DSC07508
DSC07414
DSC07448
DSC07436
DSC07447

استاد شیخ علیرضا حدائق روز دوشنبه 23 دی 98 به مسأله «صبر» از «عوامل آرمش بشر در زندگی» پرداختند.

در این مراسم از چند نفر از نوجوانانی که در امور مسجد مشارکت داشتند توسط استاد حدائق قدردانی شد.

 

دانلود

pdf جهت دانلود متن کامل سخنرانی اینجا کلیک کنید (351 KB)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

متن سخنرانی استاد حدائق

با موضوع «عوامل آرامش بشر در زندگی از دیدگاه قرآن»

23 دی 98 - مسجد النبی (ص)‌ شیراز

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم. بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿وَاَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[1] صدق الله العلی العظیم.

در ادامه مطالب جلسات قبل، بیان شد که یکی از عواملی که در زندگی بشر در آیه‌ی چهارم مبارکه‌ی فتح، ایمانِ انسان های مؤمن است. به همین مناسبت روایتی از فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) بیان شد که در آن از صفات ضروری مؤمن، هیجده ویژگی نام برده شد، یکی از صفاتی که حضرت نام می‌برند، «صبور» است. نسبت به صبر جلسه‌ی گذشته مطالبی بیان گشت، انسانهای کم ظرفیت و بی حوصله که زود جوش می‌آورند، اصلا آرامش خودشان را هم به هم می‌زنند. با جزع و فزع و ناسپاسی که مریضی تو درمان نمی شود. حضرت فرمود: خود صبر در همه‌ی شئونات زندگی، نشان ایمان است و بالتبع ایجاد ارامش می کند.

مؤمنین! مسؤولیت شما سنگین است. آیه 46 سوره­ی انفال با محوریت صبر است. خداوند بندگان خودش را به صبر توصیه می‌کند: ﴿وَاَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ؛ از خدا و رسول خدا اطاعت کنید، چند نکته در آیه به صورت امر و نهی آمده است: امر اول اطاعت از خدا. امر دوم اطاعت از رسول. ﴿وَلاَ تَنَازَعُواْ، نهی اول: نزاع و خصومت بایکدیگر پیدا نکنید. این برای مؤمنین و مسجدی­هاست، برای یهودی‌ها و مسیحی‌ها و مردم پشت کوه قاف نیست. برای من و شماست، نمازت را خراب نکن، نماز شب خود را ضایع نکن، زحمات خودت را خنثی نکن. مراقب باشید! نزاع و خصومت نسبت به یکدیگر پیدا نکنید که نتیجه‌ی این خصومت این مسائل است: یک: ﴿فَتَفْشَلُواْ، نزاع و خصومت شما را سست کرده قدرت تان را تحلیل می‌برد.

خدا این استعمار پیر انگلیس را لعنت کند. قدر این انقلاب تان و قدر این نظام تان را بدانید، دو شب قبل سفیر انگلیس در جمع آشوبگران در تهران حاضر بود. قدر این مملکت و این انقلاب را بدانید. امام صادق (ع) فرمود: «فَى اَلْمُؤْمِنَ مِنَ اَللَّهِ نُصْرَةً أَنْ يَرَى عَدُوَّهُ يَعْمَلُ بِمَعَاصِي اَللَّهِ[2]» بزرگترین نصرت برای مؤمن این است که دشمنان او دشمنان خدا هستند. دشمنان او عامل به گناه هستند. برادران! خواهران! اگر کسی که با شما دشمنی می‌کند بنده‌ی خوب خداست، در خودت تجدید نظر کن. اما اگر دشمنان شما باخدا، اهل البیت و معنویات زاویه گرفته اند، قدر خودتان را بدانید. ببینید چه کسانی با شما مخالفند. مرحوم حضرت امام فرمود: «زمانی که اسرائیل از ما تعریف کند باید نگران شویم.» این شبکه های بیگانه‌ی خارجی از چه کسانی تعریف می‌کنند و با چه کسانی دارند مخالفت می‌کنند؟ این بهترین کد شناخت دوست از دشمن است.

این نصرت الهی است که دشمنان شما با حقیقت و با امام زمان و با پیغمبر (ص) و با اسلام زاویه دارند. قرآن می‌فرماید: اگر اختلاف پیدا کردید، سست می‌شوید و قدرت تان را از دست می‌دهید. «تفرقه بینداز و حکومت کن»، ضرب المثل همین انگلیسی‌ها است. شما سفیر انگلیس را در جمع آشوبگران دیدید؟ کسی که این را ببیند و راحت بگذرد ساده است. خدا نظام را دوست می‌دارد، عنایت امام زمان به این مردم است. می‌خواهند نشانت دهند که ای ساده لوح! دشمنت در جمع آشوبگران است. این‌ها مدافع حقوق من و شما هستند؟

مورد دومی که اگر اختلاف و نزاع شود رخ می دهید این است: ﴿وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ، اقتدارتان از بین می‌رود. وقتی سست شدید اقتدار تان هم متزلزل می‌شود. ﴿وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ. مؤمنین! شکیبا باشید، صبور باشید. خدا با انسان های صبور و شکیبا همراه است. خداوند در این آیه می‌فرماید: «ما با صابرین هستیم.»؛ و خدا با هرکه باشد آرامش دارد.

خدا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللهِ اَلاَ بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[3] یاد خدا شما را آرام می‌کند. در این آیه هم می‌فرماید:﴿وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ،﴾؛ شکیبا و صبور باشید، خدا با صابرین است. خدا با هرکسی باشد، آن فرد آرامش دارد. عده‌ی از جانبازان و مجاهدان فی سبیل الله مدتی قبل خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودند. دوربین روی سیرت و سیمای رهبری بود. یکی از عزیزان بلند شد و شروع به حرف زدن کرد و اینکه عاقبت این نظام چه می‌شود؟ ایشان گفتند: «عاقبت بسیار روشن است.» مردم! اگر با خدا هستید، خدا نیز با شماست. همان که حضرت موسی به بنی اسرائیلی‌ها فرمود: بین اسرائیل می‌گفتند: جناب موسی! فرعون در تعقیب ماست، ما به سمت نیل می رویم، راه گریز نداریم. موسی می‌فرمود: «إِنَّ اللّهَ مَعَنَا. إِنَّ اللّهَ مَعَنَا.»؛ «خدا با ماست. خدا با ماست.» وقتی به نیل رسیدند، در آن لحظه که همه زندگی را پایان یافته دیده بودند، گفتند: موسی! فرعون با لشکریانش همه را از دم تیغ می‌گذارنند. امین وحی جبرئیل نازل شد  وعرض کرد جناب موسی! خدا می‌فرماید: عصای خود را به نیل بکوب. عصا به نیل زده شد نیل از دو طرف شکافته شد، موسی با همه‌ی بنی اسرائیلی‌ها به سلامت گذشتند. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.» شما صبر کنید، خدا با صابرین است.

نکاتی باید بیان شود که چنین است: اولا محور وحدت و اتحاد مردم، قوانین الهی و تبعیت از اولیای الهی، پیغمبر (ص) و اولیاء معصومین است. آن چه که دلها را به هم نزدیک می‌کند خداست. آن چه که شما را به هم نزدیک می‌کند پیغمبر (ص) است. نگاه اسلام، نگاه تقوا محوری است. قومیت، قبیله، نژاد و ملیت عزت نمی آورد. ترک، لر، عرب، بلوچ، فارس، اروپایی، آسیایی، آفریقایی، هیچ کدام بر یکدیگر مزیتی ندارید. مزیت شما به تقوای شما است. به انسانیت تان است. سیاه، آفریقایی، گمنام، با تقوا که باشی بلال خواهی شد. سید، قریشی، عموی پیغمبر (ص) باش، بی تقوا که باشی ابولهب خواهی شد. خداوند بی تقواها را لعنت می‌کند. ﴿تَبَّتْ يَدَا اَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ[4] مگر در اعتبار خانوادگی کسی از ابولهب به پیغمبر (ص) نزدیک تر وجود دارد؟ پارتی شکن ترین آیات قرآن همین آیات است. اگر بنا بود خداوند ملاحظه کند، باید ملاحظه‌ی رسول الله (ص) را می‌نمود. ابولهب را لعنت نمی کرد. سید هستی؟ آدم باش. نماز شب خوانی؟ با تقوا باش. بعضی‌ها یک عمر نماز خوانند در یک جریان یکباره رنگ می‌بازند و عوض می‌شوند. خدا و رسول الله (ص) و تبعیت از کتاب آسمانی محور وحدت و محور اتحاد است. اسلام هم برای همین آمد. ما قومیت گرا نیستیم. ایرانی هستی باید ایرانی با تقوا باشی. نژاد برتر کدام است؟ ﴿يَا اَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَاُنثَي، گرچه، این حالت نژادپرستی در ژن برخی افراد بیرون نرفته است. خواستگاری که می‌رود می‌گویند: شما اهل فلان قبیله­ای و ما به غیر قبیله‌ی خود دختر نمی دهیم. یعنی چه؟ مگر آدم نیست؟ مگر این از آدم ابوالبشر نیست؟ چرا برخی افراد گرفتار تعصبات غلط شدند؟ شما پول ندارید و ما پول دار هستیم. شرف به پول وعنوان است؟ شرف به تقوا و پاکی و درستی است. این تعلیم دین است.

آقایی جوانِ سیاه آفریقایی به نام جویبر در مدینه برده بود و پیغمبر (ص) او را خرید و آزاد کرد، کس و کار و هیچ امکانات اولیه‌ی نداشت، کسانی که بی مسکن بودند، روزها کارگری می‌کردند و شب‌ها در مسجد رسول الله (ص) در سکوی صفه- هم اکنون سکویی اصحاب صفه در آن جا مشخص است- می‌خوابیدند. یک روز پیغمبر (ص) او را صدا زدند و گفتند چرا ازدواج نمی کنی؟ گفت: یا رسول الله (ص) پول و خانه و کس و کار نداریم و کسی به ما زن نمی دهد. پیغمبر (ص) فرمودند: برو خواستگاری زلفا، دختری که بابای او از ثروتمندان مدینه بود. آن دختر از نظر زیبایی و از نظر عنوان و از نظر موقعیت اجتماعی در اوج بود و این داماد از نظر موقعیت اجتماعی پایین پایین، ولی با تقوا بود. ایشان برای خواستگاری به درب خانه‌ی پدر دختر رفت. پدر دختر آمد و گفت: بفرمایید، جویبر گفت: برای خواستگاری دخترتان آمده ام. پدر دختر فکر کرد که این پیغامرسان کسی است. گفت: برای چه کسی؟ گفت: برای خودم. گفت: چه کسی به شما گفته است که ما دختر داریم؟ گفت: رسول الله (ص) ما را فرستاده است. گفت: پیغمبر (ص) آدرس خانه‌ی ما را به شما داد؟ گفت: بله. گفت: اگر پیغمبر (ص) فرستاده است من حرفی ندارم، اما دخترم باید بپذیرد. پدر دختر آمد به دخترش گفت. خانم ها! دختر را این طوری تربیت کنید. آقایان! اولاد این گونه تربیت کنید. این پیغمبر (ص) را خداوند می‌فرماید اسوه هست. شرف به تقوا است و نه به رنگ پوست. نه به ثروت، نه به خانه و نه به وسیله‌ی نقلیه. اسیر این‌ها هستیم. خانه‌ی شما کجا هست؟ پول شما کجا هست؟ چقدر دارید؟ پدر این دختر به دخترس گفت که کسی برای خواستگار آمده است. این دختر پرخواستگار هم بود. این رخت هم دختر با ایمانی بود، دختر گفت: پدر، اگر پیغمبر (ص) فرستاده است من حرفی ندارم. پیغمبر (ص) پدر امت هست. رسول الله (ص) بد ما را نمی خواهد. اما برای اینکه متوجه شویم که پیغمبر (ص) فرستاده است او به منزل بیاورید و در اتاقی بنشانید و غلامان شما کنار او بنشیند و خودت برو محضر رسول الله (ص) و از پیغمبر (ص) سؤال کن. پدر دختر چنین کرد و خودش به مسجد خدمت رسول الله (ص) رفت. عرض کرد یا رسول الله! جوان سیاهی با این ویژگی‌ها برای خواستگاری دختر ما آمده است. شما او فرستاده اید؟ رسول الله (ص) فرمود: بله. آن چه که شرط کفویت است ایمان و اخلاق است و این جوان این دو را دارد و دختر شما را خوشبخت می‌کند. این ازدواج به امر رسول الله (ص) شکل گرفت، پدر دختر هزینه‌ی ازدواج , خانه را داد. آقای حاجی! خدا به شما داده است، زیر بغل داماد را بگیر. داماد هم فرزند تو است. این پول‌ها را که با خودت نیاوردی که ببری. این داماد اگر با ایمان هست شماکمکش کن. تو زیر بغل او را بگیر. مردم! شرف به تقوا است. جویبر از نگاه رسول الله (ص) جوانی است مطمئن که صلاحیت ازدواج با زلفا که دختر ثروتمند عرب را داشت. پیغمبر (ص) هزاران، هزاران برابر بیشتر از خود زلفا و پدرش، نگران او و عاقبت اوست. نکته‌ی اول اینکه محوریت اطاعت و تبعیت از قواننین الهی است. این‌ها سبب اتحاد می‌شود. اگر تقوا آمد، جویبر آفریقایی با زلفای عرب، زن و شوهر می‌شوند. اگر تقوا نباشد، دو برادر از هم فاصله می‌گیرند، یکی قابیل و دیگری هابیل می‌شود. مرد فرعون و همسر با تقوا آسیه می‌شود. تقواست که به زندگی‌ها نظام می‌بخشد.

نکته ی دیگر اینکه، خدا هشدار می‌دهد. مسلمان‌ها! اگر اختلاف پیدا کردید، اگر این هیئت مقابل آن هیئت؛ این حزب مقابل آن حزب؛ این دسته مقابل آن دسته؛ قرار گرفتید، این نزاع سبب می‌شود که از درون تهی و از بیرون هم بی آبرو و متزلزل شوید. گاهی اوقات در یک خانواده اختلاف است. این‌ها از درون سست می‌شوند و از بیرون هم بی آبرو می‌شوند. الآن چه کسانی از اختلافات جرئی با شیطنت موج سواری می‌کنند؟ دشمنان. اگر اختلافات بوجود آمد هم درون شما و هم برون شما را به هم می‌ریزد.

نکته‌ی دیگر نیز باید اینجا اشاره شود که در اطاعت از خدا و پیغمبر (ص) باید پایدار باشیم. خدا را در همه جا طراز نمایید، در سلامتی، در مریضی، در جنگ، در صلح، در فقر و در فراخ دستی ولی برخی افراد با خدا و اهل بیت مقطعی کار دارند. زمانی که گیر می­افتند یاد خداست، مشکلش که حل شد، راه مسجد را گم می‌کند. سرطان که داری به این امامزاده و آن امامزاده توسل می­کنی. تا می‌گویند مشکلت برطرف شد، همه چیز از یادت می­رود.

شخصی خدمت حضرت امام زین العابدین (ع)‌ رسید و گفت: مشکلی دارم، دعا کنید تا مشکلم حل شود. امام فرمودند: ما برای رفع مشکلات تان دعا می‌کنیم، ولی شما چرا در هنگام مشکلات تان به یاد ما هستید؟ چرا در گرفتاری های تان ما را صدا می‌زنید؟ ما دستتان را می‌گیریم، ولی چرا وقتی مشکل ندارید از ما یاد نمی کنید؟

حضار محترم! اگر برخلاف میل ما عمل شد باید صابر باشیم. گاهی خلاف میل­تان عمل می شود، اینجا قرآن می‌فرماید: ﴿وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ. زندگی همیشه بر طبق میل شما نیست. وقتی جریانی تلخ اتفاق می‌افتد. باید صبر پیشه کنید. در این جریان اخیر سقوط هواپیما همه ناراحت شدیم. نه تنها بحث ایران است. اگر کسی بشنود که عده‌ی جان داده اند و نسبت به کسانی که بی جهت و بی گناه این اتفاق برای شان افتاده است اظهار خوشحالی کند، در انسانیت او باید شک کرد. به امیرالمؤمنین (ع) خبر دادند که سربازان معاویه از پای زن یهودی خلخال در آورده اند، امام فرمود: اگر یک مرد آزاده این خبر را بشنود و دق کند من از او تقدیر می‌کنم. ما پیرو این امام هستیم. نه مسلمان، کافر. نه دوست بلکه دشمن به او ظلم شود باید مکدر شویم. قطعا جریان سقوط این هواپیما همه را ناراحت کرد و همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند باید پیگیریِ دقیق شود. علل و عوامل آن شناسایی و با آنها برخورد شود اگر تعمدی، قصوری، تقصیری بوده است، باید برخورد شود. در این مسئله شکی نیست. ولی مردم! به چه قیمتی؟ دشمن از این مسئله موج سواری می‌کند. برخی منتظر فرصتند که آن شیرینی نگاه مردم نسبت به دشمن شناسی را یکباره وارونه کنند و فضا را دگرگون جلوه دهند. خدمات و زحمات چهل ساله‌ی انقلاب را نادیده بگیرند. البته این کار، کار همه نیست این‌ها تعداد معدودی هستند، ولی رسالت ما روشنگری است.

مردم! این لیوان یک بخش پُر و یک بخش خالی دارد. چرا بخش خالی را می‌بینند؟ یک هواپیما سقوط کرد و همه گفتند باید پیگیری بشود. این را در بوق و کرنا می‌کنند. چهل سال خدمت صادقانه‌ی بسیج، سپاه و نیروهای مخلص را نادیده می‌گیرند. امروز بازاریان، اداری ها، مسؤولین، حوزه های علمیه، دانشگاهها، زن و مرد جامعه، مدیون شهدا هستند. اگر شهدا نبودند شما امشب این طوری راحت نشسته بودید؟ بعد بعضی‌ها، زحمات شهید و بسیجی را به سخره می­گیرند؟

این داعشی های ملعون، یکی یکی جوان های مردم را با شمشیرهای بُرّان مثل گوسفند سر می­بریدند. اگر سلیمانی‌ها نبودند این کار را در شیرازتان می‌کردند. سر بچه های ما را می‌بریدند. زن­های عراقی را به ثمن بخس می‌فروختند. هر زنی را صد دلار به سعودی‌ها فروختند. داعش در مملکت شما و تا پشت مجلس شما آمد. تا پشت بیت امام آمد. حالا این بی انصافی نیست؟ که امنیت و اقتدار و آسایش همه‌ی ما، مدیون بسیج و سپاه و شهدا هستند و بعد یک عده‌ی معدود منحرف، شعار داده و اغتشاش کنند. همین نامردمان وقتی هواپیما سقوط کرد، تا دو روز، یک شمع روشن نکردند. حالا دایه‌ی دلسوز تر از مادر شده اند؟ شمع روشن می‌کنند، لباس سیاه تن می‌کنند. ای نامردمان! چرا وقتی هواپیما سقوط کرد شمع روشن نکردید؟ مسلمان! بیدار، کیّس و فطن باش.

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: دو گروه کمر من را شکستند: «منافقان زیرک و زاهدان احمق.» نماز شب و زیارت عاشورا خوانِ احمق آفت است. اینها کمر ولایت را شکستند. در جریان اغتشاشات دو ماه قبل شیراز، آقایی مسجدی که نماز جماعت او تعطیل نمی شود، گفت: این‌ها باید بیش از این سر­شان بیاید. وای بر تو و این مسجد آمدن و نمازت. به همین راحتی؟ ظلم، جنایت، آشوب و نا امنی را می‌گویی حق است؟

مردم! جابر بن عبدالله انصاری وقتی در اربعین سال 61 به زیارت قبر امام حسین (ع) رفت، یک جمله به امام حسین (ع) عرض کرد: «لقد شارکناکم فیمادخلتم فیه.» ما در تمام کارهای شما شریک هستیم. عطیه می‌گوید: جابر! ما با امام حسین (ع) نبودیم، ما کشته نشدیم، ما مجروح نشدیم، زن و بچه‌ی ما نبودند. چطور ما با امام حسین (ع) در همه‌ی کارها شریک هستیم؟ جابر گفت: من از پیغمبر (ص) شنیدم که فرمود: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ[5]». «اگر کسی قومی را دوست بدارد با آنها محشور می‌شود.» ببینید چه کسانی را در زندگی تان دوست می‌دارید؟ با همان‌ها محشور هستید. تعارف هم ندارد. حرف، حرف رسول الله (ص) است. جابر در سال 61 هجری، در اربعین کنار قبر امام حسین (ع) این روایت را خواند. حالا به خودتان نمره دهید. ببینید چه کسی ایده آل شما در زندگی تان چه کسی است؟ با همان محشور هستید. ما که دیگر نباید خودمان را فریب دهیم. ولی خدا را دوست ‌داری یا دشمن خدا؟ با همان محشور هستی. در ادامه‌ی سخن، جابر گفت از رسول الله (ص) شنیدم:  «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ[6].»؛ «اگر کسی عمل جمعیتی را دوست بدارد، در کار آن‌ها شریک است.» کدام کارها را دوست می‌داریم؟ آشوب گری را؟ در آشوب گری شریکیم. اصلاح گری و خدمت را؟ در این اصلاح و خدمت شریکیم. لذا جابر گفت: طبق این حدیث ما که دوست داشتیم با امام حسین (ع) ‌بودیم ولی توفیق نشد، با امام حسین (ع) محشور می شویم.

در جنگ صفین کسی خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد و گفت: من برادری داشتم. برادرم هم دوست داشت در رکاب شما جهاد کند ولی نتوانست بیاید. فرمودند: به خدای علی سوگند. نه برادر تو، نسلهای آینده‌ی بشری اگر آرزو کنند که ای کاش ما با علی بن ابی طالب می‌بودیم، خدا ثواب بودن با من را به آن‌ها می‌دهد. آقایان! آن روی سکه را هم ببینید. نعوذبالله اگر کسی از عمل ظالمی خوشحال باشد. کارنامه شما را پر می‌کنند. اگر نعوذ بالله کسی امروز عملکرد یزید را تأیید کند. در گناه یزید شریک است. نباید چشممان را روی ارزشها ببندیم. بالاخره خدمات و زحمات شهدا، را فراموش نکنیم.

هیچ کس این سقوط هواپیما را تأیید نمی کند و همه هم ناراحت هستند، اما به چه قیمتی اظهار ناراحتی کنیم؟ به قیمت تخریب نظام و شهداء؟ شهدایی که اگر در دفاع مقدس نبودند، صدام از هیچ کار بی شرفانه­ای دریغ نمی­کرد.

میخائیل رمضان کتابی به نام شبیه صدام، روایت یکی از بدل های صدام در عراق است. بیست و یک سال با صدام بود. اگر شهدا و همین سپاه، بسیج و نیروهای نظامی، ارتش ، نیروی انتظامی جلو صدام و جلو این خبیث عفریت مستکبر را نمی گرفتند، برای ناموس ما شرف نمی ماند. ببینید صدام با ناموس عراقی‌ها چه می‌کرد؟این کتاب را مطالعه کنید.

میخائیل رمضان می‌نویسد: یک شب با صدام در ماشینش نشسته بودیم و از محله منصور بغداد رد می‌شدیم، گارد محافظتی ریاست جمهوری هم ما را اسکورت می‌کردند، که ناگهان صدام از داخل ماشین نظرش به یک زن و مردی که در پیاده رو رد می‌شدند، افتاد. این زن قیافه‌ی خیلی زیبایی هم نداشت، ولی صدام جانور خطرناکی بود. صدام به راننده گفت: نگهدار و راننده نگه­ داشت. به یکی از محافظین خود گفت: آن مردی که همراه آن خانم رد می‌شوند را صدا بزنید تا بیاید. آن مرد را صدا زدند و او پای ماشین آمد. این مرد تا داخل ماشین را نگاه کرد و صدام را دید، وحشت کرد و گفت: سلام جناب رئیس جمهور. صدام گفت: خانمی که همراه شماست چه کسی است؟ گفت: این عیال من است. گفت: غلط کردی فلان فلان شده، چند تا دشنام زشت به این مرد عرب داد و گفت ببریدش. به امر صدام آن مرد را گرفتند و زنش را نیز دستگیر کردند. مرد را همان شب اعدام کردند. زن شوهردار را به کاخ ریاست جمهوری بردند و صدام با این زن زنای محصنه نمود. همان نیمه شب زن را هم کشتند. صدامی که به ناموس عراقی رحم نمی کرد، اگر این شهدا، بسیجی ها، رزمنده ها و پاسداران نبودند، دست شان در این مملکت باز می‌شد و برای ناموس من و شما شرف می‌گذاشتند؟ آن وقت همه‌ی این ارزشها را زیر سوال ببریم؟ برخی افراد نیز بازی بخورند.

خانمی از اساتید دانشگاه به من زنگ زد و گفت: در کلاس دانشگاه، دانشجوها این طوری می‌گویند. گفتم: خانم! شما استاد دانشگاهی، راهنمایی شان کن. این‌ها را از این موج سواری دشمن خارج کن. تا وظیفه‌ی شان را بفهمند و فریب نخورند. گاهی اوقات ما آدم خوبی هستیم، ولی وقتی دو کلمه می‌گویند، می‌گوییم: ولشان کن، به ما چه؟ با آن‌ها هم حرف نشو. این منطق است؟ همه‌ باید از دین دفاع کنید. دشمن منتظر فرصت است، تا تحت عنوان خونخواهی دوباره ناامنی و تخریب ایجاد کند. چه کسی می‌خواهد خون این‌ها را ضایع کند؟ چه کسی است که بگوید من از سقوط این هواپیما خوشحال هستم؟ قطعا این‌ها باید به حق شان برسند و حقوقشان تأدیه شود. قطعا باید با مسببین برخورد شود، اما به چه قیمتی؟ اصل نظام را هم زیر سوال ببریم؟ در روز قیامت، وقتی خداوند بنده های خود را در صحرای محشر می‌آورد، اول خوبی ها را نگاه می‌کند، بعدا بدی ها را می­بیند. چون پسر نوح بد شد، نوح پیغمبر (ص) باید مذمت شود؟ اگر کسی از جمعیتی اشتباهی نمود، همه‌ی آن جمعیت باید زیر سوال بروند؟ اگر ابولهب بد شد، همه‌ی قریش باید مذمت بشوند؟ اگر در این شهر یک نفر خطا کرد همه‌ی مردم این شهر باید محکوم بشوند؟ این چه منطق غلطی است که بعضی‌ها دارند.

نکته‌ی پایانی اینکه: نصرت و اراده‌ و امداد و لطف الهی با صابران است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ. اگر صبور شدید ما شما را یاری می‌کنیم. در پرتو صبر و پایداری هدایت رقم خواهد خورد. کار خدا بود این که سفیر انگلیس در جمع آشوبگران بیاید. سفیر یک مملکت در جمع آشوبگران باشد. این بهترین دلیل بر بطلان کار کسانی است که این کارها را می‌کنند. در کنار این ها، درشت ترین دشمنان شما قرار گرفته اند. صبر و شکیبایی و تحمل و بردباری را در خود ایجاد کنیم.

بنده گاهی نمی توانم از دین تبلیغ کنم، به چهارتا جوان بگو این کتاب را بخوان. این پول‌ها را در حساب نخوابان، چهارتا سی دی بخر و به چهارتا جوان بده و بگو این را گوش کن. انجام دادیم و نتیجه نگرفتیم؟ حرف زدیم و اثری نبخشید؟ گاهی اوقات کاری، حرفی، فعالیت نمی کنیم و بعد می‌گوییم که جوان‌ها دارند از دست می‌روند. یکی از بهترین صدقات، صدقات فرهنگی است که انسان فکر و اندیشه‌ی افراد را بالا ببرد.

مجددا طلب مغفرت می­ کنیم برای شهداء عزیز که انشاء الله شهادت مظلومانه‌ی این‌ها ضمانتی است علاوه بر آن ضمانت های این نظام و خداوند به بازماندگان آن عزیزانی را که در سانحه‌ی سقوط هواپیما به لقاء الهی واصل شده اند صبر و اجر عنایت کند. بعضی از بستگان این‌ها در همین شبکه های مجازی، پستی گذاشته بودند، که فرزند من در این سانحه‌ی هوایی بوده است، ولی حاضر نیستم به خاطر فرزند من نظام و اسلام به چالش کشیده شود. این همان تربیت دینی است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «راهکار صبر بر مصیبت، عدم وابستگی است.» مردم! وجودتان متعلق به خداست، دنیا متعلق به اوست. «مَنْ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ اَلْمُصِيبَاتُ ». [7] اگر کسی وابسته‌ی به دنیا نباشد، مصائب بر او گران تمام نمی شود.

ایام فاطمیه است، عرض سلام و ادبی به محضر این بزرگ بانوی عالم حضرت صدیقه‌ی طاهره کنیم. در حالات یکی از علمای تهران نقل می‌کنند که ایشان فرموده بود: به مجلسی از هیئتی های تهران دعوت شده بودیم، در آن مجلس من منبر رفتم، مجلس که تمام شد، بیرون آمدم و دیدم بیرون هیئت چادری زده بودند و تعدادی از نوجوان های ده، دوازده ساله هم برای خودشان عزا گرفته بودند، این‌ها دور هم جمع بودند. آن مجلس، مجلس عمومی بود که همه جمع بودند. این‌ها هم بچه های نوجوان بودند که برای خودشان مجلس گرفته بودند. آمدم که رد بشوم، گفتند: حاج آقا به چادر ما بیایید و برای ما هم روضه‌ای بخوانید. برای من سخت بود، چون جای دیگر هم مجلس داشتم، وقتی دیدم این‌ها خیلی اصرار می‌کنند، نشستم و روضه‌ای خواندم. یک سلامی هم به سیدالشهدا دادیم. وقتی بلند شدم که بروم، گفتند: حاج آقا چایی ما را هم بخور. دیدم چایی سردی در استکانی ریختند و به من دادند، دیدم چایی از دهن افتاده است. یواش، به گونه‌ی که این بچه‌ها نبینند، چایی را پشت چادر ریختم. از چادر بیرون آمدم و رفتم. همان شب، خوابِ حضرت زهرای مرضیه را دیدم، به صدیقه‌ی زهرا در عالم خواب سلام کردم. حضرت فرمودند: من تشکر می‌کنم که در مجلس روضه‌ی حسینم آمدی، خیمه‌ی که بچه‌ها گرفته بودند. مردم! کارهای خوب را سبک و سنگین نکنید. گاهی آن جایی که به نظر شما نمی آید، درب خانه‌ی اولیاء مورد قبول است. بعد حضرت فرمودند: اما یک گله هم از شما دارم. چایی را که ما دم کرده بودیم را دور ریختی. این چایی را من دم کرده بودم.

سلام بر آن بزرگ بانویی که آسیب دید، تا ولایت آسیب نبیند.

در وسط کوچه تو را می‌زدند               کاش به جای تو مرا می‌زدند.

گوشه‌ی چشمی تو چرا شد کبود         کاش به جای تو علی مرده بود.

وای من و وای من و وای من               میخ در و سینه‌ی زهرای من.

بعد از شهادت بی بی، مولا، تنهایی تنها شده،

جای مناجات و دعای شبت                 می‌شوم زمزمه‌ی زینبت

شبی مولا، سر تربت بی بی نشسته بود، زمزمه می‌کرد، دستان کوچولویی روی شانه‌ی علی قرار گرفت. آقا دید دختر خردسالش زینب است. عزیز دلم! چرا این وقت شب آمده ای؟ عرض کرد بابا! من هر شب مراقب شما هستم، اما امشب شنیدم با مادر سخن از رفتن می‌گویی، اگر شما هم بروید، ما بچه‌ها دیگر کسی را نداریم. اینجا زینب علی را به حجره برگرداند، اما بعد از ظهر عاشورا، از زینب کاری ساخته نبود. روی تل زینبیه، دیدند دست‌ها را بر سر گذاشت، رو به مدینه کرد، «صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ مصلوب العمامه و الرّداء.»

این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست       این صید دست و پازده در خون حسین توست

الا لعنه الله علی القوم الظالمین

 

[1] انفال/46

[2] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 72 , صفحه 320

[3] رعد/28

[4] مسد/1

[5] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار , جلد 3 , صفحه 460

[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 65 , صفحه 130

[7] غرر الحکم و درر الکلم , جلد 1 , صفحه 627

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه