اين دختر دختر خوش ذوقی بود، گفت يا اباعبدالله محبت يتيمانه می­کنی با من، گوئيا بابايم شهيد شده، آقا گريستند فرمودند عزيزم اگر بابايت را شهيد کردند من جای پدر تو، بچه­های من جای خواهر و برادران تو، تو تنها نيستی، سکينه اين صحنه را داشت نگاه می­کرد عزيزان گذشت تا روز دهم محرم در آن وداع آخر يک وقت آمد جلو مرکب بابا گفت بابا از ذو­الجناج بيا پايين، آقا پايين آمدند دخترم چه می­گويي؟ گفت بابا يادت است در منزلگاه زباله وقتی خبر شهادت مسلم را آوردند دختر مسلم را مورد محبت و نوازش قرار دادی بابا می­دانيم ديگر بر نمی­گردی، اما کسی دست نوازش بر سر ما نخواهد کشيد، دلم می­خواهد برای آخرين مرتبه آن دست­های پر مهرت را بر سر و رويم، همه بگوييم يا حسين.

ياربّ الحسين، اشف صدرالحسين، بظهور الحجه، يا ربّ الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه

پروردگارا به عظمت امام زمان فرج امام زمان ما را نزديک بگردان. 

 

[1] انفال53.

[2] مائده55.

[3] احزاب33.

[4] انفال53.

[5] انفال53.

[6] انفال53.

[7] انفال53.

[8] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع  ص543.

[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص540.

[10] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع  ص543.

[11] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع  ص543.

[12] معاني الأخبار النص ص270.

[13] معاني الأخبار النص ص270.

[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص156.

[15] مكارم الأخلاق ص251.

[16] معاني الأخبار النص ص270.

[17] معاني الأخبار النص ص270.

[18] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص581.

[19] الأمالي( للصدوق) النص ص72.

[20] معاني الأخبار النص ص270.

[21] شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى ص186.

[22] معاني الأخبار النص ص270.

[23] معاني الأخبار النص ص270.

[24] معاني الأخبار النص ص270.

[25] معاني الأخبار النص ص270.

[26] معاني الأخبار النص ص270.

[27] فاتحه2.

[28] فاتحه2.

[29] فاتحه2.

[30] فاتحه2.

[31] فاتحه2.

[32] معاني الأخبار النص ص270.

[33] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.

[34] معاني الأخبار النص ص270.

[35] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص241.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه